
چند بحث مختصر دربارهی منابع پژوهش در نسخ خطی، محضرِ عزیزان تقدیم میکنم، امیدوارم که مفید واقع شود.
بحث نخست ـ میراث تمدنی و میراث فرهنگی
به لحاظ گونه شناسی (تیپولوژی) در هر تمدنی، ما با دو گونه از مواریث مواجه هستیم، میراث فرهنگی (= دستاوردهای نامحسوس بشری)، مانندِ دانشها، باورها و آداب و میراث تمدنی (= دستاوردهای ملموس بشری)، مانندِ هنرها، بناها و معماریها). نسخههای خطی (به انضمام اسناد، کتیبهها، سنگنبشتهها و مانند آنها)، به جهتِ جنبههای فیزیکی آن، همچون جلد و کاغذ (کدیکولوژی) جزء مواریث تمدنی به شمار میروند، امّا به جهتِ علوم ریخته شده روی کاغذ و سطور، مواریث فرهنگیِ یک ملّت محسوب میشوند؛ یعنی نسخ خطی جزو نادرترین مواریث بشری هستند که از یک منظر هم میراث فرهنگی به حساب میآیند و هم میراث تمدنی. بر این مبنا، هر قوم و ملتی که دارای بیشترین حجم این مواریثِ ارزشمند بوده باشد، طبعاً دارای تمدنی غنی، فاخر و با شکوه خواهند بود (مانند تمدن اسلامی).
مواریث فرهنگیِ تولید شده در چهارده قرن دورهی باشکوهِ تمدن اسلامی، امروزه ابزارهای مطالعاتی و سرچشمههای پژوهشی یک ملت (همچون مردم ایران زمین) یا دربارهی یک ملت، را فراهم میسازند و این دانشها و دادههای کهن، هر چقدر گسترده، عمیق و متنوع باشند، ابعاد مختلفِ شناختِ تاریخ و فرهنگ و زوایای اندیشهی فرهیختگان یک ملت، در موضوعات متنوع تاریخی (همچون علوم قرآنی، حدیث، فقه، فلسفه، منطق، نجوم، ریاضیات، علوم طبیعی، طب و …)، بیشتر و دقیقتر خواهد بود.
بحث دوم ـ منابع اولیه (Sources) و ثانویه (Rresources)
دربارهی کلمهی منبع باید گفت، منبع واژهای عربی معادل سرچشمه در زبان فارسی است. منبع، در انگلیسی، عموماً به دو صورت سورس (Source) و ریسورس (Rresource) نشان داده میشوند. این دو اصطلاح انگلیسی، یک فرق جزئی هم با یکدیگر دارند، اینکه سورس، نوعاً به منابع اولیه گفته میشود (مانند نفت خام پیش از فرآوری) و ریسورس به منابع ثانویه (مانند پلیمر C4 فرآوری شده) که در حقیقت منابع ثانویهی بسیاری از فعالیتهای فرآورانه بعدی (مانند پتروشیمی) را فراهم میآورند.
شاید بتوان گفت نسخههای خطی، از یک منظر، هم جزء منابع اولیهی ما به شمار میروند (مانند اصول اربعمائة)، هم جزء منابع ثانویهی ما (مانند تهذیب الاحکام) و به طور کلی، هر اثر مخطوطی که امکان فرآوری (= پژوهش) داشته باشد، میتواند جزء منابع اولیه یا ثانویه محسوب شود؛ اما نکتهای که نباید از نظر عزیزان دور مانَد، این است که، هر دسته از این منابع، یک حالتِ طیفگونه و تشکیکِ منطقیِ حداقلی و حداکثری را با خود دارند، برای مثال، اگر “گزارشهای پراکندهی موجود دربارهی واقعهی جانگدازِ کربلا (در سال 61ق)” تا زمان وفاتِ ابومخنف (سال 150ق) را از منابع اولیه (دستهی نخست) بدانیم، قاعدتاً کتابِ مقتل ابومخنف (مفقوده) یا تاریخ طبری ـ که این دادهها و گزارههای تاریخی، در آنها تجمیع شدهاند ـ نیز جزء منابع اولیه (دستهی دوم) خواهند بود، به شرطی که تحلیلی از سوی مؤلفینِ این آثار، نسبت به آن گزارشها و دادههای تاریخی، ضمیمه نشده باشد (مانند کتاب من لایحضره الفقیه) که در این صورت، آن اثر (روایات فقهی) به منابع ثانویه مبدّل خواهد شد؛ ولی اگر تحلیل و بررسی دادهها (= پژوهش) به گونهای باشد که دادههایِ منبعی (یا منابعی) در آن پژوهه، عملاً مستهلک شده و یا غیر قابل تفکیک با تحلیلها و برداشتها بوده باشد (مانند رسائل عملیه فقهی، پایاننامهها و مقالات)، آن آثار، اصطلاحاً به قلمرو مطالعات (Studies) درمیغلطند که ترجیحاً مشروعیتِ رفرنسدهی به آن آثار در پژوهههای علمی (دقت شود)، در بخش تأییدِ تحلیلها و برداشتها، قابل ارزیابی است؛ به دگر تعبیر، ابزارهای علمی و پژوهشی و حوزهی مطالعاتی یک پژوهشگرِ مباحثِ تاریخی (برای نمونه)، تنها منابع اولیه و ثانویه (= نسخ خطی و آثار تصحیح شده) خواهد بود که مواد اولیهی تحلیلها و برداشتهای نوین از آنها، در سطر سطر و برگ برگِ این دادههای کهن (نسخ خطی) نهفته و ریخته شده است.
