
بیانالنجوم حُبَیش تفليسي
(درسنامهای کهن در علم نجوم به زبان فارسی از سدۀ ششم هجری)
دکتر یوسف بیگباباپور*
چکیده
بیانالنجوم حُبیش تفلیسی، کتابی است به زبان فارسی در علم نجوم که به منظور آموزش این دانش برای نوآموزان و البته با زبانی هرچه سادهتر و ورانتر نگاشته شده است. این کتاب از لحاظ بررسیهای زبانشناسی و مطالعات واژگانی در زبان فارسی در قرن ششم هجری و نیز از نظر تاریخ علم نجوم، و تاریخ تطوّر کتب درسی علمی پیش از سدۀ هفتم هجری به زبان فارسی، بسیار حائز اهمیت و در خور توجه ویژه است.
خوشبختانه تنها یک نسخه از آن تا به حال شناسایی شده که در کتابخانۀ ملی نگهداری میشود. در این مقاله سعی شده تا با بررسیهای گوناگون از زوایای مختلف به ویژگیهای این اثر و نسخۀ منحصر بفرد موجود از آن پرداخته شود.
کلیدواژه: بیانالنجوم، حُبیش تفلیسی، نسخۀ خطی، دانش نجوم، کتب درسی و زبان فارسی در سدۀ 6 ق.
درآمد
شهر تفليس، شهري كهن و باستاني در ولایت گرجستان است و گویا نام كهن اين شهر «متسختا» بوده و در قرون 2 تا 4 م. به همين نام شناخته ميشده است. آثار باستاني مؤيد آن است كه تفليس در سدۀ 4م. شهري قلعه مانند بوده كه به سبب وجود چشمههاي آب گرم در زبان گرجي «تبيلي» (= گرم) نامیده میشده است.. گرجيان اين شهر را «تبيليسي» مينامند كه «ايس» پسوند مكان و «اي» پسوند فاعلي است. در متون عربي نخستين سدههاي اسلامي حرف «پ» به «ف» بدل گشت و «تفليس» ناميده شد.
تفلیس در جریان فتوحات مسلمانان، مدتی در تصرف بنیامیه، و سپس بنیعباس بود. در این شهر مسلمانان و پیروان دیگر ادیان در کنار یکدیگر میزیستند. به نظر میرسد که تا حدود سال 500ق/1106م. شعائر اسلامی در آنجا همچنان پابرجا بوده، و از مسجدجامع شهر محافظت میشده است. همچنین در همهجا مساجد شهر دایر بوده، و در آنها بی هیچ ممانعتی به بانگ بلند، اذان میگفتهاند.
در دورههاي بعد نيز مسلمانان و بخصوص شيعيان، حضوري فعال در اين شهر داشته و دانشمندان بزرگي از اين شهر به عرصۀ ظهور رسيدهاند كه از اين ميان ميتوان مشاهیر و بزرگان زير را نام برد که با عنوان «تفلیسی» شهرت داشتهاند؛ برخي از اين بزرگان عبارتند از: ابوبکر محمد بن اسماعیل تفلیسی، حامد بن یوسف تفلیسی، محمد بن بیان مداینی تفلیسی، عبدالله بن حماد تفلیسی، و شاعران و ادیبانی چون تفلیسی شروانی، سیفالدین تفلیسی، نشاطی گرجی[1].
و البته از میان علمای جامعالاطراف این دیار، کمالالدین ابوالفضل حُبَیش بن ابراهیم بن محمد تفليسي، يكي از علماي بزرگ و از مشاهير برجستۀ ايراني در قرن ششم هجري است كه تأليفات گوناگونی به دو زبان عربي و فارسي دارد كه خوشبختانه بسياري از اين آثار تا روزگار ما برجاي مانده است. تسلط حُبیش بر هر دو هر زبان فارسي و عربي باعث شده است كه عرب زبانان و فارسي زبانان به خوبي با وي و آثارش آشنايي داشته باشند.
حُبیش تفلیسی و آثارش
از شرح حال و زندگاني حُبَيش تفليسي اطلاعات چنداني در دست نيست و محققان و پژوهشگران ايراني و عرب مقالات متعددي دربارۀ شرح حال وی نگاشتهاند كه بُنمایۀ اطلاعات همه بر اساس برخي از دادههاي موجود در لابهلاي تأليفات حُبیش و همچنين حدس وگمانهای متكي بر تاريخ تأليف آثار وي ميباشد[2].
نام حُبَیش در نسخههای آثارش در معرض تحریف قرار گرفته و به صورتهای «حَبَش»، «حسن» و «حسین» درآمده است و لقب او را «شرفالدین»، «جمالالدین» و «کمالالدین» ذکر کردهاند، ولی در همه جا کُنیهاش «ابوالفضل» و نسبت او «تفلیسی» ذکر شدهاست[3].
در خصوص زمان تولّد او، اطلاع چندانی در دست نیست، اما مبرهن كه وی با «قلج ارسلان بن مسعود» سلطان سلجوقی روم (۵۵۱-۵۸۸ هـ ق)، معاصر بوده و برخی از تألیفات خود را به او تقدیم کردهاست. برخي از محققان معتقدند كه چون تفليسي کتاب قانونالادب را در سال ۵۴۵ق، و کفایةالطب را در سال ۵۵۰ق. و وجوه قرآن را درسال ۵۵۸ق. تألیف نموده، لذا باید تولد وی حدود سی سال قبل از ۵۴۵ق، یعنی در حدود ۵۱۵ق. بوده باشد. محل تولد وي نيز مشخص نيست؛ اما از روي كنيه ميتوان محل تولد او را شهر تفليس، پايتخت امروزي گرجستان دانست. محل نشو و نماي تفليسي نيز مشخص نيست؛ اما بسياري معتقدند كه وي به شهرهاي مختلفي مسافرت نموده و در مناطق مختلفي اقامت داشته و به دلیل خاتمۀ نسخهای از کتاب وجوه قرآن، که از روی نسخۀ اصل در شهر قونیه کتابت شده، استنباط میشود که سالیانی در قونیه مقیم بوده است[4].
