نویسنده :افسانه حصیری ( کارشناسی زبان و ادبیات فارسی )
مقدّمه :
در فرهنگ دیرین ایرانی از زمان پیدایش تاریخ تا امروز ، همواره از هنگامی که بشر با نیازهای متقابل نسبت به همدیگر ، جوامع را تشکیل داده اند ، غم و شادی را با سوگواری ها و شادکامی ها ، یاس و امید ، خشم و عطوفت ، غیره و غیره توأمان داشته و بدان انس گرفته اند . در این میان زبان شعر بهترین و گویاترین زبان برای بیان احساسات و غلبه بر غلیان عواطف بشری بوده است .
شعر آیینۀ تمام نمای یک جامعه است . چه بسا آداب و رسوم ، فرهنگ و تمدن ، باورها و ارزش ها ، حتی رویدادهای تاریخی در آیینۀ شعر منعکس شده تا به قرن ها بعد دامن بگسترد و آیندگان را از احوال گذشتگان باخبر سازد .
با تحقیق و پژوهش در آثار گذشتگان ، چه نظم و چه نثر ، افق دید گسترده ای نسبت به جوانب مختلف زندگی اجتماعی اسلاف خود پیدا می کنیم . آن گاه پی می بریم که در غم ها و شادی ها ، صد ها سال پیش بر چه وجه روزگار سپری می کردند و چه باورهایی در عرف جامعه حاکم بود ؛ چه می خوردند و چه می پوشیدند ، چگونه وصلت می کردند و چگونه اموات خود به خاک می سپردند و سوگواری می کردند ، چگونه مجالس طرب می آراستند و می گساری می کردند ، و صدها « چگونۀ » دیگر که همه از فرهنگ عامه و عرف اجتماعی یک ملت نشأت می گرفته است .
این آداب و رسوم ، و باورها و اعتقادات ، صواب و ناصواب ، خوب و بد ، زشت و زیبا ، در آیینۀ شعر شاعران قرون مختلف نمود یافته است .
یکی از این آینه های تمام نمای عصر آغازین شعر فارسی ، قرن سوم هجری ، شعر شاعر بزرگ و پدر شعر فارسی ، ابو عبدالله رودکی سمرقندی است . این شاعر نابینای روشن ضمیر ، با همۀ تیره چشمی اش ، دلی روشنتر از چشم بینایان داشته است و آن گونه با چشم شعرش به دنیا نگریسته که گاه در کور بودن مادرزادی او تردید می رود ؛ و البته این مسئله با نبش قبر تازۀ یافتۀ وی توسط محققان روسی و تحقیق و اثبات کور شدن رودکی در دوره های جوانی وی ، منتفی شده است .
به هر حال ، آن چه در حوصلۀ این مقاله می گنجد ، بیان نمونه هایی از آداب و رسوم و باورهای مردم در عصر رودکی است که در شعر وی نمود یافته است و رودکی استادانه نظری بر این آداب و رسوم و باورهای اجتماعی و دینی داشته و آن را در شعر خویش بیان نموده است . ما جهت تنظیم و تبویب شواهد ، بر آن شدیم تا نمونه هایی چند که از لا به لای اشعار رودکی استخراج کرده ایم ، ذیل دو عنوان کلّی مطرح کنیم که یکی « آداب و رسوم » است و دیگری « باورها و اعتقادات » ؛ ذیلا به بیان و طرح هر یک می پردازیم :
الف ) آداب و رسوم :
1 – سوگواری :
آن ابر بین که گرید چون مرد سوگوار وآن رعد بین که نالد چون عاشق کئیب (ص 13)
و نیز ، سوگواری بر سر مزار مردگان در این بیت :
نگنجم در لحد گر زان که لختی نشینی بر مزارم سوگوارا (ص 11)
2 – خضاب بر پنجۀ عروس نهادن :
لاله میان کشت بخندد همی ز دور چون پنجۀ عروس به حنّا شده خضیب (ص13)
3 – عروس سیزده ساله :
زمانی برق پر خنده ، زمانی رعد پر ناله چنان چون مادر ، اَبَر سوکِ عروس سیزده ساله (ص62)
4 – غالیه بر موی مالیدن :
من و آن جعد موی غالیه بوی من و آن ماهروی حور نژاد (ص17)
5 – انبان و عصا ( نشان فقر ) :
کنون زمانه دگر گشت و من دگر گشتم عصا بیار ، که وقت عصا و انبان بود (ص25)
6 – خضاب بستن ریش :
تا کی بری عذاب و کنی ریش را خضاب ؟ تا کی فضول گویی و آری حدیث غاب ؟ (ص70)
7 – میلاویه ( شاگردانه ) به شاگرد دادن :
میلاوِ منی ، ای فغ و استادِ توام من پیش آی و سه بوسه ده و میلاویه بستان (ص89)
فغ ، به معنی معشوق است ؛ و میلاو ، شاگرد را گویند .
