دکتر رضا داوری اردکانی
اشاره: چندی پیش سومین دوره مراسم اعطای «جایزه دکتر رضا داوری اردکانی» به بهترین رسالههای دوره دکتری فلسفه در محل مؤسسه شهر کتاب برگزار شد. آنچه در پی میآید، مشروح سخنان بنیانگذار این جایزه است. با آرزوی توفیق برای استاد داوری، امیدواریم این سنت حسنه جا بیفتد و به نام دیگر بزرگان این دیار نیز چنین جوایزی درنظر گرفته شود:
از دوستان عزیزم که جایزهای به نام من بنیاد کردهاند، تشکر میکنم. در این کار سهم من تقریبا هیچ است. پیشنهادش را دوستان و همکاران دادهاند و تمام زحمت جستجوی رسالههای ممتاز و خواندن و بررسی و سنجش آنها و نشستن و مشورتکردن و برنامهریزی جلسات و فراهم آوردن مقدمات کار و ترتیب مراسم اعطای جایزه همه بر دوش آنان است. اینکه نام مرا میآورند و این اقدام را به من نسبت میدهند، لطف و احسان مضاعف آنان است. در حقیقت من سپاسگزار آنها هستم و برخورداری از دوستی چنین دوستانی را از بخت خوش خود میدانم.
قرار بود که چند کلمهای در باب فلسفه و آینده یا آینده فلسفه در این مجلس بگویم. من خود پیشنهاد کرده بودم که خوب است در این باب سخن گفته شود؛ اما بعد که فکر کردم، دیدم کار دشواری را بر عهده گرفتهام. درست است که من در باب آینده و آیندهنگری مقالاتی نوشتهام، اما مخاطب آن مقالات تنها اهل فلسفه نیستند. اینجا در مجلس فلسفه توقع این است که به زبان اهل آن سخن گفته شود و چون من تکلیف خود را میان فلسفهنویسی و روزنامهنویسی روشن نکردهام، وقتی چیزی مینویسم، این احتمال وجود دارد که وقتی فیلسوف به آن نظر میکند، بگوید: این نوشته آکادمیک و فلسفی نیست. البته روزنامهخوان هم میگوید: این فلسفه یا فلسفهبافی است و خوب میفهمم هر دو فریق چه میگویند! گاهی هم خود را از بابت شیوه و سبک نوشتنم ملامت میکنم.
مثلا وقتی مقالهای درباره «آینده و آیندهنگری» را بعد از ده بار نوشتن و بازنوشتن و… برای چاپ شدن دادم، افسوس خوردم که چرا به جای آنچه نوشتهام، شرحی از ذات زمان و آینده در فلسفه ننوشتهام و آرای فیلسوفان را از دوران قدیم تا زمان حاضر نقل و نقد نکردهام و نگفتهام که چرا زمان در فلسفه جدید و معاصر این اندازه اهمیت یافته است؟ زمان یکی از دشوارترین و دستنیافتنیترین معانی فلسفه و به طور کلی تفکر است (در دین و شعر و حکمت هم سخنهای خوب درباره زمان هست)؛ اما من به جای تحقیق در ذات زمان و تاریخ، میکوشم به وجه وجودی و اجتماعی آنها نظر کنم و نشان دهم که ما کجا و در چه زمانی به سر میبریم.
تقدیر زندگی تاریخی آدمی
در دیاری که فلسفه غریب است، آیا نباید کسانی هم در کنار استادان فلسفه که از پیدایش مفهوم زمان و تلقی آن در نظر فیلسوفان و نسبت آن با مسائل و مطالب دیگر فلسفه و تقدیر زندگی تاریخی آدمی تحقیق میکنند، باشند که بگویند ما با زمان چه نسبت داریم و آگاهیمان از آن چه اندازه است و این آگاهی یا ناآگاهی در کار و بار و زندگیمان چه اثر دارد؟ شاید با این شیوه بیان، بعضی از اهل سیاست و کسانی که در کار اداره و ساماندهی امورند، شرایط و امکانهای ادای وظایف خود را بهتر بشناسند. گمان میکنم با این کار زمینهای هم برای ورود در طرح و بحث ذات زمان فراهم میشود.