دربارۀ تاریخ وفات او، حاجیخلیفه در كشفالظنون[5] و به تبع او بغدادي در هديهالعارفين[6] سال وفات او را 629ق. نوشتهاند، امّا بعيد به نظر ميرسد كه او پس از نگارش تأليفات مهم خود، هفتاد و يا هشتاد سال زندگي كرده باشد[7]. همچنین بروكلمان و به تبع او كحاله، فوت حُبیش را حوالي 600 ق. ذكر كردهاند كه اگر آن را سال وفات وی بدانیم، بايد گفت كه تفليسي عمري دراز يافته و حداقل در هنگام مرگ هشتاد و پنج سال داشته است. محل درگذشت تفليسي شهر قونيه بوده است[8].
گفتیم که حبیش آثار خود را به دو زبان فارسی و عربی نگاشته و از این نظر از سویی به زبان بینالمللی زمان خویش، یعنی زبان عربی، اندیشۀ خویش را نشر داده و از سویی به اعتلای زبان فارسی و واژگان اصیل آن کمک شایانی نموده است. همچنین آثار فارسي وي كه در موضوعات گوناگون علمي نگاشته شده، از سوي ديگر نمونههايي گرانبها و ارزشمند از نثر علمی به زبان فارسي در قرن ششم هجری محسوب میشوند که به خوبي توانسته اصطلاحات علمي فارسي، بالاخص در دانش طب، نجوم، علوم قرآنی و غیره را جايگزين اصلاحات علمي عربي نمايد؛ لذا متون فارسي اين دانشمند گرانمايه، علاوه بر اهميت علمي، از نظر زبان شناختي و فقهاللّغۀ فارسي نيز اهميت بسزايي دارد.[9]
حُبَيش علاوه بر اینکه نويسندهاي پر كار بوده، بلکه به عنوان یک دانشمند جامعالاطراف، همانند بسياري از متفكران قرنهاي 4 و 5ق.، در اغلب حوزههاي علمي آن روزگار تأليفاتي نگاشته است. تعداد دقيق تأليفات تفليسي هنوز بر ما معلوم نیست. برخي از محققان معتقدند كه از حبيش تاكنون 39 اثر شناسانده شده است[10]. برخي آثار او را به دو دسته آثار غير پزشكي و آثار پزشكي تقسيم بندي كردهاند؛ چرا که دستکم چهارده تألیف از آثار بیستونُهگانۀ شناخته شده و مسلّمِ او، در طب و داروشناسی است – هرچند برخي، آثار وی را سي و نُه اثر دانستهاند[11]– و آثار غيرپزشكي وي شامل: نجوم، تعبير خواب، صرف زبان عربي، تفسير قرآن و آثار مذهبي ميباشد.
سیاههای از آثار وی که در منابع موجود ذکر شده، عبارتند از: 1. ملحمه دانيال؛ 2. بيانالتصريف؛ 3. بيانالصناعات؛ 4. وجوهالقران؛ 5. تلخيص عللالقرآن؛ 6. جوامعالبيان؛ 7. قانون ادب؛ 8. قانوناللباب؛ 9. قوافي؛ 10. كاملالتدبير؛ 11. كاملالتعبير؛ 12. نظمالسلوك؛ 13. بيانالنجوم؛ 14. بيانالطب؛ 15. تقويمالأدويه؛ 16. صحۀالابدان؛ 17. كفايةالطب؛ 18. تقدمۀالعلاج و تدرقۀالمنهاج؛ 19. ادويۀالادويۀ؛ 20. رموزالمنهاج و كنوزالعلاج؛ 21. الرسالةالمتعارفة بأسمائهاالمترادفة؛ 22. لبابالأسباب؛ 23. شرح بعض مسائل منتخبة من کتابالقانون؛ 24. تحصيلالصحّة بالأسبابالستّة؛ 25. رسالة فی ما يتعلق بالأغذية المطلقة والدوائية؛ 26. اختصار فصول بقراط؛ 27. مقالۀ مختصرۀ في فضل صناعۀ الطب؛ 28. مختصر در علم طب؛ 29. امزجۀ الادويۀالمركبۀ.[12]
بيانالنجوم
بيانالنجوم فارسینگاشتی است در دانش نجوم و البته با هدف آموزش این فنّ به نوآموزان كه در آن به اختصار به مباحث هيأت، افلاك و زمين، صفت بروج و منازل، ستارگان ثابته و متحيره، دليل هاي افق دايره، استخراج مواليد و سهام، و معرفت اسطرلاب پرداخته شده است؛ چنانکه خود در دیباچۀ همین کتاب گوید:
«…چون از تصنیف کتاب تلخیص علل قرآن بپرداختم، نگاه کردم به کتابهایی که به پارسی در علم نجوم هر کسی ساختهاند، کتابی ندیدم که اندرُو علم هیئت افلاک [و] زمین و صفتِ بروج و منازل و معرفتِ احوال ستارگان ثابته و متحیّره[13] و دلیلهای دایرۀ افق[14] و استخراج موالید[15] و سهام[16] و دانستن علم اصطرلاب[17] [و] از این جمله، بر طریق اختصار دَرُو جمع باشد؛ چُنانکـِ آموزیده را اندرین علم کفایت بود و به کتابهای دیگر محتاج نباشد. پس چون بدین طریق که گفتیم، کتابها به فارسی نیافتیم، صواب دیدم که کتابی بسازم مختصر در علم نجوم از هر چیزی که یاد کرده شد، بر طریق ایجاز اَندَ[رُ]و جمع کنم؛ چُنانکـِ هرکه آن را بخواند و فهم کند، از خواندن بسیار کتابهای بزرگ مستغنی شود و فایدهها ازو بِحاصل آید و ما را به دعا یاد دارد، إنشاء الله تعالی»[18].
چنان که می بینیم یکی دیگر از صفات بارزِ حُبيش در تألیف آثارش، آن است كه در آغاز هر كتابي بیان ميداشت که پیش از این از تصنیف کدام کتاب فارغ شده و به نام کامل كتاب قبلي خویش اشاره ميكرد. در دیباچۀ بیانالنجوم از تلخیص علل قرآن یاد کرده و به عنوان نمونه در دیباچۀ کتاب دیگرش با عنوان بيانالصناعات» گوید: «… چنين گويد… چون از تصنيف بيانالنجوم بپرداختم…» [19].
حاجی خلیفه نیز به این مطلب اشاره دارد؛ چنانکه در كشفالظنون تحت «مدخل إلی علم النجوم» مينويسد كه حبيش اين اثر را پس از تلخيص علل القران نوشته است. هرچند عنوان اصلی کتاب «بیانالنجوم» را به صورت «مدخل إلی علم النجوم» آورده، امّا احتمال میرود سهوی در ذکر نام آن صورت گرفته که شاید برگرفته از منبع ثانوی دیگری بوده باشد، و چه بسا حاجی خلیفه این کتاب را ندیده و به نقل قول دیگران بسنده کرده است؛ چرا که در دیباچه به صراحت بر نام کتاب اذعان شده است.
