نگاهی به کتاب دانشنامة جهان (دائره¬المعارف علوم طبیعی و تشریح از قرن نهم هجری)

نگاهی به کتاب دانشنامة جهان (دائره¬المعارف علوم طبیعی و تشریح از قرن نهم هجری)

نگاهی به کتاب دانشنامة جهان

(دائره­المعارف علوم طبیعی و تشریح از قرن نهم هجری)

نگاشتة: غياث‌الدين علي بن علي اميران حسيني اصفهاني (تأليف به سال 889 ق.)

مقاله از: دکتر یوسف بیگ باباپور

نگاهی به کتاب دانشنامة جهان
(دائره¬المعارف علوم طبیعی و تشریح از قرن نهم هجری)

بسياري از دانشمندان دورة اسلامي در مورد آثار علوي، ديدگاه‌هاي ارسطو را در كتاب متئورولوگيكا كه عمدتاً نادرست بود، بي چون و چرا قبول كردند. با اين حال عده‌اي از دانشمندان ايراني هم دربارة برخي پديده‌هاي طبيعي و علوي ديدگاه‌هاي تازه‌اي داشتند.

پس از دانشمندان بزرگي همچون ابن سينا و ابوريحان بيروني، ابن سهلان و مسعودي مروزي و ديگران، كه آثار فاخري در بارة آثار علوي عمدتاً به زبان عربي نوشته‌اند، مظفر اسفزاري رسالة فارسي‌اي با عنوان آثار علوي نوشت كه نخستين اثر مستقل فارسي در اين باره بود. اسفزاري در اين اثر غالباً از نظريات ارسطو، اخوان الصفاء و ابن سينا پيروي كرده، اما براي نخستين بار به اشكال منظم بلورهاي برف اشاره كرده است.

اسفزاري در اين رساله به تبعيت از آراي اخوان الصفا و بر خلاف همة طبيعي‌دانان ديگر، «باد صرصر كه موجب هلاكت قوم عاد شد» و گردباد را بر انواع دوازده‌گانة بادها افزوده و در نتيجه از انواع چهارده‌گانة بادها ياد كرده است.

در اين ميان نبايد تأثيرپذيري اسفزاري را از ابن سينا ناديده گرفت. به عنوان مثال اسفزاري نيز همچون ابن سينا در دانشنامة علايي و برخلاف بسياري از فارسي‌نويسان ديگر، ژاله را به جاي تگرگ و نه شبنم به كار برده است. همچنين ابن سينا در فن رابع طبيعيات الشفاء (الافعال و الانفعالات) بخار را «قطرات ريز آبِ متخلخل» يعني پراكنده و شناور در هوا، دانسته، اما در فن خامس (المعادن والآثار العلويه) به هنگام شرح ماهيت ابر گفته : «… اين جوهر بخاري گويي به نحوي حد وسط ميان آب و هوا است. يعني يا آبي است كه تحليل رفته و متصاعد شده يا هوايي است كه منقبض شده و انبوه شده است». اسفزاري تنها با توجه به نظر دوم ابن سينا دربارة بخار گفته: «…پس معلوم گردد كه بخار متوسط است ميان جوهر آب و جوهر هوا…».

بسياري از نظريات اسفزاري در كتاب ابن سهلان موسوم به الرساله السنجريه في كائنات العنصريه كه در نيمة اول قرن ششم هجري به فارسي و براي ابوالحارث سنجر بن ملكشاه، سلطان بزرگ سلجوقي نوشته شده، مورد نقد قرار گرفته و قبول يا رد شده است. وي بيشتر آراي خود را بر مبناي نظريات ابن سينا در الشفا و دانشنامة علايي نهاده است.

مسعود مروزي در رسالة آثار علوي خود به صراحت از ابن سينا و اسفزاري ياد كرده و از آثار اين دو بهرة بسيار برده است.

همچنين در همين روزگار (سده 6ق.) محمد بن محمود بن احمد طوسي در كتاب فارسي خود به نام عجايب المخلوقات، بخشي را به آثار علوي اختصاص داده و زكرياي قزويني (682ق) نيز در عجايب المخلوقات خود، از وي پيروي كرده و به شدت تحت تاثير اخوان الصفا بوده، هر چند به صراحت به اين موضوع بيان نكرده است.

