دکتر مهدی محقق
سیری در مقدمه شرح حکمهالاشراق سهروردی
قطبالدین ابوالثناء محمود بن مسعود مصلح کازرونی شیرازی، حکیم و فیلسوف و عارف توانا پزشک و منجم و نورشناس برجسته، قاضیالقضاه عالم به فقه و حاکم به عدل از نوادر روزگار است که سال ۶۳۰ در شیراز به دنیا آمد و سال ۷۱۰ در تبریز رخت از جهان بربست و در گورستان چرنداب مدفون گردید. ابن الفوطی او را با اوصاف: «صاحب الأخلاق النبویه و العلوم الالهیه والنفس الشریفه والهمّه المنیفه والسخاء و الکرم» میستاید و ابنحجر عسقلانی او را با عبارات زیر توصیف میکند: «وکان إذا صنف کتابا صام و لازم السهر و مسودته مبیضه وکان یخضع للفقراء و یلازم الصلاه فی الجماعه» و ابوالفداء میگوید: «کان اماما مبرزا فی عده علوم مثل الریاضی و المنطق و فنون الحکمه والطب والاصولین».
دانشمندان از او به عنوان «علامه» یا «شارح علامه» یاد میکنند که بحق سزاوار چنان لقب و مرتبتی است:
علامهٌ العلماء و اللج الذیر لاینتهی و لکل لجٍ ساحل
او با استعداد قوی و ذهن وقّاد خود از دوران کودکی به کسب علم و دانش پرداخت. نخست از محضر درس پدر و عمش و سپس از محضر علما و دانشمندان فارس برخوردار شد و آنگاه برای استفاده از بزرگان همزمان مسافرتهای فراوان به اقطار عالم کرد. شاهان و امرا و حکام از خراسان تا آذربایجان و از فارس تا آسیای صغیر و از عراق عجم تا عراق عرب مقدمش را گرامی میداشتند و در تحریر و تدوین آثار ارزنده او را یاری و مساعدت مینمودند که مقدمههای آثارش این حقیقت را تأیید میکند.
او در مراغه به حضور خواجة طوسی رسید و از محضرش استفاده فراوان برد و خواجه چنان مفتون استعداد و قریحه او شد که او را «قطب فلک وجود» نامید و موجب معرفی او به هلاکو شد. در جوین در مدرسهای که شمسالدین جوینی بنا کرده بود، با نجمالدین کاتبی قزوینی آشنا شد. گذشته از حضور در درس او، درسها را برای شاگردان اعاده و تکرار مینمود. در قزوین نزد شیخ علاءالدین طاووسی فقه خواند. مدتی در قونیه اقامت کرد؛ در زمانی که بزرگانی همچون صدرالدین قونوی و جلالالدین رومی در آنجا ساکن بودند و قطبالدین نزد قونوی کتاب جامعالاصول در علم حدیث را خواند. پس از وفات صدرالدین در سال ۶۷۳، قطبالدین از طرف شمسالدین جوینی عهدهدار شغل قضاوت در سیواس و ملطیه گردید و در همین زمان به تدریس فقه اشتغال ورزید.
با خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی مناقضات و مناقسات داشت و طعنهها و کنایهها درباره یهودی بودن اجداد او میزد؛ از جمله آنکه وقتی رشیدالدین تفسیری بر قرآن مینوشت، قطبالدین گفت: «بنابراین من هم باید بر تورات شرح بنویسم!» و در هنگام افتتاح مسجدی در ربع رشیدی، قطبالدین گفت: «عیب این مسجد آنکه قبلهاش انحراف به سوی مغرب دارد» و مقصودش این بود که به سوی بیتالمقدس است.
و در همین سفرها به حضور دو تن از مشایخ صوفیه رسید: یکی نجیب الدین علی بزغش شیرازی از مریدان شهابالدین سهروردی عارف و دیگری محییالدین احمد بن علی از مریدان نجمالدین کبری که با دست همین محییالدین خرقه در برکرد و تا آخر عمر آن را به همراه میداشت.
