
بنیاد دائره المعارف اسلامی
درآمد:
احمدبن ابراهيمبن ابيخالد معروف به ابنجَزّار قيرواني مشهورترين پزشك افريقا در سدة چهارم هجري است. او مكنّي به ابوجعفر بوده و در شهر قيروان (ابنجلجل، ص 88؛ ابراهيمبن مراد، بحوث، ص 73 و 179؛ سويسي، مقدمه زادالمسافر، ج 1، ص 7؛ هيله، مقدمه سياسة الصبيان و تدبيرهم، ص 18؛ الموسوعة العربية المسيرة، ج 1، ص 17؛ فريد حجا، مقاله «مصادر دراسة الطبيب العربي الكبير ابنالجزار»، مجله التراث العربي، ش 18، ص 221؛ حماده، مقاله «سياسه الحبالي و الاطفال و الصبيان و تدبيرهم و حفظ صحتهم» ابحاث المؤتمر السنوي الخمامس، ص 271؛ فاروقبن منصور، مقاله «في كتابة سياسة الصبيان و تدبيرهم»، ابحاث المؤتمر السنوي الخامس، ص 309؛ قش، مقدمه الاعتماد في الادوية المفردة، ص «أ») واقع در سرزمين افريقية (كشور فعلي تونس) در اواخر امارت ابراهيم دوم اغلبي (حكـ 261-289 هـ) بر اين سامان (براي اطلاع كامل بر اوضاع افريقيه و دوران حكومت وي نك: عودي، ص 136-149) به دنيا آمد (حسن حسني عبدالوهاب، العمر، ج 4، ص 446؛ حماده، همانجا، هيله، همانجا، سويسي، همانجا، اطرقجي، مقدمه الفروق بين الاشتباهات في العلل، ص 3).
مورخان جد وي را احمد (العيون و الحدائق، ج 4، قسم 1، ص 228؛ ابراهيمبن مراد، بحوث، ص 179)، خالد (هيله، همانجا)، علي (سويسي، همانجا؛ ابراهيمبن مراد، بحوث، ص 179، هامش 1؛ Leclerc, Vol.I, P.413; Sleim Ammar, P.52) ذكر كردهاند و بعضاً نيز اصلاً نام وي را ذكر نكردهاند (حاجي خليفه، ج 1، ص 27 و 120 و 251 و 253 و 420 و 841 و 857 و 864 و موارد متعدد ديگر؛ بغدادي، ايضاح المكنون، ج 1، ص 607 و ج 2، ص 93 و 431؛ كحاله، العلوم البحتة، ص 302؛ عمر فروخ، تاريخ الفكر العربي، ص 588؛ الموسوعه العربية الميسرة، ج 1، ص 17؛ حمارنه، فهرس مخطوطات دارالكتب الظاهرية، ص 130؛ عبدالحفيظ منصور، فهرس مخطوطات الطب و الصيدلة و البيطرة و البيزره في دار الكتب الوطنية بتونس، ج 1، ص 93) و يا خيلي مختصر نام بردهاند (ابنابياصيبعه، ج 2، ص 38؛ ابنعذاري، ج 1، ص 237؛ هيله، همانجا).
فرنگيان و اروپائيها نيز در منابع خود نام وي را به صورتهاي تحريف شده و متفاوتي چون: Ahmad ibn al Yazzâr Hamech filius Abicalic; Algazirah, Hammecubin Sibrafin, quidicitur Ybne zuzar, Ybneyzar idem Carcarnificis, Ybnezizâr Algizar, Ebn Alhozar Alcaruni, Aburafar, Ahinhale Ybneyzar, Abincali, Abnecali آوردهاند (هيله، همانجا؛ سويسي، همان، ص 14؛ حمارنه، همان، ص 133؛ قطاية، مقدمه كتاب في المعدة و امراضها و مداواتها، ص 13؛ آل طعمه، مقدمة طب الفقراء و المساكين، ص 10؛ Carisi, p.290؛ سزگين، ترجمه فارسي، ج 3، ص 425-426).
