رضا عامری
بهیاد زندهیاد کاظم برگنیسی
«هر قدر نفی گذشته قویتر باشد، اتکا بر آن نیز قویتر است.» پل دمان
هرکس که با ادبیات عرب آشنایی داشته باشد، از ترجمه «الکتاب» آدونیس ذوقزده و شادمان میشود. من هم از دیدن «الکتاب» در ویترین کتابفروشی مولا شادمان شدم، چون این یکی از بزرگترین پروژههای شعری در ادبیات معاصر عرب و شاید هم جهان باشد,١ و از همین زاویه دغدغه ترجمه و یا حداقل معرفی چکیدهواری از این کتاب همواره با من بوده است، و همزمان با حضور آدونیس در ایران دو سه صفحه از اوراق این کتاب را در مجله بایا ترجمه و معرفی کرده بودم.٢ و در همانجا نوشته بودم در «الکتاب»، «نگاه شعری آدونیس بر این اصل استوار است که ما از این گذشته بدون خوانشی دگرگونه رها نمیشویم.» و این خوانش دگرگون یعنی پیوسته به دنبال ابزارهای جدید خوانش و فهم رفتن و دوبارهخوانی روشها و نگاه گذشته و تامل در تطورات هائل علمی جهان، از علوم انسانی و اجتماعی گرفته تا سینما و رسانه است، که بر عرصه «نوشتار» امروز تاثیر زیادی گذاشتهاند: «شعر شکلی عمودی و شبکهای گرفته… تجربه خطی یا پشتسرهمبودن متلاشی میشود تا وارد ساختاری شبکهای و عمودی شویم و این از مشخصههای اساسی تغییر در تجربه شعری معاصر است.»٣
این تجربهگرایی و توجه به دستاوردهای فلسفی مدرنیته و حضور تئوریک آدونیس بهعنوان یکی از صاحبنظران اندیشه معاصر عرب، فلسفه را به بخشی از توضیح ادبی شعرش تبدیل کرده است. در آثارش هم با زبان ادبی و هم با هستیشناسی ادبی و فلسفی روبهرو هستیم. زیر سایه این زبان همواره با دوگانهها در معنای دریدایی آن در آثار آدونیس روبهروایم، که بهقول براهنی «سوژه و ابژه چنان در یکدیگر ادغام شدهاند که شعر بهجای آنکه به تقسیمات ذهنی و عینی دکارتی اعتنایی داشته باشد، از آن سوی این تقسیمات، بهصورت نیچهای و هایدگری سر در آورده است.»٤
این دوگانگی خوانش/ نوشتار یکی از ویژگیهای «الکتاب» است، به این معنا ما با آن نسبیت پستمدرنیستی که هر کسی هرچه خواست تاویل کند و بگوید فاصله داریم. این کتابی است که همانقدر که با گذشته تاریخ عربی و ادبیات و عرفانش نزدیک است، همانقدر هم از آن دور و مدیون تجربه شعر جهان و چگونه گفتن آن است. و این بومیبودن در عین جهانیبودنش آن را همطراز متون بزرگ ادبیات جهان کرده است. برای مثال لفظ «الکتاب» و عنوان آن، همانقدر که ما را با «الکتاب» بهمثابه کتاب یکه و منفرد و تکینه روبهرو میکند، همانقدر هم بر کتاب بهشکل عام آن – یعنی کتابهای مختلف- دلالت دارد، تا آنجا که میتوان گفت با این دوگانگی، خوانش یکه تاریخی یا فصلالخطاببودن نگاه شاعر به همهچیز نقض میشود تا از همان آستانه و عنوان، مخاطب در فضایی پیچیده قرار گیرد، و درهای تاویل و پرسش گشوده شوند، یعنی مولف بهسوی تحقق نگاه فلسفیای گام برمیدارد که از خلال تمرکز بر مجموعیت متضادها و مرکززدایی و بازآفرینی ترتیب ثنویتها: مرگ و زندگی، غیاب و حضور، نوشتن و خواندن، نثر و شعر و… الخ پیش میرود، نگاهی که بسیار به «شالودهشکنی» نزدیک میشود و با «تقابلهای دوگانه» (خیر و شر) که بهطور غالب بنیان اندیشه و فکر در عرفان کلاسیک هستند، فاصله دارد.
