تألیف: مرحوم استاد دکتر رحیم نیکبخت
چكيده
قرهباغ در تاريخ و فرهنگ ايران زمين تا قبل از جدايي دردناك آن جايگاه ممتازي داشته است. گرچه امروز شاهد بحراني عظيم ميباشد و اكثريت آن را ارامنه تشكيل ميدهند، ثمرهي سياستهاي ايرانزدايي و اسلامستيزي كه روسيهي تزاري در قفقاز داشت و پس از آن كمونيستهاي اتحاد جماهير شوروي با شدت و كينه شديدتري ادامه دادند در اين بحران هويت فعلي و مشكلات عديده متجلي شده است در نتيجه اين سياستها بود كه در اين كانون، ادب و فرهنگ ايراني كمتر كسي قادر به خواندن متون و اشعار شعراي كهن اين خطه به زبان و خط اصيل چه فارسي و چه تركي نيست. متأسفانه بايستي گفت با برنامههاي فرهنگي بلندمدت هويت اصلي و واقعي مردمان اين خطهي جدا شده از ايران در هويت جعلي تزاري و كمونيستي از حيز انتفاع فرهنگي افتاده است كه وضعيت شعر و ادب آن نيز بازتاب اين انقطاع سياسي و تحميلي ميباشد.
درآمد
قرهباغ[1] در تاريخ و فرهنگ ايرانزمين تا قبل از جدايي دردناك آن از ايران جايگاه ممتازي داشت. گرچه امروز شاهد بحراني در قفقاز ميباشد و اكثريت آن را ارامنه تشكيل ميدهند. ثمره سياستهاي ايرانزدايي و اسلاميستيزي كه روسيه تزاري در قفقاز داشت- قلمرو غصب كرده ايران- و پس از آن كمونيستهاي اتحاد جماهير شوروي با شدت و كينه شديدتري ادامه دادند در اين بحران هويت فعلي و مشكلات عديده متجلي شده است در نتيجه اين سياستها بود كه در اين كانون ادب و فرهنگ ايراني- ارانِ ايران- كمتر كسي قادر به خواندن متون و اشعار شعراي كهن اين خطه به زبان و خط اصيل چه فارسي و چه تركي نيست. مردم نه تنها امكان استفاده از متون اصلي اصيل را ندارند بدتر از آن هم اين است كه فرضاً اشعار نظامي گنجوي توسط اُدباي كمونيسم به طور ناقص و مغروضانه به تركي آذري ترجمه و با الفباي بيگانه (كريل- لاتين) انتشار يافته است متأسفانه بايستي گفت با برنامههاي فرهنگي بلندمدت هويت اصلي و واقعي مردمان اين خطه ايراني منقطع گرديده و اين كانون فرهنگي- جنوب قفقاز- در هويت جعلي تزاري و كمونيستي از حيّر انتفاع فرهنگي افتاده است كه وضعيت شعر و ادب آن بازتاب اين انقطاع است.
در سال 1370 كتاب ارزشمندي را استاد فقيه عزيز دولتآبادي[2] به نام «سرايندگان شعر پارسي در قفقاز» منتشر كرد كه در آن طي چهار فصل به شرححال پارسيسرايان قفقاز پرداخته است. اين چهار فصل عبارتند از:
فصل اول: پارسيسرايان آران: در اين فصل 177 شاعر فارسيگو بدين شرح معرفي شدهاند:
پارسيسرايان اردوباد 16 نفر؛ پارسيسرايان باكو 6 نفر؛ پارسيسرايان بردع 1 نفر؛ پارسيسرايان بيلقان 6 نفر؛ پارسيسرايان خلاط 2 نفر؛ پارسيسرايان شروان 47 نفر؛ پارسيسرايان قراباغ 59 نفر؛ پارسيسرايان گنجه 36 نفر؛ پارسيسرايان نخجوان 4 نفر
فصل دوم: پارسيسرايان ارمنستان فعلي 12 نفر
فصل سوم: پارسيسرايان داغستان 13 نفر
فصل چهارم: پارسيسرايان گرجستان 25 نفر (1)
مجموع شعراي پارسيسرايي كه استاد دولتآبادي شرح احوال ايشان را گرد آورده است دويست و بيست و هفت نفر هستند كه بيست شاعر ديگر را هم نگارندهي اين سطور احصا نموده است كه شرح ايشان در اين كتاي نيامده است.[3] خوشبختانه در پائيز سال 1373 كتاب ارزشمند ديگري به نام «تذكره رياض العاشقين» اثر ميرزا صدراي مجتهدزاده قرهباغي به كوشش جناب آقاي يحيي خانمحمد آذري منتشر شد[4] كه منبع اصلي اين نوشتار است.