همچنين شهمردان بن ابي الخير رازي، معاصر اسفزاري، نيز تنها چند سال پس از وفات وي، تمامي آراي اسفزاري را به جز خطبة كتاب، در دانشنامة خود موسوم به نزهت نامة علايي نقل كرده و تنها در مبحث صاعقه دو نمونه از مشاهدات شخصي خود را به رسالة اسفزاري افزوده است.

نگارش آثار فارسي و گاه عربي دربارة آثار علوي دست كم تا اواخر سدة يازدهم هجري ادامه داشت، اما رفته رفته از اهميت و بكر بودن اين اثار كاسته شده و عمدتاً تكرار مباحث پيشينيان است.

يكي از اين آثار كه بخش عمدة آن به آثار علوي اختصاص يافته كتاب دانشنامة جهان، اثر علي بن علي اميران حسيني، از دانشوران سدة نهم هجري قمري است. اين اثر، كتابي است چند دانشي در علوم طبيعيات، فلسفه و طب به زبان فارسي، با قلمي علمي، در بر گيرندة مباحثي در آثار علوي و ارضي، و طبيعيات و فلسفة آفرينش هر يك، و در نهايت به ساختار هيكل حيواني و انساني پرداخته و با تشريح اعضاي آدمي به عنوان عالم صغير، خواسته تا عظمت خالق جهان را بنماياند.

بنا به گزارش فهرستوارة دنا، (ج4، ص1089-1090) تا به حال 33 نسخه از اين اثر در كتابخانه‌هاي ايران موجود است كه كهن‌ترين نسخة آن متعلق به كتابخانة دكتر اصغر مهدوي (ش204) در تهران مي‌باشد (نك: نشريه، 2/74) كه تاريخ كتابت آن قرن 10 ق. مي‌باشد. اكثر نسخ هم يا متعلق به سدة 11 تا 13 هستند و عمدتاً بي‌تاريخ معرفي شده‌اند كه بايد تك‌تك مورد بررسي قرار گيرند.

اما آنچه از اين نسخ 33 گانه در احياي متن حاضر مورد استفاده قرار گرفته، در انتهاي مقدمة حاضر بحث خواهد شد. اينجا لازم مي‌نمايد براي آگاهي خوانندگان عزيز با اين متن ارزنده، به معرفي اجمالي محتواي فصول و ابواب آن پرداخته شود.

طبق آنچه مصحح در مقدمۀ خود آورده، در مورد مؤلف اين اثر غير از آنچه در مقدمة كتاب از خود نام برده، اطلاع زيادي در دست نيست. وي خود را مدعوّ به «غياث الدين» خوانده، و اهل اصفهان بوده، و با تحميديه‌اي كه بر كتاب ترتيب داده و بر خاندان نبوي و اهل بيت (س) درود فرستاده و نيز با منتسب نمودن خود به «حسين» و با توجه نام خود و پدرش (علي) در شيعه بودن او شكي نمي‌ماند. نامي كه بر كتاب نهاده، نيز در مقدمه به صراحت آمده است: دانش‌نامة جهان. تاليف كتاب در سال 889ق. در بدخشان پايان يافته است.

كتاب مشتمل بر ده فصل (به عنوان مقدمه) و بيست اصل و چهار نتيجه و خاتمه‌اي مي‌باشد و فصل اوّل را در «پديد آمدن عقل كل و نفس كل» نهاده تا با تفسير اولين مخلوق عالم شروع نمايد.

اين كتاب را البته در زمرة كتابهايي چون عجايب المخلوقات نمي‌توان تقسيم بندي كرد. چون در اين كتاب نه از جغرافياي صرف بحث است، نه از عجايب اقاليم سبعه، و نه موهومات و مخيلات غريب، و نظاير آن. مؤلف خواسته تا بيشتر مباحث علمي و عمدتا آثار علوي را با تعقل يا فلسفه بحث و اثبات كند. اگر از نجوم بحث مي‌كند، بيشتر نوع خلقت و ماهيت آن مد نظر است، نه صرفاً كيفيت قرارگرفتن هريك از ثوابت و سيارات. مثلاً اين‌كه خسوف و كسوف چرا و چگونه حادث مي‌شود، يا دور افلاك در چه مدت زمان اتفاق مي‌افتد و اين دور باعث چه مي‌شود؟

وقتي به مبحث «عناصر» مي‌رسد، همچون بسياري از دانشمندان آن را زاييدة عقل فعال مي‌داند و آن را يا خفيف مي‌نامد يا ثقيل. سپس مبحثي نسبتاً مفصل در انواع عناصر و كيفيت هر يك ادامه مي‌دهد. طبقات عناصر را نُه مي‌داند (فصل هفتم) و شكل افلاك و عناصر را كروي (فصل هشتم). سپس تعريفي از جسم به دست مي‌دهد و آن را به مركب و بسيط تقسيم مي‌كند (فصل نهم و دهم).