نکتۀ جالب دیگری که در تسمیۀ این کتاب به نظر میرسد، شباهتهای اسمی کتابهای حُبیش در موضوعات مختلف است؛ چنانکه در عناوین کتابهایی چون «بيان الصناعات»، «بيان الطب»، «بيان التصريف» و در نهایت «بيان النجوم» میبینیم.
حُبیش در مقدمۀ کتاب خویش ابتدا به تعریف دانش نجوم میپردازد. از دیدگاه قدما علم نجوم بر دو وجه دلالت میکرد: هیئت و احکام نجوم؛ چنانکه فارابی در احصاءالعلوم، آورده: «یکی علم دلالتهای کواکب بر آینده و دیگری علم تعلیمی است» و همین قسمت دوم علم نجوم است که از علوم به شمار میرود. خوارزمی گوید: «این دانش را به عربی تنجیم و به یونانی اَصطَرنُومیا میگویند که اصطر، به معنی ستاره و نومیا به معنی دانش است».[20] و تنجیم، در اصطلاح جستجو در احکام و احوال سیّارات و افلاک، برای پیشگویی آینده است. به هر حال، آنچه ما به عنوان دانش نجوم میشناسیم – بنا بر عقیدۀ فارابی و به تبع او اغلب دانشمندان- از سه وجه در آن از اجرام آسمانی و زمینی بحث میشود: نخست، از شمار این اجرام و اشکال و وضع آنها نسبت به یکدیگر و ترتیب و فواصل آنها از زمین و…؛ دوم، بحث از حرکات اجرام و شمارۀ آنها و اینکه همۀ آنها کروی هستند و حرکات عام و خاص ستارگان و نتایج اجتماعات و استقبالات و کسوفات و…؛ سوم، بحث در زمین و قسمتهای خراب و آباد و اقلیمها و احوال نقاط مسکونی و مطالع و مغارب و اختلافی که در طول روز و شب اقلیمها پیدا میشود که مورد اخیر را به عنوان دانش جغرافیایی بیشتر میشناسیم[21].
حبیش نیز نظریهای نزدیک به نظریه های پیشین بیان داشته، و به صراحت اعتقاد خود را دربارۀ دانش نجوم بیام می کند و آن را از خرافات و به اصطلاح احکام نجوم خُرافی جدا ساخته، گوید:
«بدانکـِ علم نجوم، علمی شریف است و بزرگوار است و دانستن این علم نزد فُضَلا پسندیده و ستوده است؛ از آن سبب که اصلش علم حساب است و حساب را منکر بُودَن روا نباشد؛ چنانکـِ خدای – عزّ و جلّ- در قرآن مجید فرموده است – قوله تعالی: ﴿هو الذی جعل الشمس ضياء والقمر نوراً وقدر منازل لتعلموا عدد السنين والحساب﴾[22]؛ و قال تعالی: ﴿وهو الّذی جعل لکم النجوم لتهتدوا بها فی ظلمات البرّ والبحر قد فصّلنا الآيات لقوم يعلمون﴾[23]؛ و از این معنی در قرآن بسیار است که اگر جمله را یاد کنیم، کتاب دراز شود. امّا آن چیز که پیغامبر ما -صلّی الله علیه و سلّم- گفت: «کذب المجنمون وربّ الکعبة»، مقصودش از این خبر آن است که آن کسانی که خیر و شرّ از گشت فلک و ستارگان بینند و فاعل، ایشان را دانند، نه باری را -تبارک و تعالی- و کسانی که اعتقاد ایشان این بُوَد، دَهری[24] باشند، لعنهم الله؛ و اگر اصل خبر چنین نبودی، هیچ مسلمانی اندر این علم شروع نکردی.
و امّا از راه شریعت و خدا، اهل دین را صواب نباشد در احکام نجوم تقریط[25] کردن و اعتقاد در آن یقین داشتن؛ بَل چنان باشد که مایۀ اعتقادشان در علم شریعت بود و خیر و شرّ از حق تعالی بیند، نه از گردشِ چرخ و کواکب؛ زیرا که ایشان نیز عاجز و مسخّر فرماناند؛ چنانکـِ ایزد -عزّ و جلّ- در کلام قدیم خویش یاد کرده است - قوله تعالی: ﴿والنّجوم مسخّرات بأمره ألا له الخلق والأمر تباک الله ربّ العالمين﴾[26]».[27]
سپس به تقسیم علم از منظر دانشمند پیش از خود پرداخته، و دانش نجوم را بن مایه و اصل تمام علوم دانسته که مردم از دانستن آن لابدّند:
«بدانکـِ علمها از چند گونه است؛ لیکن حُکَمای قدیم از جمله علوم چهار علمی را اختیار کردهاند: علم نجوم، و طب، و کیمیا و طلسمات را.
چون به حقیقت بنگری، مایۀ این علمها، علمِ نجوم است؛ از جهت آنکـِ این علمهایی [است که علمهای] دیگر بدو محتاجاند و او [به] هیچ علمی محتاج نیست؛ و دلیل بر آنکـِ هر چند طبیبی فاضل، نیکو دانا بود، از بهر بیمار داروهای نیکو ساخته باشد، چون طالع[28] بیمار نداند و از احوال نیک و بدِ مولود خبر ندارد و نیز طالع ساعت بیماری وی نداند و داروها به ساعت نیک به بیمار ندهند، علم او در معالجت بیمار پس سودی ندارد. پس او را در دانستن این علم چاره نیست، تا در صناعتش نقصان نبود».
و دلیل میآورد که دانستن علم نجوم به ارتقا و اکمال دانشهای دیگر کمک میکند:
«…همچنین خداوندِ علمِ کیمیا هرچند که طبع جواهر صناعت خویش نیک دانسته باشد و در علم خود کامل و دانا بود، چون ابتدای علم خویش به طالع و ساعت خویش نیک کند، شغل او تمام نگردد و مقصود برنیاید. پس لابدّ است او را نیز از دانستن این علم.