بحث سوم ـ کتابهای مرجع (References)
به توصیهی اساتیدِ مبرّز و دقیق النظرِ مطالعات میان رشتهای، ابزارآلاتِ مطالعاتی، پژوهشی و رفرنس دهیِ یک پژوهشگرِ مطالعاتِ تاریخی، بایستی ترجیحاً کتب مرجعِ نوشته شده به زبانهای مختلف بوده باشد، و به اذعان همین اساتید، در مبحثِ روش شناسی (متودولوژی) در صورتی که پژوهشگری، به هر دلیل، در پژوههی خویش از این مصادر (= میانبرهای اصیل)، بهره نبرده باشد، یا به جهتِ عدم آشنایی با زبانهای این مصادر به خوبی نتوانسته باشد در پژوهش خویش، به بخشی از این آثار (برای نمونه دائرة المعارف اسلامی چاپ لیدن)، رفرنس دهد، به همان میزان و سطح، از اعتبار علمیِ خروجیِ مطالعاتی و پژوهشی وی، کاسته خواهد شد و در نتیجه با وجودِ این باگها، راه برای نقدِ علمی پژوهشگر و پژوههی وی، از سوی داوران دقیقالنظر، عملاً فراهم میشود!
کتب مرجع، در اصطلاح دانش کتابداری، به دو بخش عمومی و تخصصی، تعریف میشوند، کتب مرجع عمومی، شامل کلیات، دائرة المعارفها و موسوعات، فرهنگهای لغت به زبانهای مختلف، فهارس کتبِ خطی و چاپی، کتابشناسیها، فهرست پایاننامهها و مقالهها، کتب شرح حال (= تراجم) و احیاناً نرم افزارهای کاربردی و بانکهای داده و مانند آنها و کتب مرجع تخصصی نیز در هر رشتهای متناسب با آن دانش، قابل تعریف است، برای نمونه، کسی که در حوزهی حدیث کار میکند، طبعاً در کنار نیاز اساسی به کتبِ مرجع عمومی، به کتبِ مرجع تخصصی در علوم حدیث، همچون امهاتِ کتبِ رجالِ، طبقات و آثار فهرستی، درایه و مجامیع حدیثی متقدم، مانند کتاب الکافی، کتاب من لایحضره الفقیه، تهذیب الاحکام و الاستبصار، نیز نیاز مبرم خواهد داشت.
بحث چهارم ـ سرچشمههای مطالعاتی و پژوهشی در نسخ خطی
برای آگاهی از دادههای کتابشناختی آثار، نویسنده، موضوع، و …، گزیری جز مراجعه به انبوهِ کتب مرجع عمومی (مانند کتبِ فهارس و تراجم) یا کتب مرجع تخصصی دانشِ کتابشناسی (مانند الذریعه، مرآة الکتب و …) نیست؛ اما صرف نظر از مباحثِ کلی دانش کودیکولوژی، بیشترِ آگاهیهای مورد نیاز ما در حوزهی نسخهشناسی، مبتنی بر دسترسی کامل به خود نسخهی فیزیکال یا دیجیتالِ آثار مخطوط است؛ اما از آنجا که دسترسی به این دادههای نفیس در جای جای این کرهی خاکی، عملاً برای همگان میسور و مقدور نیست، ناگزیر باید به کلید گنجینههای تراثی، یعنی فهارس نسخ خطی کتابخانههای تراثی جهان، مراجعه نمود.
در طول دویست سال گذشته، حدود بیست هزار عنوان، فهرست، در قالبِ کتاب، مقاله، پایان نامه، بانک داده و … برای معرفیِ حدود دو میلیون عنوان نسخهی خطی اسلامی (= کتابت شده با الفبای عربی) موجود در کتابخانههای عمومی و مجموعههای خصوصی در سراسر جهان، به زبانهای فارسی، عربی، ترکی، انگلیسی، روسی، فرانسوی، آلمانی، ایتالیایی، اسپانیولی، عبری، اردو و … نوشته شده است (= ضرورتِ آشنایی با زبانهای مهم بین المللی).
