حسین حیدری؛ محدثه قاسمپور
چکیده: فردوسی برای حفظ و تداوم هویت ایرانی، به تدوین شاهنامه همّت گذاشت. به دلیل اینکه در زمان حکیم توس، دوره باورمندی بیچون و چرا به اساطیر فرا رسیده بود، وی با تلفیق اساطیر با باورهای زرتشتی و غیرزرتشتی سدههای پیش و پس از اسلام، قالب اسطوره را به حماسه مبدل کرد و کاخ شاهنامه را بنا نهاد. از اینرو، شاهنامه صرفاً گزارشگر باورها و آیینهای ایران پیش از اسلام نیست.این مقاله نخست ویژگیها و کارکرد اهریمن، و آنگاه رابطۀ اهریمن با اورمزد و جهان را در اوستا و متون پهلوی با گزارش شاهنامه مقایسه میکند. سپس، گزارش فردوسی درباره سرشت و اوصاف دیوان، رابطۀ دیوان با اهورامزدا و آفریدههای او، راه مبارزه با دیوان، و اوصاف سه دیو بزرگ (رشک، آز، خشم) را با گزارش متون زرتشتی باستان میسنجد و همسوییها و ناهمسوییهای آنها را آشکار میکند. این جستار نشان میدهد که در شاهنامه، اهریمن و دیوان جایگاه پیشین خود را از دست دادهاند و از اقتدار آنها و تأثیری که در هستی داشتهاند به شدت کاسته شده است و به جایگاه فروتری که در متون و فرهنگ اسلامی دارند، نزدیک شدهاند.
مقدمه
اهریمن در اوستایی (aŋra mainyu / angra mainu) (نک.: Reichelt, 1911: 216; See also www.iranicaonline.org, s.v. Ahriman) و در پهلوی (ahreman) (MacKenzie, 1971: 7) به معنای «روح خبیث» است. اهریمن، در متون موسوم به زروانی و نیز در متون ارمنی و سریانی، برادر دوقلوی اهورامزدا دانسته شده که از شک زروان پدید آمده است، اما در متون مزدایی درباره منشأ و آفرینندۀ او سخنی به میان نیامده و او یکی از دو بنِ آغازین آفرینش دانسته شده است. در متون مزدایی، دیوان، آفریدۀ اهریمن هستند و اهریمن آنها را از تاریکی مادی ساخته است (فرنبغ دادگی، 1380: 36).
واژه «دیو» که در اوستایی دئو (daeva) و هندی باستان، دِوَ (deva) خوانده میشود، اصلاً به معنای خدا است. این واژه در قدیم به گروهی از خدایان آریایی اطلاق میشد؛ ولی پس از ظهور زردشت و معرفی اهورامزدا خدایان قدیم (دیوان)، گمراهکنندگان و شیاطین خوانده شدند. کلمه «دیو» نزد همه اقوام هندواروپایی به جز ایرانیان، هنوز همان معنای اصلی خود را، که خدا باشد، حفظ کرده است. در اوستا، دیوان، خدایان باطل یا گروه شیاطین، یا مردمان مشرک و مفسد تلقی شدهاند و چنین برمیآید که در عهد تدوین این کتاب هنوز اهالی مازندران و گیلان یا عدهای از آنها به همان کیش قدیم آریایی بودهاند و به گروهی از دیوان اعتقاد داشتهاند، زیرا غالباً در اوستا از دیوهای مازندران و دروغپرستان دیلم و گیلان سخن رفته است. این دیوان در روایات ملی و به خصوص شاهنامه به مرور ایام هیئت عجیبی یافتهاند و به صورت سهمگینی تصویر شدهاند. چنانکه سیامک به چنگ دیوان گرفتار شد و هوشنگ و جمشید و تهمورث بر دیوان چیره شدند و از آنها بسیار چیزها آموختند (یاحقی، 1386: 371).
شاهنامه اسطوره نیست، بلکه حماسه است؛ اما بسیاری از بخشهای آن بر پایۀ اسطوره استوار است. فرق میان اسطوره و حماسه این است که حماسه بیانگر دریافت نهایی از حیات و بیان نمادین ایزدان و موجودات فراطبیعی است، در حالی که حماسه اینگونه نیست. حماسه تبلور اتحاد و انسجام ملی در عصری ویژه است که در خداینامه نمود بیشتری مییابد. البته همین خداینامه است که بعدها با توجه به روایات شفاهی و متون پهلوی تغییر مییابد و شاهنامه نام میگیرد (اسماعیلپور، 1391: 13). این مقاله به بررسی مقایسهای سیمای اهریمن و دیوان در شاهنامه با متون زردشتی میپردازد و همسوییها و تعارضات گزارشهای متون مذکور را نشان میدهد. مستند مقاله عمدتاً خود اوستا و متون پهلوی و شاهنامه به تصحیح جلال خالقیمطلق است.
1. سیمای اهریمن
1. 1. ویژگیها و کارکرد اهریمن در متون مزدایی
1. 1. 1. سرشت اهریمن در متون مزدایی
در گاتها، از دو بن نیک و بد ناسازگار، در آغاز زندگی سخن رفته است (یسنا، 1387: 45/2). در بندهش نیز همزمان، با اهریمن و اورمزد آشنا میشویم. اورمزد در روشنی بیکران است و اهریمن در تاریکی بیکران و بیخبر از اورمزد، تا اینکه اهریمن حرکت میکند و به مرز روشنان میرسد. آنجا با دیدن روشنایی به آن رشک میبرد (فرنبغ دادگی، 1380: 34؛ وزیدگیهای زادسپرم، 1385: 33). این سرآغاز نبرد خوبی و بدی و آغاز آفرینش است. اهریمن تن مادی ندارد (ارداویرافنامه، 1382: 53)، اما تن مینوی او میتواند تغییر شکل پیدا کند. مثلاً اورمزد، او را که به شکل وزغ است، به شکل مردی پانزدهساله به جهی[1] نمود (فرنبغ دادگی، 1380: 51، 115). اهریمن بر هر کاری توانا نیست (وزیدگیهای زادسپرم، 1385: 34)، اما به کارهایی که نمیتواند بکند میاندیشد؛ از اینرو اورمزد را تهدید به حمله کرد (فرنبغ دادگی، 1380: 38). او در تاریکی است. گفته شده است که خانۀ او در تاریکی بیکران (همان: 34)، در دوزخ (یشتها، 1377: یشت 19: 44؛ ارداویرافنامه، 1382: 53، 54) و سرزمین اپاختر (اوستا، وندیداد، 1370: 119: 1) است. میل به نابودگری دارد (فرنبغ دادگی، 1380: 119؛ مینوی خرد، 1380: 23؛ آذرفرنبغ پسر فرخزاد و آذرباد پسر امید، 1381: 161؛ خسروی، 1376: 144). پس دانش و رشک کامه است. مرگآفرین است. هرگز به نیکویی نمیاندیشد و نیکویی نمیگوید و نیکویی نمیکند (فرنبغ دادگی، 1380: 38). ترکیب او از بدی است و «بدکنشی اهریمن از بدگوهری و بدخواهی اوست که «ویژگی» همیشگی دروج است» (خسروی، 1376: 146). اهریمن، در فرشکرد نیروی زیادی ندارد، چون در طول نه هزار سال مبارزه، نیرویش از میان رفته است (آذرفرنبغ پسر فرخزاد و آذرباد پسر امید، 1384: 219، 220). در خصوص سرانجام اهریمن، دو روایت وجود دارد: نخست آنکه در فرشکرد وی کشته و نابود میشود (آذرفرنبغ پسر فرخزاد و آذرباد پسر امید، 1381: 161) و دیگر اینکه او دستگیر و از سوراخی که از آن به آسمان تاخته بود، بیرون انداخته میشود (روایت پهلوی، 1367: 63) و راه آن سوراخ با مواد مذابی که از برخورد ستاره گوچهر پدید آمده است، بسته میشود (فرنبغ دادگی، 1380: 148) و شر او برای همیشه از سر آفرینش اورمزد کم میشود.
