معرفي نسخه‌اي نفيس از النبات (تلخیص الجامع ابن بیطار)

معرفي نسخه‌اي نفيس از النبات (تلخیص الجامع ابن بیطار)

معرفي نسخه‌اي نفيس از:

النبات: (تلخیص الجامع ابن بیطار)

از: مؤلفی ناشناخته

(نسخۀ خطی کتابخانۀ پرینستون آمریکا، ش1064 از مجموعۀ روبرت گارت)

 

یوسف بیگباباپور

yosefbeigbabapour@yahoo.com

درآمد:

طاش‌كبري زاده علم گياه‌شناسي را در كتابش «متاح‌السعاده» اين‌گونه تعريف كرده است: «گياه‌شناسي علمي است كه به دنبال خوصا گونه‌هي گايه، شگفتي‌ها، شكل‌هاي مختلف، منافع و مضرات آن مي‌باشد و موضوع آن‌گونه‌هاي گياهي، فوايد و منافع آن و شيوه درمان با آن است.» در ابتدا لازم است مختصري درباره تاريخچه اين دانش در جهان اسلام صحبت شود. اگر چه مبدا گياه درماني نامعلوم است، اما قدر مسلم اين است كه قديمي‌ترين نوشته‌هايي كه درباره‌ي استفاده از گياهان به دست آمده، درباره‌ي فوايد طبي آنها بوده است. در روزگاران گذشته، مردم رابطه‌اي نزديك و غريزي با جهان طبيعي داشته‌اند و نه تنها از نظر مواد غذايي، بلكه براي درمان و تأمين سلامت خود به رستني‌ها وابسته بوده‌اند. نياكان ما از طريق فرآيندهاي طولاني و تا حدود خطرناك آزمايش و خطا، دانش جا معي از كاربرد گياهان دارويي را جمع‌آوري نموند و مردمي كه غذاي خود را از گياهان و ميوه‌هاي جنگلي تأمين مي‌كردند، ياد گرفتند كه چطور از خواص دارويي گياهان براي معالجه و همچنين حفاظت مواد غذايي و نوشيدني‌هيا زمستاني خود استفاده كنند. اين دانستني‌هاي ارزشمند كه نسل به نسل منتقل شده‌اند، در واقع، عامل بقاي نسل بشر و بخصوص جوامعي شده كه در مناطق دور افتاده، زندگي مي‌كرده‌ند. استفاده از گياهان براي معالجه‌ي بيماري‌ها در اين جوامع يك ضرورت بوده است؛ چرا كه خدمات پزشكي و درماني در دسترس اكثر خانواده‌ها نبوده است. مداركي به دست آمده از تمدن‌هاي مصريان و سومريان در 2500 سال پيش از ميلاد مسيح، نشان مي‌دهند كه اين تمدن‌ها با خواص درماني گياهان طبي كاملاً آشنايي داشته‌اند. پاپيروس مشهور «ابرز» 1 كه در سال 1874 كشف شد، حاوي اسامي بيش از هشتصد گياه دارويي بوده كه تا سال 1800 پيش از ميلاد براي درمان بيماريها و همچنين مراسم مذهبي و موميايي كردن از آنها استفادهمي‌شده است. در همين راستا، تلاشهايي در جهت توسعه‌ي گياه درماني در چين و هندوستان نيز دنبال مي‌شده است؛ در يك كتبا دارويي چيني كه حدود 2700 سال قبل از ميلاد مسيح تدوين شده، فهرستي از گياهان دارويي جمع‌آوري شده است. «ريگ وادا»، يكي از كتب مقدس هندوها، حاوي نامهاي بيش از يك هزار داوري گياهي مي‌باشد. دانش گياه درماني از مصر و بين‌النهرين به يونان برده شد و ديري نگذشت كه جذب فرهنگ روميان شد. افسانه‌هاي زيادي درباره‌ي «آسكلپيوس»، گياه‌شناس و دانشمند گياه پزشك «هرباليست» يوناني مصري تبار، كه معلوم بوده و در ضمن تعليم به معالجه‌ي بيماران نيز مي‌پرداخته، نقل شده است. گياه درماني به ترديج با جادو در آميخته شد. بسياري از گياهان داراي خواص دارويي را افرادي سرگرداني و بي‌سواد در بيابان‌ها و دشت‌ها جمع‌آوري مي‌كردند؛ آنها با خواندن اوراد و اجراي تشريفات خاص، اين گايهان را به بيماران مي‌خورانيدند. با ظهور «بقراط» (377-460 پيش از ميلاد)، يك نظام پزشكي علمي بر اساس تشخيص درمان بيماري‌ها با استفاده از گياهان داريا خواص دارويي، پي‌ريزي شد؛ در اين نظام بيماري‌ها ناشي از خشم خدايان نبودند. در قرن اول ميلادي، كتاب «دي ماتريامديكا» را «ديوسكوريدوس» پزشك ارتش يونان تدوين كرد، كه از نخستين كارهاي معتبر در مورد علم گياه درماني است. ديوسكوريدوس كه اساس كار خود را بر پايه‌ي كار بقراط بنا نهاده بود، شكل، مشخصات و خواص بيش از پانصد گياه را در كتاب خويش ارائه كرد كه تا 150 سال بعد به عنوان