مورخان كهن كوچكترين اشارهاي به تاريخ تولد اين پزشك بزرگ نكردهاند (هيله، همانجا، دفاع، 1419، ص 251) و تنها در نسخۀ خطي كتاب جذوة المقتبس (با اثر معروف حميدي كه به همين نام است اشتباه نشود) تأليف ابنخطيب (اين نويسنده غير از لسانالدين ابنخطيب مورخ و اديب مشهور اندلسي و مقتول در سال 776 هـ است) آمده كه ابنجزار در سال 341 هـ متولد شده است (فواد سيد، ص 88، پاورقي شماره 34؛ دفاع، 1419، ص 251؛ حماده، همان مقاله، ص 270).
بديهي است اين نظر ابنخطيب با توجه به تاريخ وفات پدر ابنجزار در سال 312 هـ (العيون و الحدائق، ج 4، قسم 1، ص 228) كاملاً اشتباه است.
با توجه به برخي قرائن تاريخي قابل قبول در رابطه با تاريخ و سن ابنجزار در هنگام وفات (← ادامه مقاله) تعدادي از پژوهشگران و مورخان معاصر تاريخ تولد وي را در حدود سالهاي 284 هـ – 285 هـ دانستند (حسن حسني عبدالوهاب، العمر، ج 4، ص 446؛ همو، ورقات، ج 1، ص 306؛ بنميلاد، ص 54؛ هيله، همان، ص 18-19؛ اطرقجي، همانجا، ابراهيمبن مراد، بحوث، ص 73 و 179؛ همو، مقاله «التدخل اللغوي و الثقافي في كتاب الاعتماد»، حوليات الجامعة التونسية، ش 22، ص 37؛ نقولا زيادة، ص 368؛ سويسي، مقاله «الفيه ابن الجزار»، حوليات الجامعة التونسية، ش 22، ص 24) و برخي نيز روايات ديگري ارائه دادند كه با حقايق تاريخي تعارض دارند و نميتوان به آنها استناد كرد (دفاع، 1407، ص 268؛ فاروقبن منصور، همانجا).
ابنجزار در يك خانواده مسلمان، فرهيخته و مشهور به علم و دانش و با داشتن سابقة طولاني در علوم پزشكي و داروسازي و در عين حال ثروتمند و متمول در قيروان نشأت يافت (ابنجلجل، ص 88؛ سويسي، مقدمه زاد المسافر، ج 1، ص 7؛ هيله، مقدمه سياسة الطبيان و تدبيرهم، ص 18؛ اطرقجي، همانجا، سامرائي، ج 1، ص 641؛ سزگين، مقدمة كتاب الاعتماد في الادويه المفردة، ص 2؛ دفاع، 1407، ص 268؛ حمارنه، فهرس مخطوطات دارالكتب الظاهرية، ص 131؛ ابراهيمبن مراد، بحوث، ص 179؛ همو، مقاله «التدخل اللغوي و الثقافي في كتاب الاعتماد»، حوليات الجامعة التونسية، ش 2، ص 37؛ فاروقبن منصور، همانجا).
پدرش ابراهيمبن احمد مردي فرهيخته، پرهيزكار و دانشمند و چشمپزشك (كحّال) زبردستي بود (ابنجلجل، ص 88؛ العيون و الحدائق، ج 4، قسم 1، ص 228-229؛ ابراهيمبن مراد، بحوث، ص 179-180؛ حمارنه، تاريخ تراث العلوم الطبية عند العرب و المسلمين، ج 1، ص 273؛ عطيه، ص 371؛ قطايه، مقدمه كتاب في المعدة و امراضها و مداواتها، ص 13 و 44، هيله، همانجا، سويسي، همانجا).