1. 1. 2. رابطۀ اهریمن با جهان آفرینش در متون مزدایی
هنگامی که اهریمن به مرز روشنان رسید، با دیدن آن رشک برد، اما چون نیروی آن را نداشت که با اورمزد مبارزه کند، به تاریکی بازگشت تا آفرینش مرگبار خود را بیاغازد (همان: 34؛ وزیدگیهای زادسپرم، 1385: 33، 34). اهریمن نیروی آفرینشگری داشت و آنها را از تاریکی مادی ساخت. آفریدههای او همگی مینویاند (فرنبغ دادگی، 1380: 36، 100). ظاهراً اهریمن، آفرینش خود را از ماده و هیولایی به شکل خویش آفریده است (بهار، 1375: 41). اورمزد، که آفرینندۀ ماده است، به برخی از آفریدگان او، تن مادی داد تا اَشَوَنان (پرهیزکاران)، هم از آنها پرهیز کنند و هم با کشتن آنها کرفه بیندوزند. جانوران درنده و حشرات، جزء آفرینش اهریمن هستند. اهریمن میخواست گرگسَردَگان (گرگسانان) مانند تب و درد نامرئی باشند تا مردم آنها را نبینند، اما اورمزد به آنها تن داد (فرنبغ دادگی، 1380: 100). کشتن حشرات موذی، که آفریدۀ اهریمن هستند، کَرفَه (ثواب) دارد (روایت پهلوی، 1367: 33، 34) و روانکشندگان خِرَفستَران (مانند مارها و مورچگان)، به گَرزُمان (بهشت برین) خواهد رفت (ارداویرافنامه، 1382: 59). هر بدی از اهریمن است (مینوی خرد، 1380: 51) و هر آنچه اهریمن آفریده، به قصد ضربه زدن به آفرینش اورمزد است (کتاب ششم دینکرد، 1361: 4)، چنانکه در وندیداد نیز اهریمن، در برابر هر آفرینش اهورامزدا، بلایی را آفرید (اوستا، وندیداد، 1370: 1: 1-21).
بنا بر متون مزدایی، اهریمن سه چیز علیه آفرینش اورمزد ساخت و اندیشید که بدتر از آن نیافریده است: یکی مرگ، دیگری خشکیدن آب و سوم خاموشی آتش. اما آفرینش آنها سرانجام به سود اورمزد و زیان اهریمن تمام شدند، زیرا اگر مرگ نبود، آز و نیاز باعث میشد مردم در پیری بر سر مال دعوا کنند و اگر آب نمیخشکید، زمین زیان میدید و اگر آتش خاموش نمیشد، جهان را میسوزاند و نابود میکرد (روایت پهلوی، 1367: 18). آنچه باعث درگیری او با آفرینش اورمزد و تاختنش بر آن شد، این بود که اساساً، از آغاز، تازش او هدفمند نبود و او با اراده به مرز روشنان نیامد؛ بلکه کارهایش ناآگاهانه و به دلیل گوهر متضادش با روشنی و به دلیل کینه، آز، شهوت، رشک، ننگ، خوی غارتگری، تکبر، نافرزانگی و هر بدیای از این دست بوده است (کتاب پنجم دینکرد، 1386: 82). اهریمن نمیخواهد کسی او را بشناسد، زیرا اگر او را بشناسند، از پی او نمیروند (فرنبغ دادگی، 1380: 122؛ مینوی خرد، 1380: 55؛ کتاب ششم دینکرد، 1361: 9). او مردم را بیشتر به افراط و تفریط، دروغ، بدعت، رشک و آز میفریبد (مینوی خرد، 1380: 58، 59). «اهریمن مرگآفرین» سالار دیوان است (اوستا، وندیداد، 1370: 19: 43). اهریمن و دیوان، زیرکانه با آفریدگان نیک میآمیزند و راه درست را نهان میکنند و هست را نیست نشان میدهند (کتاب پنجم دینکرد، 1386: 42). رنج، از تازش اهریمن پدید آمده است (آذرفرنبغ پسر فرخزاد و آذرباد پسر امید، 1381: 136).
1. 1. 3. رابطۀ اهریمن با اورمزد در متون مزدایی
ریشۀ دوبنگرایی کیهانی، در خود گاتها، یعنی در تضاد اولیۀ سپندمینو و انگرهمینو، است[2] و این تضاد را در وندیداد، در ویرانگری اهریمن نسبت به آفرینش اورمزد میبینیم. اهریمن هر اندازه نیرو داشته باشد و ویرانگری انجام دهد، باز توان مبارزه با اورمزد و آفرینش او را ندارد، زیرا اورمزد چون باغبانی از آفرینش نگهبانی میکند و برای گرفتار کردن اهریمن، دام میگسترد (خسروی، 1376: 162). همه چیز، تحت فرمان سپندمینو است و زدارمینو (انگرهمینوی کشنده) نیز خداوندی او را گردن نهاده است (آذرفرنبغ پسر فرخزاد و آذرباد پسر امید، 1381: 161). اهریمن، در برابر اورمزد میایستد، اما در پایان شکست میخورد و از همان جایی که به دنیای روشنی تاخته بود به تاریکی میافتد و راهش با فلز مذاب بسته میشود (فرنبغ دادگی، 1380: 148). اهریمن و اورمزد از گوهری جداگانه هستند، و به همین دلیل، اهریمن بر آفرینش اورمزد میتازد (خسروی، 1376: 144؛ وزیدگیهای زادسپرم، 1385: 33). هر چه اورمزد میآفریند، اهریمن با آن دشمنی میکند (آذرفرنبغ پسر فرخزاد و آذرباد پسر امید، 1384: 206؛ اوستا، وندیداد، 1370: 1: 1-21). اورمزد و اهریمن میتوانند آفریدگان یکدیگر را تغییر دهند. اهریمن، «ضحاک، افراسیاب و اسکندر» را جاودانه میپنداشت، اما مردند و اورمزد نیز «جمشید، فریدون و کاووس» را بیمرگ آفریده بود، اما اهریمن، آنها را تغییر داد (مینوی خرد، 1380: 32).
1. 2. ویژگیها و کارکرد اهریمن در شاهنامه
1. 2. 1. وصف اهریمن در شاهنامه
در شاهنامه، نیروی شر، به دو نام کلی «اهریمن (ابلیس)» و «دیو» خوانده میشود. گاهی این دو به جای یکدیگر به کار میروند؛ یعنی اهریمن دیو خوانده میشود. در داستان ضحاک او به ابلیس (اهریمن) اجازه میدهد به پاس خورشگری خوبش بر شانههای او بوسه زند. در اینجا اهریمن، دیو خوانده میشود:
بفرمود تا دیو چون جفــت اوی
همی بوسه داد از بر سفت اوی
(فردوسی، 1386: جمشید، 1/154)
در شاهنامه، از منشأ و ابدی یا ازلی بودن اهریمن سخنی به میان نیامده است. او میتواند در هر جایی باشد. فقط یک بار، آن هم در ابیات دقیقی آمده است که زردشت، اهریمن را در دوزخ دیده است (همان: گشتاسپ و ارجاسپ، 5/106) و به نظر میرسد این بیت، تحت تأثیر عقاید زردشتی سروده شده باشد. اهریمن در شاهنامه چندین بار به صورت مادی ظاهر شده است. در داستان تهمورث میخوانیم که او اهریمن را بارۀ خود کرد و گرد جهان گردید (همان: تهمورث، 1/27، 28). در داستان ضحاک، هنگامی که اهریمن، او را برای کشتن پدرش مرداس فریفت و بر سر راه مرداس چاه کند، صورت مادی داشت و همینطور در ظاهر خورشگر و پزشک وارد کاخ او شد. در دیگر موارد، به نظر میرسد اهریمن، حالت مینوی دارد. او مخالف راستی (همان: جنگ مازندران، 2/67)، ایمنی (همان: جنگ مازندران، 2/881)، خوبی (همان: عَرض کردن کیخسرو، 3/21)، داد (همان: جنگ مازندران، 2/881؛ همان: نوشینروان، 7/780)، خرد و دانش (همان: نوشینروان، 7/1141، 1142) است. ویژگیهای اهریمن را در شاهنامه بدینترتیب میتوان برشمرد:
1. اهریمن میتواند تغییر شکل دهد:
در داستان ضحاک، اهریمن به اشکال گوناگون نزد ضحاک رفت و در داستان تهمورث نیز به شکل اسب دیده میشود.