يك كتاب مرجع مورد استفاده قرار مي‌گرفت. در همان زمان يك طبيعي‌دان رومي به نام «پليني» كتاب تاريخ طبيعي نسبتاً حجيمي را تدوين نمود كه در آن به شرح گياهان و خواص درماني آنها پرداخت. هفت قرن بعد، كه به قرون وسطي يا عصر تاريكي شناخته شده است، صومعه‌ها زنده نگاه داشتن گياه درماني را دست گرفتند. راهبان متون مربوطه را نسخه‌برداري كردند و از آنها براي شفاي بيماران استفاده نمودند و مزرعه‌هايي را به پرورش اين گياهان اختصاص دادند. اعتقاد مردم به درمانهاي سنتي، كه از لحاظ پزشكي تركيبهاي موفقيت‌آميزي، هر چند با جادوگري ارائه مي‌كردند، بدون توقف ادامه يافت علم‌گياه‌شناسي نقش مهمي در تكامل زبان عربي داشته است. توجه اعراب قبل از اسلام به علم گياه‌شناسي مبتني بر يك حقيقت اجتماعي بوده و آن نياز آنها به چراگاهها براي چهارپايان خود بوده است. در آغاز، توجه دانشمندان عرب و مسلمان در زمينه علم‌گياه‌شناسي تنها مبتني بر اهداف لغت‌شناسي بود ولي بتدريج اين اهداف متنوع شده و دامنه آن تا زراعت، داروسازي و تزيين منازل، باغ و بوستان توسعه يافت. در ميان دانشمندان مسلمان كه در زبان عربي متخصص بوده‌اند، علاقه بسيار زيادي به جستجو و تحقيق پيرامون اسامي گياهان وجود داشته است و آن را بخشي از علم زبان‌شناسي عربي مي‌دانستند. در كنار آن دانشمندان مسلمان از منابع گوناگون هندي، ايراني و يوناني استفاده كردند. دانشمندان مسلمان دو علم يار كه از قرن 2 ق در كتاب‌هايي با عنوان النبات يا الفالحه منعكس مي‌كردند تا قرنها متمايز از يكديگر نمي‌دانستند. در حال حاضر ما هي چ كتاب عربي درباره موضوعات گياه‌شناسي و مربوط به آن پيش از قرن 2 ه ق نيم‌شناسيم اما بايد توجه دشات كه دستاوردهاي گياه‌شناسي در قرن 3 ق در تكامل پيشين اين رشته در نزد اعراب، كه از منابع گوناگون استفاده كرده‌اند، جستجو كرد. از جمله اين منابع ترجمه‌هاي آثار تمدن‌هاي ديگر در دانش گياه‌شناسي است. درباره اهميت اين ترجمه‌ها در تاريخ گياه‌شناسي اسلامي به نظر مي‌رسد كه آثار مربوط به كشاورزي و زراعت بيش از آثار اصلي گياه‌شناسي ارسوط و تئوفر است در محافل گياه‌شناسان مسلمان مورد توجه قرار گرفت. پس از آثار لغويان نيز بايد مرود توجه قرار گيرد. از نخستين رسالات لغويان درباره موضوعات گياه‌شناسي بخش بسيار اندكي به صورت مستقيم موجود است. از جمله اين افراد تا قرن سوم هجري ابن‌سكيت، اسمعي وك نضر بن شميل را مي‌توان نام برد. گياه‌شناسي در ايران قبل از اسلام نيز سابقه طولاني و درخشاني داشت. ايرانيان آگاهي عميقي از چگونگي، مكان و زمان و چيدن، جمع‌آوري و نبار كردن گياهان دارويي براي دستيابي به بالاترين حجم ماده مؤثر و شفابخش و استفاده كامل از اين مواد داشته‌اند. آنان شيوه‌هاي ضروري تهيه داروها و بهترين روشن نگه‌داري و ذخيره‌سازي آنها را مي‌شناخته‌اند. در اوستا بارها از «اورورو بيشه زو» (گياه درماني) ستايش شده است و واژه اورورو به معني گياه فرشته نگهبان ان امرتات (امرداد) كه خود يكي از امشاسپندان و پايه شش و كمال جاودانگي است در اوستا آمده است. پزشكان ايراني از صدها گياه و رستني درمان بخش آگاه بودند و آنها را مقدس مي‌شمردند. مقد‌س‌ترين اين گياهان 30 نوع بود كه نمادي از نام روزهاي سي‌گانه يك ماه بود. بطور مثال نام روز اذر كه نماد گياهي آن در اوستا اثرگون نام دارد و آن نوعي گل هميشه بهار است كه دم كرده آن محرك سلسله اعصاب است و براي رفع خستگي استفاده مي‌شد. در جمديشاپور بيشترين سالهاي آموزشي مربوط به گياه درماني بود، زيرا گياه درماين در ايران باستان اساس طب و درمان بود. پزشكان گياه درمان بايد از خواص ريشه، ساقه، برگ، و ميوه و دانه و گل حتي پوست گياهان آگاه مي‌بودند. در برخي تالارهاي دانشكده پزشكي نوعي وسايل آزمايشگاهي