8 – کفش چینی و چارق ( پالیک ) :
از خر و پالیک آن جای رسیدم که همی موزۀ چینی می خواهم و اسب تازی (ص99)
گویا کفش چینی ، بسیار گران قیمت و پر ارزش بوده و در برابر آن چارق ، کفشی کم بها و ارزان بوده است .
9 – وام به قسط دادن :
به جمله خواهم یک ماهه بوسه از تو ، بتا ! به کیچ کیچ نخواهم که فامِ من توزی (ص99)
10 – آیین شراب خوری :
یک – باده نوشی در بهار :
اکنون خورید باده و اکنون زیید شاد کاکنون برد نصیب حبیب از بر حبیب
ساقی گزین و باده و می خور به بانگ زیر کز کشت ، سار نالد و از باغ عندلیب (ص14)
و نیز :
هر آن گه که خوری می ، خوش آن گه است خاصه چو گل و یاسمین دمید (ص25)
و نیز :
آهو ز تنگ و کوه بیامد به دشت و راغ بر سبزه باده خوش بود اکنون ، اگر خوری (ص99)
دو – آراستن مجلس می خوری :
مجلس باید بساخته ، ملکانه از گل و از یاسمین و خیریِ الوان
جامۀ زرّین و فرشهای نو آیین شهره ریاحین و تخت های فراوان (ص34-35)
سه – شراب در کدو نیمه (کوزۀ شراب) خوردن :
لعل می را ز دُرجِ خُم برکش در کدو نیمه کن ، به پیش من آر (ص26)
11 – جشن مهرگان :
ملکا ! جشن مهرگان آمد جشن شاهان و خسروان آمد (ص19)
12 – چرخشت و آب رز کشیدن :
از آن جان توز لختی خونِ رَز ده سپرده زیر پای اندر سپارا (ص11)
13 – خورش ها :
یک – نان کشکین و سِمِد :
نان کشکینت روا نیست نیز نانِ سِمِد خواهی و گِردۀ کلان (ص90)
دو – فَرَخشه :
بسا کسا که بَرَه ست و فَرَخشه بر خوانش بسا کسا که جوین نان همی نیابد سیر (ص27)
فرخشه ، نوعی شیرینی از آرد و شکر و روغن و مغز بادام است که لوزینه گویند و از شیرینی های گران قیمتی بوده است .
ب ) باورها و اعتقادات :
1 – زندگی بعد از مرگ :
آنِ مَلَک با مَلَکی رفت باز زنده کنون شد که تو گویی بمرد (ص18)
2 – جان به جان آفرین باز دادن :
جان گرامی به پدر باز داد کالبد تیره به مادر سپرد (ص18)
و نیز ، « جان دوم » در این بیت :
قالب خاکی سوی خاکی فکند جان و خرد سوی سماوات برد
جان دوم را که ندانند خلق مصقله ای کرد و به جانان سپرد (ص18)
3 – سعد و نحس سیّارات :
کدام نحس برآمد کم از تو غایب کرد کدام باد بلا بود کز توام بربود (ص22)
و نیز ، « نحس کیوان » در این بیت :
یکی نماند کنون زان همه ، بسود و بریخت چه نحس بود ؟! همانا که نحس کیوان بود (ص22)
4 – تیمّم بر لب آب حرام است :
تا در گه او یابی ، مگذر به درِ کس زیرا که حرام است تیمّم به لب یم (ص89)
5 – لیلة القدر :
شب عاشقت لیلة القدر است چون تو بیرون کنی رخ از جلبیب (ص14)
6 – چشم زخم و چشمِ بد ؛ در این مصرع :
… خدای چشم بد از ملک تو بگرداناد !
7 – امید به کرم خدا :
درست و راست کناد این مثل خدای ورا اگر ببست یکی در ، هزار در بگشاد (ص17)
8 – فضیلت اوستای زردشت و زند آن :
همچو معمّا ست فخر و همّت او شرح همچو اَبِستا ست فضل و سیرت او زند (ص20)
و …
این نمونه هایی هر چند مختصر ، از شعر رودکی است که از منظر آن می توان به برخی از آداب و رسوم و باورها و اعتقادات مردم در سده های سوم و چهارم هجری نگریست و پی برد .
* * *
منبع مورد استفاده :
* دیوان شعر رودکی ، به تصحیح و شرح دکتر جعفر شعار ، تهران ،چ 1 ، نشر قطره ، 1378 .
* * *