«رياض العاشقين» حاوي شرححال و نمونه آثار 79 تن از شعراي قرهباغ در قرن سيزدهم و اوايل قرن چهارم هجري است. اين تذكره از آن جهت اهميت دارد كه نشان ميدهد تا زمان تأليف كتاب در سال 1325 هجري قمري/ 1905 ميلادي فرهنگ و ادب ايراني در قرهباغ تا چه ميزان و پايهاي بوده است.[5] براساس اين تذكر، دستآورد فرهنگي اين كانون ايراني را در زبان همگاني مردم ايران يعني پارسي اينگونه مرور ميكنيم: قبل از اين مرور لازم به ذكر است به دلايل متعدد فرهنگي، سياسي و اقتصادي از قرن هشتم هجري به بعد شاهد شيوع و رواج زبان تركي آذري در آذربايجان و آران هستيم كه دو عامل مهم يعني ديوانسالاري ايراني و عرفان و تصوف در اين رواج نقش داشته است. از قرن نهم نخستين نمونههاي مكتوب شعر تركي آذري در دامان فرهنگ و تمدن ايران در آذربايجان متولد گرديد. بدون آنكه فرهنگ ايراني اسلامي مردم آذربايجان تغيير نمايد در كنار زبان همگاني ايرانيان- فارسي- زبان تركي آذري هم در همين بستر فكري و فرهنگي وارد اجتماع فرهنگي و ادبي گرديد به ويژه آنكه صفويان در امتزاج نيروهاي قزلباش و تشيع توانستند وحدت ملي را در ايران احيا نمايند به عبارت ديگر رواج زبان تركي در آذربايجان بدون تغيير بسترهاي ايراني و اسلامي با رواج مذهب شيعه در ايران همزمان شد و از اين امتزاج سد محكمي ايجاد گرديد كه توانست آذربايجان را در حفظ وحدت ملي ايران در مقابل تهاجمات پيدرپي و سهمگين عثماني ياري كند. از اين روست كه آئينهاي سوگواري ايام محرم در آذربايجان به ويژه اردبيل زادگاه صفويان در مقايسه با ساير نواحي ايران چه به لحاظ كمي و چه كيفي گستردگي بيشتري دارد. پس از استقرار صفويان بر سرير حكومت ايران، در آذربايجان و اران مذهب شيعه به عنوان مذهب رسمي و خميرمايه هويت شكل گرفت زبان تركي آذري به عنوان زبان محلي در پيوند با تشيع ادبيات بينظير مرثيه را شكل داد فارسي نيز به عنوان زبان همگاني حلقه اتصالي نيرومند فرهيختگان ايراني حضور مؤثري داشت كه متأسفانه پس از جنگهاي ايران و روس و تسلط روسيه تزاري و بعد كمونيستها هر سه ويژگي فوقالذكر مورد تحقير و تحريف قرار گرفت. براي آشنايي با اين پيوندهاي مشترك ايران و اران، «تذكره رياض العاشقين» ارزش مرور بيشتري دارد زيرا مشخص ميكند زبان فارسي زبان قوم بينام و نشان فارس نيست بلكه زبان فرهنگي و ادبي شكوفايي همه ايرانيان است كه آذربايجانيها و ارانيها در بسط و شكوفايي آن نقش مهمي داشتهاند.[6]
مرثیهسرايان و فارسیسرایان قرهباغ
1- آغابيگم آغا خواهر ابوالفتحخان جوانشير يكي از همسران فتحعليشاه كه ملولي تخلص ميكرد، ديوان شعري از خود بهجا گذاشته است. (ص35)
2- آقاحسن يوزباشيزاده متوفي به سال 1323 هجري ديواني به تركي و فارسي دارد كه در تذكره رياض العاشقين از اشعار فارسي و تركي او نمونههاي جالبي انتخاب شده است. (صص 37-49)