2. سیاه است:
سام درباره زال تازهمتولدشده میگوید:
ازین بچّه چون بچّـــۀ اَهرِمَن
سیه پیکر و مـوی سر چون سمن
(همان: منوچهر، 1/63)
هومان به طوس میگوید:
ترا بخت چون روی آهَرمَن است (همان: کاموس کشانی، 3/244).
فور هندی به اسکندر میگوید:
همه رأی تو برتری جستـن است
نهانِ تو چون روی آهرمـن است
(همان: اسکندر، 6/499)
3. اهریمن نیرومند و بزرگ است:
در خان پنجم دشتبان رستم را اهریمن میخواند (همان: جنگ مازندران، 2/431، 439).
قیصر که پنداشت اهرن اژدها را کشته، میگوید:
همی گفت کین خنجـرِ اَهرَن است؟
وُ گر زخمِ شیـر اوژن آهَرمَن است؟
(همان: گشتاسپ و کتایون، 5/599)
4. اهریمن دارای توان و پویندگی است:
اسفندیار درباره رخش رستم میگوید:
بر آن کوهۀ زین کُه از آهن است!
همان رخش گویی که آهرمن است!
(همان: رستم و اسفندیار، 5/585)
منظور این است که رخش، در توان و پویندگی، شگفتانگیز شده است (کزازی، 1384: نامه باستان، 6/702). در شاهنامه صفات بدی نیز به اهریمن منسوب شده است.
5. اهریمن، رشک دارد:
بــه رشک اندر آهرمن بدسگال
همـه رأی زد تا بیـاگنــد یال
(فردوسی، 1386: گیومرت، 1/20)
6. اهریمن، ریمن و پلید است:
سودابه، میاندیشید که دو بچه دیو زاد را به کیکاوس بنماید:
به کاوس گویم که این از من است
چُنین کشتۀ ریـمن آهَرمَن است
(همان: سیاوَخش، 2/385)
7. اهریمن، لقب وارونه دارد:
بر آورد وارونه ابلیـس بـند
یکی ژَرف چاهش به ره بر بکند
(همان: جمشید، 1/108)
8. اهریمن نیرنگساز است:
چنین گفت ابلیس نیرنگساز
که جاوید زی شاد و گردن فراز
(همان: جمشید، 1/137)
9. اهریمن بدکنش است:
هنگامی که بیژن که در کاخ منیژه به دست گرسیوز اسیر میشود:
ز فریادگر زور و فریاد خواست
از آهرمنِ بدکنش داد خواست
(همان: بیژن و منیژه، 3/560)
گر این پند من سر بسر نشنوی
به آهَرمَن بدکنش بگروی
(همان: جنگ بزرگ کیخسرو، 4/2716)
خراد برزین، از جانب خسرو پرویز، برای برگرداندن بهرام چوبینه به چین نزد خاقان میرود:
بدو گفت: بهرام بدگوهر است
از آهرمنِ بدکُنش بتّر است!
(همان: خسرو پرویز، 8/2530)
10. اهریمن تندی و بدی دارد:
شتاب و بدی کار آهَرمَن است
پشیمانی جان و رنج تن است
(همان: سیاوَخش، 2/2199)
11. اهریمن کینهجوی و کینهخواه است:
چو شب شد چو آهرمنِ کینهخواه
خروش جرسخواست از بارگاه
(همان: گشتاسپ و ارجاسپ، 5/1300)
برو خویشتن را نگهدار ازوی
مگر باشد آهَرمَنِ کینهجوی
(همان: رستم و اَکوانِ دیو، 3/32)
12. اهریمن بدگوهر است.
گیو میاندیشید که اگر گرگین را بکشد:
چه آید مرا – گفت- ازین کشتنـا؟
مگر کامِ بدگوهر آهَرمَنا
(همان: بیژن و منیژه، 3/485)
کتایون به اسفندیار که میخواهد به جنگ رستم برود میگوید:
اگر زین نشان رأی تو رفتن است
همه کام بدگوهـر آهرمن است
(همان: رستم و اسفندیار، 5/191)
بدو گفت شاه: این نه کار من است
که این رأی بدگوهر آهرمن است
(همان: هرمَزدِ نوشینروان، 7/1783)
13. اهریمن بداندیش است:
کیخسرو، پس از پیروزی بر افراسیاب و انجام خویشکاریاش با خود میاندیشید:
روانم نباید که آرد منی
بداندیشی و کیش آهرمنی
(همان: جنگ بزرگ کیخسرو، 4/2444)
14. اهریمن بدنژاد است:
پدید آید از هر سوی دشمـنی
یکی بـدنژادی چن آهرمنی
(همان: هرمَزدِ نوشینروان، 7/215)
1. 2. 2. رابطۀ اهریمن با موجودات جهان در شاهنامه
اهریمن در شاهنامه، هیچ آفرینشی ندارد و فقط سردستۀ نیروهای زیانبار (دیوان) است[3] و آنچه متون مزدایی، «خرفستران» میخواند، در شاهنامه، همگی از جهت تن و روان آفریدۀ خدا هستند. شاهنامه و متون مزدایی از نظر این اعتقاد با هم متفاوتاند و بیت زیر که از پرآوازهترین ابیات شاهنامه است و سعدی نیز به آن اشاره میکند، با متون مزدایی سازگار نیست:
مکش مـورکی را که دانـهکش است
که او نیز جان دارد و جان خوش است
(همان: فریدون، 1/501)
چنانکه در وندیداد اوستا (فرگرد 17، بند 73، ص860) آمده، از جمله مجازات (کفاره) گناه مردی که با زن دشتان همخوابگی کند این است که باید هزار مور دانهکش و دوهزار از گونههای دیگر موران را بکشد و نیز هزار مار و دو هزار قورباغه آبزی و هزار قورباغه زیستکننده بر روی زمین را بکشد و …
اهریمن، نخستین بار، در داستان گیومرت نمایان میشود و بر او رشک میبرد و سیامک را میکشد، اما به دست هوشنگ، پسر سیامک، به شدت سرکوب میشود. اهریمن، در دورۀ تهمورث، فرمانبردار و بارۀ او و در داستان ضحاک، خواهان نابودی آدمیان بود، زیرا ماران او از مغز سر مردمان تغذیه میکردند. در زمان کیکاوس، دیوان نزد او گرد آمدند و تصمیم گرفتند کیکاوس را از راه یزدان بیرون ببرند و فرّه او را نابود کنند (فردوسی، 1386: جنگ هاماوران، 2/357-362).
1. 2. 3. رابطۀ اهریمن با خداوند در شاهنامه
اهریمن در شاهنامه، به هر شکلی که ظاهر شود، با خدا و نیکیها در تعارض است. او ضد ایزد و فرّه ایزدی است، اما هرگز نیرویی همعرض خدا دانسته نمیشود.
2. سیمای دیوان در شاهنامه و متون مزدایی
دیو، در پهلوی dēw (MacKenzie, 1971: 26) و در اوستایی daeva- (Reichelt, 1911: 232) خوانده میشود. دیوان، دستهای از خدایان مورد پرستش آریاییان بودند که با ظهور زردشت، به عنوان نیروهای شر معرفی و طرد شدند. آریاییان، دشمنان خود را نیز دیو میخواندند (اوشیدری، 1386: 274).
2. 1. دیوان در متون مزدایی
2. 1. 1. وصف دیو در متون مزدایی
دیوان همگی مینویاند. آنها «مینویِ زنده بدمرگِ بدآگاه» هستند (آذرفرنبغ پسر فرخزاد و آذرباد پسر امید، 1384: 36). کسانی که بینش دارند، میتوانند دروجهای مینوی را ببینند. برخی از دروجها، نمود زمینی دارند، مانند زن بد که نمود جهی (دختر اهریمن) است (کتاب پنجم دینکرد، 1386: 96). پیش از زردشت، دیوان به صورت مردان بر روی زمین راه میرفتند و مردم را میآزردند و زنان را میربودند، اما زردشت با خواندن دعای «اَهونَوَئیریَه» آنها را در زمین پنهان کرد (یسنا، 1387: 9: 14، 15؛ یشتها، 1377: یشت 19: 80، 81؛ کتاب پنجم دینکرد، 1386: 30). در گاتها، آنها با اختیار، بدی را برگزیدند (یسنا، 1387: 30: 6). نژاد همۀ دیوان، از اَکمَن است (یسنا، 1387: 32: 3). دیوان، خیم و خوی تباه دارند و به سمت نیکویی تمایل ندارند؛ از اینرو، سزاوار پیکارند (دینکرد سوم، 1381: 1/82).