و همچونین خداوند علم طلسمات هرچند که استاد و دانا بود، چون ابتدای علم خویش به طالع و ساعت نیک نکند، شغل او تمام نگردد و مقصود برنیاید و هیچ عملی در صناعت خویش نتواند کردن الّا به معاونت که دلیل کند بر طبع آن چیز که او طلسم خواهد کردن، یا شغل او تمام گردد و اسرار صناعت بر وی نپوشد. پس به ضرورت، او نیز محتاج علم نجوم است. من چون از طریق دانش تفکّر کردم و دیدم که اهل این علمهای دیگر را از دانستن این علم لابدّ است».[29]
و دلیل این که این کتاب را به زبان فارسی نگاشته، این بوده که پیش از خود کتابی به فارسی به اختصار نیافته است؛ چنین گوید:
«و نیز به زبان پارسی اندرین علم کتابی مختصر نیافتم. جهد کردم تا کتابی مختصر مفید، اختیارِ کلام حکمای قدیم، از کتابهای تازی تصنیف کردم و بر قدر دانش خویش ترتیبش بنهادم و شرح هر کلامی را مختصر باز نمودم و به سؤال و جواب هر چیزی را به حجّت و برهان اَندرُو پیدا کردم و نیز اَشکال افلاک را در هر فصل به صورت بنگاشتم و مشکلاتِ علم هیئت را در فصل مفرد بیان کردم؛ چنانکـِ بر آموزیدۀ خواننده، خوار و آسان بود، چون نیک در وی تأمّل کند»[30].
و در وجه تسمیه و ساختار کتاب گوید:
«و نامش کتاب بیانالنّجوم نهادم؛ از آن سبب که بسیار چیز از اسرار این علم اَندرُو بیان کردم؛ چنانکـِ همهکس را مفهوم شود.
و ترتیبش بر ابواب و فصول بنهادم و او ده باب و دوصد و ده فصل است، و فهرست فصولِ وی را بر شمارِ حروفِ مُعجم پیدا کردم تا هر فصلی را که طلب کنند به زودی باز یابند؛ یعنی ببینند که برابرِ آن فصل که میجویند آن جملۀ اعداد، کدام حرف است؛ آنچِ وی را در این کتاب در حاشیه طلب کنند، تا آسان بیابند؛ و نیز فصلی مفرد به آخر این کتاب بنهادم، در دانستن نامها که منجّمان در کتابهای خویش بهکار دارند، و مشکلی که اَندرین کتاب بیابند تا چون لفظی مشکل را معنی بدانند، دَرین فصل آخر وی را بجویند تا معنی آن مشکل بر خوانندۀ این کتاب پوشیده نباشد».[31]
حبیش در ضمن کتاب هرکجا تشخیص میدهد که مسئله مشکل و دیرفهم است، به صورت سؤال و جواب طرح موضوع میکند و به نوآوز میفهماند که اگر از تو بپرسند که فلان مسئله چنین و چنان است، دلیلش چیست، جواب از این دست باید داد و …؛ و به وفور به سؤالات احتمالی از این دست پاسخهای ساده و همهفهم میدهد. این شیوۀ سؤال و جواب در متون علمی عربی در سدههای سوم و چهارم هجری، در آثار دانشمندانی چون حُنین بن اسحاق که اغلب مترجم آثار یونانی بوده و کتابهای درسی برای مراکز علمی جندیشابور و بیتالحکمه ترجمه یا تألیف مینموده، و نیز متون علمی فارسی در قرن پنجم، از جمله ابوروح جرجانی در تألیف کتاب نورالعیون (کهنترین اثر شناخته شدۀ فارسی در چشم پزشکی) و غیره به وفور دیده میشود.
به عبارت سادهتر، بیانالنجوم تفلیسی، ساختاری کاملاً آموزشی داشته و به عنوان یک کتاب درسی قرن ششم هجری برای آموزش علم نجوم برای فارسیزبانان محسوب میشود.
شیوۀ تبویب و فهرست بندی کتاب:
این کتاب در ده باب و دویست و ده فصل به ترتیب حروف ابجد، مرتب شده که عناوین آنها به شرح ذیل است:
«بابِ نخستین: اندر دانستنِ احوالِ هیئتِ افلاک و دایرۀ مُعَدِّلالنَّهار
[الف]: فصل اوّل، اندر هیئتِ افلاک و دوایر عظام.
ب: فصل اندر هیئت فلکِ ستارگانِ ثابته.
ج: فصل اندر هیئت فلکهای آفتاب و حرکتشان.
د: فصل اندر هیئت فلکهای ماه و حرکتشان در طول.
هـ: فصل اندر هیئت فلکهای عطارد و حرکتشان در طول.
و: فصل اندر هیئت فلکهای زحل و مشتری و بهرام و زهره.
ز: فصل اندر هیئت فلکهای ستارگان متحیّره در عرض.
ح: فصل اندر استخراج جمع مشکلات تمامی علم هیئت.
ط: فصل اندر دایرۀ مُعَدِّلالنّهار و افزودن و کاستن روز است.
ی: فصل اندر غایت ارتفاع و اجزای ساعتها در خط معدلالنهار.
بابِ دُوُم: اندر دانستن احوال هیئتِ زمین و دریاها و منازل
یا: فصل اندر زمین و طول [و] عرض اقلیمها.
یب: فصل اندر برآمدن بُرُوج در میان اقلیمها.
یج: فصل اندر مقدار دریاهای روی زمین.
ید: فصل اندر مقدار زمین و [4] ابعاد و اجرام و قُطرهای ستارگان.
یه: فصل اندر معرفتِ طبایعِ جهاتِ زمین و بادها.
یو: فصل اندر قسمت منازلِ ماه و طبایعِ سعد و نحس.
یز: فصل اندر برآمدن و فُرُوشدن منازلِ ماه.
یح: فصل اندر زیادتیِ نور ماه و نقصانش و دیدن ماه نو.
یط: فصل اندر شناختنِ مرکز عالم.
ک: فصل اندر طول [و] عرض شهرها از جزایر خالدات.
باب سِوُم: اندر دانستن احوال بروج و دلیلهای ایشان
کا: فصل اندر معرفت قسمت بروج.
کب: فصل اندر شناختن طبایع بروج.
کج: فصل اندر صفت برج حمل.
کد: فصل اندر برجهای منقلب و ثابت و ذیالجسدین.
که: فصل اندر نری و مادهای بروج.
کو: فصل اندر روزی و شبی بروج.
کز: فصل اندر معرفت الوان بروج.