3- آقامير مهدي خزاني از شعراي قرهباغ، رسالهاي در احكام ديني براي اطفال به تركي آذري به نام شرايط الاسلام سروده است. (ص57)
4- ابراهيمبيك حلاجزاده متوفي به سال 1302 قمري كه مجتهدزاده دو غزل فارسي و سه دوبيتي او را نقل كرده است:
خداوندا هر آن كو سينه دارد | فلك پيوسته با او كينه دارد | |
خدايا با فلك كارم مينداز | كه با من كينة ديرينه دارد |
(ص61)
5- ابوالفتح خان جوانشير (طوطي) از شعراي معروف و ممتاز قرهباغ فرزند ابراهيم خليلخان جوانشير متوفي به سال 1255 قمري هم در فارسي طبعي موزون داشت و هم در تركي آذري. (ص62)
6- جعفرقليخان جوانشير از نوادگان ابراهيمخليلخان جوانشير متوفي به سال 1284 هجري قمري كه در شعر «صفا» تخلص ميكرد، شعرهايي دارد از اين جمله:
ماه محرم آمد و پر شد دلم ز آه | ||
دود دلم گرفت رخ چرخ و مهر و ماه | ||
چون ابر نوبهار فلك را احاطه كرد | ||
چندان كه در فلك به ملك مينداد راه | ||
… آمد ندا زِ هاتف غيبي كه يا امين | ||
بنگر به دشت كرب و بلا روي قتلگاه | ||
امروز روز قتل حسين ابن مرتضي است | ||
امروز روز ماتم مجموع انبياء است | ||
(ص74)
7- حاجي ميرزا عبدالعليمتخلص به ترابي كه در شهر شوشا به تدريس معارف اسلامي ميپرداخت و در سال 1309 هجري درگذشت، از شعراي مرثيهسراي قرهباغ ميباشد. (ص78)
8- خداداد بيك حلاجزاده فرزند عليبيك قرهباغي كه مؤلف رياض العاشقين در مرگ او مرثيهاي به فارسي سروده است، غزلي از اين شاعر نقل كرده كه مطلع آن چنين است:
به چنين زلف تو صد كاروان است | ||
جرس آسا دلم اندر ميان است… | ||
(ص87)
9- زينالعابدين ساغري از علماي ديني شهر شوشا متوفي به سال 1271 هجري قمري در سرودن فارسي و تركي يد طولايي داشت، او روضهخواني ماهر نيز بود:
عنان دل از كفم در ربود گل رويي | ||
فرشته خوي، پري روي، عنبرين مويي | ||
قرار نيست به دل، روز و شب پريشانم | ||
ز تاب زلف سياسي و تار گيسويي… | ||
(ص107)
10- سعدي فرزند اجاق قلي متوفي به سال 1294 هجري (ص114)
11- آخوند ملاعباس جوانشير متوفي به سال 1286 در سقز (ص123)
12- عبدالرحيم (عليل) از علماي بنام و معروف قرهباغ متوفا به سال 1274 هجري قمري كه مؤلف تذكره قسمتي از قصيده فارسي او را در مدح حضرت علي نقل كرده است:
ز نور ذات خداوند قادر معبود | ||||
محمد عربي و علي وصي موجود | ||||
به حمد شكر اللهي و نعمت آن محمود | ||||
ملايك رسل انبياء زبان بگشود | ||||
علي ولي خدا و خدا ولي علي است… | ||||
(ص128)
13- عبدالله بيك حلاجزاده از شعراي معروف متوفي به سال 1291 هجري قمري كه در تركي و فارسي دست توانايي داشت. او مرثيهسرا نيز بود و مرثيههاي فراواني هم دارد:
«آباد اُولاد ائوون غمخانه كربلا | ||
چون حرمت ائيلدون مهمانه كربلا…» | ||
(ص155)
14- عبدالله جانيزاده متوفي به سال 1267 هجري قمري كه در بديههسرايي به تركي و فارسي سرآمد اقران خود بود. (ص163)