2. 1. 2. رابطۀ دیوان با آفرینش اهورامزدا در متون مزدایی
دیوان، پیوسته مشغول تباه کردن جهان هستند، اما ایزدان که نیروی بیشتری دارند، با آنها مقابله میکنند. هر گاه مردم طبق قانون عمل کنند، به دیوان صدمه میرسد؛ از اینرو آنها نمیتوانند جهان را نابود کنند، چون همیشه رفتار آدمیان، بیشتر از اینکه به میل دیوان باشد، به میل ایزدان است (کتاب پنجم دینکرد، 1386: 98). هرچه شمار آفریدگان گیتی و زور ایزدان کم شود، دیوان نیرو میگیرند و آزار جهانیان بیشتر میشود (آذرفرنبغ پسر فرخزاد و آذرباد پسر امید، 1384: 50، 51). دیوان، با پندار و گفتار و کردار بدی که از اهریمن آموختهاند، مردم را از زندگی خوب، محروم میکنند (یسنا، 1387: 32: 5). دیوان در پایان جهان به دست آز از میان میروند (وزیدگیهای زادسپرم، 1385: 97).
2. 1. 3. راه مبارزه با دیوان، در متون مزدایی
با میانهروی و اعتدال، میتوان بر دیوان و آلودگی اهریمن پیروز شد (کتاب پنجم دینکرد، 1386: 40). راه نابودی دیوانی که مانند آز و رشک بر گوهر درون آدمی میتازند، «آسْنخرَد» (خرد فطری) است (آذرفرنبغ پسر فرخزاد و آذرباد پسر امید، 1381: 83). در جای دیگر، راه نبرد با دروجان، خرسندی، شکیبایی و کوشایی بیان شده است (همان: 194).
2. 1. 4. دیوان بزرگ
از میان دیوان متون مزدایی، سه دیو رشک، آز و خشم در شاهنامه نمود بیشتری دارند. از اینرو، این سه را در اینجا بررسی میکنیم.
2. 1. 4. 1. دیو رشک در متون مزدایی
اورمزد، در روشنی بیکران میدانست که اهریمن، رشک خواهد برد و حمله خواهد کرد (فرنبغ دادگی، 1380: 34). این دیو، بر گوهر درونی آدمی میتازد و تنها راه نابودی آن، «خرد خدایی» است (آذرفرنبغ پسر فرخزاد و آذرباد پسر امید، 1381: 83). رشک، زندگی را بیمزه میکند (مینوی خرد، 1380: 21).
2. 1. 4. 2. دیو آز در متون مزدایی
آز لقب «دیوآفریده» دارد (یسنا، 1387: 16: 8؛ 68: 8) و بر گوهر درون آدمی میتازد (آذرفرنبغ پسر فرخزاد و آذرباد پسر امید، 1381: 83). او سپهبد اهریمن است و نیرویی که اهریمن از او میگیرد، بیشتر از نیرویی است که از دیگر دروجان میگیرد. زروان در آغاز آفرینش، تنپوشی تاریک به اهریمن داد که اصل آن آز بود. آز، سلاحی برای رنج آفریدگان است. آز، عامل افراط و تفریط است و سروش که مینوی تعادل است، دشمن آن به شمار میرود (وزیدگیهای زادسپرم، 1385: 97). اهریمن، افراط و تفریط را در برابر میانهروی آفرید (کتاب ششم دینکرد، 1361: 50). افراط و تفریط، اساس و جوهر اصلی گناه است (همان: 139). آز، گناهی است که فرد را مرگارزان[4] میکند (ارداویرافنامه، 1382: 79). آز باعث میشود همه چیز در گیتی بیمزه باشد (مینوی خرد، 1380: 21). مردم به سبب فریب دیو آز و ناخرسندی (نداشتن قناعت) به این نمیاندیشند که گیتی گذران است و تن میمیرد و حساب روان و دوزخ در پیش است (همان: 39). دیو آز، مردم را میفریبد تا کسی را که مال بیشتر دارد بزرگتر بپندارند و اگر نادان باشد نیز نادانی او را به دانایی تعبیر کنند (همان: 67). آز دشمنانی دارد. از آن جمله میتوان خرد (کتاب ششم دینکرد، 1361: 5)، آذر (اوستا، وندیداد، 1370: 18: 19، 22) و خرسندی (آذرفرنبغ پسر فرخزاد و آذرباد پسر امید، 1381: 194) را نام برد. پیش از فرشکرد، اردیبهشت و ایرمان (ērmān) برای چارۀ نهایی آز، از مردم میخواهند که گوسفند نکشند و شیر بخورند. به این ترتیب، نیروی آز کم میشود. هنگامی که نیروی آز کم شد و گرسنه ماند، به سراغ اهریمن میرود تا او را سیر کند. اهریمن به او اجازه میدهد تا تمام دیوان را بخورد (وزیدگیهای زادسپرم، 1385: 97). او همه را میخورد اما سیر نمیشود. از اینرو، به سراغ اهریمن میرود تا او را نیز بخورد. اهریمن، دست به دامان اورمزد میشود، اما اورمزد او را امان نمیدهد و او را از همان سوراخی که به جهان تاخته بود، بیرون میاندازد. اهریمن در این زمان بسیار ناتوان شده است و دیگر نمیتواند بر آفرینش بتازد. سروش، که مینوی میانهروی است، آز (مینوی افراط و تفریط) را از بین میبرد (روایت پهلوی، 1367: 63).
2. 1. 4. 3. دیو خشم در متون مزدایی
خشم، دیگر دیو نیرومند متون مزدایی است. او را «دیوِ خشمِ خونیندرفش» میخوانند (اوستا، وندیداد، 1370: 10: 13، 16؛ مینوی خرد، 1380: 24؛ فرنبغ دادگی، 1380: 120). بیشتر یلان و کیان، از بدکنشی خشم نابود شدهاند (فرنبغ دادگی، 1380: 120). خشم گناهی است که فرد را مرگارزان میکند (ارداویرافنامه، 1382: 79) و باعث میشود آدمی کارهای نیک و نماز و پرستش ایزدان را از یاد ببرد. خشم همطراز اهریمن است (مینوی خرد، 1380: 21). اگر خشم در اندیشه راه یابد، نیکی کم میشود (همان: 53). دیوان با اختیار به خشم روی آوردند (یسنا، 1387: 30: 6). خشم به همراه اَکهمَن و اژدهاک پیامآوران اهریمن هستند (یشتها، 1377: یشت 19: 46).
2. 2. دیوان در شاهنامه
2. 2. 1. سیمای دیوان در شاهنامه
فردوسی دیو را چنین معرفی میکند:
تو مر دیو را مردم بدشنـاس
هر آن کو گذشـت از ره مردمی
کسی کو ندارد ز یزدان سپاس
ز دیوان شمر، مشمـرش زآدمی
(فردوسی، 1386: رستم و اَکوان دیو، 3/134، 135)
در شاهنامه، دیوان به دو دستۀ کلی مادی و مینوی تقسیم میشوند. دیوان مادی که بیشتر در دورۀ اساطیری و حماسی حضور دارند، انساننما و شامل مرد و زن و بچهاند (همان: جنگ مازندران، 2/174). میتوانند با آدمی بجنگند (همان: تهمورث، 1/33؛ همان: جنگ مازندران، 2/212، 537). جادوگرند (همان: تهمورث، 1/33؛ همان: جنگ مازندران، 2/115، 171، 498؛ همان: سیاوَخش، 2/390). آنها توانایی فکر کردن دارند. شعورمندند و سخن میگویند (همان: رستم و اَکوانِ دیو، 3/61-63، 128). دانش نگارش را میشناسند (همان: تهمورث،
1/38-44). دیوان برای جمشید، کاخ و دیوار ساختند و سیصد سال فرمانبردار او بودند (همان: جمشید، 1/35-38، 57). دیوان برای کیکاوس، کاخ ساختند (همان: جنگ هاماوران، 2/342، 358-371). دیوان، توانایی تغییر چهره دارند. برای مثال، دیوی برای نابود کردن کیکاوس، خود را به شکل غلامی درآورد و به نزد کیکاوس رفت و از او خواست تا به آسمان برود و راز آن را دریابد (همان: جنگ هاماوران، 2/358-371). در داستان اکوان دیو، اکوان خود را به اشکال گوناگون (شیر، گور، باد و …) به رستم نمایاند (همان: رستم و اَکوانِ دیو، 3/24-29، 44، 51، 58). تعدادی از دیوان، در مازندران (همان: جنگ مازندران، 2/115) و تعدادی در دژ بهمن (همان: رفتن گیو به ترکستان، 2/651) زندگی میکردند.