براي پژوهش برخي گياهان وجود داشته است كه پزشكان همراه موبدان از آنها استفاده مي‌كردند كاربرد گياهان در دانشكده پزشيك به سه طريق خوراكي، ماليدني، و سوزاندني بوده است. در روش خوراكي گياه را فشرده و با آب مصرف مي‌كردند مثل گياه هوم كه مصر ديني داشت. در روش ماليدني گياه را با آب جوشانده و سپس سرد كرد و بالافاصله يا كمي بعد بر موضع بيمار مي‌ماليدند. در روش سوزنداند كه نوعي بخور بود، برگ يا گل يا دانه يا پوست گياه را مي‌كوبيدند و مستقيماً بر روي آتش مي‌سوزاندند تا در فضا بخش شود. در كنار آن گياه درمانيان ايراني از فلسفه پادزهر اطلاع كامل داشتند. اين معلومات پس از اسلام در شكل‌گيري و رشد گياه‌شناسي در اسلام و بويژه ايران نقش بسيار مهمي دشات. هر چند كه خود اين دانش در ايرا باستان با كمك اطباي هندي، چيني، يوناني و مصري شكل گرفته بود. اما آغاز كاربرد وسيع گياهان دارويي و رونق و گسترش آن در كشورهاي شرقي بخصوص در دوره اسلام به زماني كه شرق به كارها، نوشتهها و ترجمه‌هاي آثار بقراط، جالينوس و كتاب‌هاي ديوسكوريد و پلين كهن و ديگران دسترسي يافت، مربوط مي‌شود. زيرا كارها و آثار اين دانشمندان يوناني مستقيماً از طريق شام و شرق رسيد و در اوايل قرن سوم ميلادي در «بيت الحكمة» به عربي ترجمه شد. منابع ترجمه شده «بيت الحكمة» توسط پزشكان اين دوره و پزشكان ادوار بعدي، چه به صورت نظري و چه به صورت عملي مورد استفاده قرار گرفت و بسياري از اسامي يوناني گياهان دارويي، معرفي شد. برخي اطلاعات مكتوب و ترجمه اين آثار، يكي از منابع اصلي و مهم مورد استفاده و استنباط پزشكان و داروسازان ايران، عرب، يهود، مسيحي و غيره را تشكيل داده است. كتاب گياهان يا «الحشايش» يكي از مهمترين ترجمه‌هاي اين منابع است كه در واقع همان ترجمه «ماتريا مديكا» ديوسكوريدوس است و از آن زمان و حتي تا همني اواخر به عنوان طب سنتي هميشه مورد استفاده قرار مي‌گرفت و هنوز هم از آن استفاده مي‌گردد. ترجمه «ماتريا مديكا» در واقع توسط «استفان بن بسيل» با كمك استادش «حنين بن اسحاق» كه پزشك و مترجم بود، صورت گرفت. در كتبا «الحشايش» شرح حدود 600 گايه كه عمدتاً مربوط به نواحي مديترانه هستند، مذكور است و اسامي آنها به زبان‌هاي ديگر نيز آمده ست. يكي از ويژگي‌اي اين كتاب، ذكر اختصاصات «ريخت‌شناختي» گياهان دارويي است و خوصا پزشكي آنها نيز ذكر شده است. از ديگر دانشمنداني كه در زمينه دانش گياه‌شناسي تحقيقاتي انجام داده‌اند مي‌توان به اين افراد اشاه كردك «علي ابن سهل ربن طبري» در سال 236 هجري برابر با 850 ميلادي كتاب «فردوس الحكمة» را به نام «المتوكل» خليفه عباسي مدون كرد. او در اين كتاب، 20 گياه جديد و مواد گياهي را كه دانشمندان يوناني نام برده بودند، مي‌افزايد. از ديگر دانشمندان مهم عرصه گياه‌شناختي دارويي، مي‌بايد از يوحنابن ماسويه؛ پزشك و گياه‌شناس ايراني و يكي از آخرين استادان و پزشكان نامي دانشگاه جندي شاپور در سال 243 هجري برابر با 875 ميلادي نام برد. كارهاي علمي و كتاب «معرفي نامه داروهاي گياهي» اين دانشمند و ديگر پزشكان هم عصر او مانند عيسي بن ماسه در سال 257 هجري مطابق با 888 ميلادي و برخي ديگر كاملاً از بين رفته و نابود شدند. از اهيمت كارهاي ارزمند اين دانشمندان همين بس، كه پزشكان و دانشمندان بعد از آنها در آثر خود اشارتي بر كارهاي رزنده آن‌ها را دارند و برخي از تأليفات خود از كارها و آثار اين دانشمندان با اهميت خاصي نام مي‌برند از جمله اين دانشمندان ابن بيطار است كه در كتاب خود معروف به «الجامع لمفردات الادويه و التغذيه» از كارهاي «يوحنا» كه يكي از قديمي‌ترين كارهاي ارزنده در ايران است و در آن بيش از 29 رقم از گياهان و مشتقات آنها و برخي از گياهان معطر كه ارقام جديدي در آن زمان بوده‌اند