در اصول بيستگانة كتاب عمدتاً به آثار علوي پرداخته شده، بجز اصل هجدهم تا بيستم كه به مباحث ارضي چون پيداشدن چشمه و زلزله و پيدا شدن آواز از زمين اختصاص دارد. البته نتيجة اول نيز به علم معادن اقاليم ارضي اختصاص دارد.

فکر تقسیم جهان به هفت اقلیم از طریق ترجمة المجسطی و دیگر آثار بطلمیوس به جغرافی‌دانان اسلامی رسید و قرنهای متمادی همراه با اصول دیگر بطلمیوسی در کتابهای جغرافیایی اسلامی منعکس گردید. اطلاعات جغرافیایی بطلمیوس و دیگر دانشمندان یونانی در آن زمان از حدود ربع مسکون تجاوز نمی‌کرد و هفت اقلیمی که بطلیموس در المجسطی آورده بود، مربوط به ربع مسکون بود. بطلیموس ربع مسکون را از پهنا (از شمال به جنوب) 7 قسمت کرده بود که هریک از مشرق تا مغرب امتداد یافته، پهلو به پهلو همدیگر قرار داشتند.اولین جغرافی‌دان اسلامی که از روش تقسیم‌بندی جهان به 7 کشور عدول کرد، ابوعبدالله محمدبن موسی خوارزمی (د 232 ق) بود که در کتاب صورة‌الارض خود ربع مسکون را براساس طول نسبی شب و روز یا میل خورشید نسبت به خط استوا به 7 قسمت مستطیل شکل وموازی با خط استوا تقسیم کرد که یکی پس از دیگری بین خط استوا به 7 قسمت مستطیل شکل و موازی یا خط استوا تقسیم کرد که یکی پس از دیگری بین خط استوا و شمالی‌ترین عرض جغرافیایی که در نظر او قابل سکونت به شمار می‌رفت قرار داشتند. اما در دانشنامه جهان باز موضوع اصلي بيان اقاليم ارضي نيست، بلكه بيشتر به اتفاقات و حالات ارضي توجه دارد و خواسته فقز بيان نمايد كه مثلا زلزله يا چشمه يا هر حالت ديگر ارضي چگونه و عمدتاً در چه مواضعي حادث مي‌شوند.

درباره پديده خسوف عقيده اميران اين است كه خسوف ماه، با قرار گرفتن زمين بين ماه و خورشيد به وجود مي‌آيد كه در اين حالت از قرار گرفتن نور خورشيد بر روي زمين، مخروطي به دست مي‌آيد كه قاعده‌اش همان صفحه زمين است (دايره بزرگ در محيط آن). وقتي همه ماه، در جرم مخروط قرار مي‌گيرد، خسوف كامل، به دست مي‌آيد (يعني نور خورشيد به صورت ماه كه در برابر ما قرار دارد نمي‌رسد و سياه وتاريك به نظر مي‌رسد. و در آخر هر ماه به همين صورت به وجود مي‌آيد). ولي اگر قسمتي از آن فقط در ساية مخلوط داخل شود، خسوف ناقص پديد مي‌آيد. اما كسوف خورشيد با قرار گرفتن ماه بين خورشيد و چشمان ما به وجود مي‌آيد (همان‌طور كه در پديده خسوف براي زمني ايجاد مي‌شود) به اعتقاد اميران، توقف خورشيد در كسوف، مانند توقف ماه در خسوف طولاني نمي‌باشد (زيرا قاعده مخروط شعاع وقتي با صفحه ماه منطبق شود، در همان لحظه از آن منحرف شده و خورشيد شروع به پديدار شدن مي‌كند). وي همچنين معتقد است كه مقدار كسوف‌ها بر حسب اختلاف ديد و مشاهده ساكنين در مناطق مختلف جغرافيايي، مختلف و متفاوت است. گاهي كسوف خورشيد ممكن است در برخي مناطق اصلاً وجود نداشته باشد در حالي‌كه هم زمان ر برخي در برخي مناطق ديگر، كسوف پديد آمده است.