اعتقاد این است که منظور از این دیوان، بومیان سرزمین فعلی ایران هستند (کزازی، 1385: نامه باستان، 1/260، 261). در دورۀ پس از زردشت حضور دیوان مادی در شاهنامه کمرنگ میشود. با اینکه در ابیات دقیقی حضور دارند، اما فردوسی پس از زردشت فقط در داستان بهرام چوبینه از وجود دیو مادی خبر میدهد (فردوسی، 1386: هرمَزدِ نوشینروان، 7/1501-1504). شاید دلیل نبودن دیو در اواخر بخش حماسی و بخش تاریخی این باشد که کمکم به مرحلۀ واقعگرایی شاهنامه نزدیک میشویم. اما دلیل این مسئله (کاهش نقش دیو) در متون مزدایی، این است که زردشت با خواندن دعای «اَهونَوَئیریه» آنها را در زمین پنهان کرده است، از اینرو، حتی اسفندیار که پس از ظهور زردشت از هفت خان میگذرد، با دیو روبهرو نمیشود؛ حال آنکه در دورۀ تاریخی، قهرمانان امکان دارد با هر چیز جز با دیو مردمنما روبهرو شوند.
دستۀ دیگر دیوان که دیوان مینوی هستند، جز بدی چیزی ندارند. بوزرجمهر میگوید:
دهاند اهــرمن هم به نیــروی شیــر
بدو گفت کسری که ده دیو چیست
چنین داد پاســخ کــه آز و نیــــاز
دگر خشم و رشک است و ننگ است و کین
دهــم آنکـه از کس ندارد سپاس
بدو گفـــــت ازین شـوم ده با گزند
چنین داد پاسخ به کســـری کـه آز
که او را نبیننـد خشنـــــــود ایچ
نیــــاز آنک او را از انــدوه و درد
کزین بگذری، خسروا دیو رشـــک
اگر در زمـــــــان کسی بـی گزند
دگر ننگ، دیوی بــود با ستیــــــز
دگر دیوکین است، پرجوش و خشـم
نه بخشایش آرد به کس بـر، نه مهر
دگــر دیو نمّــــــام کو جز دروغ
بماند سخــــن چین و دو روی دیو
میانِ دو تــن کیــن و جنــگ آورد
دگر دیوِ بیدانــــــش و ناسپــاس
به نزدیکِ او رأی و شـرم اندکی است
که آرند جان و خرد را بـه زیر
کزیشـان خرد را بباید گریست؟
دو دیونـد بازور و گردنفـراز!
چو نمّام و دوروی و ناپاک دین
به نیکیّ و هم نیست یزدانشناس
کدام است آهرمــن زورمنـــد؟
ستمگـــاره دیوی بود دیرساز!
همه در فزونیش باشــد بسیچ!
همی کور بینند و رخسـاره زرد!
یکی دردمندی بود بی بزشـک!
ببیند، شـود جان او دردمـــند!
همیشه به بـد کرده چنگال تیز!
ز مردم نتـابد گه خشـم چشم!
دژ آگاه دیوی پر آژنــگ چهر!
نداند، نرانــــد سَخُن با فروغ!
بریده دل از بیم گیهــان خـدیو!
بکوشد که پیوستــگی بشکـرد!
نباشد خردمند و نیــکیشناس!
به چشمش بدو نیک هر دو یکی است!
(همان: نوشینروان، 7/2475-2493)
2. 2. 2. صفات دیوان در شاهنامه
دیوان در شاهنامه با صفاتی شبیه اهریمن معرفی شدهاند:
1. دیوان وارونه هستند؛ یعنی کارهای آنها باژگونه است:
بزد چنــگ وارونه دیو سیاه
دو تا انـدر آورد بـالای شاه
(همان: گیومرت، 1/33)
ابیات دیگری نیز بازگوکنندۀ این مفهوماند (همان: منوچهر، 1/472؛ همان: کاموس کشانی، 3/2447؛ همان: رستم و اَکوانِ دیو، 3/64، 71، 72).
2. دیوان ناپاک هستند:
بفرمود پس دیــو ناپـــاک را
به آب اندر آمیختـن خاک را
(همان: جمشید، 1/35)
3. دیوان دشمن خردند:
چو در کارتان نیک کردم نگاه
بـبندد همی بر خرد دیــو راه!
(همان: رستم و اسفندیار، 5/554)
ابیات دیگری نیز بازگوکنندۀ این مفهوماند (همان: اسکندر، 6/1101؛ همان: بهرام گور، 6/2069؛ همان: شاپور ذوالاکتاف، 6/418؛ همان: قباد پیروز، 7/293؛ همان: نوشینروان، 7/818؛ همان: خسرو پرویز، 8/216، 217، 246، 248، 2000-2002).
4. دیوان ناسازگارند:
که دستور باشد مرا شهریار
شدن پیش این دیو ناسازگار
(همان: جنگ مازندران، 2/754)
ابیات دیگری نیز بازگوکنندۀ این مفهوماند (همان: رستم و اسفندیار، 5/1435؛ همان: هرمَزدِ نوشینروان، 7/1372).
5. دیوان، در دوزخ خانه دارند:
فریبنده دیوی ز دوزخ به جست
بیامد دلِ شاه ازینسـان بخست
(همان: سیاوَخش، 2/2350)
6. دیوان پلید و ریمن هستند:
همی گفت مانــا که دیو پلید
بر پهلوان بود کان خواب دید
(همان: رفتن گیو به ترکستان، 2/47)
بیت دیگری نیز بازگوکنندۀ این مفهوم است (همان: نوشینروان، 7/1659).
7. دیوان، بدگوهرند:
بدان چشمه آمد کجا خفته بود
بدان دیو بد گهر آشفته بـود
(همان: رستم و اَکوانِ دیو، 3/84)
8. دیوان، بدآموزند:
که تاج تو تاج سر ماه باد
که هزمان نیاموزدت راهِ بد
ز تو دیو را دست کوتاه باد
چو دستور بد بر درِ شاهِ بد
(همان: گشتاسپ و کتایون، 5/112، 113)
9. دیوان، دشمن دانشاند:
همه پند دیوان پذیری همی!
زِ دانش سخن برنگیری همی!
(همان: رستم و اسفندیار، 5/835)
10. دیوان کژی و کاستی دارند:
نفرمود ما را جز از راستــی
که دیو آورد کژی و کاستـی
(همان: نوشینروان، 7/122)
11. دیوان، تیره و سیاه هستند:
بدو گردیه گفت: دیو سیـــاه
همی دام سازد شمـا را به راه
(همان: هرمَزدِ نوشینروان، 7/1682)
بیت دیگری نیز بازگوکنندۀ این مفهوم است (همان: خسرو پرویز، 8/369).
12. دیوان، دشمن خدا هستند:
چرا بر دلت چیره شد خیرهدیو؟
ببرد از دلت شرمِ گیهان خدیو
(همان: سیاوَخش، 2/2345)
نه من کشتم او را که ناپاک دیـو
ببرد از دلم ترس گیهان خدیو
(همان: رزم یازده رخ، 4/1164)
ابیات دیگری نیز بازگوکنندۀ این مفهوماند (همان: جنگ بزرگ کیخسرو، 4/2682؛ همان: خسرو پرویز، 8/156، 458).
