
عضو هیئت علميگروه تاریخ دانشگاه اصفهان
وبسایت: www.masoodkasiri.ir
ایمیل: masoodkasiri@gmail.com
مقدمه
حكومت صفويه را شايد بتوان اولين حكومت فراگير ملي پس از اسلام در ايران، دانست كه ضمن پايه ريزي اصول حكومت بر اساس مذهب، بر تماميت ارضي كشور هم تاكيد خاص داشت. رواج شهرنشيني يكي از خصوصيات عمده اين دوران است. تشكيل شهرهاي بزرگ با اقبال عمومي مواجه شده و جمعيت زيادي به سوي آنها هجوم آوردند. ورود جمعيت زياد به يك منطقه و رواج شهرنشيني خود به خود باعث بوجود آمدن قوانين پيچيده و وضع مقررات خاص ميشود كه به نوعي ايجاد چنين قوانيني و نظارت بر حسن اجراي آن بر عهده حكومت هاست. الزاما پرداختن به مسئله بهداشت و درمان هم به دليل اينكه يكي از نيازهاي اوليه انسان ميباشد، در راس چنين اموري قرار ميگيرد.
با انتقال پایتخت حکومت از شهر قزوین به اصفهان و اجرای طرحهای بلند پروازانه شاه عباس اول برای ایجاد یک پایتخت بزرگ و با شکوه و مدرن نسبت به دنیای آن روز، نیاز شدیدی به برنامهریزی و ایجاد مراکز بهداشتی و درمانی در جهت حفظ و ارتقا سطح سلامت جامعه حس ميشد. چنین مهمياز نظر شاه و مشاورینش مهم نماند و سعی کردند تا با استفاده از توان علميدانشمندان و توان اجرایی حکومت و حتی اقشار متمول، در این راه گام بردارند. این مقاله در پی یافتن توضیحی است در این خصوص که:
– نقش حكومت صفويه در تحولات علم طب، تا دوران شاه عباس چگونه بود؟
– سازمان پزشكي و موسسات وابسته به آن در زمان شاه عباس اول، در شهر اصفهان چگونه شكل گرفته بود؟
– نقش پزشکان خارجی در وضعیت بهداشت و درمان جامعه چه بود؟
براي رسيدن به پاسخ اين پرسشها ناگزير از بررسي كليه منابعي بوديم كه به نحوي در مورد طب اسلامي اظهار نظر ميكند. بديهي است كه گرچه سير تحولات علم، مرز بنديهاي مشخصي نداشته و منطبق با مرزبندیهای سیاسی نیست، ولي نميتواند به کلی هم بيتاثير از تغيير و تحولات سياسي و حمايت حكومتها از عالمان و دانشمندان باشد. لذا در اين مقاله سعی شده است تا براي اينكه خواننده از پيشينه ذهني مناسبي از منحني تحولات علمي تا آن زمان مطلع باشد، ابتدا بسيار فشرده به اين بحث پرداخته و سپس به بررسي وضعيت بهداشت و درمان در عصر شاه عباس اول در اصفهان بپردازيم.
در پايان اين مقدمه كوتاه ناچار به ذكر اين مشكل عمده بر سر راه محققين علاقه مند به موضوعات اجتماعي هستم كه متاسفانه عمده تاريخ ما توجه به تاريخ پادشاهان و وقايع سياسي دوران آن هاست و نگرش به تاریخ اجتماعی بسیار ضعیف و در برخی از دوره ها به کلی فراموش شده است. از اين رو منابع و شواهد ما براي انجام چنين تحقيقاتي بسيار محدود و ناقص است. خوشبختانه در دوران صفویه سفرنامه نویسان فراوانی به ایران سفر کرده و هر کدام بسته به نوع ماموریت و طرز فکر سیاسی و مرام اعتقادی خود در مورد وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران مطالبی نوشتند.
در بين تمامي جهانگردان خارجي كه در قرن 17ميلادي به ايران سفر كرده اند، شاردن اولين جهانگرد غربي است كه در سفرنامه خود به نحوي صريح نه فقط به اعتقادات ديني ايرانيان، بلكه به وضع فلسفه در ايران اشاره كرده است. او همچنین به نحو بسیار دقیق و موشکافانه ایی کلیه زوایای فرهنگی و اجتماعی ایران آن روز را با قلم خود به نگارش درآورده است و همین امر موجب ميگردد تا سفرنامه او به عنوان یکی از بهترین منابع تاریخ سیاسی و اجتماعی دوران صفویه بخصوص از دوران شاه عباس به بعد شناخته گردد.
پزشكي در دوران صفويه تا قبل از شاه عباس اول
دوران طلايي حكومت صفويه در ايران همراه با تحولات عمده اي در مباني زندگي مردم بود. هنر و صنايع مستظرفه به اوج شكوفايي خود رسيد. در زمينه معماري بناهاي باشكوهي برپا گشت كه امروزه هم موجب فخر و مباهات ميباشد و به لحاظ اقتصادي در سايه امنيت بوجود آمده، گامهاي بلندي برداشته شد.