و در آثار يوناني‌ها و پزشكان اسلامي ديده نمي‌شود، نام مي‌برد. يكي از دانشمندان نامي ايران، محمد بن زكرياي رازي است. اين دانشمند بزرگ ايراني (سال‌هاي 250 تا 313 هجري قمري) نه تنها در كارهاي مربوط به گياهان دارويي مطالعات عميق داشته است، بلكه نخستين دانشمندي است كه تمام كارهاي فارماكولوژي و همه واژه‌هايي كه تا آن زمان چه از دانشمندان غرب و چه انديشمندان شرقي باقي مانده بود را مورد مطالعه و بحث قار داد و دايرة المعارفي در درمان‌شناسي به نام كتاب «الحاوي في الطب» و كتاب خلاصه پزشكي، به نام «المنصوري» و كتاب ديگري به نام «منافع لاغذية و دفع مضارها» را نوشت اين كتاب‌ها و بقيه آثار او، مخزن و مرجع مهم اطلاعات گياه‌شناختي براي نسل‌هاي متمادي در شرق و غرب بوده است، آثار اين دانشمند به زبان‌هاي ديگر، بويژه به زبان لاتيني نيز ترجمه شده و در كتابخانه‌هاي دانشگاههاي غرب و حتي كتابخانه‌نهاي كليساهاي معروف جهان باقي مانده است. محمدبن زكرياي رازي حدود 630 گياه را كه مصرف پزشكي و دارويي دارند در بخش بيست و يكم كتاب «الحاوي» ذكر مي‌كند. علي بن عباس مجوسي ارجاني از ديگر دانشمندان عاليقدر ايارني است، كه پزشك مخصوص عضدالدوله پادشاه آل‌بويه بود. او در كتاب «كامل الصناعة الطبيه» خود را شاگرد ابوماهر موسي بن يوسف بن سيار مجوسي معرفي مي‌كند. جالب‌ترين بحث اين كتاب آن است كه علي‌بن عباس در آن، از پزشكان يوناني مقلدان اسلامي آنها انتقاد كرده و به نظر او، بسياري از نظهاي فارماكولوژي و به ويژه نام گياهاني كه آنا در كشورهاي شرقي نامبرده‌اند قابل تشخيص و شناسايي نيست. او شيوه‌هاي مداوا ار كه خود، به كار مي‌برده است، در اين كتاب شرح داده و از داروهايي نام مي‌برد كه قبلاً مكرر به وسيله پزشكان پارسي و عراقي تجربه شده و به كار رفته است. او در اين كتاب، بسياري از داروهاي ذكر شده به وسيله پزشكان يونان قدمي را مردود مي‌َناسد. او مي‌گويد پزشكان فارسي و عراقي، آن‌ها را مصرف نمي‌كنند. در كتاب و آثار مجوسي، حدود 333 گياه و مشتقات گياهي ديده مي‌شود كه شرح مختصر آنها تقريباً همان شيوه شرح جالينوسي است. از ارزنده‌ترين آثار مجوسي، نوعي رده‌بندي گياهان دارويي در كارهاي او است كه كار شناسايي اين گياهان را عملي و آسان مي‌سازد. «كتاب النبات ابوحنيفه دينوري»، (283 ه. ق) از جمله آثار ارزنده آن سال‌هاست. اين كتاب داراي دو بخش يا دو قسمت متمايز است، بخش اول آن، واژه‌شناسي (ترمينولژي) عربي در موضوعاتي است كه كم و بيش با گياهان ارتباط دارد. دينوري در اين قسمت از كتاب براي هر يك انواع گياهان، فصل‌هايي جداگانه تخصيص داده است. در قسمت دوم كتاب، او در كاربرد گياهان، به ترمينولوژي عربي و نام‌هاي مترادف گياهان توجهي خاص دارد. در قسمت اول و همچنين در فصل‌هايي از اين كتبا در مورد قارچها و گياهاني كه در رنگرزي و عطرسازي به كار مي‌روند و همچنين گياهان داراي صمغ و گياهان قابل استفاده در دباغي وگياهاني كه از الياف آنها براي تهيه ريسمان، نساجي يا موارد ديگر در صنعت استفاده مي‌كنند، نام مي‌برد. فهرست الفبايي اين كتاب، شامل يازده حرف يعني از حرف «الف» تا حرف «ز» و شامل 482 باب است ك موضوع كه 440 باب آن مربوط به گياهان و واژه‌هاي گياهي است. بقيه باب‌هاي اين كتبا به مترادف ها، منابع، موضوعات اصلي، اظهارنظرها و يادداشت‌هاي كوتاه مربوط مي‌شود. ابومنصور موفق هروي (307 هجري مطابق با 980 ميلادي) صاحب كتاب «الابنيه عن حقايق الادويه» از ديگر دانشندن هم عصر با مجوسي است. به ويژه كتاب او اولين اثر فارسي در معرفي مواد پزشكي و تغذيه به شمار مي‌آيد. او 450 گياه و مشتقات آن را در كتاب خود معرفي كرده است. هروي در تأليف اين كتاب معتقد است، تمام كتاب‌هاي فارماكولژي يوناني و اسلامي پيشينيان