ابراهيمبن احمدبن جزار به همراه برادرش ابوبكر محمد نزد پزشكان برجسته قيروان امثال اسحاقبن عمران (مقتول 294هـ يا 295 هـ) كه در سال 262 هـ به دعوت امير ابراهيم دوم اغلبي (حكـ 261-289 هـ) از عراق به قيروان آمد و مكتب پزشكي افريقيه را تأسيس كرد (براي اطلاع از زندگي وي نك: عودي، ص 305-307) و اسحاقبن سليمان اسرائيلي (متوفاي بعد از سال 341 هـ) پزشك مشهور مصري كه به دعوت امير زيادةالله سوم واپسين امير اغلبيان (حكـ 290 – 296 هـ) در سال 293هـ به قيروان وارد شد (ابنعذار، ج 1، ص 141) و حدود نيم قرن در افريقيه به طبابت پرداخت و به دربار فاطميان خدمت كرد و در صد سالگي وفات يافت (براي اطلاع از زندگي وي نك: عودي، ص 307 – 308) و زيادبن خلفون (مقتول در 308 هـ) كه جزو اطباي نامور افريقيه بود (براي اطلاع از زندگي وي نك: عودي، ص 307 – 308) تلمذ كرد (حسن حسني عبدالوهاب، العمر، ج 4، ص 373).
پدر ابنجزار علوم ديني و فقهي اهل سنت را در نزد فقهاي مشهور و بزرگ افريقيه در عصر اغلبيان (براي اطلاع كامل از فقهاي اين عصر نك: عودي، ص 242 – 257) چون محمدبنسحنون (متوفاي 256 هـ)، محمدبن يحييبن سلّام (متوفاي 262 هـ) و احمدبن يزيد (متوفاي 284 هـ) به خوبي فرا گرفت و با برادرش به طبابت پرداخت (حسن حسني عبدالوهاب، العمر، ج 4، ص 373) تا اينكه در سال 312 هـ در قيروان وفات يافت (العيون و الحدائق، ج 4، قسم 1، ص 228 – 229؛ ابراهيمبن مراد، بحوث، ص 179 – 180؛ همو، مقاله «التداخل الغوي و الثقافي في كتابالاعتماد»، حوليات الجامعة التونسية، ش 22، ص 37؛ هيله، مقدمه سياسةالصبيان و تدبيرهم، ص 18).
عمويش ابوبكر محمدبن احمد (متوفاي بعد از 322 هـ) نيز پزشك و داروساز مطلع و در كارش آگاه و از فاضلترين اطباي افريقيه در اوايل عصر فاطمي بود و به همراه برادرش نزد اطباي بزرگ مكتب طبي قيروان تلمذ كرد (ابن ابي اصيبعه، ج 2، ص 38؛ احمد عيسيبك، ص 78؛ ابراهيم بن مراد، بحوث، ص 221؛ حمارنه، تاريخ تراثالعلوم الطبية عندالعرب و المسلمين، ج 1، ص 273؛ حسن حسني عبدالوهاب، العمر، ج 4، ص 372؛ همو، ورقات، ج 1، ص 234؛ احمد عيسيبك، ص 78؛ محمد محفوظ، ج 2، ص 18؛ عكاوي، ص 255؛ سويسي، مقدمه زادالمسافر، ج 1، ص 7؛ قطايه، مقدمه كتاب فيالمعدة و امراضها و مداواتها، ص 13 و 44؛ ال طعمه، مقدمه طبالفقراء و المساكين، ص 11).
ا بن جزار عبيدالله مهدي نخستين خليفه فاطمي (حكـ 297 – 322هـ) را كه از بيماري نقرس رنج ميبرد، معالجه كرد و در هنگام مرگ خليفه فاطمي در سال 322 هـ بر سر بالينش بود (ابن حماد، ص 15). از سخنان ابنجزار چنين برميآيد كه عمويش ابوبكر محمد تصانيفي در پزشكي و گياهشناسي نگاشته بود ولي به مرور زمان از بين رفتهاند (حسن حسني عبدالوهاب، العمر، ج 4، ص 372).