ماده تاريخ بناي مسجد گوهر آغا صبيه ابراهيمخان جوانشير را چنين سروده است:
باني مملكت شيشه كه در حشمت و جاه | ||
طعنه زد قبه تختاش به سراپرده ماه | ||
يعني سردار فلك شوكت، ابراهيمخان | ||
كه درش بر همه خانان جهان بود پناه | ||
گوهري داشت درخشنده و فيروزكده بود | ||
پرتو ماه رخش بر سر خورشيد كلاه | ||
باني مسجد و محراب شد آن گوهر پاك | ||
اهل فردوس برين، جمله برين گشت گواه | ||
قلم اهل دعا زد رقم تاريخاش | ||
باد پيوسته گهر در صدف لطف الاه (1249 هجري قمري) | ||
15- فاطمه خانم كمينه كه در مرثيهسرايي طبعآزمايي كرده است. (ص178)
16- فرخ كه در جواني درگذشته بيتي فارسي از وي نقل شده است:
دل به دردش آشنايي ميكند | ||
راحتي از جان جدايي ميكند | ||
17- قاسم بيك ذاكر از شعراي معروف آن سامان كه در سال 1271 هجري درگذشت. وي غزليات شيرين تركي بسياري دارد. مرثيههاي سوزناكي نيز از ذاكر بر جاي مانده است:
«بو نه ماه دوركي حدّن كئچيپ اضطراب زينب | ||
فلك او زره ماه و مهري ائلدي كباب زينب…» | ||
(ص202)
18- كربلايي قلي يوسفي خراطي ميكرد و در ماه محرم به امر تعزيهخواني و شبيه گرداني اشتغال ميورزيد در فارسي و تركي آذري سرودههايي دارد. (ص217)
19- كربلايي قهرمان كه در بديههسرايي توانا بود. (ص 221)
20- محمد بيك جوانشير كه روسها پس از تصرف زنگنده زور او را به اردوباد تبعيد كردند صاحب طبع موزون بود. (ص 224)
21- محمدعلي بيك مخفي از شعراي معروف قراباغ كه در فارسي و تركي طبع رواني داشت.
پريشان طُره طرار نگاهي راست گاهي كج | ||
توكولموش قامته اوينار گاهي راست گاهي كج | ||
دوشر گه راست زلفنون قامته گه كج بو عاتدور | ||
چيخار سرو اوستونه شهمار گاهي راست گاهي كچ… | ||
(ص234)
جلوهگر بگذرد آن مهر لقا از چپ و راست | ||
ميكند واله و حيران همه را از چپ و راست | ||
حجرالاسود خالش به رخ كعبه دوست | ||
هر طرف سعيكنان اهل صفا از چپ و راست… | ||
(ص242)
«ترا تا زلف مشك آساست گاهي راست گاهي كج | ||
دلم را رشتهاي بر پاست گاهي راست گاهي كج | ||
نو بدار طاقت ابرويت غرض از سجدهي زاهد | ||
به محراب از چه رو شبهاست گاهي راست گاهي كج…» | ||
(ص244)
22- محمود بيك وزيراف متوفي به سال 1318 قمري در مشهد مقدس كه در سرودن شعر به فارسي طبع موزوني داشت. (ص247)
23- مشهدي ايوب باكي متوفي به سال 1326 هجري قمري (ص 252)
24- مشهدي حسين سائل از موزون طبعان اين ديار بود كه ثروت خود را وقف حضرت امام حسين(ع) كرد. او در مرثيهسرايي دستي قوي داشت متوفي به سال 1316 هجري.
«عمه ميداندا بو گون شورش فردا گورونور | ||
باش آچيخ ميدان آرا زهره زهرا گورونور…» | ||
(ص 256)
25- مشهدي عبدل قرهباغي (شاهين) متوفي به سال 1314 هجري قمري كه در فارسي و تركي آذري به ويژه مرثيه سرودههاي ارزشمندي دارد.