«الکتاب» با شبکه تودرتو و با راویهای متکثرش، نشان از برگذشتن از جهانی را دارد که دیگر با دال و مدلول بهشکل کلاسیک روبهرو نیستیم، و هر مقوله و مفهوم و روایت و تصویری ناچار است از پرسپکتیوهای مختلف و خوانشها و متنهای متعدد عبور کند (بینامتنی)، تا شاید حقیقت را بهشکلی فراچنگ آورد. با این نگاه آدونیس به استقبال جهان درهمپیچیده و پسامدرن هم رفته است. جهانی که به قول بودریار رسانهها حقیقت را میسازند و به خورد مخاطبان میدهند و «صنعت فرهنگسازی» همهچیز را بهسوی کالاییشدن برده است. و شعر و ادبیات و فلسفه تنها رصدگاهی است که میخواهد تصورات ثابت و متعارف ما را متلاشی کند و با پرتابشدگی از این اعماق به بیرون، شاید راهی به «رهایی» بیابد. بدینترتیب «الکتاب» با استفاده از امتزاج متون و بینامتنیت، جنس ادبیای را تشکیل میدهد که بر روی همه اجناس ادبی از رمان و شعر و نمایش و قصه کوتاه گشوده است. درعینحال هم متنی خالی از مفهوم جنس ادبی است و حتی مولف روی جلد هم چیزی را مشخص نمیکند، و یا بگوییم بهقول باختین از تعریف رمان «جنس ادبیای که هنوز کامل نشده است» یا امتزاج متونی که از نگاه «ژنت» تشکیل جنسی از اجناس ادبی جدید را میدهد.
١ «محوکردن دغدغه نخست شهر الف است/ اما همواره فراموش میکند/ که محوکردن/ همانا نوشتن هم هست.» (جلد دومِ الکتاب، ص ٦٦)
«شهر الف/ بیش از هر چیز در اندیشهی ویرانی است/ و هماره از یاد میبرد که ویرانی نیز/ درجاتی از نوشتن است.» (جلد دومِ الکتاب، ص ٩٧)
آدونیس در معنای اکویی- دریدایی بهدنبال تاریخ محو و کتابت (نوشتن) است و طبعا این محو و نوشتن معنایی فلسفی است، که مثلا با «درجات نوشتن» تفاوت دارد و همان خطزدن/ نوشتن است، یعنی نوشتن و محوکردن دو روی یک سکه هستند. تاریخ آدونیس در «الکتاب» نوعی تلاش برای خطزدن تاریخی است که در مدارس و دانشگاههای عربی تقدیس شده است. تاریخ محو و کتابت. با چنین تجربه و خوانشی ما از فضای شعری- حماسی دور میشویم و دیگر از وحدت و تمامیت اسطورهای خبری نیست و جهان ناگزیر از شکل یکدست و هماهنگ حماسی بیرون میآید و تبدیل به جهانی تراژیک میشود. همین است که شاعر در «الکتاب» همهجا صدای مرگ میشنود و صدای گذشتهای که میپوسد و معریوار میگوید: «آهسته قدم بردار،که خوراک زمین چیزی جز این بدنها نیست. بدنهایی که پوسیدهاند، اما استخوانهایشان هنوز به پر و پایمان میپیچند و اینجا و آنجا بر زمینمان میزنند. و از دل دلهرهآور این واقعیت تاریخی، روایتی بنویسد و آن را روبهرویمان قرار دهد تا بگوید این است تاریخ!» (انسان گرگ انسان است).
و در این تاریخ «فستیوال قتل و تعذیب» نهفقط استمرار تا امروزش را که تنوع ابزارها و بهانهها برای کشتن انسانها را نیز ردیف میکند، تا مخاطب را با تاریخ «کفنهایی مندرج در کفنها» روبهرو سازد با روایتی برگرفته از درد و قهر و تجاوز و تعذیب و قتلعام انسان در طول تاریخ. «الکتاب» هرچند شباهتهایی با «کمدی الاهی» دانته دارد، اما بهقول کمال ابو دیب: «آدونیس نگاهش به زمین است و سعی میکند تا در شکلی عمقی، روایت تاریخی را بهسان عاملی برای رهایی خود تاریخ و نجات انسانی که روی آن زندگی میکند، بهکار گیرد.»