با وجود این در این مجلس میخواهم به اجمال از مفهوم و معنی تاریخ و زمان بگویم. ارسطو زمان را در فیزیک مطرح کرد و آن را «مقدار حرکت» دانست و نظر او کم و بیش در طی دوهزار سال در فلسفه متبّع بود. اگر در این مدت زمان معنی دیگری پیدا کرده و نظرهای دیگری اظهار شده، منشأ آن دین و شعر بوده است. پاسخ «لن ترانی» به کلیمالله و مدهوشی او در کوه طور و تجسّد مسیح و قسم به عصر در قرآن مجید و اعتقاد مسلمانان و بخصوص شیعیان به ولیعصر و امام زمان(عج) و انتظاری که مزداییان و یهودیان و مسیحیان و مسلمانان دارند و اشارات شاعران به وقت و زمان، حکایت از زمانی دارد که با تلقی یونانیان متفاوت است. در فلسفه طرح زمان متناسب و متناظر با طرح مطالب و معانی دیگر بوده است؛ چنانکه فیالمثل تحول در معنی زمان در فلسفه اسلامی با طرح حدوث عالم و در فلسفه جدید همزمان با معنی جدید اراده، یعنی اراده آزاد پیش میآید.
یونانیان و مسلمانان و قرون وسطاییان به اراده چندان توجه نکردهاند؛ چنانکه ارسطو و فیلسوفان جهان اسلام آن را صرف عزم جزم و تابع ادراک نظری میدانستند. درست بگویم یونانیان و مسلمانان اراده را در زمره قوای نفس نمیدانستند. اگر این تلقی را در برابر فیالمثل نظر شیلر قرار دهیم، متوجه تغییر بزرگی میشویم که در فلسفه جدید روی داده است. شیلر میگفت: «در انسان قوهای جز اراده وجود ندارد و اراده… هم بر عقل و هم بر حس مسلط است» (هانا آرنت، حیات ذهن، ص۲۹، ترجمه مسعود علیا، ققنوس، ۱۳۹۳)
اراده آزاد
طرح اراده آزاد چه نسبتی با بحث زمان و آینده دارد؟ این نسبت که در ظاهر بیوجه مینماید، گرانیگاه مباحث مهم فلسفه دوره جدید است. پرسش این نیست که دو امر مجزای زمان و اراده آزاد در کجا به هم مربوط میشوند و این در آن و آن در این، چه تغییری پدید میآورد، بلکه مسئله این است که این دو به هم پیوستهاند و از هم تفکیک نمیشوند و در این پیوستگی است که قوام جهان جدید و سیاست و علم و تکنولوژی آن را میتوان درک کرد. اگر فیالمثل برگسون که مابعدالطبیعهاش صورتی از تفکر فلسفی پایان مدرنیته است، در مباحث خود مخصوصا بر ارادة آزاد و اختیار و زمان تمرکز کرده است، وجهی جز این ندارد که در نظر او این دو مبحث به هم بسته و ملازم یکدیگرند؛ یعنی اراده آزاد اقتضای تلقی دیگری از زمان، متفاوت با تلقی یونانی و اسلامی و قرون وسطایی دارد. در این تلقی تازه از زمان، انسان نیز معنای دیگر پیدا میکند. با این مقدمه کوتاه و بر اساس آن، میتوان نگاهی به تاریخ زندگی بشر انداخت و تقسیمبندیمتفاوتی با تقسیمبندی متداول پیشنهاد کرد.
دورههای تاریخ بشر
به نظر میرسد که تاریخ بشر سه دوره دارد: یکی دورانی که آغازش هر جا و هر وقت بوده، به رنسانس و قرون جدید میرسد. این تاریخ، تاریخ دمسازی نسبی با طبیعت و ادراک شهودی و نظری و عقلی و ثبات زمان (اکنون مداوم) و نبود اراده یا بینیازی از آن بوده است.
دوران دوم با گشایش افق آیندهای که میبایست به دست آدمی و با قدرت اراده و علم او ساخته شود، از رنسانس و به اعتباری از قرن هجدهم آغاز میشود. این دوران دوران اراده به قدرت یا مدرنیته است. مدرنیته رویکرد آگاهانه به آینده و اراده به آینده است؛ آیندهای که اکنون با ساختن و پرداختن به صورت علم و فنّاوری تحقق یافته است. اگر عبارت را متضمن تعارض میبینید و میگویید چیزی را که تحقق یافته است، چرا باید آینده نامید، توجه فرمایید که آنچه در بخشی از جهان تحقق یافته است، در بخش دیگر هنوز آرزو و برنامه سیاست است. از این که بگذریم، وقتی آینده به عنوان تحقق اراده آزاد تعریف شود، بحث آینده را نمیتوان از درک مدرنیته جدا دانست. آینده نه فقط مسئله فلسفه دوران جدید، بلکه سازندة وجود بشر جدید و چشمانداز زندگی اوست. در این دوران فهم اصلی و غالب نیز فهم پیشرفت و متوجه به آن است.