کح: فصل اندر شناختن مثلّثات بروج.
کط: فصل اندر مربّعات بروج.
ل: فصل اندر شناختن مسدّسات.
لا: فصل اندر شناختن اندامهای مردم بروج.
لب: فصل اندر شناختن علامتهای خروج از بروج.
لج: فصل اندر طول و عرض شهرها.
لد: فصل اندر دانستن طالع شهرها از بروج.
باب چهارم: اندر احوال بروج و ستارگان و دلیلهای ایشان
له: فصل اندر خانههای ستارگان.
لو: فصل اندر وبالِ ستارگان در بروج.
لز: فصل اندر شرف و هبوط ستارگان.
لح: فصل اندر اوجها و حضیض ستارگان در برج.
لط: فصل اندر حدود ستارگان از بروج.
م: فصل اندر وجوه ستارگان از بروج.
ما: فصل اندر سُرُورِ ستارگان [از] بروج.
مب: فصل اندر رفتن ستارگان از بروج.
مج: فصل اندر نظر کردنِ ستارگان به یکدیگر.
مد: فصل اندر نظر ناکردنِ ستارگان به یکدیگر از بروج.
مه: فصل اندر خلافِ طبعِ ستارگان بروج.
مو: فصل اندر حرکت کردن ستارگان ثابته در بروج.
مز: فصل اندر مزاج و عظم و فعل ستارگان ثابته.
مح: فصل اندر دانستنِ خداوندانِ ساعتهای روز و شب.
باب پنجم: اندر طول ستارگانِ متحیّره[32] و دلیلهایِ ایشان
مط: فصل اندر صفاتِ ستارگان.
ن: فصل اندر طبایعِ ستارگان.
نا: فصل اندر سعد و نحسِ ستارگان.
نب: فصل اندر نری [5] و مادهای ستارگان.
نج: فصل اندر اَلوانِ ستارگان.
ند: فصل اندر احوال نیک و بد ستارگان.
نه: فصل اندر قوّتِ ستارگان.
نو: فصل اندر ضعفِ ستارگان.
نز: فصل اندر دلیل سوختن کواکب.
کح: فصل اندر رجوعتِ ستارگان.
نط: فصل اندر ضررِ ستارگان.
س: فصل اندر قِران و دلیلهای ایشان.
سا: فصل اندر شرقی و غربی کواکب.
سب: فصل اندر روشن و تاریک نمودن کواکب.
سج: فصل اندر صاعد و هابط شدن کواکب.
سد: فصل اندر صلاح و فساد کواکب.
سه: فصل اندر دوستی و دشمنی کواکب.
سو: فصل اندر حالات ستارگان.
سز: فصل اندر سعادت کواکب.
سح: فصل اندر نحوست ستارگان.
سط: فصل اندر سعادت ماه.
ع: فصل اندر نحوست ماه.
عا: فصل اندر گرفتن آفتاب و دلیلهایش.
عب: فصل اندر گرفتن ماه و دلیلهایش.
عج: فصل اندر پیدا کردن شهادت کواکب.
عد: فصل اندر دلیلهای ستارگان.
عه: فصل اندر جواهر و صورت کواکب.
عو: فصل اندر طبیعت ستارگان که ذاتی بود یا عَرَضی.
عز: فصل اندر شناختنِ علامتهای مردم از ستارگان.
عح: فصل اندر استیلای ستارگان بر مردم.
بابِ ششم: اندر احوال فلک و دلیلهای دایرۀ افق
عط: فصل اندر قسمت فلک و دلیلهای خانهها.
ف: فصل اندر دلیل احوال مولود از کواکب.
فا: فصل اندر نظر کردن در احوال و دلیلهای طالع.
فب: فصل اندر شناختن شادی ستارگان در خانههای طالع.
فج: فصل اندر سقوط ستارگان در خانههای طالع.
فد: فصل اندر خانههای روشن و تاریک از طالع.
فه: فصل اندر الوان خانههای طالع.
فو: فصل اندر تغییرِ الوان خانههای طالع.
بابِ هفتم: اندر طالع مولودها گرفتن و دلیلهایش
فز: فصل اندر طالعِ مولودها گرفتن.
فح: فصل اندر دانستنِ درجِ طالع و ساعات.
فط: فصل اندر بیرون آوردن هیلاج.
ص: فصل اندر بیرون آوردن کدخدای.
صا: فصل اندر سعود و نحوس با کدخدای.
صب: فصل اندر دلیل رأس و ذنب باکدخدای.
صج: فصل اندر بیرون آوردن فردار.
صد: فصل اندر بیرون آوردن اثنیعشریات.
صه: فصل اندر بیرون [6] آوردن نهبهرات.
صو: فصل اندر بیرون آوردن دریجان.
صز: فصل اندر بیرون آوردن جانبختار.
صح: فصل اندر دانستن دلیلهای نیک و بد مولود.
بابِ هشتم: اندر سهام و دلیلهایش
صط: فصل اندر سهام خانههای طالع.
ق: فصل اندر سهام آنچِ به تحویل سال به کار دارند.
قا: فصل اندر سهام خوردنیها.
قب: فصل اندر سهام میوهها.
قج: فصل اندر سهام حبوبها.
قد: فصل اندر سهام داروها و غیرش
بابِ نهم: اندر معرفتِ اُصطُرلاب
فصل: اندر دانستنِ آنچِ به ذات اصطرلاب تعلّق دارد.
فصل: اندر تفسیرِ آنچِ به ذات اصطرلاب [تعلّق] دارد و غیرش.
فصل: اندر معرفتِ راستی و کژی اصطرلاب.
فصل: اندر ارتفاع گرفتنِ مقنطرات.
فصل: اندر بیرون آوردنِ طالع و غارب به روز.
فصل: اندر دانستنِ طالع [و] غارب و وَسطالسماء [و] وَتَدالأرض به شب.
فصل: اندر دانستنِ وَسطالسماء و وَتَدالارض.
فصل: اندر بیرون آوردنِ ساعاتِ زمانی.
فصل: اندر شناختنِ ساعات مُستوی.
فصل: اندر دانستنِ ساعات به شب.
فصل: اندر دانستنِ اجزای ساعات در روز.
فصل: اندر معرفتِ نصفالنّهار مقیاس.
فصل: اندر دانستنِ قوسالنّهار.
فصل: اندر دانستنِ قوساللّیل.
فصل: اندر دانستن طالع و غارب به شب.
