نکات عرشیه شماره 5

نکات عرشیه شماره 5

گفتار اول: دکتر محمد صادق محفوظی

الوهیت و دین مداری در فرهنگ و هنر ایرانی

اگر موضوع یا پدیده ای در همه ی جوامع و تمدن ها و ادیان واقليم ها وجود داشته و شکل گیری آن نیز به نحوی متأثر از جهان بینی و تفکر آنها باشد، می توان آن موضوع یا پدیده را در هر جامعه ای به صفتی متصف نمود که بیانگر تفکر و جهان بینی آن جامعه یا تمدن باشد. بسیاری از موضوع ها و پدیده ها به صفتی که مبین موقعیت جغرافیایی خاصی است نیز متصف می شوند. در این گونه موارد نيز نام جغرافیایی خاص، مبانی نظری، فرهنگی و جهان بینی خاصی را به ذهن متبادر می سازند. علاوه بر آن برخی محدوده های جغرافیایی به دلیل شرايط خاص ومتفاوت اقلیمی، محیطی و تاریخی می توانند به عنوان تفسیری محلی از يک موضوع جلوه گری کنند. به عنوان نمونه سخن گفتن از معماری ایرانی، علاوه یر آن که حاکی از تفکر، جهان بینی و اعتقاداتی ست که قبل یا بعد از اسلام بر شکل گیری معماری ایرانی مؤثر بوده اند، بیانگر تفسیر مکانی اصول آن تفکر، جهان بینی واعتقادات است که پاسخگوی نیازها و شرایط اقلیمی و محیطی نیز بوده اند.

آن چه مسلم است، بین تولیدات انسان از جمله هنر، معماری و شهرسازی با فرهنگ و جهان بینی او ارتباط و همبستگی وجود دارد. عده ای بر این ادعا می باشند كه اسلام واجد هنر- به ویژه معماری و شهرسازی- نبوده و نمی توان هنر، معمارى و شهرسازی را به صفت اسلامی متصف نمود. استدلال هم این است که عرب های مسلمان که به فتح سایر ممالک آمده اند، بدون سابقه ی هنر و معماری بوده اند، و معماری و هنر سرزمین های فتح شده به نام هنر و معماری اسلامی معروف شده اند.
چهار طاقی به گنبد تغییر نام یافته، کاخ، به دارالاماره تبدیل شده و از این قبيل تغییرات. اشکال اصلی این استدلال این است كه «اسلام» مترادف با «عرب» فرض می شود و بدیهی است که این فرضی کاملاً نابجاست. اشتباه مسلم دیگر این تفكر آن است که اینان نیز هم چون کسانی که به آثار برجای مانده از مسلمانان در ممالک
اسلامی، معماری و هنر اسلامی اطلاق می کنند، برای هر هنری الگو و کالبدی فیزیکی و مادی ثابت و برخی موارد تغییر ناپذیر قایل هستند. این تفکری کاملاً
نادرست است و با روح اسلام و تعالیم و حیانی آن، که اصولی جاوید (و نه اشکال فیزیکی مادی واحد و ثابت) را برای زندگی انسان در همه ی زمان ها و مکان ها مطرح می نماید، در تضاد می باشد. آنان فکر می کنند چون شكلی (مثلاً چهار طاقی) از غیر مسلمانی چون ایرانیان اخذ شده، پس اسلام هنر و معماری ندارد. و اینان بر این باورند که هر چه به شکلی خاص (مثلاً قوس و گنبد) باشد اسلامی است. در حالی که اسلام اصولی را مطرح می نماید که در هر زمان و مکانی تفسیر و کالبد خاص خود را دارند. مهم وحدت، عدالت، تعادل و هماهنكی حفظ حرمت انسان، متذكر بودن اثر هنری، و رجحان معنویت بر مادیت و رهایی انسان و نجات او از غفلت و جهالت است.
به بیان دیگر، به قول دکتر ندیمی از آنجایی که «معماری آشکار سازنده ی هستی شناسی، ارزش ها و هویت آن فرهنگی می گردد که معمار به آن تعلق دارد» (ندیمی، ١٣٧٨، ٢٠) در انتساب سبک یا اثری خاص به یک جهان بینی و فرهنگ یا یک ملت باید به دنبال شناسایی اصول و معانی بود و نه در فکر ظاهر، کالبد و جسمیت آن. این تفکر و انتظار نابجایی است، و در هیچ مقطعی از تاریخ و در هیچ نقطه ای از جهان سابقه نداشته که یک دین یا مکتبی فکری و یا جهان بینی ای خاص، الگوهای فیزیکی و کالبدی واحد و مشخصی را ابتدا به ساکن ابداع کرده و آنان را براى جنبه های مختلف زندگی پیروان خویش در نقاط مختلف و زمان های گوناگون معرفی نماید. بلکه هر جهان بینی، مبانی، اصول و ارزش هایی را بیان نموده، و این پیروان و معتقدین بوده اند که مواد و ابزار و اشکال و قوانین و علوم و هنرها را در جهتی به کار گرفته اند تا محیط را مناسب زیست خویش نموده و آن را همراه و یاری رساننده به هدفی که مکتبشان برایشان تعيین نموده است، بنمايند. در نتيجه، وضعيت موجود و تاریخ خود، و تعلیماتشان از دیگران را هم چون مواد اولیه به کار گرفته و با تغيیر و استحاله شان معنا و فضا وعناصر وشكل و بيانى نو و در خور و همراه با تفكر و باورهای خویش به وجود آورده اند. هنر، فلسفه، علوم، معماری، شهر، لباس و حتى شیوه ی زیست اسلامی و مسلمانان نیز از این قاعده مستثنى نمى باشند. در واقع قومى از مسلمین و یا فردی خاص اینها را به وجود نیاورده، بلکه آن چه که پدیدار شده حاصل رواچ و تأثیر تفکر اسلامی بوده که البته ممکن است با شرایط زمانی و مکانی خاص به صورت تفاسیر محلی و زمانی خاص ظهور و بروز نموده باشند.
از آنجایی که هنر و معماری ارتباط بنیادینی با فرهنگ و جهان بینی برقرار می نمایند، و افزودن بر آن، به عنوان جلوه ای از هویت جامعه شکل می گیرند و ابراز وجود می نمایند، و با عنایت به اینکه رکن اصلی «فرهنگ وجهان بینی وهویت ایرانی» اسلام است، رابطه ی اسلام با هنر و معماری ایرانی، و یا به عبارتی اتصاف هنر و معماری ایران به اسلام، و به بیان بهتر «اسلاميت» هنر و معماری ایرانی غير قابل انكار است.
نکته ی قابل توجه در این است که اگرچه هنر و معماری و شهرهای تاریخی ایرانی به صفت اسلامی متصف شده اند، اما حتی در صورتی که مبانی نظری طراحی و ساخت آنها کاملاً مستخرج از تعالیم اسلام باشند، چون در بسیاری موارد، کالبد و روابط آنها در دوران معاصر موضوعیت نداشته و یا از اهميت ضعيف تری برخوردارند، نمى توانیم و نباید آن آثار را الگوی ثابت و واحد و تغيیر ناپذير اسلامی» بناميم. بلکه شایسته است که آنان «آثار دوره اسلامی» نامیده شوند.

دکتر محمد صادق محفوظی

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.