دوران سوم که جهان اکنون در آن به سر میبرد، دوران بستهشدن افق آینده و پدیدآمدن ضعف و فتور در نیروی اراده به ساختن و پرداختن و واگذاشتهشدن کار جهان به سیر طبیعی و قهری پیشرفت تکنیک است. فهم و خرد و تفکر در این دوران، میان گذشته و آینده دچار سرگردانی و آشفتگی و پریشانی و اسیر سوداهای بیهوده و احیانا خطرناک شده است. در این تکرار روزها و ماهها و سالها، آنان که راه تجدد را طی کرده و با زمان آن زیسته و آن را به تحقق رساندهاند، وقتی در برابر افق بسته قرار گرفتهاند، تواناییهای خود را در کار تفنن و تنوع بخشیدن به چیزها و کارها و رفتارها و قبول گوناگونیها و ساخت و پرداخت آنها به کار میگیرند؛ اما اقوام و گروههای کثیر مردم در آسیا و افریقا و امریکای لاتین که زمان را از دست دادهاند، اگر در جستجوی زمان از دست رفته باشند، شاید مراحلی از توسعه را بیازمایند و دریابند و اگر غافل از حادثهای باشند که در وجود و زندگیشان روی داده است، ناگزیر به گرد خویش میگردند.
زمان، زمان وجود است
با این تلقی، فلسفه مجموعهای از بحثهای انتزاعی و بیرون از زمان و تاریخ نیست، بلکه به آنچه وجود دارد و میگذرد، راجع است و نظر دارد؛ یعنی زمان، زمان وجود است. وجودی که به صورت تاریخ تحقق مییابد. اگر باید در وضع تاریخی خود تأمل کنیم، نمیتوانیم دنبالهرو این وضع و پیرو مدها و مشهورها باشیم و مثلا بگوییم آموزش علوم رسمی برای ما کافی است و به فلسفه نیاز نداریم و حتی سفارش کنیم که وقت خود را صرف امور بیهودهای مثل فلسفه نباید کرد! راستی ما با وقت چه میکنیم و این وقتی که احیانا میگویند «نباید صرف امور بیهودهای مثل فلسفه شود»، کی و کجاست و صرف چه کاری میشود؟ اگر صرف تکرار و گفتنها و کارهای تکراری و عادی نمیشود و حقیقتا وقت است و پیش از آن نبوده و فرا رسیده است، تازگیاش چیست و اثر و ظهورش را در کجا و چه چیز باید دید؟
درد بزرگی است که از وقت و زمان و آینده غافل باشیم و ندانیم که وقت نداریم و سفارش کنیم که وقت نداشته صرف کارهای بیهوده نشود. وقتی وقت نداشته باشیم، بیهوده و باهوده چه معنی دارد؟! مگر کار بیهوده و باهوده را میشناسیم که وقت را صرف این یا آن نکنیم؟ در فضای انتزاعی این حرف بسیار خوب و پسندیده است که وقت را صرف کارهای بیهوده نباید کرد؛ ولی چه ملاکی برای تشخیص بیهوده بودن کارها و حرفها داریم؟ وقتی میشنویم که میگویند فلسفه بیهوده است به جای اینکه بیهوده بودن فلسفه را رد کنیم، بهتر است بپرسیم کدام کار است که بیهوده نیست و چه کسانی در کار بجا و مناسبند و چه نتایجی از کار خود گرفتهاند؟
علم سودمند، علم بیهوده