فصل: اندر شناختن دایرۀ فلک.
فصل: اندر فُرُوشدنِ بروج در هر اقلیمی.
فصل: اندر دانستن میلِ بروجِ از خط استوایی.
فصل: اندر معرفتِ تحویلِ درجِ مطالع از درجِ راست.
فصل: اندر معرفت تحویلِ درجِ راست از درجِ مطالع.
فصل: اندر قیاسِ ستارگانِ ثابته به شب.
فصل: اندر شناختنِ غایتِ ارتفاعِ ستارگانِ ثابته در شهرها.
فصل: اندر شناختن روز ستارگان ثابته.
فصل: اندر بودن ستارگان در زیر زمین.
فصل: اندر معرفت جُزو برآمدن و فُرُوشدن ستارگان.
فصل: اندر شناختن مطرحِ شعاعِ ستارگان.
فصل: اندر دانستن بروج و درجِ میل آفتاب.
فصل: اندر شناختن عَرضِ شهرها.[7]
فصل: اندر دانستنِ شهرهای شمالی و جنوبی.
فصل: اندر دانستنِ برآمدنِ فجر.
فصل: اندر دانستنِ وقتِ نمازِ پیشین.
فصل: اندر دانستنِ وقتِ نمازِ دیگر.
فصل: اندر دانستنِ وقتِ فُرُوشدنِ شفق.
فصل: اندر شناختنِ دوازده خانه.
فصل: اندر دانستنِ طالعِ تحویلِ سالِ عالَم.
فصل: اندر دانستنِ طالعِ سالِ گذشته [و] طالع تحویل.
فصل: اندر دانستنِ طالعِ تحویل که به روز بوده باشد [و] به شب.
فصل: اندر دانستنِ ساعاتِ سالِ عالَم.
فصل: اندر دانستنِ درجههای محوِ ستارگان.
فصل: اندر دانستنِ طالعِ تحویلِ مولود.
فصل: در دانستنِ مشکلاتِ الفاظ».
ویژگیهای زبانی و کتابت
الف) استعمال لغات اصیل فارسی به جای معادلهای عربی:
یگانگی، به جای: وحدانیت؛ گردنده، به جای: مدوّر؛ بپرداختم، به جای: فارغ شدم؛ کتاب ساختن، به جای تألیف؛ آموزیده، به جای: متعلّم و محصّل؛ آموزنده، به جای: معلّم؛ یکی، به جای: اوّل؛ پیرامُن، به جای حوالی؛ دریافتن، به جای درک کردن، ششیک، به جای سُدس؛ زود رفتن، به جای سریع حرکت کردن؛ و…
ب) ساختار جملات کاملاً فارسی کهن است و به کار بردن حروف اضافی، افعال، و غیره منطبق با سبک نگارشی سدۀ ششم هجری؛ مثلاً به کار بردن: اندر، بُوَد، و…؛ و آوردن پسوند فارسی بر سر کلمات عربی؛ مثل صعبتر؛ و…
ج) شکل خاصی از کتابت برخی حروف و کلمات:
«بدان که» به صورت «بدانکـ»:
«آنچه» به صورت «آنج»:
«که چون» به صورت «کچون»:
حرف «پ» معمولاً به صورت «ب» و كمتر به صورت «پ».
حرف«گ» همه جا به صورت «ك» و حرف «چ» بعضاً به صورت «ج»: مثل «گردش چرخ» و «پوشیده»:
واژۀ «هیئت» همه جا به صورت:
حرف «ذ» اغلب به جاي «د» در پايان کلماتی چون: بود، شود، و…
شکل خاص «دال» آن گاه که میان کلمه واقع میشود:
حرف «ژ» ديده نشد تا تغيير آن شناسانده شود.
«درجها» به جای «درجهها»؛ «خانهاء» به جای «خانههای»؛ و نظایر آن.
تنها نسخۀ خطی شناخته شده و موجود از آن
تا به حال از این اثر تنها یک نسخه شناسایی شده است که آن هم در کتابخانۀ ملی ایران به شمارۀ 7042 نگهداری میشود[33]. اما تا مدتها ظاهراً از کتاب بيانالنجوم نسخهاي در كتابخانههاي جهان مشاهده نشده بود. نخستين بار مرحوم ملكالشعراي بهار در كتاب سبكشناسي و در ذكر نثر فارسي حبيش تفليسي آورده: «بيان النجوم شامل سه مبحث است و در هيئت و نجوم و اسطرلاب در ده باب و در صد و ده فصل به پارسي و نسخۀ آن كمياب است و يك نسخه ديده شده كه در سنه 755ق. در شهر آقسرا به دست سليمان بن محمد بن احمد المعروف بصايع الغريب به خط نسخ متمايل به تعليق نوشته شده و در نزد آقاي صفوي فاضل معروف موجود است».
و آن كتابي است در قطع جيبي (210 در 140 م م) با 112 برگ 23 سطري و از آخر افتاده است. متن بيان النجوم از برگ 1ر تا 107 پ را در بر مي گيرد. از آغاز برگ 107 پ، مطالب نجومي ديگري آمده كه عناوین آنها بدين شرح است: «مؤامره تقویم کید بزیج معتبر سنجری»، «تقویم کید بر زيج علائی»، «طریق عمل منازل بدین جدول»، «استخراج ساعات روز بروز» ، «استخراج ارتفاعات روز بروز»، «فصل در دیدن ماه نو»، «اتصالات کواکب»، «معرفة منازل قمر»، «اسماء تعلق آتش»، «اسماء تعلق خاک»، «اسماء تعلق هوا»، «اسماء تعلق آب»، «باب در آتشی در بیان طبیعت»، «باب در بیان طبیعت خاکی»، «باب در بیان طبیعت باد»، «باب در بیان طبیعت آب» تا برگ ۱۱۱ است[34].
نسخه دارای 13 طرح در هیئت با شنگرف و مشکی است که کیفیت افلاک و حالتهای مقارنه و خسوف و کسوف و افلاک و غیره را نشان میدهد. نمونه ای از این تصاویر:
جلد كتاب به رنگ قهوهاي و در دو طرف نقش هايي دارد كه معمولاً بر جلدهاي عثماني نقش ميبست. خط كتاب نسخ كهن مایل به تعلیق، و عنوانها به شنگرف است. از برگ 74 رنگ شنگرف کمی به سرخی متمایل شده است. كتاب تقريباً بدون فرسودگي و آفت خوردگي است و تنها در گوشۀ برگها، مختصر نشانۀ رطوبتي ديده ميشود. نوع كاغذ بخارایي با آهار و مهره است.