13. دیوان، دشمن فرّه ایزدی هستند:
چرا سرکشـی تو به فرمان دیو؟
نبینی همی فرّ گیهان خدیو
(همان: رفتن گیو به ترکستان، 2/515)
2. 2. 3. رابطۀ دیوان با جهان در شاهنامه
دیوان مادی (بومیان) با قهرمانان شاهنامه نبرد میکنند و به دنبال نابود کردن آنها هستند، اما هنگامی که اسیر میشوند، برای آدمیان مفید خواهند بود. مثلاً، نگارش را خواهند آموخت و در ساختمانسازی کمک خواهند کرد. اما دیوان مینوی که به تمامی شر هستند، فقط مشغول برهمزدن نظم جهاناند. آنها باعث آز، خشم، رشک و کین بردن آدمیان بر یکدیگر میشوند.
2. 2. 4. راه مبارزه با دیوان در شاهنامه
راه مبارزه با دیوان مادی جنگیدن با آنها است و راه مبارزه با دیوان مینوی خشنودی (همان: شاپور اردشیر، 6/45؛ همان: بهرام بهرام، 6/14؛ همان: نوشینروان، 7/1109، 2482)، بیاندوهی (همان: نوشینروان، 7/2483)، رشک نبردن (همان: نوشینروان، 7/2484، 2485)، بخشایش و مهر (همان: نوشینروان، 7/2488)، راستگویی (همان: نوشینروان، 7/2489)، دوستی (همان: نوشینروان، 7/2490، 2491)، خردمندی (همان: رستم و اسفندیار، 5/554؛ همان: نوشینروان، 7/2492؛ همان: خسرو پرویز، 8/393)، نیکیشناسی (همان: نوشینروان، 7/2492) و خرسندی و قناعت (همان: رزم یازدهرخ، 4/13، 14؛ همان: اردشیر بابکان، 6/473؛ همان: نوشینروان، 7/1254، 2515) دانش (همان: رستم و اسفندیار، 5/835) است. یاد خدا و پناه بردن به او نیز ضد دیوان است:
چنین گفت با دل که از راه دیو
مرا دور داراد گیهان خدیو
(همان: سیاوَخش، 2/279)
چرا بر دلت چیره شد خیره دیو؟
ببرد از دلت شرمِ گیهان خدیو
(همان: سیاوَخش، 2/2345)
مزدک نیز پنج دیو رشک، کین، خشم، نیاز و آز را معرفی میکند که موجب درگیری مردم با هم میشوند و باور داشت که برای رهایی از آنها، باید خواسته و زن اشتراکی[5] باشد:
بپیچانـد از راستی پنج چیـز
کجا رشک و کین است و خشم و نیاز
تو گر چیره باشی برین پنج دیو
ازین پنج ما را زن و خواسته است
زن و خواسته، باید اندر میـان
کزین دو بود رشک و آز و نیـاز
همی دیو پیچد سر بخـردان
که دانا برین پنج نفزود نیز:
بـه پنجم که گردد برو چیره آز
پدید آیدت راهِ گیهان خدیو
که دینِ بهی در جهان کاسته است
چو دینِ بهی را نخواهی زیان
که با خشم و کین اندر آید به راز
بباید نهاد این دو انـدر میان!
(همان: قباد پیروز، 7/287-293)
2. 2. 5. دیوان بزرگ
2. 2. 5. 1. دیو رشک در شاهنامه
«رشک» نخستین دیوی است که در شاهنامه با آن روبهرو میشویم. اهریمن به کیومرث رشک میبرد:
به رشک اندر آهرمن بدسگال
همی رأی زد تا بیاگند یال
(همان: گیومرت، 1/20)
رشک از دیوان دردسرساز شاهنامه است. رشک بردن گرسیوز بر سیاوش باعث شد نزد افراسیاب از او بدگویی کند و افراسیاب را علیه او بدبین کند. رشک مایه آز و عذاب است:
که رشک آورد آز و گُرم و گداز
دُژ آگاه دیوی بود دیـرساز
(همان: یزدگرد بهرام گور، 7/6)
2. 2. 5. 2. دیو آز در شاهنامه
نبردهای شاهنامه بر اساس آزمندی یک طرف برای داشتن آن چیزی است که دیگری دارد. آز سلم و تور برای دستیابی به تاج و تخت ایران، باعث شد ایرج را بکشند و نبردهای دنبالهدار ایران و توران شکل گیرد. آزمندی افراسیاب باعث شد او همواره بر سرزمین ایران بتازد. آزمندی کیکاوس برای گرفتن مازندران باعث شد نخستین بار ایرانیان آغازگر جنگ باشند و آز او برای دیدن آسمان و پی بردن به راز آن همگان را به دردسر انداخت. آزمندی سودابه برای تصاحب سیاوش باعث آوارگی و مرگ سیاوش شد. آزمندی گشتاسپ برای دستیابی به تاج و تخت، لهراسپ را بر آن داشت تا از قدرت کنارهگیری کند و آن را به پسر واگذارد؛ با این حال، گشتاسپ چنان به قدرت دل بست که حاضر شد اسفندیار را به کشتن دهد، اما خود بر تخت باقی بماند. آز دیوی نیرومند است که در بسیاری از داستانهای شاهنامه رد پای آن را میبینیم. آز در شاهنامه چنین معرفی میشود:
بپرسید: بر جان ما شاه کیسـت؟
چنین داد پاسـخ که آز است شاه
بپرسید: خود گوهر آز چیســت
چنیــــن داد پاسخ که آز و نیاز
یکی را ز کمی شده خشک لب
همان هر دو را روز بد بشکــرد
به کژی به هر جای همراه کیست؟
سر مایۀ کیــــــن و جان گناه!
کش از بهر بیشی بباید گریست!
دو دیوند پتــــــیاره و دیرسـاز
یکی از فزونی است بیخواب شب
خنک آن که جانش پذیـرد خرد!
(همان: اسکندر، 6/1106-1111)
در پرسش و پاسخی که نوشینروان و موبد انجام میدهند، نوشینروان میگوید:
چنین داد پاسخ که آز و نیاز
هر آن کس که بیشی کند آرزوی
وگر سفلگی بـرگزینــی و رنج
چو بیچاره دیوی شوی پرنیاز
دو دیوند بدگوهر و دیرساز
بدان دیو او باز گردد به خوی
گزینی بدین خاک آگنـده گنج
که هر دو به یک خو گرایند باز!
(همان: نوشینروان، 7/3958-3961)
بوزرجمهر نیز آز را معرفی میکند:
بدو گفت ازین شـوم ده با گـزند
چنین داد پاسـخ به کسری که آز
که او را نبینند خشنود ایـچ
کدام است آهرمــــن زورمند؟
ستمگاره دیوی بود دیرســاز!
همه در فزونیش باشد بسیچ!
(همان: نوشینروان، 7/2480-2482)
مزدک نیز آز را مایۀ دوری از راستی میدانست (همان: قباد پیروز، 7/287، 288).
آز در شاهنامه ویژگیهایی دارد:
1. آز، دیوی پرخشم و زور است:
خسرو پرویز به بهرام چوبینه که آز و طمع پادشاهی دارد میگوید:
ستمگاره دیوی است با خشم و زور
کزین گونه چشم ترا کرد کور!
(همان: خسرو پرویز، 8/247)
2. خرد، دشمن آز است:
خسرو پرویز به بهرام چوبینه میگوید:
بزشک تو بند است و دارو خرد
مگر آزِ تاج از دلت بسترد!
(همان: خسرو پرویز، 8/393)
گردیه به بهرام چوبینه که به دنبال پادشاهی ایران بود پند میدهد و میگوید:
مکن آز را بر خرد پادشـا
که دانا نخواند تو را پارسا!
(همان: هرمَزدِ نوشینروان، 7/1667)
3. آز کم نمیشود:
همی آز کمتر نگردد به سال
همی روز جوید ز تقویم و فال
(همان: سیاوَخش، 2/13)
4. آز، بردۀ اهریمن است:
سوی آز منگر که او دشمن است
دلش بردۀ جان آهَرمَـن است
(همان: کین سیاوَخش، 2/409)
5. آز، راه اهریمن است:
درِ برتری راهِ آهَـرمَن است
که مردِ پرستنده را دشمن است!