بیتردید ما به علوم و به پزشکی و مهندسی نیاز داریم. اینها سودمند و ضروریاند؛ ولی آیا نباید فکر کنیم که چگونه به وجود آمدهاند و بنای سودمندیشان بر چه اصلی نهاده شده و سودمندبودنشان موقوف به چه شرایطی است؟ میگویند: «سودمندی اینها مسلم است و چه فایده دارد که به اصل سودمندیشان بپردازیم.» نزاعی نیست؛ اما وقتی میبینیم که علوم و مهندسی (پزشکی را نمیگویم) سود نمیدهند یا کمتر سود میدهند و دانشمندان و در موارد بسیار مهندسان پس از طی مراحل تحصیل و دانشجویی و کسب درجات علمی خیلی زود متقاعد میشوند یا به پژوهشهای رسمی دل خوش میکنند و علمشان با زندگی پیوندی نمییابد، دیگر چگونه میتوان از علم سودمند و علم بیهوده سخن گفت و فلسفه را بیسود و در نتیجه بیهوده دانست؟ فلسفه همیشه بیسود بوده و فیلسوفان از این امر باخبر بودهاند؛ ولی همین علم بیسود است که به ما یاد داده است که سود چیست و از کجا میآید. این هنری نیست که آنچه در رسم و عادت سودمند دانسته شدهاند، بپذیریم و چیزهایی را که نمیشناسیم و سود و زیانشان را نمیدانیم، بیهوده بخوانیم. خوب است حداقل توجه کنیم که ما خود ملاکی برای سودمندی و بیهودگی نداشتهایم، بلکه آنچه را جهان پیشرفته سودمند و مناسب و پذیرفتنی میداند، به این صفات میشناسیم.
فلسفه را بعضی از اروپاییان هم بیهوده دانستهاند و کسانی در جهان توسعهنیافته و در حال توسعه از آنان پیروی کردهاند، غافل از اینکه همه کشورهایی که در راه توسعه تجدد پیش رفتهاند، به فلسفه توجه داشتهاند. ما هم بهتر است در نسبت میان فلسفه و آینده بیندیشیم. نمیگویم علم و فنّاوری جدید نتیجه و فرع فلسفه است، اما اینها با هم ملازم بودهاند. علم و فنّاوری در فضای فرهنگی خاص میتوانست پدید آید و بسط یابد که تفکر فلسفی و شعر و هنر به آن جان میداد.
از همه اینها که بگذریم، دانشدوستی اقتضا میکند که به هیچ دانشی بد نگوییم و هیچ دانشی را بیهوده نشماریم. دانشها با «طلب» به وجود میآیند و اگر طلب نباشد، دانش به وجود نمیآید و اگر باشد، چراغش کمکم خاموش میشود و میمیرد. این طلب برای رسیدن به سود نیست و از تصور سود و میل به کسب آن برنمیآید، بلکه نشانه و فرع تعلق آدمی به حقیقت است. البته علم حتی اگر به حکم شهرت و برای نام و ننگ کسب شود، شریف است؛ اما اگر میخواهیم نام و ننگ و سود و سودمندی دوام داشته باشد، باید بیشتر به فکر طلب باشیم و کسب سود را در سایة طلب ببینیم. این طلب و دوستی اگر عین فلسفه نباشد، در فلسفه باید آن را شناخت. دانشمندان اگر فلسفه نخوانند، بر آنان بأسی نیست؛ حتی اگر در فلسفه وارد شوند و مطالب فلسفه را با زبان منطق مورد چون و چرا و رد و نفی و انکار قرار دهند، به استدلالهایشان توجه باید کرد؛ اما رد بدون تأمل فلسفه و بیهوده خواندن آن، کار اهل دانش و دانایان نیست.
در باب وضع فلسفه
ما اکنون بسیاری از آثار مهم فلسفی دوره اسلامی و زمان جدید را در اختیار داریم و کتابهایی در فلسفه نوشته میشود که پنجاه سال پیش نمیتوانست نوشته شود. رسالههای دکتری برگزیدة امروز در زمره این آثارند. امیدوارم این امر نشانه توجه ما به فلسفه و درنتیجه تذکر به زمان و وضع تاریخیای باشد که در آن به سر میبریم. فلسفه اگر خودآگاهی نسبت به زمان و انسان نباشد، بحثهای انتزاعی است و اگر یکسره به این بحثها مبدل شود، منکران و مخالفان حق دارند که بگویند این حرفها به چه کار میآید؟ ولی فلسفه قیل و قالهای بیهوده و صرف حرفهای انتزاعی توخالی نیست.
منبع: روزنامه اطلاعات