هرچند در ترقیمۀ نسخه، كاتب، سليمان بن محمد بن احمد المعروف بصايع الغريب، سال 755ق. را سال اختتام كتابت قید کرده، و در آخر نسخه طی یادداشتی به سال 748 ق. اشاره ميكند، اما گمان همین نسخۀ موجود از روی نسخۀ مزبور کتابت شده و ترقیمه و یادداشت مزبور عیناً نقل شده باشد. البته این نظریه از نوع خط و کاغذ و مركب و جلد و صحافي و دیگر ویژگیهای فیزیکی نسخه به دست میآید؛ چنانکه تحقیقات و تدقیقات دانشمندانی چون علينقي منزوي، عبدالحسين حائري، ايرج افشار، و دكتر محمد امين رياحي نیز نشان میدهد که این نسخه بايد حداقل متعلق به سدۀ نهم هجري بوده باشد.[35]
آغاز نسخه: «بسمله، سپاس خدای را که یگانگیِ صفت و جملۀ مصنوعاتْ مسخّرِ قدرتِ اوست و وجودِ موجوداتْ شاهدِ وحدانیّت اوست، و چرخ و ستاره گردنده به حکمتِ اوست، و درُود بر محمّدِ مصطفی – علیهالسّلام- که دینِ هُدی از رسالت او؛ و بر یاران و اهل بیت وآنچِ از صحابت اوست…».
انجام نسخه: «…و اگر از پانزده درج کی ساعتی است درجها چیزی افزون آید به حساب هر پنج درج را ثلث ساعت گیرد و دو درج و نیم را سُدس ساعت ان شاءالله تعالی و هو حسبی و کفی».
انجامۀ کاتب: «و فرغ من نسخ هذا الکتاب فی یوم الاحد سادس من شهر ذوالقعده سنه خمسه و خمسین سبعمائه من یدالضعیف المذنب النحیف سلیمان بن محمد بن احمد المعروف بصایع الغریب فی المدینه دارالملک اقسراء گلستان المعروف حامداً و مصلیاً علی النبی المختار».
صفحۀ آغاز نسخۀ خطی بیانالنجوم
صفحۀ انجام نسخۀ خطی بیانالنجوم
کتابنامه
قرآن کریم
افشار، ایرج، مقدمه بر بيانالصناعات (نکـ: حبیش…).
بغدادي، اسماعیل پاشا، هديهالعارفين، بیروت، 1998م.
بیرونی، ابوریحان، التفهیم لاوائل صناعه التنجیم، تصحیح استاد جلال همایی، تهران، نشر هما، 1367ش.
پاكتچي، احمد، «تفليس»، دائره المعارف بزرگ اسلامي، ج16، تهران: دبا، 1385ش.
جعفري مذهب، محسن، «جستجوي نسخ بيان النجوم ابوالفضل حبيش بن ابراهيم منجم تفليسي»، آينۀ ميراث، دورۀ جديد، سال چهارم، ش2و3 (پياپي 33، 34)، تابستان و پاييز سال 1385ش.
حاجي خليفه، مصطفی بن عبدالله، کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، بیروت، 1410ق/1990م.
حبیش تفلیسی، کمال الدین ابوالفضل، بیان النجوم، نسخۀ خطی کتابخانۀ ملی، شمارۀ 7042، کتابت قرن 9ق.
همو، بيانالصناعات، به کوشش ايرج افشار، در: فرهنگ ايران زمين، ج5، تهران: 1336ش.
همو، وجوه قرآن، به کوشش مهدي محقق، تهران: 1340ش.
همو، کامل التعبیر، به کوشش محمدحسین رکنزاده آدمیت، تهران: 1372ش.
خوارزمی، ابوعبدالله محمد بن احمد، ترجمۀ مفاتیح العلوم، ترجمه از حسین خدیوجم، تهران: علمی و فرهنگی، 1362ش.
درایتی، مصطفی، دنا (فهرستوارۀ دستنوشتهای ایران)، تهران: کتابخانه مجلس شورای اسلامی، 1389ش.
دهخدا، علی اکبر، لغتنامه، دورۀ جدید، تهران: دانشگاه تهران، 1375ش.
رضوي برقعي، سیدحسین، «حبيش تفليسي»، دانشنامۀ جهان اسلام، تهران، 1386ش.
رکنزاده آدمیت، محمدحسین، مقدمه بر کامل التعبیر(نکـ: حبیش…).
رياحي، محمدامین، «تفلیسی پیشاهنگ فارسی نویسی در دیار روم»، آینده، شمارۀ 8، سال هفتم، آبان 1360ش.
قطان مروزی، ابوعلی حسن بن علی، گیهان شناخت، تصحیح علی صفری آق قلعه، تهران: کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی، 1390ش.
محقق، مهدی، مقدمه بر وجوه قرآن (نکـ: حبیش…).
مصفا، ابوالفضل، فرهنگ اصطلاحات نجومی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1381ش.
* دکترای تاریخ علم، نسخه پژوه، فهرستنویس و مصحح متون: yosefbeigbabapour@yahoo.com
[1] . پاكتچي، «تفليس»، دائره المعارف بزرگ اسلامي، ج 16،ص6020.
[2] . از آن جمله، نکـ: رضوي برقعي، «حبيش تفليسي»، در دانشنامۀ جهان اسلام، و منابعی که در مقالۀ مزبور از آنها بهره برده شده است.
[3] . رياحي، «تفلیسی پیشاهنگ فارسی نویسی در دیار روم»، آینده، س7، (آبان 1360)، ش 8، ص619.
[4] . منبع پیشین.
[5] . حاجي خليفه، كشفالظنون، ج 2، س 1379.
[6] . بغدادي، هديهالعارفين، ج1، س 263.
[7] . نکـ: افشار، مقدمه بر بيانالصناعات، در: فرهنگ ایران زمین، ص280؛ محقق، مقدمه بر وجوه قرآن، ص 9.
[8] . دربارۀ اطلاعات موجود از حیات حبیش و ارتباط وی با دربارهای زمان خویش، نکـ: رياحي، «تفلیسی پیشاهنگ فارسی نویسی در دیار روم»، آینده، سال هفتم، آبان 1360، شماره 8. ص 620.