خود راهمراه با كارهاي برخي از پزشكان هندي به دقت مطالعه كره است. به همني علت، كتبا او حاوي بسسياري از گياهان دارويي با نام هاي هندي است كه او، آن‌ها را به نام‌هاي فارسي، يا معرب نام مي‌برد. مانند: اسامي فوفل، هل‌بويا، كبايه، قولنجان و زردچوبه و غيره. ابن‌سينا، دانشمند و پزشك نامدار ايراني 37 تا 428 هجري مطابق با 980-1037 ميلادي كه در غرب او را به نام «آويسينيا» مي‌شناسند و پس از انقراض تمدن يونان او را بزرگترين دانشمند جهان و به اشتباه، عرب دانسته‌اند. (چون كتاب‌هاي او به عربي نوشته شده است) در جلد دوم كتاب «قانون في‌الطب»، بيش از 800 نمونه گياه طبي و غذايي را نام مي‌برد كه از آن ميان 541 گايه و مشتقات آنها داراي توصيف كاربردي و صفات ريخت‌شناختي هستند. او اختلاف شكل و صفات گياهان مشابه يا نزديك به هم را) براي اجتناب اشتباه آنها از يكديگر) با توجه خاصي در كتاب قانون توضيح مي‌دهد و در مودر چگونگي استفاده از مشتقات گياهان دارويي و كاربرد آنها، با ترتيبي خاص، معين و نظام يافته به شرح و تفصيل آنها مي‌پردازد . ابوريحان بيروني (362 تا 440 هجري)، اين دانشمند نامي هم عصر ابن‌سينا، مؤلف كتاب معروف «صيدنه في‌الطب» است. كتاب «صيدنه» در نوع خود كتابي جامع و كامل است و در ميان تمامي كتاب‌ها و نوشته‌هاي دانشمندان و فرهنگهاي دوره اسلامي به عنوان اثري بي نظير ذكر شده است. بيروني با اطلاعات وسيعس كه در شناخت گياهان داشته است، با بهره‌گيري از كارهاي مؤلفان بزرگ گذشته، به ويژه آشنايي با «ماتريا مديكا» ديوسكوريدوس و دانشمندان هم‌عصر خود و با گلچين كردن و اخذ چكيده‌اي از آنا و افزودن اطلاعات وسيع خود، كتبا «صيدنه» را توين و تأليف كرد. مواد پزشكي معرفي دشه در «صيدنه» علاوه بر تمام مواد پزشكي موجود و شماخته شده قبل از او، حاوي بسيراي از مواد پزشكي ديگري است، كه بيروني خود بر آن افزوده است. در «صيدنه» به جز برخي مترادف‌ها و ارجاع‌ها حدود 770 گياه با مشتقات و صافت درماني شرح داده شده است. اهميت ديگر و منحصر به فرد «صيدنه» فراواني بي‌سابقه نامها و اسامي معادل گياهان است. بيروني در «صيدنه» نه تنها نام‌هاي معادل زبان‌هاي سنتي (كلاسيك) زمان مانند يوناني، لاتيني، سرياني، عربي، ايراني و تركي را به كار برده است. بلكه نام‌هاي موسوم در نواحي مختلف را با همان لهجه‌هاي محلي رايج عصر خود (مانند لهجه‌هاي بلخي، بخارايي، گرگاني، خوارزمي، سيستاني، بخارستاني و زابلي)،‌ذكر كرده و نام‌هاي هندي و سغذي را نيز جمع‌آْوري كرده است. منظور بيروني از ذكر نام‌هاي محلي همراه با نام‌هاي سنتي رايج، شناخت بهتر گياهان دارويي و جلوگيري از اشتباهات متداولي بود، كه پيوسته از ترجمه نام‌هاي گياهان از يك زبان به زبان ديگر مثلاً از سرياني به عربي، يا از يوناني به سرياني و عربي، از عربي به ايران واز ايران به زبان‌هاي ديگر پيش مي‌آمد و مرتباً نيز در ترجمهأها تكرار مي‌شد. اگر به افزايش ورود گياهان دارويي جديد و داروهاي اخذ شده از آنها در زمان بيروني توجه كنيم، آن وقت به اهميت و ارزش كار اين دانشمند در ثبت نامهاي محلي گياهان دارويي در «صيدنه» آگاه خواهيم شد. بيروني در نتظيم اسامي گياهان در كتاب «صيدنه» از كتاب‌هاي لغت و مترادفات گياهان كه امروزه مفقود شده بهره گرفته است (بن مراد، بحوث في تاريخ الطب و الصيدله، 255-303؛ دفاع، اسهام علماء العرب و المسلمين في الصيدله، 160، 325،239؛ موسي نيا، گياه‌شناسي عمومي، 1/7-8؛ ناظم العلوم، اصول علم ‌گياه‌شناسي، 8-9 مير حيدري، معارف گياهي، ج 1، مقدمه، ده – سيزده؛ شهرويني، دانشگاه گندي شاپور، 147-155؛ سزگين، تاريخ نگارش‌هاي عربي، ج 4، 160، 183، 276، 239، 325؛ نويهي ، علم النبات عند العرب، 126، 166-169؛ نجم آبادي، تاريخ طب ايران، ج 1/255-278).