«الکتاب»، یعنی وجهی عربی از کمدی الاهی در ابعاد تراژیک آن. تا تاریخ را از دوسویه نگاه کند نخست نشاندادن نقاط حاشیهای و ناپیدا و ناگفته آن. دوم کشف نقاب از چهره ظلمانی حکام، تا مشکل انسان عربی را در ارتباط با تاریخ و آنچه را زیر غبار ناخودآگاهش پنهان شده، بیرون آورد و زیر ذرهبین بگذارد. تا ما را قانع کند که این تاریخ در اکنون خود در این فرهنگها و در کشورهای عربی به این یا آن شکل بازتولید میشود. یعنی بهاختصار «دیروز مکان، همین مکان امروز است.» بدینترتیب مسئله مهم ما اتفاقا بحرانیکردن و تلاش ساختارشکنی پایگانی است که این فرهنگ بر روی آن (از لحاظ مکانی) بنا شده است. پس او دوباره ما را در همین مکان و جغرافیا و در فضای فرهنگی سلطهگانی قرار میدهد تا در جوهره این فرهنگ و در مغاکهای ژرفش تأمل کنیم، فرهنگی که زبان اختلاف و گفتوگو را برنمیتابد و جز کشتار طریقهای برای رویارویی با متخلفین نمیشناسد. و در این مسیر شاعری همانند «متنبی» شاعری مثالی میشود، کسی که در مقابل وضعیت صورتبندی دانایی جهان سنتی -که معمولا کارش مدح و همسانپنداری فضیلتمآبانه با روح ازلی و ابدی هستی بوده- عصیان میکند و سرچشمههای اسطوره قدرت سیاسی را مورد پرسش قرار میدهد و در مقابلش میایستد. «از حیث مشرب فکری باید گفت که فلسفه قدرت نخستین چیزی است که در اشعار متنبی صورت دیدگاهی همهجانبه به خود گرفته… و بیشوکم مسلک نیچه را در اراده معطوف به قدرت تداعی میکند… بسیاری از همین حِکم هسته فلسفه ابوالعلاء معری را تشکیل داده است.» («آهسته قدم بردار که گمان نمیکنم خوراک زمین چیزی جز همین بدنها باشد»، ابوالعلاء معری)
این قدرت فوکووار همهجا منتشر شده و هشدار میدهد که بین حقیقت و معرفت از یک سو و سلطه و قدرت از سوی دیگر رابطهای اساسی وجود دارد. و تراژیک اینجاست که این رابطه استمرار یافته است. لذا در نگاه آدونیس به تاریخ شرق انقطاع و گسستی رخ نداده و بدینترتیب حافظه همان حافظه است، «حافظهای که بین گذشته و اکنون فاصلهای نمیبیند»، یعنی گسستی از نظر مفاهیم یا معرفت بین اکنون و گذشته بهوجود نیامده. پس «گذشته مکان اکنون است». یعنی نظام مفاهیم و صورتبندی دانایی که وقایع و حوادث گذشته در آن چارچوببندی شده، همانی است که وقایع و حوادث امروزمان را صورتبندی میکند. (در جغرافیای عربی). گویی ما با نظامی فوق تاریخ روبهرو هستیم، نه نظامی که غیرجانبدارانه در مورد تاریخ حرف میزند. با این خوانش، بحرانی که از هویت و تاریخ انسان عربی میسازد تنها علت بیماری و معضلاتش نیست بلکه در همان هم بحرانی است که برابر اعراب میگذارد تا از مرض و بیماری خود شفا یابند و از تنگناهای خود بیرون آیند. یعنی تاریخ همانقدر که باعث انحطاط است، شناختش میتواند افق ممکن خروج از این وضعیت و فراروی از گسستهایش نیز باشد. در حقیقت میکوشد از بین این تناقضات و این دوسویه واقعیت را به یک اندازه زیر چکش نقد خود قرار دهد. هم این و هم آن، «هم دیروز و هم اکنون». تا بتوانیم از این وضعیت «ثنویتی» و ناکارآمدکردن آن وضعیت سومی بسازیم. (وضعیت سومی به نام «نقد مزدوج» بهمعنای «عبدالکبیر الخطیبی» آن یعنی هم گذشته را مورد نقد قرار دهیم هم این وضعیت مدرنیتهای که جنگها و کابوسهایش را بر سر خاورمیانه آوار کرده). بدینترتیب آدونیس در این کتاب پیشنهاد دستیابی به بدیل شعر اسطورهای یا تاریخی را نمیدهد، بلکه پیشنهاد خوانشی از گذشته را میدهد که همواره آن را بهصورتی دگماتیک خواندهایم و یا بهشکل ظاهریاش بسنده نمودهایم بیآنکه ژرفاها و حیات آن را کشف کرده باشیم.