(همان: نوشینروان، 7/2458)
6. آز، مایۀ رنج است:
سه چیزت بباید کزو چاره نیست
خوری گر بپوشی و گـر گستری
کزین سه گذشتـی همه رنـجِ آز
وُ زآن نیز بر سَرْت پَیغاره نیست:
سزد گر به دیگر سَخُــن ننـگری
چه در آز پیچی، چه اندر نیاز
(همان: رزم یازدهرخ، 4/13-15)
و گر آز گیرد دلت را به چنــگ
بماند روانت به کام نهنگ!
(همان: بهرام بهرام، 6/20)
تو از آز باشی همیشـه به رنج
که همواره سیری نیابی ز گنج!
(همان: نوشینروان، 7/4079)
7. آزمند، راه به دوزخ میبرد:
گنهکارتر چیز، مردم بود
چو خواهی که این را بدانـی درست
که روی زمین سر بسر پیش توسـت
همی رأی داری که افزون کنـی
روان تو را دوزخ است آرزوی
که از کین و آزش خرد گم بود
تن خویشتن را نگه کن نخسـت
تو گویی سپهر روان خویش توست
ز خاک سیه مغز بیرون کنـی
مگر زین سخن بازگردی به خوی!
(همان: اسکندر، 6/1101-1104)
8. آز، دیوی نیرومند است که هرگز خشنود نیست:
وُ زین گوهران آز دیدم به رنج
که همواره سیری نیابد ز گنج!
(همان: نوشینروان، 7/2515)
9. خرسندی (قناعت)، ضد آز است:
توانگر شود هر که خرسند گشت
گل نوبهارش برومنـــد گشت!
(همان: اردشیر بابکان، 6/473)
بیت دیگری نیز بازگوکنندۀ این مفهوم است (همان: نوشینروان، 7/1256).
10. خشنودی (رضایت)، ضد آز است:
توانگر شود هر که خشنود گشت!
دل آزور خانــۀ دود گـشت!
(همان: شاپور اردشیر، 6/44)
ابیات دیگری نیز بازگوکننده این مفهوماند (همان: بهرام بهرام، 6/14؛ همان: نوشینروان، 7/1109).
11. آز، موجب خشم میشود:
نگر تا نگردد به گرد تو آز
که آز آورد خشم و بیـم و نیاز!
(همان: اورمزد شاپور، 6/44)
2. 2. 5. 3. دیو خشم در شاهنامه
دیگر دیو نیرومند شاهنامه، «خشم» است. خشم باعث میشود قهرمانان، پندها و دستورهای بزرگان را فراموش کنند. در میان ایرانیان، توس، نمایانترین مثال برای خشم است (همان: فرود، 3/138، 227، 513-515). او به علت خشم، از دستور کیخسرو سرپیچی کرد و با فرود وارد جنگ شد. کیخسرو نیز اسیر خشم شد و پس از شکست دادن شاه مکران از سر خشم، مکران را ویران کرد:
وُ زآن پس دِلیران پَرخاشجوی
خروش زنان خاست از شهر و دشت
به درها همه آتش اندر زدند
بخستند از ایشان فراوان به تیر
چو کم شد از آن انجمن خشمِ شاه
به تاراج مُکران نهادند روی
همه تیز و مُکران پُر از رنج گشت
همه تیز و مُکران به هم برزدند
زن و کودک خرد کردند اسیر
بفرمود تا بازگردد سپاه
(همان: جنگ بزرگ کیخسرو، 4/1941-1945)
خشم، با صفت نیک بردباری مهار میشود:
سرِ بردباران نتابد ز خشم
ز نابودنیها بخوابید چشم!
(همان: اورمزد شاپور، 6/49)
نتیجه
1. ماهیت اهریمن در متون مزدایی و شاهنامه با هم متفاوت است؛
اهریمن در متون مزدایی برابر اهورامزدا قرار گرفته، اما در شاهنامه در برابر آدمیان قد علم کرده است. اهریمن در متون مزدایی آفرینش زیانبارش را برای نابودی آفرینش اورمزد به کار میبرد، اما اهریمن شاهنامه، آفرینش ندارد و فقط سرور دیوانی است که برای فریفتن آدمیان از آنها بهره میبرد. اهریمن در متون مزدایی هرگز چهرهای مادی نداشته است و فقط اشکال مینوی به خود گرفته است، اما اهریمن در شاهنامه میتواند تن مادی بگیرد و بر مردمان نمایان شود.
2. دیوان شاهنامه و متون مزدایی با هم تفاوتهایی دارند؛
دیوان متون مزدایی، فقط مینویاند، اما دیوان شاهنامه علاوه بر مینوی، مادی نیز هستند. دیوهای گاتها با دیوهای بقیۀ متون مزدایی متفاوتاند؛ دیوهای گاتها با اختیار، بدی را پذیرفتند، اما دیوهای بقیۀ متون مزدایی از آن جهت که آفریدۀ اهریمن هستند، جز بدی چیزی ندارند. دیوان مادی شاهنامه علاوه بر دردسر، نیکیهایی نیز دارند. آنها نگارش میدانند، شعورمندند و نهایتاً فرمانبردار آدمی میشوند. از نظر شعورمندی، دیوان مادی شاهنامه به دیوان گاتها شباهت دارند، زیرا دیوان گاتها با اختیار خود بدی را پذیرفتند، چنانکه شعورمندی لازمۀ اختیار است. به نظر میرسد این دیوان همان بومیان (دیوان مادی) مورد بحث شاهنامه باشند.
دیوان متون مزدایی، در برابر تمام آفریدگان اورمزد قد علم کردهاند، اما دیوان شاهنامه فقط علیه آدمیان توطئه میکنند. راه مبارزه با دیوان در متون مزدایی، اندیشۀ درست است. در شاهنامه علاوه بر اندیشۀ درست، برخورد فیزیکی نیز برای سرکوب دیوان مادی به کار رفته است. سه دیو بزرگ مزدایی، در شاهنامه نیز حضور دارند. این سه دیو به عنوان سه بدی اخلاقی مطرح میشوند که انسان باید در درون خود با یاد خدا و نیکیهای اخلاقی با آنها مبارزه کند، اما از ایزدانی که در متون مزدایی همیستار (حریف، معارض) آنها به شمار میروند، خبری نیست.
پینوشتها
منابع
اسماعیلپور، ابوالقاسم (1391). «درآمدی بر اسطورههای بنیادی شاهنامه»، در: کتاب ماه ادبیات، ش64، ص12-25.
ارداویرافنامه (ارداویرازنامه) (1382). متن پهلوی، حرفنویسی، ترجمه متن پهلوی، واژهنامه از فیلیپ ژینیو، ترجمه و تحقیق: ژاله آموزگار، تهران: انتشارات معین- انجمن ایرانشناسی فرانسه.
اوستا: کهنترین سرودها و متنهای ایرانی (1370). گزارش و پژوهش: جلیل دوستخواه، تهران: مروارید.
اوشیدری، جهانگیر (1386). دانشنامه مزدیسنا، تهران: نشر مرکز.
آذرفرنبغ پسر فرخزاد، آذرباد پسر امید (1381). کتاب سوم دینکرد (درسنامه دین مزدایی)، آراستاری، آوانویسی، یادداشتها و ترجمه: فریدون فضیلت، دفتر یکم، تهران: انتشارات فرهنگِ دهخدا، چاپ نخست.
آذرفرنبغ پسر فرخزاد، آذرباد پسر امید (1384). کتاب سوم دینکرد (درسنامه دین مزدایی)، آراستاری، آوانویسی، یادداشتها و ترجمه: فریدون فضیلت، دفتر دوم، تهران: انتشارات فرهنگِ دهخدا، چاپ نخست.
بویس، مری (1381). زرتشتیان؛ باورها و آداب دینی آنها، ترجمه: عسکر بهرامی، تهران: ققنوس، چاپ دوم.
بهار، مهرداد (1375). پژوهشی در اساطیر ایران (پاره نخست و پاره دویم)، تهران: توس، چاپ اول.
خسروی، محمدرضا (1376). «بررسی متن گزارش گمانشکن»، پایاننامه کارشناسی ارشد، پژوهشکده زبان شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
روایت پهلوی متنی به زبان فارسی میانه (پهلوی ساسانی) (1367). ترجمه: مهشید میرفخرایی، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول.
فردوسی، ابوالقاسم (1386). شاهنامه، به کوشش: جلال خالقی مطلق و محمود امیدسالار، دفتر هفتم، تهران: نشر مرکز دایرۀالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ اول.