مولف در كتاب خود از آسمان و آنچه در آن است، سخن گفته و در آن به علم فلك، توصيف ستارگان و بروج و حركات آنها و نيز تغييرات فصل‌ها و ماه‌هايي كه از آن ناشي مي‌شود، پرداخته است و از زمين و آنچه بر روي آن است سخن گفته است. اصل، زمين، طبيعت آن، كره هوا، و اصل بادها و انواع آن، كرة آب و بخارهايي كه در آن‌است، و نيز خشكي و جمادات، تكوّن گياهان و حيوانات روي آن را ذكر نموده و در نهايت به انسان پرداخته است.

در سده‌هاي ششم و هفتم هجري در دورة اسلامي علم زمين شناسي تا درجه‌اي متحول شد كه زمين‌شناسي فراتر از سطحي رفت كه در طول تاريخ شعبده‌بازها و افراد ناآگاه با فلزات همچون اسباب‌بازي و ابزاري براي سرگرمي، معامله و برخورد مي‌كردند. در علوم زمين‌شناسي دانشمندان اسلامي بودند كه افتخار آفريدند و اين دانش رفته رفته سير تكاملي خود را سپري مي كرد. ايشان از دانشمندان يوناني تقليد كوركورانه و صرف نكردند، اگر چه بسياري از اطلاعات خود را كه بر مبناي آن پايه‌هاي علوم مربوط به زمين را محكم و استوار نمودند.

صاحب دانشنامه بادها را توصيف كرده و معتقد است كه گردباد، همان بادي است كه به دور خود مي‌چرخد و شبيه يك گل دسته مي‌شود. عامل اصلي به وجود آمدن آن اغلب، بادهاي طبقه سرد است كه با ابري برخورد مي‌كند و بادهاي مختلفي پراكنده مي‌شود، در نتيجه چرخش ابرها، چرخش در بادها به وجود مي‌آيد كه موجب مي‌شود هيات خاصي به وجود آيد و گاهي مسير چرخش، صعودي و به سمت بالا مي‌باشد مثل جهت چرخش موي مجعد به سمت بالا كه مجعد بودن آن گاهي بر اثر انحراف منفذهاي پوست سر به وجود مي‌آيد و چه بسا گاهي هم سبب گردباد اوج گرفتن در باد باشد كه در دو جهت مخالف مي‌وزند.

همچنين درباره رعد و برق بر اين باور است كه چون سحاب منعقد گردد و باد كه رطب بارد است و اگر بر حرارت خود باقي ماند قصد صعود كند و اگر باقي نبود نزول كند و سحاب را بشكافد به زور و از آن او از رعد ايجاد مي‌شود و از سختي تصادف بعضي به بعضي آتش مشتعل شود و برق حاص شود، اگر لطيف باشد صاعقه ايجاد شود واگر غليظ باشد به هر چه رسد مي‌سوزاند.

در بخش مواد معدني تعريف دقيقي از برخي مواد معدني ارائه مي‌دهد. معتقد است  كه بايد به انواع فلزات كه در زير كوه‌ها به امانت گذارده شده بنگريم. برخي از آنها انطباق پذيرند همچون طلا، نقره، مس، آهن، و سرب و برخي از آنها انطباق ناپذيرند همچون فيروزه، ياقوت و زبرجد و نيز به كيفيت استخراج آنها، تصفيه آنها و درست كردن زيورآلات و وسايل از آنها و سپس به فلزات زمين همچون نفت و گوگرد بنگريم. وي شريف‌ترين فلز را طلا مي‌داند چون با آتش نمي‌سوزد و نمي‌پوسد و با گذشت زمان بهتر مي‌شود و زر شريف‌ترين نعمتي است كه خدا خلق كرده است و قوام امور دنيي مردم به آن وابسته است. همچنين آهن را مفيدترين فلزات مي‌داند. يكي از اصناف آهن فولاد است و براي درمان برخي بيماريها هم مفيد است.