«گل اوغول شانه چكيم زلف عبير افشانه | ||
ائتمهميش ليليني زنجير عدو ديوانه…» | ||
(ص 267)
26- ملااسماعيل (محزون) مرد دينداري كه در شوش تا پايان عمر 1310 هجري مكتبداري ميكرد. (ص 276)
27- ملاپناه واقف كه حكايت او با آقا محمدخان قاجار مشهور است در تركي و فارسي سرودههايي دارد شعر زير از جمله آثار فارسي اوست:
شنيدستم كه مجنون دل آزار | ||
چو شد از مردن ليلي خبردار | ||
گريبان چاك زد با آه و افغان | ||
به سوي تربت ليلي شتابان | ||
در آنجا كودكي ديد ايستاده | ||
به هر سو ديده حسرت گشاده | ||
نشان قبر ليلي را از او جست | ||
چون آن كودك بخنديد و بدو گفت | ||
كه اي مجنون ترا گر عقل بودي | ||
ز من كي اين تمنا مينمودي | ||
ميان قبرها را جستجو كن | ||
ز هر مرقد كفي از خاك بو كن | ||
ز هر خاكي كه بوي عشق برخاست | ||
يقين كن تربت ليلي همان جاست | ||
تو هم واقف در اين دير جگرسوز | ||
رموز عشق از آن كودك بياموز | ||
(ص 304)
28- ملاخليل شاكي ابدالي متوفي به سال 1312 هجري قمري كه طبع خود را در مرثيهسرايي آزموده است:
«ائيله مشتاق وصالم بيلميرم دنيا نه دور | ||
غم نه دور محنت نه دور باشيدا بو غوغا ندور…» | ||
(ص305)
29- ملاعلي خليفه در تدريس مهارت نام داشت در سال 1310 هجري قمري در گذشت. او صاحب طبع سرشار بود.
آن سرو كه سربلندي عالم از اوست | ||
فخريه مجموع بني آدم از اوست | ||
پشت فلك پير همي قد هلال | ||
پيوسته مثال ابروانش هم از اوست | ||
(ص 310)
30- ملامحمد قاضي در شهر شوشا تدريس ميكرد بعداً در جبرئيل و زنگنه زور به امر قضاوت مشغول شد. وي كه طبع رواني داشت در سال 1324 قمري درگذشت. (ص311)
31- مهدي قليخان داغستاني (وفا) از شعراي معروف فارسيگوي قفقاز در عصر خود بود.
«… كي باشد آنكه بخت سيه باز من شود | ||
تا توتياي ديده كنم خاك كربلا | ||
يارب مباد آنكه جدا گردد عاقبت | ||
دست وفا ز دامن اولاد مرتضي…» | ||
(ص321)
تذكره رياض العاشقين دو قصيده و بيست و هشت غزل فارسي و سه غزل تركي آذري از وي نقل شده است.
32- ميرحسين بيك سالار از مرثيهسرايان معروف آن سامان كه علاوه بر تركي آذري و فارسي به عربي و روسي نيز تسلط داشت. بيشتر آثار او مرثيه حضرت امام حسين(ع) است:
«يار ترك مهرباني كرد ياري را ببين | ||
ميانجنگش هست با ما دوستداري را ببين…» | ||
(ص345)
اي نوگل گلزار علي، شبه پيمبر | ||
قارداش علياكبر | ||
گلزار جهان ايچره چهره نه بنذر | ||
بير برگ گل تر…» | ||
(ص353)
33- ميرزا ابراهيم صبا متوفي به سال 1286 قمري در تركي آذري و فارسي طبع روان داشت. (ص357)
34- ميرزا ابوالحسن قاضي (شهيد) تا پايان عمر در سال 1301 هجري قمري بر مسند قضاوت نشسته بود. او در فارسي و تركي آذري سرودههاي جالبي دارد قسمتي از يك ساقينامهاش چنين است:
الهي دلي ده پر از آتشم | ||
كه رخت از جهان بركناري كشم | ||
رخي هر دم از لطف بنما به من | ||
دري هر دم از غيب بگشا به من | ||
ز جام فنايم چنان مست كن | ||
كه در همتم ماسوا پست كن | ||
چنان مست كن زان ميبيغشم | ||
كه اندر وجود اوفتد آتشم | ||
مرا آشنا كن بر آن راه راست | ||
كه ترك وجودست در عين فناست | ||
رضاي تو باشد مراد دلم | ||
اگر رحمت است از بلا حاصلم… | ||
(ص 362)
بيست و پنج صفحه از اين تذكره به اشعار اين شاعر توانا اختصاص يافته است.