فردوسی، ابوالقاسم (1386). شاهنامه، به کوشش: جلال خالقی مطلق، دفتر یکم، دفتر دوم، دفتر سوم، دفتر چهارم، دفتر پنجم و دفتر هشتم، تهران: نشر مرکز دایرۀالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ اول.
فردوسی، ابوالقاسم (1386). شاهنامه، به کوشش: جلال خالقی مطلق و محمود امیدسالار، دفتر ششم، تهران: نشر مرکز دایرۀالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ اول.
فرنبغ دادگی (1380). بندهش، گزارنده: مهرداد بهار، تهران: توس، چاپ دوم.
کتاب پنجم دینکرد (1386). آوانویسی، ترجمه، تعلیقات، واژهنامه، متن پهلوی از: ژاله آموزگار، احمد تفضلی، تهران: انتشارات معین.
کتاب ششم دینکرد (1361). تصحیح، آوانویسی، ترجمه و حواشی از: مهیندخت بزرگمهر، پایاننامه دکتری دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران.
کزّازی، میرجلالالدین (1385). نامۀ باستان (ویرایش و گزارش شاهنامۀ فردوسی، ج1)، تهران: انتشارات سمت، چاپ پنجم.
کزّازی، میرجلالالدین (1384). نامۀ باستان (ویرایش و گزارش شاهنامۀ فردوسی، ج6)، تهران: انتشارات سمت، چاپ اول.
مینوی خرد (1380). ترجمه: احمد تفضلی، به کوشش: ژاله آموزگار، تهران: توس، چاپ سوم.
وزیدگیهای زادسپرم (1385). پژوهشی از: محمدتقی راشد محصل، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ دوم.
یاحقی، جعفر (1386). فرهنگ اساطیر و داستانوارهها در ادبیات فارسی، تهران: فرهنگ معاصر.
یسنا (1387). تفسیر و تألیف: ابراهیم پورداوود، تهران: انتشارات اساطیر، چاپ دوم.
یشتها 1 (1377). تفسیر و تألیف: ابراهیم پورداوود، تهران: انتشارات اساطیر، چاپ اول.
یشتها 2 (1377). تفسیر و تألیف: ابراهیم پورداوود، تهران: انتشارات اساطیر، چاپ اول.
MacKenzie, D. N. (1971). A Concise Pahlavi Dictionary, London: Oxford University Press.
Reichelt, H. (1911). Avesta Reader, Text, Notes, Glossary and Index, Strasburg.
[1]. جهی، دختر اهریمن است و زن بدکار نماد گیتیانۀ او است.
[2]. «اینک سخن میگویم از دو مینو. در آغاز آفرینش، سپندمینو آن دیگری، مینوی ناپاک را چنین گفت: نه منش، نه آموزش، نه خرد، نه باور، نه گفتار، نه کردار، نه دین و نه روان ما دو [مینو] با هم ناسازگارند (یسنا، 1387: 2: 45 و سنجیده شود با یسنا، 3: 30).
[3]. «سره نرّه دیوان از ین جست و جوی» (فردوسی، 1386: جمشید، 1/165).
[4]. کسی که سزاوار مرگ است.
[5]. در دورۀ ساسانی شاهان و بزرگان برای خود حرمسرا تشکیل میدادند و این امر باعث شده بود در ازدواج سایر مردان اخلال ایجاد شود. جنبش مزدکی به دنبال آزادی زنان از این شرایط بود (بویس، 1381: 161-162).
مراجع
اسماعیلپور، ابوالقاسم (1391). «درآمدی بر اسطورههای بنیادی شاهنامه»، در: کتاب ماه ادبیات، ش64، ص12-25.
ارداویرافنامه (ارداویرازنامه) (1382). متن پهلوی، حرفنویسی، ترجمه متن پهلوی، واژهنامه از فیلیپ ژینیو، ترجمه و تحقیق: ژاله آموزگار، تهران: انتشارات معین- انجمن ایرانشناسی فرانسه.
اوستا: کهنترین سرودها و متنهای ایرانی (1370). گزارش و پژوهش: جلیل دوستخواه، تهران: مروارید.
اوشیدری، جهانگیر (1386). دانشنامه مزدیسنا، تهران: نشر مرکز.
آذرفرنبغ پسر فرخزاد، آذرباد پسر امید (1381). کتاب سوم دینکرد (درسنامه دین مزدایی)، آراستاری، آوانویسی، یادداشتها و ترجمه: فریدون فضیلت، دفتر یکم، تهران: انتشارات فرهنگِ دهخدا، چاپ نخست.
آذرفرنبغ پسر فرخزاد، آذرباد پسر امید (1384). کتاب سوم دینکرد (درسنامه دین مزدایی)، آراستاری، آوانویسی، یادداشتها و ترجمه: فریدون فضیلت، دفتر دوم، تهران: انتشارات فرهنگِ دهخدا، چاپ نخست.
بویس، مری (1381). زرتشتیان؛ باورها و آداب دینی آنها، ترجمه: عسکر بهرامی، تهران: ققنوس، چاپ دوم.
بهار، مهرداد (1375). پژوهشی در اساطیر ایران (پاره نخست و پاره دویم)، تهران: توس، چاپ اول.
خسروی، محمدرضا (1376). «بررسی متن گزارش گمانشکن»، پایاننامه کارشناسی ارشد، پژوهشکده زبان شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
روایت پهلوی متنی به زبان فارسی میانه (پهلوی ساسانی) (1367). ترجمه: مهشید میرفخرایی، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول.
فردوسی، ابوالقاسم (1386). شاهنامه، به کوشش: جلال خالقی مطلق و محمود امیدسالار، دفتر هفتم، تهران: نشر مرکز دایرۀالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ اول.
فردوسی، ابوالقاسم (1386). شاهنامه، به کوشش: جلال خالقی مطلق، دفتر یکم، دفتر دوم، دفتر سوم، دفتر چهارم، دفتر پنجم و دفتر هشتم، تهران: نشر مرکز دایرۀالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ اول.
فردوسی، ابوالقاسم (1386). شاهنامه، به کوشش: جلال خالقی مطلق و محمود امیدسالار، دفتر ششم، تهران: نشر مرکز دایرۀالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ اول.
فرنبغ دادگی (1380). بندهش، گزارنده: مهرداد بهار، تهران: توس، چاپ دوم.
کتاب پنجم دینکرد (1386). آوانویسی، ترجمه، تعلیقات، واژهنامه، متن پهلوی از: ژاله آموزگار، احمد تفضلی، تهران: انتشارات معین.
کتاب ششم دینکرد (1361). تصحیح، آوانویسی، ترجمه و حواشی از: مهیندخت بزرگمهر، پایاننامه دکتری دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران.
کزّازی، میرجلالالدین (1385). نامۀ باستان (ویرایش و گزارش شاهنامۀ فردوسی، ج1)، تهران: انتشارات سمت، چاپ پنجم.
کزّازی، میرجلالالدین (1384). نامۀ باستان (ویرایش و گزارش شاهنامۀ فردوسی، ج6)، تهران: انتشارات سمت، چاپ اول.
مینوی خرد (1380). ترجمه: احمد تفضلی، به کوشش: ژاله آموزگار، تهران: توس، چاپ سوم.
وزیدگیهای زادسپرم (1385). پژوهشی از: محمدتقی راشد محصل، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ دوم.
یاحقی، جعفر (1386). فرهنگ اساطیر و داستانوارهها در ادبیات فارسی، تهران: فرهنگ معاصر.
یسنا (1387). تفسیر و تألیف: ابراهیم پورداوود، تهران: انتشارات اساطیر، چاپ دوم.
یشتها 1 (1377). تفسیر و تألیف: ابراهیم پورداوود، تهران: انتشارات اساطیر، چاپ اول.
یشتها 2 (1377). تفسیر و تألیف: ابراهیم پورداوود، تهران: انتشارات اساطیر، چاپ اول.
MacKenzie, D. N. (1971). A Concise Pahlavi Dictionary, London: Oxford University Press.
Reichelt, H. (1911). Avesta Reader, Text, Notes, Glossary and Index, Strasburg.
پژوهش ادیانی، دوره 3، شماره 5، بهار و تابستان 1394