قطبالدین آثار فراوان و برجستهای از خود به یادگار گذاشت که از مهمترین آنها میتوان کتابهای زیر را نام برد: نهایهالادراک فی درایه الأفلاک (در هیئت و نجوم)، شرح کلیات قانون از ابن سینا (در علم پزشکی)، درهالتاج لغرهالدباج (به زبان فارسی در فلسفه)، شرح حکمهالاشراق سهروردی. برای آگاهی بیشتر از شرح احوال و آثار و سفرها و حوادث زندگی او میتوان به منابع زیر مراجعه کرد:
مقدمه مرحوم سید محمد مشکوه بیرجندی بر کتاب درهالتاج، تهران ۱۳۲۰ و نیز مقاله ملا قطب شیرازی، مرحوم مجتبی مینوی در یادنامه ایرانی مینورسکی به اهتمام ایرج افشار از انتشارات دانشگاه تهران ۱۳۴۸ و همچنین مقاله قطبالدین شیرازی ریاضیدان و منجم زبردست ایرانی از دکتر ابوالقاسم قربانی در مجله راهنمای کتاب جلد یازدهم و بالاخره فصلی که دکتر جان والبریج تحت عنوان زندگی و زمان قطبالدین در کتاب حکمهالشراق؛ قطبالدین شیرازی و سنت اشراقی فلسفه اسلامی نوشته که در سال ۱۹۹۲ در دانشگاه هاروارد آمریکا چاپ شده است. در این منابع میتوان منابع مهم دیگر که میتواند برای شرح حال تفصیلی و بررسی آثار او مفید باشد، بهدست آورد.
زندگینامة خودنگاشت
آنچه بیش از همه مهم مینماید، شرح حالی است که خود قطبالدین از خود در آغاز شرح کلیات قانون ابنسینا یاد کرده است که خلاصه آن چنین است: «من از خاندانی بودم که به صناعت پزشکی مشهور بودند و آنان با دم عیسایی و دست موسایی خود به علاج مردم و اصلاح مزاج آنان میپرداختند. در آغاز جوانی، به تحصیل این فن و فراگیری مجمل و مفصل آن شایق شدم، شببیداری را بر خود واجب و راحتی و خواب را بر خود حرام ساختم تا آنکه کتابهای مختصر در پزشکی را فراگرفتم و درمانهای متداول را مشاهده کردم و در همه مطالبی که به پزشکی وابسته است، ممارست نمودم و همه این کوششها تحت ارشاد و راهنمایی پدرم امام همام ضیاءالدین مسعودبن مصلح کازرونی بود که در این فن به اجماع اقران، بقراط زمان و جالینوس اوان خود بود. وقتی من در پزشکی به حدس صائب و نظر ثاقب در درمان بیماران مشهور شدم، پس از وفات پدرم ـ خدایش رحمت کنادـ در مقام پزشک و چشمپزشک، در بیمارستان مظفری شیراز به خدمت پذیرفته شدم، درحالی که بیش از چهارده سال از عمرم نمیگذشت و مدت ده سال به همان سمت باقی ماندم و همچون سایر پزشکان جز در موارد درمان به مطالعه و علم نمیپرداختم و برای آنکه به غایت قصوی و درجة علیا در این فن برسم، به خواندن کتاب کلیات قانون ابنسینا نزد عم خود، سلطان حکیمان و پیشوای فاضلان کمالالدین ابوالخیر بن مصلح کازرونی پرداختم و سپس آن را نزد شمسالدین محمدبن احمد حکیم کیشی و شیخ شرفالدین زکی بوشکانی که هر دو مشهور به مهارت در تدریس این کتاب بودند، ادامه دادم.
از آنجا که این کتاب از دشوارترین کتابهایی است که در این فن نگاشته شده است و مشتمل بر لطایف حکمی و دقایق علمی و نکتههای غریب و اسرار عجیب است، هیچیک از مدرسان آنگونه که باید از عهده تدریس و تفهیم کتاب بر نمیآمدند و شرحهایی هم که بر کتاب نوشته شده بود، وافی و کافی برای رسیدن به مقصود نبود؛ زیرا شرح امام علامه فخرالدین رازی فقط جرح بغض بود، نه شرح کل و کسانی هم که از او پیروی کرده و بر کتاب شرح نوشته بودند، همچون امام قطبالدین ابراهیم مصری و افضلالدین محمدبن نامور خونجی و رفیعالدین عبدالعزیزبن عبدالواحد جیلی و نجمالدین ابوبکربن محمد نخجوانی بر آنچه فخرالدین گفته بود چیزی نیفزوده بودند تا اینکه به جانب شهر دانش و کعبة حکمت و حضرت علیّة بهیّة قدسیّه و درگاه سنیّة زکیّة فیلسوفیه استادیه نصریه (= خواجه نصیرالدین طوسی) روی آوردم که برخی از دشواریها را گشود و برخی دیگر باز برجای ماند؛ زیرا احاطه به قواعد حکمت در شناخت این کتاب کافی نیست، بلکه شخص باید ممارست در قانون علاج در تعدیل مزاج داشته باشد.