اما در زمينه پيشرفت علوم تجربي بخصوص پزشكي وضع به شيوه ديگري بود. دوران طولاني حكومت صفويه را به نوعي ميتوان ادامه دوران ركود علمي دانست كه از مدتها قبل شروع شده و با بوجود آمدن امپراطوري عثماني كه همچون سدي مانع ارتباط ايران با كشورهاي اروپايي گشته بود، تشديد شد. آنچه كه ميتوان در مورد تفكر پزشكان آن زمان و سير تحولات پزشكي در دوران صفويه گفت اينست که گرچه برخی از پزشکان مطرح در این دوران پا به عرصه وجود گذاشتند ولی در یک برآیند کلی تفوق و برتری در علم پزشکی همچون برخی دیگر از رشتههای علوم در حال انتقال به کشورهای غربی بود و پزشکان این دوره نتوانستند ادامه دهندگان خوبی برای مسیری باشند که سالها قبل پزشکان مسلمان ایرانی در این عرصه گشوده بودند.
البته اين اظهار نظر بدان مفهوم نيست كه در دوران صفويه هيچ قدم مثبتي در خصوص پيشرفت علم طب و ايجاد نظم و نظارت در امور درماني برداشته نشد. بلكه ميتوان گفت گرچه در مقايسه با دوران طلايي ذكر شده در بالا، دوران صفويه در مقام پايين تري قرار داشت ولي در مقايسه با ادوار بعدي، ميتوان آن را دوران رونق بيشتر حوزه علوم پزشكي دانست. در اوائل اين دوران پزشك نامداري ظهور نمودند و اقدامات اصلاحي در خصوص مسائل پزشكي، در شهر قزوين و سپس در اصفهان به انجام رسيد كه در بخش بعد به آنها اشاره خواهيم نمود.
به عنوان شاهدي بر اين مدعا ميتوانيم به بهاالدوله اشاره كنيم. محمد حسيني نوربخش، معروف به بهاالدوله، علم طب را در هرات و ري نزد استادان ايراني و هندي آموخته و به طب هندي بسيار علاقه مند شد.( فيلسوف الدوله، 1383،ص266) وي پس از بازگشت به زادگاهش ري، به عنوان يك پزشك عمده و سرشناس در موطن خود زندگي كرد و حاصل يك عمر تجربياتش را در كتاب «خلاصه التجارب » براي استفاده آيندگان به رشته تحرير در آورد. نويسنده كتاب تاريخ پزشكي ايران در باره اين كتاب ميگويد:
« اين كتاب حذاقت كلنيكي و ابتكارات شخصي را كه در الحاوي به چشم ميخورد با توضيحات مرتب و منظمي كه در قانون ديده ميشود، در هم آميخته است. كتاب گرچه اساسا جنبه عملي دارد ولي از ملاحضات اصيل و نكات دقيق علمي سرشار است. اين اثر در نظر من بهترين كتاب درسي پزشكي است كه پس از هجوم مغول به زبان فارسي نوشته شده است. در اظهار اين نظر من تنها نيستم زيراعلي افضل قاطع قزويني يكي از پزشكان دوره صفوي به برادر خود كه تازه تحصيل طب را آغاز كرده بود، فقط دو كتاب فارسي توصيه ميكند كه يكي ذخيره جرجاني و ديگري خلاصه التجارب بهاالدوله است كه البته اولي مربوط به دوره قبل از مغول است.» (الگود، 1371،ص390)
نكته جالب اين كه همزمان با بهاالدوله يك پزشك سني مذهب از اهالي اصفهان بود كه از نظر فكري در نقطه مقابل بها الدوله قرار داشت. اين شخص كه نامش غياث الدين بود، تحصيلات طب را در كشورهاي عربي و تركيه آموخته بود و تنها كتاب نوشته شده اش در طب را، تحت عنوان «مرآت الصحه في طب » به سلطان با يزيد دوم تقديم كرد. اين كتاب نمايش مهمي از اصول طب عربي و بيشتر بر اساس « ذخيره سيد اسماعيل جرجاني » است. نويسنده در هيچ جاي كتاب به منابعي كه از آن الهام گرفته اشاره نكرده، ولي ديده ميشود كه صفحات بسياري از ذخيره را به تفصيل گرفته و به نام خود معرفي كرده است. ( همان،ص 392)
منبع :
جستارهايي در ميراث اسلامي (مجموعه مقالات، يادداشتها، اسناد و متون)
دفتر دوم(ويژهنامة تاريخ پزشكي و طب سنتي)
به كوشش: دكتر یوسف بیگباباپور