متناسب با افق و عمقِ دید، سطحِ دانش و میزان اشراف علمیِ فهرستنگاران نسخ خطی نسبت به موضوعاتِ نسخ معرفی شده (علوم و فنون مختلف)، بسیاری از نیازهایِ مقدماتی مطالعاتی و پژوهشی محققان با مطالعه و بررسی همین فهرستها، مرتفع میگردد و به دگر تعبیر، اگر همین منابع پژوهشی، یعنی فهارس نسخ خطی، با دقت (به تعبیر استاد فرزانه، دکتر شفیعی کدکنی، با نگاه منشوری به متون) مورد مطالعه عمیق قرار گیرند، به نظر میرسد بسترهای مطالعاتی نوین و زمینههای پژوهشی فراوانی را اینها میتوانند فرارویِ پژوهشگرانِ جستجوگرِ متون کهن، بگشایند.
فهرستهای دستنویسهای اسلامی، به لحاظ روش فهرستنگاری (نامگوی، توصیفی و تحلیلی)، فرمت (کتاب، مقاله، پایان نامه و ..) و روشِ معرفی آثار، دارای تنوعِ و طیف گستردهای هستند و برای نمونه، برخی از آنها، ناظر به گسترهی جغرافیایی علوم (مانند تاریخ ادبیات عربِ بروکلمان)، برخی به صورتِ زمانی ـ موضوعی (مانند تاریخ نگارشهای عربیِ سزگین)، برخی به صورت موضوعی ـ الفبایی (مانند فهرست نسخ خطی کتابخانهی آستان قدس رضوی)، برخی بر پایهی موضوعی ـ تاریخ تألیفی (مانند فهرست نسخ عربی کتابخانهی دولتی برلین ـ آلمان)، برخی بر پایهی ترتیب شمارهی نسخ (مانند فهرست نسخ خطی کتابخانهی آیت الله مرعشی)، برخی بر اساس قطعِ نسخ (مانند فهرست نسخ خطی کتابخانهی وزارت امور خارجه)، برخی به لحاظ زبان نسخ خطی (مانند فهرست نسخ فارسی انستیتو دستنویسهای شرقی روسیه)، برخی به صورت درهمکردِ الفبایی (مانند فهرستگان نسخههای خطی ایران = فنخا)، برخی به صورت درهمکردِ موضوعی ـ الفبایی (مانند معجم الشامل للتراث الاسلامی فی الفقه والأصول) و مانند آنها، تنظیم گردیدهاند.
این فهرستها یا با فرمتِ دستنویس (یک نسخهی خطی) یا دستنوشته (منتظر نشر) نگهداری میشوند، یا به هر دلیل، در قفسههای آرشیوی یک دانشگاه داخلی یا خارجی در قالبِ پایان نامه، خاک میخورند و یا احیاناً توفیق یافته، در قالبِ کتاب، مقاله، بانک داده و مانند آنها برای اطلاع عموم، منتشر شدهاند.
پایان سخن
برای آشنایی با سرچشمههای پژوهشی حوزهی نسخ خطی و شناختِ دقیق و عمیقِ تک تکِ این آثار و روش کار علمیِ با آنها، راهی جز ممارست شخصی و تلاشِ فردی برای روان سازی و بهبودِ دسترسیها به این مصادر، وجود ندارد. اساتید فن بارها توصیه کردهاند، پژوهش، چیزی جز تثبت آموزش نیست، رمزِ ماندگاری آموزشهای اصالی یا آلی، ریختن آنها دِر قالب پژوهش است، آموزشی که با پژوهش تثبیت نشود، به تحقیق، از بین رفتنی است.
روی این مبنا، آموزشها (به خصوص علوم آلی، همچون روشهای بهرهمندی و قالبهای پژوهشی) در “زمان خود“، بایستی جدّی گرفته شوند؛ برای مثال یک پژوهشگر هرگز نباید در فرایندِ پژوهشی و مطالعاتی خود، در بهرهمندی از دادههای ریخته شده در سطر سطرِ کتب مرجع یا حتی کار با یک نسخهی خطی، با موانع جدیِ زبانی و روشی مواجه بوده باشد، این بدان معنی است که وی در فراگیریِ دقیق دانشها، زبانها، روشها و قالبها، یا کم کاری کرده است یا لاجرم زودتر از موعد مقرر، وارد عرصهی بسیار خطیر پژوهشهای تراثی شده است!
با آرزوی سلامتی و توفیق، وفقکم الله و ایانا لمرضاته (آمین)
والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته
15 اسفند 1398
حسین متّـقی