در مبحث انواع زلزله معتقد است كه چنين تصور كرده‌اند كه بخارها و دودهاي زياد وقتي در زير زمين جمع مي‌شوند و سرما مي‌تواند در برابر آن مقاومت كند تا تبديل به آب شود، و ماده‌اش آن چنان زياد مي‌شود كه با حرارت پايين‌تر قابل تجزيه نمي‌باشد و از طرفي سطح زمين نيز سخت بوده، و منافذي در آن وجود ندارد، پس وقتي اين بخارها مي‌خواهند خارج شوند و راهي براي خروج پيدا نمي‌‌كنند پس برخي مناطق به سبب آن به لرزه در مي‌آيند، لرزش آن شبيه لرزش بدن تب‌دار به هنگام تب شديد است كه به دنبال حبس شدن رطوبت‌هاي عفوني در منافذ اعضاي بدن ايجاد مي‌شود، به طوري كه حرارت طبيعي بدن بالا مي‌رود و آن رطوبت‌ها را ذوب كرده و به تحليل مي‌برد و آن را تبديل به بخار و دود مي‌كند كه از منافذ پوست بدن خارج شده و موجب لرزش بدن مي‌شود و همچنان ادامه مي‌يابد تا اينكه آن مواد خارج شود، با خارج شدن آن، بدن آرام مي‌شود. تكان‌هاي زمين با زلزله اين چنين است، چه بسا كه پوستة زمين شكافته مي‌شود و ناگهان از آن شكاف مواد حبس شده به يك باره خارج مي‌شود.

اما تعريف علمي زلزله عبارت است از تكان‌هاي موضعي سطح زمين كه در نتيجه آزاد شدن انرژي از داخل پوسته زمين حاصل مي‌شود. و آن معمولاً در نتيجه شكاف پوسته زمين و حركت اجزاي پراكنده از داخل آن شكاف و يا نتيجه فوران آتشفشان‌ها و يا تداخل گدازه‌هاي سخت پوسته زمين مي‌باشد؛ چنانكه به ميزان خفيف‌تر مي‌تواند ناشي از فرو ريختن صخره‌هاي بزرگ بر روي سطح زمين و يا در داخل معادن و يا در نتيجة عمليات انفجارهايي باشد كه به دست انسان در زيرزمين، به خصوص انفجارهاي هسته‌اي صورت مي‌گيرد.

ناگفته نماند كه در آثار دورة اسلامي، مباحثي ديگر نيز در ضمن علم آثار علوي گنجانده شده‌اند. بويژه پس از آن كه ابن سينا در فن خامس از طبيعيات الشفاء مباحث آثار علوي و علم معادن را تحت عنوان «المعادن و الآثار العلويه» در كنار هم ياد كرده، دانشمندان بعدي نيز به پيروي از او مباحثي چون چگونگي پيدايش انواع معدنيات را كه به نظر آنان بر اثر انعقاد بخار در زمين شكل مي‌گرفت، در رسايل آثار علوي يا مبحث آثار علوي نوشته‌هاي خود ياد كرده‌اند.

از سوي ديگر مبحث طبقات مختلف هر يك از عناصر چهارگانه (آتش، هوا، آب، و خاك) كه در متئورولوگيكاي ارسطو به اختصار دربارة آن سخن گفته شده، در رسالة آثار علوي اخوان الصفا و پس از آن رسالة اسفزاري، ابن سهلان و مسعودي مروزي به تفصيل بيان شده‌اند. در حالي كه ابن مبحث در الشفاء ابن سينا از آثار علوي جدا شده و در فصل دوم از فن چهارم طبيعيات ياد شده است.

مبحث تشريح دانشنامة حاضر نيز عمدتاً بر نظريات ابن سينا در فن اوّل از كتاب قانون استوار است. بسياري از تعاريف اعضا و تقسيم بندي كالبد انساني و تعداد هر يك را از ابن سينا و به تبع او از كتاب فارسي منصور شيرازي، با عنوان تشريح الابدان گرفته است.

در واقع اثر حاضر از لحاظ محتوايي مطلب بكري در خود ندارد. هر چه هست پيش از وي بحث شده و به تفصيل بيان گرديده است. اما در بررسي‌هاي تاريخ علوم دورة اسلامي در سده‌هاي متأخر مثلا قرن نهم و دهم هجري به عنوان آيينة تمام نماي اعتقادات و اطلاعات آن عصر و مقايشة آن با اعصار پيشين مي‌تواند به عنوان يك منبع مهم مورد استفاده و توجه قرار گيرد.

این کتاب از سوی کتابخانه مجلس شورای اسلامی، در 500 نسخه به سال 1393ش. به تصحیح آقای نیکی ایوبی زاده در 232 صفحه با جلد سخت منتشر شده است.

 

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.