احمد بن جزار در نزد اساتيد زيادي (فريد حجا، مقاله «مصادر دراسة الطبيبالعربي الكبير ابن الجزار»، مجلة التراث العربي، ش 18، ص 221) و از جمله پدرش ابراهيم و عمويش محمد كه هر دو پزشك بودند تلمذ كرد (سامرايي، ج 1، ص 641؛ هيلة، مقدمه سياسة الصبيان و تدبير هم، ص 19؛ نقولا زيادة، ص 368؛ ابراهيم بن مراد، بحوث، ص 180؛ همو، مقاله «التداخل الغوي و الثقافي في كتاب الاعتماد»، حوليات الجامعة التونسية، ش 22، ص 38؛ قش، مقدمة الاعتماد في الأدويةالمفردة، ص «أ »؛ اطرقجي، مقدمة الفروق بين الاشتباهات في العلل، ص 3) و آنگاه به محضر زياد بن خلفون ( سامرائي، ج 1، ص 641؛ اطرقجي، مقدمه الفروق بين الاشتباهات في العلل، ص 4؛ دانشنامه ايران و اسلام، ج 3، ص 474) و ابويعقوب اسحاق بن سليمان اسرائيلي رسيد و از محضر آنان بهره جست و جزو برجستهترين پزشكان گرديد (ابنجلجل، ص 88؛ابن ابي اصيبعه، ج 2، ص 38؛ ذهبي، ج 15، ص 561؛ عمري، ج 9، ص 559؛ تراثالاسلام، ص 467؛ اثر العرب و الاسلام في النهضة، ص 262؛ احمد عيسيبك، ص 78؛ عطية، ص 370؛ عكاوي، ص 255؛ بستاني، ج 2، ص 407؛ سامرائي، ج 1، ص 641؛ Max Meyerhof, p.440; GAS, Vol.III, p.304 ؛ ;EI2 ذيل واژه ابنجزار؛ Leclerc, Vol.I, p.413; GAL, Vol.I, p.274; Sarton, Vol.I, p.682).
ابنجزار كه اهل حفظ و مطالعه و پژوهش در علوم پزشكي و ساير دانشها بود (ابنجلجل، ص 89؛ ابن صاعد اندلسي، ص 61؛ ياقوت، ج 2، ص 136؛ ابنابياصيبعه، ج 2، ص 38؛ عمري، ج 9، ص 559؛ صفدي، ج 6، ص 208؛ عكاوي، ص 255؛ احمد عيسيبك، ص 78-79؛ دفاع، 1407، ص 268؛ حمارنه، تاريخ تراث العلوم الطبية عندالعرب و المسلمين، ج 1، ص 273؛ همو، فهرس مخطوطات دارالكتب الظاهرية، ص 131) و كتابهاي پزشكي و داروشناسي را به خوبي ميفهميد (ابنصاعد اندلسي، ص 61؛ ياقوت، ج 2، ص 136؛ ابنابياصيبعه، ج 2، ص 38؛ عمري، ج 9، ص 559؛ صفدي، ج 6، ص 208؛ هيله، مقدمه سياسةالصبيان و تدبيرهم، ص 20).
پس از آشنا شدن به حد كافي با علوم و فنون مختلف از جمله صرف و نحو، ادبيات، فقه و حديث و تاريخ و مطالعه دقيق آثار پزشكان نامدارون جالينوس، دسقوريدوس، دوفس، يوحنا بن ماسويه، جرجس بن بختيشوع و تيادورق و تسلط و تبحر در علوم پزشكي و كسب تجربه كافي و اخذ مجوز علمي از اساتيدش مطبش را در منزل خود بر پا كرد و به طبابت و معالجه بيماران پرداخت (نقولا زياده، ص 368؛ بنميلاد، ص 55؛ سويسي، مقدمه زادالمسافر، ج 1، ص 8؛ حسن حسني عبدالوهاب، العمر، ج 4، ص 446).