سپس برای هدف خود به خراسان و از آنجا به عراق عجم و عراق عرب و سپس به بلاد روم مسافرت کردم و با حکیمان این شهرها و پزشکان این بلاد بحثها و گفتگوها درباره دشواریهای کتاب داشتم و آنچه را آنان میدانستند، فرا گرفتم؛ هرچند که در بلاد روم نادانستههای کتاب بیش از دانستهها بود. ناچار دست کمک به سلطان مصر، ملک منصور قلاوون دراز کردم و در سال ۶۸۱ نامهای به او نوشتم که در این باره مرا مدد رساند. در نتیجه به سه شرح کامل از کلیات قانون دست یافتم که نخستین، از فیلسوف محقق علاءالدین ابوالحسن علیبن ابیالحزم قرشی معروف به ابن نفیس و دومین، از طبیب کامل یعقوببن اسحاق سامری متطبب و سومین از طبیب حاذق ابوالفرج یعقوببن اسحاق متطبب مسیحی معروف به ابنقف بود و نیز به کتابهایی دیگر مربوط به قانون دست یافتم از جمله، پاسخهای سامری به ایرادهای طبیب فاضل نجمالدینبن المفتاح بر برخی از مواضع کتاب و نیز، تنقیحالقانون هبهالله ابن جمیع یهودی مصری که رد بر شیخ است و برخی از حواشی عراقیه که امینالدوله ابن تلمیذ بر حواشی کتاب قانون نوشته است و نیز، کتاب امام عبداللطیفبن یوسف بغدادی که گفتار ابن جمیع را در تنقیحالقانون رد کرده است.
هنگامی که این شروح را بررسی و مطالعه کردم، حل بقیه کتاب بر من آسان شد، چنان که موضع اشکال و محل قیل و قال باقی نماند و اطمینان یافتم که منابعی را که گرد آوردهام نزد کسی دیگر در عالم یافت نمیشود. لذا تصمیم گرفتم که شرحی بر کتاب بنویسم که دشواریهای کتاب را حل کند و نقاب از چهره معانی آن بگشاید و اعتراضات شارحان را پاسخ گوید و در این شرح، لفظ متن را با شرح ممزوج ساختم تا آنکه اصل کتاب از زواید و اضافات ممتاز باشد و گذشته از خلاصه شروحی که یاد شد، از اختیارات حاوی رازی که ابن تلمیذ گرد آورده است و بستانالاطباء ابنمطران و فصول طبیه که از مجلس شیخ استفاده شده است و ثمار المسائل الطبیه ابوالفرج عبدالله بن طیب و اجوبه المسائل که ابنبطلان در دعوهالاطباء آورده است و همچنین از قراضه طبیعیات و نوادرالمسائل و کتب جالینوس در تشریح و شرح ابن ابی صادق نیشابوری بر منافعالاعضاء جالینوس و خلقالانسان ابوسهل مسیحی استفاده کردم و در سال ۶۸۲ شرح را آغاز کردم و آن را به سعدالدوله والدین علی ساوی تقدیم داشتم و به همین مناسبت این کتاب را نزههالحکماء و روضهالاطباء نامیدم که موسوم به التحفهالسعدیه است تا با این اسم، تیمن و با این رسم تفأل جسته باشم.»
سهروردی
قطبالدین بخشی از کوشش خود در زمینه فلسفه را اختصاص به گزارش و شرح حکمهالاشراق شیخ شهابالدین یحیی بن حبش بن امیرک سهروردی داد. سهروردی که در سال ۵۴۹ در سهرورد از توابع زنجان به دنیا آمد و در سال ۵۸۷ به دستور سلطان صلاحالدین ایوبی در حلب مقتول گردید، با آثار اصیل و ابتکاری خود فضای معنوی ایجاد کرده بود که پس از او دانشمندان توجه به اهمیت اندیشههای او پیدا کردند، چنانکه یک قرن پس از او شمسالدین محمد شهروزی همت بر شرح حکمهالاشراق شیخ مقتول گماشت و پس از او قطبالدین شرح خود را بر آن کتاب به اهل دانش عرضه داشت.