35- ميرزا ابوالقاسم قاضي (ملك) از علما و فقيهاي آن سامان كه در اصفهان به كسب علم پرداخت و از محضر حاج ملااحمد نراقي بهره گرفت و پس از آن راهي نجف اشرف شد طبع غرامي[7] و كلامي مبرا از عيوب داشت. مجتهدزاده قرهباغي دو شعر عربي او در مدح ائمه(ع) را نقل كرده است:
«رَبَنا صَلِ عَلي شمسِ الازل | ||
مَن بِهِ نَوّرَتَ عين كائنات…» | ||
(ص 385)
«اَسئَلُ الله بمَنْ كان شفيعاً للبشر | ||
الَذي تاب بِهِ آدَمُ فازَ وافتَخَر…» | ||
(ص 386)
36- ميرزا بگ بابا (فنا) از جمله عرفا و شعراي ممتاز آن سامان و اصلاً از مرود قصبهگر سراب بود متوفي به سال 1283 هجري قمري. (ص389)
37- ميرزا جعفر متوفي به سال 1321 هجري:
«بده ساقي به من پيمانهاي چند | ||
به ياد مطرب دردانهاي چند | ||
ز طفلان طريقت ياد گيرم | ||
ز پيران كهن فرزانهاي چند…» | ||
(ص 393)
38- ميرزا حسن متوفي به سال 1249 هجري قمري:
«الا اي شوح شيرينكار بيمروت خداحافظ | ||
غم عشقونده بسدور چكيديگيم ذلت خداحافظ | ||
نگارا دورِ رويوندار قيبيم شادكام اولدي | ||
منم آنجاق اولان آواره غربت خداحافظ…» | ||
(ص395)
«شدم ديوانه عشقت بزن اي زلف زنجيري | ||
براي عاشق مسكين بجز اين نيست تدبيري…» | ||
(ص396)
39- ميرزا حسن بيگ سالك متوفي به سال 1313 قمري.
40- ميرزا حقوردي صفا محب آل عبا و كلب آستان علي الاعلي از علماي تحصيل کرده نجف اشرف متوفي به سال 1294 هجري قمري كه در شعر و ادب پارسي سرودههاي بسياري دارد. (ص401)
41- ميرزا صادق، شاهنامه فردوسي را از حفظ در مجالس و محافل با صوتي شورانگيز و لحني دلنشين ميخواند و طبع شريفي داشت. سرودههايش رنگ و روي شاهنامه فردوسي را دارد:
سحر پيش از طلوع مهر انور | ||
كه خواب آلوده باشد چشم اختر | ||
ز هر سو ماهرويان همچو خورشيد | ||
برون آيند در كف جام خورشيد…» | ||
(ص402)
42- ميرزا عباس ترابي خاكي از علماي ديني شهر شوشا در 63 سالگي درگذشت. او به فارسي، عربي و تركي آذري اشعاري دارد. قصيدهاي از وي به فارسي در تذكره با مطلع زير در مدح حضرت علي(ع) درج شده است:
«سحرگاهي شدم بيدار چون از خواب غفلت | ||
چو ديدم صبح روشنتر ز مهر خاوري نسبت…» | ||
(ص 421)
43- ميرزا علي قاضي متوفي به سال 1255 هجري قمري (ص415)
44- ميرزا عقيلي از علماي متقي و پرهيزگار، اين عالم عالي مقدار در پيشبرد احكام دين مبين اسلامي سيّدالمرسلين صلي الله عليه و آله و كشف فضايل و مناقب چهارده معصوم خادم شريعت عزا بود. و در وصف مناقب و فضايل آل محمد(ص) به تصنيف چندين جلد كتاب به زبانهاي فارسي و عربي پرداخت درباره فروعات متجاوز بر ده رساله علمي و چندين خطبه عربي در زمينه توحيد انشاء كرد.
«صَلِّ يا ربِ عَلي شمسِ الظُحي | ||
نورِ حقِّ و سراجِ العالمين | ||
و عَلي البدر المنيرِ بَعدَهُ | ||
حُجَّت الله اميرالمؤمنين…» | ||
(ص417)
45- ميرزا كريمخان متوفي به سال 1308 هجري قمري. (ص419)
46- ميرزا محمدقلي حكيم از دبيران دربار نادرشاه بود كه در سال 1296 درگذشت. (ص424)
47- ميرزا محرم مريض متوفي به سال 1264 قمري «الحق اشعار شيرين و ابياتي نمكين دارد» چهارده غزل از وي در تذكره رياض العاشقين درج شده است از آن جمله:
«مي زهري چشيدم در قرهباغ | ||
كه بر جان ميرسيدم در قرهباغ | ||
نصيبم كن الهي شهر ديگر | ||
كه روز خوش نديدم در قرهباغ | ||
تو در شهر دگر آسودهاي من | ||
چهها بيتو كشيدم در قرهباغ | ||
فغان از حسرت درد جواني | ||
قد خود را خميدم در قرهباغ…» | ||
(ص 430)
48- يوسف كوسه از شعراي قرهباغ كه اين فرد او درج شده است.