مورخان اتفاق نظر دارند كه او هيبت و استقامت داشت و در رفتارش شيوة عجيبي از خاموشي و آرامش و متانت ديده ميشد و هرگز در قيروان دچار لغزش نشد و راه كامجويي و لذت خواهي را در پيش نگرفت و چنان پرهيزكار و پاكدامن بود كه در مراسم عزاداريها و سوگواريها و نيز ازدواجها و شاديها شركت ميكرد، ولي در آنها چيزي نميخورد (ابن جلجل، ص 89؛ ابن ابي اصيبعه، ج 2، ص 38؛ عمري، ج 9، ص 560؛ صفدي، ج 6، ص 209؛ عكاوي، ص 255؛ بنميلاد، ص 55؛ ابراهيم بن مراد، بحوث، ص 181؛ محمد محفوظ، ج 2، ص 18؛ حمارنه، تاريخ تراثالعلوم الطبية عند العرب و المسلمين، ج 1، ص 273).
مورخان ابنجزار را پزشكي حاذق و با تجربه (ياقوت، ج 2، ص 136؛ صفدي، ج 6، ص 208؛ احمد عيسيبك، ص 78؛ عمر فروخ، تاريخ الفكرالعربي، ص 588؛ هيله، مقدمه سياسةالصبيان و تدبير هم، ص 20)، مورخ برجسته (زركلي، ج 1، ص 85؛ كحاله، معجم المؤلفين، ج 1،ص 137)، فيلسوف توانا و خيره كننده (ذهبي، ج 15، ص 561)، پزشك متدين و زاهد و پرهيزكار (سزكين، ترجمه فارسي، ج 3،ص425؛ ال طعمه، مقدمه طب الفقراءو المساكين، ص 11؛GAS, Vol.III, p.304)، كه به همت والا (حمارنه، فهرس مخطوطات دار الكتب الظاهرية، ص 131)، تواضع و اخلاق نيكو و ستودني (حمارنه، همانجا؛ عمو فروخ، همانجا، آل طعمه، همانجا، دفاع، 1407، ص 269؛ بنميلاد، ص 55)، شأن و جايگاه رفيع و برجسته (عمري، ج 9، ص 559؛ هيله، مقدمة سياسة الصبيان و تدبيرهم، ص 20)، عزت نفس شديد (عمر فروخ، همانجا، فاروق بن منصور، مقاله «في كتابة سياسة الصبيان و تدبيرهم»، ابحاث المؤتمر السنوي الخامس، ص 309)، داشتن ثروت و مكنت چشمگير (ابن صاعد اندلسي، ص 62؛ ياقوت،ج 2، ص 137؛ ذهبي، ج 15، ص 561؛ صفدي، ج 6، ص 208؛ احمد عيسيبك، ص 79) و ذوق ادبي و شعري (مقري، ج 5، ص 764) و حفظ ضربالمثلهاي مشهور (دفاع، 1407، ص 269) و ديگر صفتهاي نيك شهره بود.
ظاهراً ابنجزار كار طبابت خود را در دوران خلافت القائم بامرالله فاطمي (حكـ 322 – 334 هـ) شروع كرد و كتابش «الاعتماد في الادوية المفردة» را به وي اهدا كرد (سويسي، مقاله «الفيةبن الجزار»، حوليات الجامعة التونسية، ش 22، ص 25؛ ابراهيم بن مراد، مقاله «التداخل الغوي و الثقافي في كتاب الاعتماد»، حوليات الجامعة التونسية، ش 22، ص 40؛ و نيز نك: ادامه مقاله بخش كتابهاي ابنجزار).