[9] . رکنزاده آدمیت، مقدمه بر کامل التعبیر، ص19.
[10] . جعفري مذهب، «جستجوي نسخ بيان النجوم ابوالفضل حبيش بن ابراهيم منجم تفليسي»، آينۀ ميراث، دورۀ جديد سال چهارم، ش2و3، تابستان و پاييز سال 1385(پياپي 33، 34)، ص150.
[11] . منبع پیشین.
[12] . دربارۀ تفصیل این آثار، و کم و کیف نسخ موجود در از هر یک، نکـ: رضوي برقعي، «حبيش تفليسي»، دانشنامۀ جهان اسلام.
[13]. «متحیّره»، در اصطلاح منجّمان، پنج سیّاره از ستارگان متغیّره (به جز ماه و آفتاب) را گویند.(نکـ: گیهان شناخت، 62)
[14]. دائرۀالاُفُق: دایرهای که سطح زِبَرین زمین را از سطح زیرین آسمان مشخص میکند.(پیشین، 207)
[15]. استخراج، عمل جداکردن نتایج مورد نظر نجومی یا احکامی است که از مطالعۀ زیج لازم میشود(فرهنگ اصطلاحات نجومی، 36-37)؛ و مراد از موالید، اینجا «زایچه» است. برخی معتقدند که زایچه، از زایش فارسی ریشه گرفته، بدان علت که استعمال آن اکثر در موالید است. خوارزمی گوید: «زایچه، صورتی مربع یا مدوّر است که برای تعیین مواضع ستارگان در فلک میسازند تا در هنگام اظهار نظر در مولد یا غیر آن در آن بنگرند».(ترجمۀ مفاتیح العلوم، 209) پس استخراج موالد، که با زایچه انجام میشود، در احکام نجوم بحث میشود و مراد از آن به دست آوردن زمان مولد و آن ساعتی است که از سعد و نحس و… بر آن مستولی است تا با دانستن آن به اصطلاح از آینده خبر دهند.
[16]. سهام، جمعِ «سهم»، در معنی قسمت – نه به معنی خط میان وتر و قوس- در نزد منجّمان عبارت است از بخش معیّنی از فلک ثوابت و فلک البروج و در احکام نجومی برای هر سیّاره، سهمی است متناسب با مدلولات آن سیّاره و در هر یک از خانهها یا برجها سهامی در نظر گرفتهاند و جدولی برای هریک ترتیب دادهاند و سهام مشهور نجومی هفت سهم (قمر، آفتاب، زهره، عطارد، زحل، مشتری، مریخ) است و از همه مشهورتر سهامالسعاده (سهم قمر: دلیل مال و جاه) و سهامالغیب (سهم آفتاب: دلیل فرح و خرّمی) است.(فرهنگ اصطلاحات نجومی، 415-416)
[17]. اصطرلاب یا اسطرلاب، در اصل از دو کلمۀ «استرو» (Astro) به معنی ستاره، و «لامبانین» (Lambanin) به معنی آینه، مرکّب شده و معنی آن آینۀ نجوم یا ترازوی نجوم یا مقیاس نجوم است. ابوریحان ضمن اشاره به معنی واژهشناختی آن، گوید: «و بدین آلت دانسته آید آنچه از روز و شب گذشته بود، به آسانی و غایت درستی، و نیز دیگر کارها که از آن بسیاری نتوان شمردن».(التفهیم، 209-210) انواع بسیاری دارد با کاربردهای متعدّد.
[18] . حبیش تفلیسی، بیان النجوم، ص2-3.
[19] . نکـ: حبیش تفلیسی، بيانالصناعات، دیباچۀ مؤلف، ص42.
[20] . نکـ: خوارزمی، ترجمۀ مفاتیح العلوم، ص 203.
[21] . نکـ: مصفا، فرهنگ اصطلاحات نجومی، ص787.
[22]. قرآن/ یونس: 5.
[23]. قرآن/ الأنعام: 97.
[24]. دَهری: منسوب به دَهر، طبیعیمذهب، در اصطلاح کسانی را گویند که منکر الوهیت باشند و دَهر و روزگار را عامل خلقت و خدا بدانند و نیز کسانی که عالم را قدیم دانند و به حشر و نشر و قیامت قایل نباشند.(لغتنامه)
[25]. تقریط، به معنی گوشواره در گوش کردن است(لغتنامه)؛ در اصطلاح، کنایه است از آویزۀ گوش کردنِ مطلبی و اهمیت بیش از حد دادن بدان؛ اگر واژه را «تقریظ» در نظر بگیریم نیز قابل توجیه است: به معنی ستودن و تأیید کردن و مدح نمودن؛ اما وجهِ اُولی صحیح به نظر میرسد و ضبط نسخه نیز همان است.
[26]. قرآن/ الأعراف: 54.
[27]. حبیش تفلیسی، بیان النجوم، ص2.
[28]. طالع، مشهورترین واژۀ نجوم احکامی است. در احکام نجومی، برای انجام هر کاری مراجعه به تقویم و یافتن طالع و اختیار وقت مناسب توصیه شده است. بیرونی گوید: «طالع آن بود که اندر وقت به افق مشرق آمده باشد از منطقۀالبروج، برج را برج طالع و درجه را درجۀ طالع گویند».(التفهیم، 205) به عبارتی، جزوی از منطقۀالبروج که در وقت مفروض در افق شرقی باشد. اگر آن وقت زمان ولادت شخصی بود، آن را طالع مولود یا طالع آن شخص گویند؛ و اگر در اوّل سال شمسی باشد، طالع سال گویند و درجۀ آن را درجۀ طالع.(فرهنگ اصطلاحات نجومی، 487)
[29]. حبیش تفلیسی، بیان النجوم، ص3.
[30]. منبع پیشین، همانجا.
[31]. منبع پیشین، ص4.
[32]. چنین به نظر میرسد که چون در زیرموارد آفتاب و ماه را مستثنی نکرده، شاید «متغیّره» صحیح باشد. چون در اصطلاح نجوم قدیم، مراد از متحیّره، پنج سیاره از سیارگان (جز ماه و آفتاب) است.(نکـ: گیهان شناخت، 62)
[33]. نکـ: درایتی، دنا، ج2، ص590-591؛ شمارۀ رایانۀ نسخه در کتابخانۀ ملی، 483.
[34] . همان، ص214-215.
[35] . نکـ: جعفري مذهب، همانجا.