همانطور كه اشاره شد تحقيقات دانشمندان مسلمان در گياه‌شناسي بيشتر به مسائلي همچون طبقه‌بندي و فيزيولوژي گياهان و پيدايش و شكل و توصيف اجزاي مختلف آنها و ارتباط گياهان با اوضاع و احوال اقليمي دارويي و ني زخواص نهاني آنها مربوط مي‌شود. همچنين نويسندگان مسلمان به منظور فراگرفتن درسهاي اخلاقي و روحاني به مطالعه گياهان توجه بسيار مي‌كردند و نيز به مشاهده اشكال گوناگون آنا به مثابۀ آيات الاهي نظر داشتند. اين امر در نوشته‌هايي چون رسائل اخوان الصفا، ابوريحان بيروني و بويژه در كتبا عجايب المخلوقات قزويني كاملاً مشهود است. اهميت گلها و درختان در باغهاي ايارني و اسپانيايي، در اشعار فارسي و عربي، و ساير هنرهاي اسلام و ر حقيقت، در زندگي عمومي مسلمانان، از جنبه‌هاي علمي و دارويي گياهان، تفكيك ناپذير است (فرشاد، ج 1، ص 292؛ آرام، ص 71).

چنانکه اشاره شد، یکی از تأثیرگذارترین بنیانگذاران یونانی سنت مصورنگاری گیاهشناسی در حوزۀ پزشکی دورۀ اسلامی، پزشک شهیر يونانی که البته تأثیر بسیار زیادی بر پزشکی دورۀ اسلامی داشته، ديوسكوريدس (پري اوليس ياتريكوس) است. وي بنابر قول اكثر مورخان ابتدا در مسقط الرأس خويش، عين زربه، و سپس نزد استادان حوزه علمي اسكندريه به تحصيل علوم و فنون گوناگون ازجمله فلسفه و ادب يوناني و طب و معرفت خواص عقاقير و نباتات طبي پرداخت سپس مدتي نيز براي تكميل معلومات در آتن اقامت گزيد و بعدها علاوه بر سياحت بلاد آسياي صغير و سوريه، در عهد امپراتوري نرون (حكومت: 54 ـ 68 م) همراه با قشون روم از قسمت عمدهاي از جزاير و ممالك جنوبي خاك اروپا ديدن كرد و از نزديك به مطالعه و مشاهده و كسب معلومات و تجارب دربارۀ خواص طبّي انواع گياهان و نباتات پرداخت. هر چند عده ای بعد از وی به تتبع و تحقیق در مورد گیاهان پرداختند، اما سهم بيشتر اين كار از آن ديوسكوريدس عين زربي است كه با تأليف كتاب الحشائش، تمام تجارب و معلومات شخصي خود و گذشتگان را در باب خواص طبي گلها و گياهان نواحي مختلف، مرتب و منظم كرده و به اين ترتيب آنها را از نابودي به دست حوادث روزگار مصون و محفوظ داشته است. اصل كتاب الحشائش به زبان يوناني است و مؤلف در آن بالغ بر 600 گونه از نباتات و تعداد كثيري از پرندگان و حيوانات برّي و بحري را مفصلاً بررسي كرده و آن را به حسب موضوعات در پنج مقاله به اين شرح، مرتب و مدون كرده است:

مقالۀ اوّل: در بيان افاويه و ادويه خوشبو و ادهان و صمغها و انواع درختان.

مقالۀ دوم: در بيان حيوانات و حبوب و دانه‌هاي خوراكي.

مقالۀ سوم: در بيان عصارات و اصول نباتات و گياهاني كه خاصيت پادزهري دارند.

مقالۀ چهارم: در بيان گياهان دارويي سرد و مسهل هاي گياهي گرم.

مقالۀ پنجم: در بيان انواع اشربه و ادويه معدني.

البته دو مقاله نيز در آخر دارد: يكي السموم، و ديگري الدواب كه اين دو مقاله به زعم بعضي مؤلفان همچون ابن نديم (ص 408) از موضوعات افزوده حنين يا حبيش بن اعسم است.

متن يوناني اين كتاب دوبار چاپ شده و به زبانهاي لاتيني، فرانسوي، اسپانيايي و انگليسي نيز ترجمه شده است.

کتاب الحشائش دیوسکوریدس چند بار در دورۀ اسلامی ترجمه شده که می توان به موارد زیر اشاره کرد:

  1. در زمان متوكل (حكومت: 232ـ247ق) كتاب گياهشناسي ديوسكوريدس را استفان بن باسيل از يوناني به عربي ترجمه كرد و چون استفان نام عربي پاره اي از گياهان را نمي دانست، آن اسامي را به همان زبان يوناني در ترجمه نگاشت.
  2. ترجمۀ ابوزيد حنين بن اسحاق (متوفي 260 ق) كه آن را براي بختيشوع بن جبرائيل ترجمه كرد.
  3. ترجمۀ بهنام بن موسي.
  4. ترجمۀ ابوسالم ملطي (قرن 6 ق).
  5. ترجمۀ علي بن شريف حسيني (متوفي 867 ق) به زبان فارسي.
  6. ترجمه غياث الدين محمد رضوي (متوفي 1068 ق).
  7. ترجمۀ مهران بن منصور بن مهران.