اين پزشك فرزند پزشك (ابن جلجل، ص 88؛ ابن ابي اصيبعه، ج 2، ص 38؛ عمري، ج 9، ص 559، احمد عيسيبك، ص 78؛ ابراهيم بن مراد، بحوث، ص 73؛ قطاية، مقدمه كتاب فيالمعدة و أمراضها و مداواتها، ص 13) كه خود را مصون و پاكدامن نگه ميداشت و عزلتگزيني و روگردان از فرمانروايان و اميران دولت فاطمي بود (ابن صامد اندلسي، ص 62؛ ياقوت، ج 2، ص 137؛ صفدي، ج 6، ص 208؛ احمد عيسيبك، ص 79؛ اطرقجي، مقدمه الفروت بين الاشتباهات في العلل، ص 4؛ قطايه،مقدمه كتاب فيالمعدة و أمراضها و مداواتها، ص 17) از رفتن به منازل اميران و درباريان دولت فاطمي و همنشيني با آنان خودداري ميكرد تا مبادا منتشان را بپذيرد و يا مجبور به تملق و چاپلوسي آنان شود (ابن جلجل، ص 89؛ ياقوت، ج2، ص 137؛ ابن ابي اصيبعه، ج 2، ص 38؛ عمري، ج 9، ص 520؛ صفدي، ج 6، ص 208؛ محمد محفوظ، ج 2، ص 18؛ سامرائي، ج 1، ص 642؛ حسن حسني عبدالوهاب، ج 4، ص 447؛ GAL, Vol.I, p.274؛ اطرقجي، همانجا؛ فاروق بن منصور، همانجا).
ابن جزار در روزهاي جمعه از قيروان راهي شهر مهديه ميشد و به ديدن ابو طالب احمدبن عبيدالله مهدي عموي مَعَدّ يعني المعزلدينيالله ابوتميم خليفه فاطمي كه از دوستان ديرينهاش بود و با هم روابط بسيار صميمي داشتند، ميرفت (ابن جلجل، ص 89؛ ابن ابي اصيبعه، ج 2، ص 38؛ عمري، ج 9، ص 560؛ صفدي، ج 6، ص 209؛ احمد عيسيبك، ص 79، عكاوي، ص 255؛ اطرقجي، مقدمه الفرق بينالاشتباهات في العلل، ص 4؛ محمد محفوظ، ج 2، ص 18 – 19، هيله، مقدمه سياسةالصبيان و تدبيرهم، ص 21؛ حسن حسني عبدالوهاب، العمر، ج 4، ص 44).
در ميان مورخان تنها عمري (ج 9، ص 560) ميافزايد كه ابنجزار علاوه بر ابو طالب احمد عموي المعز به نزد شخص خليفۀ فاطمي عبيدالله مهدي (حكـ 297 – 322 هـ) نيز ميرفته است، كه اين مطلب از نظر فواد سيد محقق كتاب طبقاتالاطباء و الحكماء (فواد سيد، ص 90، پاورقي شماره 10) نميتواند صحيح باشد، در حالي كه بنميلاد پژوهشگر معروف تونسي در كتابش الطبالعربيالتونسي في عشرة قرون (ص 56) بر عكس معتقد است كه منطقي به نظر نميرسد كه پزشك نامور به مهديه رود و به عموي خليفه سر زند بيآنكه به محضر شخص خليفه برسد و از انعام و بخششهاي وي بهرهمند شود كه مقدمه كتاب زادالمسافر و ابياتي چند كه ابنجزار در ستايش عبيدالله مهدي سروده (مقري، ج 5، ص 764)دلايلي است بر صحت اين ادعاست.
او اهميت چنداني براي صاحبان قدرت و درباريان دولت فاطمي قائل نبود هرچند كه از بستگان نزديك شخصيتي پرنفوذ همانند قاضي ابوحنيفه نعمانبن محمدبن منصوربن حيون (متوفاي 363 هـ) وزير دانشمند و قاضي پرآوازه و پرقدرت و مدبر و ادارهكننده دولت المعزلدينالله فاطمي باشد (براي اطلاع از او و آثارش نك: فونتان، ص 54-55).
منبع :
جستارهايي در ميراث اسلامي (مجموعه مقالات، يادداشتها، اسناد و متون)
دفتر دوم(ويژهنامة تاريخ پزشكي و طب سنتي)
به كوشش: دكتر یوسف بیگباباپور