«خون شد دل من در طلبت خون شدني بود | ||
آن به كه زبيداد تو شد چون شدني بود» | ||
(ص435)
نتيجهگيري
با سير سريعي كه در نمونههاي ارايه شده صورت گرفت مشخص ميشود بيش از سه چهارم شعرايي كه شرححال آنها در اين تذكره در مورد يك منطقه- قرهباغ- آمده است، علاوه بر تركي آذري در شعر و ادب پارسي هم دست توانايي داشتند و به سرودن شعر ميپرداختند كه شعر تعدادي از آنها آثار شعراي قديمي چون نظامي و خاقاني را تداعي ميكند علاوه بر اين بيش از يك دوم شعراي اين منطقه به استناد اين تذكره در مرثيه سرايي سالار شهيدان امام حسين(ع) هم طبع خود را آزمودهاند.
زبان فارسي به عنوان زبان ادبي و ديني مردم و زبان همگاني ايرانيان نه زبان قوم بينام و نشان فارس که مدعیان بیهویت قومگرایی مدعی هستند! نهتنها تا اين مقطع بلكه تا ساليان بعد مورد توجه ادبا، منشيان، مكتبداران، فقها و علماي ديني و قضات بوده است جالب آنكه اغلب علماي ديني قضات و مكتبداران قرهباغ كه به مرثيهسرايي پرداختهاند در شعر ادب فارسي هم دستي توانا داشتهاند. تا پيش از تسلط كمونيسم بر جنوب قفقازيه كه در زمان محمدامين رسولزاده به نادرستی و دسیسه نام آذربايجان به خود گرفت تمامي ادبا، شعرا و فرهيختگان اين سامان به راحتي ميتوانستند به متون اصيل و اصلي ادب و فرهنگ اسلامي دسترسي داشته باشند چنانكه يك گنجهاي براي مطالعه آثار نظامي گنجوي نيازمند ترجمههاي ناقص و مغرضانه اُدباي ماركسيست اتحاد جماهير شوروي نبود، بلكه برعكس براي نمونه شاعري به نام «ميرزا حقوردي صفا» در كنار سرودن اشعار تركي آذري ميتوانست به فارسي غزل بسرايد و از حافظ شيرازي هم در شعر خود تضمين نمايد:
ياران، كه ميبرد بر دلبر سلام ما | ||
وانگه، ز روي شوق بگويد پيام ما | ||
دائم به دور لطف تو اي شهسوار عقل | ||
افتد كو رنگ وحشي دولت به دام ما | ||
بر تهنيت سرود، سروشم ز ملك غيب | ||
يك مطلعي ز حافظ عالي مقام ما | ||
«ساقي به نور باده برافروز جام ما | ||
مطرب بگو كه كار جهان شد به كام ما» | ||
(همان، ص401)
يا چنان كه ديديم ميرزا صادق شاهنامهخوان بود و آن را از حفظ داشت و در محافل و مجالس آن را با صداي رسا از حفظ ميخواند.