شهروزی در تاریخ حکیمیان خود که آن را نزههالارواح نامیده، مقام و مرتبت سهروردی را به تفصیل بیان داشته و از او به عنوان وحید روزگار و فرید اعصار و جامع میان حکمت ذوقی و بحثی یاد میکند و در توجیه این مطلب چنین میگوید:
«اما حکمت ذوقی شاهد است به تفرّد او در آن فن، هر که طریق خداجویی مسلوک داشته باشد و توسن نفس خود را ریاض افکار متوالیه و مجاهدات متعالیه تربیت و تدبیر میکرده باشد، در حالتی که ترک کند از نفس خود مشاغل عالم ظلمانی را و طالب شود به همت والانهمت مشاهده عالم روحانی را، پس چون درین حالت متمکن و مستقر گردد و بهسرعت سیر به مشاده مجردات، استار پندار را بشکافد، تا آنکه ظفر یابد به شناخت نفس خود و نظر و تأمل کند به عقل خود در پروردگار خود. بعد ازین اگر واقف شود بر سخنان او، در آن هنگام میداند که او در مکاشفات ربانی و مشاهدات روحانی آیتی است از آیات سبحانی، بحری ست که به غور آن نرسیدهاند اهل روزگار بوقلمون و نشناختهاند غایت آن را مگر راسخون.
اما حکمت بحثی، بهدرستی که او محکم گردانید اساس و بنیان آن را، استوار ساخت قواعد و ارکان آن را، تعبیر کرد از معانی صحیحة لطیفه آن به عبارات دلپذیر و الفاظ مختصر مفید به نوعی که مزیدی بر آن در همه اذهان متصور نیست، خصوصا در کتاب مشارع و مطارحات که در آنجا استیفای ابحاث متقدمین و متأخرین نموده است و اصول و قواعد حکمای مشایین را شکسته و برهم زده است و استوار گردانیده است آرا و معتقدات حکمای پیشین را و اکثر این سخنان و ایرادات و مناقضات و سؤالات از تصرفات ذهن سلیم و تدقیقات طبع مستقیم و از مکنونات علم قویم اوست و این اقوی شاهدی ست بر قوت او در حکمت بحثی و علوم رسمی.»
شرح شهروزی با کوشش حسین ضیائی تربتی در سال ۱۳۷۲ در تهران منتشر گردیده؛ ولی از شرح قطبالدین فقط چاپ سنگی در اختیار بود که در سال ۱۳۱۴ق در تهران چاپ شده بود. از این روی نیاز به یک چاپ بهتر احساس میشد و مؤسسه مطالعات اسلامی پس از نشر شرح منظومه سبزواری و قبسات میرداماد و برخی از آثار ابن سینا در صدد نشر این کتاب بود و از استاد شیخ عبدالله نورانی خواسته بود که عهدهدار این امر مهم گردد، ولی عوائق زمان و مصادمات دهر خوّان ایشان را از انجام این امر مهم بازمیداشت تا اینکه چند سال پیش موفق شدند همه کتاب را از نسخه چاپ سنگی استنساخ و آن را با نسخهای خطی که در کتابخانه ملی موجود است، مقابله فرمایند. این نسخه به سال ۷۵۲ در یزد به وسیله ابراهیم بن محمد فیروزانی از روی نسخهای که از روی مسوده مصنف تحریر یافته کتابت شده است و در پایان نسخه تصریح گردیده که تألیف کتاب در ماه رجب سال ۶۹۴ صورت پذیرفته است. این نسخه متعلق به کتابخانه سلطنتی بوده و مهر ناصرالدین شاه قاجار در صفحه آغازین آن دیده میشود. استاد نورانی در میانه کار دچار بیماری شدند که توانایی انجام کار را از دست دادند. از این جهت مقابله مجدد و اصلاحات و نمونهخوانیها و گردآوری فهارس را حقیر به عهده گرفت و کتاب را بر اهل قلم عرضه داشت. امید است که از خطاها و لغزشهایی که در آن مشاهده میشود، با عین عنایت چشمپوشی فرمایند.
منبع: روزنامه اطلاعات