نسخه هايی از این کتاب در ليدن (ج 3، ص 227) و مادريد (ص 125) و موزه بريتانيا (ص 785) و بولونيا (BOL .424) هست (بروكلمن ذيل 1 : 369) و نسخه اي ازآن در اياصوفيا بوده است به شمارۀ 2702 و 2704 (ص 221 دفتر فهرست) كه اكنون در طوپقاپوسراي است به شماره 2149 و 219، آن را عبدالله پسر الفضل و دختر حميدالله در رجب 621 نوشته است، تصويرهاي خوب آن را برداشته و پراكنده ساختند. و اكنون برخي از آنها در كتابخانه ها و موزه هاي اروپا و آمريكا نگاهداري مي شود (نقاشي ايراني اسچوكين ص 67 و لوح 33 آ و 136آ).

در فهرست عربي طوپقپوسراي (ج3، ص 800) از نسخه شماره 2127 احمد سوم نوشته ابو يوسف بهنام بن موسي بن يوسف موصلي در 626 زمان ناصر الدين محمد ابوبي (642-658ق)ياد مي شود كه آن را حسين بن ابراهيم بن حسن خورشيد طبري ناتلي اصلاح كرده است. در فهرست فارسي آنجا (ص 102) از مجموعۀ شمارۀ 2147 احمد سوم ياد مي شود، متن عربي آن در هفت مقاله ترجمۀ ابوزيد حنين بن اسحاق از يوناني به سرياني و مهران بن منصور بن مهران از سرياني به عربي براي ملك ديار بكرالپ اينانج قتلغ بيك ابوالمظفر البي پسر تيمور تاش پسر ايل غازي پسر ارتق شهاب ( 547 – 575ق) ترجمه شده و اهدا گردیده است(نک: نشریه، ج10، ص379-381؛ و ج8، ص37-39).

امّا نسخۀ حاضر، با بیان این تفصیل هنوز بر ما مشخص نیست که نسخۀ حاضر آیا تحریری از کتاب دیسکوریدس است یا گزیده ای است از کتاب الجامع ابن بیطار به ترتیب تهجی و هر حرفی در یک باب و مصوّر. به هر حال با توجه به قراین صورت دوم (تلخیص الجامع) به قوت خود باقی است.

تنها نسخه ای که تا به حال از کتاب النبات (گزیدۀ الجامع ابن بیطار) سراغ دارم، نسخۀ دانشگاه تهران به شمارۀ 5249 است که با وجود مراجعه بسیار موفق نشدم مسئول محترم کتابخانۀ دانشگاه را متقاعد کنم و تصویری رنگی از آن بگیرم!

در این نسخه همچون نسخۀ دانشگاه این مشخصات به چشم می خورد: در ذیل «کراث شامی» و در کندس «قال الرشید» و گویا منظور از آن رشیدالدین ابوالمنصور بن ابی الفضل بن علی صوری (متوفی 639 هـ.ق.) است و کتاب او الادویه المفرده می باشد.

در ذیل «مرقشیثه» آمده: «قال صاحب المنهاج» و از آن کتاب نقل قول نموده که در کتاب الجامع ابن بیطار هم چنین است.

همچنبن در الجامع ابن بیطار (4/74) عباراتی از الرحله المشرقیۀ ابواعباس الحافظ آمده که در این کتاب هم هست و او همان ابن الرومیه النباتی الاشبیلی احمد بن محمد بن مفرح (1239م.) باید باشد که در 613 هـ.ق. به مشرق آمده و از اوست تفسیر اسماء الادویه المرکبه من کتاب دیسقوریدوس و مقاله فی ترکیب الادویه(نک: الطب العربی، 190-191؛ خزرجی 2/81 و 216-219) امّا بعید است که این نسخه از ابوالعباس نباتی باشد(نک: فهرست دانشگاه 15/4178).

شمارۀ نسخۀ حاضر در کتابخانۀ پرينستون 1064 از مجموعه گارت می باشد(نک: فهرست گارت، ص333-334).

از نظر تصویرشناسی گیاهان دارویی تصاویر نسخۀ حاضر دقیق است و یکی از آثار ارزنده در حوزۀ گیاهشناسی طب اسلامی به حساب می آید. امید است که انتشار این اثر بتواند انگیزۀ تحقیقات بعدی را در راستای گیاهشناسی دورۀ اسلامی موجب شود.

اين نسخه توسط نگارندة اين سطور به صورت چاپ عكسي در مجمع ذخائر اسلامي در قم اخيراً به صورت چاپ عكسي رنگي (فاكسميله) منتشر شده است.

 

دانلود متن کامل مقاله

 

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.