موضوع ديگري كه در اين سير اجمالي گذشت اين است كه اغلب و بلكه تمامي علما، ادبا، قضات و منشيان و مكتبداران كه تحصيلات علوم ديني و اسلامي داشتهاند در كنار زبان محلي به زبان فارسي، زبان همگاني ايرانيان نيز تسلط داشتند و فارسي زبان دوم ايشان بود. زبان عربي نيز كه زبان ديني همه مسلمانان است، جايگاه خود را داشت و تعدادي از اين افراد، در هر سه زبان طبع خود را آزمودهاند تا پيش از تسلط تفكر الحادي كمونيستي بر اين منطقه هيچ تعارض و تخاصمي بين اين زبانها وجود نداشت و هيچ موردي هم وجود ندارد كه بتوان يافت قوم بینام و نشان فارس! زبان خود را به مردم اين منطقه تحميل كرده باشند. اساساً طرح اين بحث، كودكانه است و بايد از آن دوري جست. اين تذكره نمونه كوچكي براي پوچ بودن اين ادعاي واهي است ولي طي دوران بعدي بود كه با مبارزه شديد و خونين كه با اسلامي و مذهب در اين نواحي روي داد مظاهري اسلامي و ايراني زدوده و به بدترين نحو تحريف شد تعليمات ديني و اسلامي مدارس اسلامي، مساجد و اماكن مقدس تعطيل و كتابهاي اسلامي سوزانده و علماي بسياري اعدام شدند و با اين اقدامات وحشيانه حلقه اتصال اين مردم با گذشته اصيلشان قطع شد. بنابراين نبايد تعجب كرد كه با از ميان رفتن علما، روحانيون، وعاظ، قضات، مكتبداران تعزيهخوانها و نوحهخوانها در قفقاز شعر و ادب فارسي و تركي آذري اسلامي نيز اندك اندك از ميان رفت. جالب آنكه اغلب شعراي بزرگ اين سامان در دوران حاكميت ايران بر جنوب قفقاز و ادامه فرهنگ اسلامي ايران در آنجا به منصه ظهور رسيدند. ادبا و شعرايي هم كه در آذربايجان شوروي ظهور كردند يا رگ و ريشه ايراني داشتند يا آنكه در مقاطع خاصي از تاريخ چون بحران آذربايجان از ايران به شوروي متواري شدند و با پشتوانه شعر و ادب فارسي آثاري خلق كردهاند- البته بدون توجه به ايدئولوژي آنها- اگر استاد شهريار هم توانست در سطح جهان چهرهاي شاخص و شناخته شود، به سبب تسلط او بر اين سه زبان در بستر فرهنگي آذربايجان بود يا غزلسراي نامي آران جمهوري آذربايجان عليآقا واحد تعلقات شيعي داشت و فارسي را خوب ميدانست و در مرثيهسرايي نيز طبع خود را آزموده بود.
[1]. در مورد تاريخ قرهباغ سه تأليف به نام قرهباغنامه وجود دارد ر. ك به: مقاله «تاريخ قرهباغ و ترجمه انگليسي آن» از حسين احمدي، كتاب ماه تاريخ و جغرافيا، سال ششم، شماره 7 -6، فروردين و ارديبهشت 1382، ص41.
[2]. از فرهنگيان پيشكسوت آذربايجاني كه تأليفات متعددي دارد از آن جمله سخنسرايان آذربايجان در دو جلد و كتابخانههاي آذربايجان. تهران، 1370، صص 22-21
[3]. از آن جمله شاهحسين اردوبادي، خواجه عقيق اردوبادي، عبدالرشيد باكوئي جلال شيرواني و شعاعي دربندي تعزيهنويس معروف.
[4]. بايستي از ايشان به خاطر انتشار اين كتاب ممنون و متشكر بود و از ايشان استدعا نمود تا ساير تذكرههاي موجود در مورد تاريخ ادبيات اران را به همين شيوه مستند و علمي تصحيح و منتشر نمايد از آن جمله تذكره نواب تأليف ميرمحسن بن حاجي ميراحمد قرهباغي، رياضالشعرا اثر واله داغستاني.
[5]. اين ادبيات غني كه هفتاد درصد ادبيات مكتوب تركي آذري را تشكيل ميدهد به دليل ماهيت اسلامي و ايراني آن از سوي محققان سابق كمونيست شوروي ناديده گرفته شده تعمداً از تواريخ ادبيات حذف گرديده است. اكنون هم اگر برخي را مطرح ميكنند صرفاً از منظر تركزبان بودن آنها ميباشد نه از منظر ماهيت و محتواي سرودهها است.
[6]. براي اطلاع بيشتر ر. ك به:
– جمالالدين فقيه، آتورپاتكان و نهضت ادبي، تهران، انتشارات علمي، 1346.
– جمال خليل شيرداني، نزهه المجالس، به تصحيح محمدامين رياحي، تهران، زوار، 1366.
[7]. غرام: شيفتگي، عاشقي، آزمندي
منبع :
جستارهايي در ميراث اسلامي(مجموعه مقالات، يادداشتها، اسناد و متون)
دفتر ششم (ویژهنامۀ مرثیهپژوهی)
تألیف: رحیم نیکبخت، یوسف بیگ باباپور