٢ روایت/شعر، ثنویت دیگری است که آدونیس در دل آن پروژه «الکتاب» خود را پیش میبرد. تا این سویهها مکمل هم باشند، لذا واحد متن آدونیسی بهویژه در فصلهایی مثل «ذکری» (یادها) و «داستانها» سطر نیست و پاراگراف است. در حقیقت روایت «الکتاب» از یافتن دستنوشتهای منسوب به «متنبی» شروع میشود، که طرح و توطئه رمانی و روایتی ساخته ذهن مؤلف/شاعر است. شاعری که در دوران روایت و رمان زندگی میکند و هرچند که خود آدونیس در مصاحبههایش از این روایت و رمانیشدن میگریزد و آن را انکار میکند اما درنهایت یک شعر بلند روایی و شعر/رمان دوران خود را مینویسد. متنی چندصدایی با راویها و روایتهای مختلف بر صفحهای عریض چون صفحه سینما و یا تلویزیون، که مشاهدهگر در یک آن میتواند چند تصویر و روایت مختلف را بر صفحه آن مشاهده کند. «الکتاب» متونی متعدد از متنی واحد است، یا متن واحد متعدد و متکثری است.
روایت در «الکتاب» از زبان راوی بازگو میشود، راویای که از روی کتاب میخواند (شفاهی/نوشتاری)، برای مخاطبانی که سراپا گوش دورش حلقه زدهاند و طبعا یادآور همان سنت قصهگویی کهن و استفاده از قصههای عامیانه و شخصیت قصهگوهای کهن در متن است. یعنی اینکه ما با شاعر/ راوی سروکار داریم و با متنی که شعر/ روایت است. «قصهگو، درحالیکه ورقها را با دقت زیر و رو میکرد و میکاوید، آغاز کرد.» (ص ٢١٢) آدونیس میگوید: «من رمان را بهشیوه امروزی آن دوست ندارم، بهویژه رمانی که بر حکایت صرف مبتنی باشد، زیرا بهاعتقاد من، حکایت زمان خطی را چندپاره میکند… برای مثال رمان اولیسسِ جویس را ترجیح میدهم که اگرچه آکنده از وراجی و پرحرفی است، اما دربرگیرنده نیروی عظیمی برای رویت جهان به شکلهای مختلف است که من آن را اثری شعری میدانم.» میخواهم بگویم که فاصله رمان و شعر در «الکتاب» قابل تفکیک نیست و آدونیس شعر/ رمان دوران معاصر را نوشته است.
٣ آقای امیرحسین الهیاری، مترجم فارسی «الکتاب» کاری کارستان کرده که سزاوار دستمریزاد است. بهویژه اینکه دست به انتخاب و ترجمه اثری زده که از امُهات کتاب و کتابی بالینی است، اما به هر روی این نخستین ترجمه اوست، و همیشه درباره اولین ترجمهها میتوان حرفوحدیثهای زیادی زد، که بهشکل خاص در مورد این کتاب سترگ -که احتمالا میتواند ترجمههای متعددی داشته باشد- به نیازی مضاعف تبدیل میشود. البته اینجا سعی میکنم حتیالمقدور وارد بحثهای معنای ترجمه و تاویلها نشوم.
کار ترجمه امروز از صرف برگردان فراتر میرود و هر ترجمهای بهویژه در متون مادر -شعری خودتالیف و خوانشی جدید است، اما این بهمعنای نسبیبودن پسامدرنیستی و هر کسی هرچه خواست بگوید یا درکی ایدئولوژیک که همین است و بس، نیست. لذا نمیتوان با تکیه بر سیستم فکری خاص ترجمه را «مال خود» یا «بازآفرینی» کرد. بهویژه آدونیسی که خود پیشاپیش از همه دست به تبیین آثار خود زده است و یا مفسران مهمی در زبان عربی و جهان دارد. منظور اینکه بهنظر میرسد مترجم یا با ندیدهگرفتن و اجتناب از تامل در تفاسیر دیگران و یا مصاحبههای آدونیس مقدمهای بر این کتاب الکتابی نوشته که چنین نگاهی را محتمل میسازد. تا آنجا که متنی عارفانه و غیرپویا و تاریخی را به ذهن متبادر میکند، انگار که ما در جستوجوی معرفت ناب و شعر ناب در گهوارههای پژوهش تاریخی و فرهنگی و ادبی ایستاده، و سخن غایی و نهایی را خودمان میزنیم. مترجم در مقدمه مینویسد: «شعر هنر زبان است و فقط در زبان اصلی، قابل التذاذ کامل است اما اگر مترجم توانا باشد، میتواند از شعر درجه سوم یک زبان، شاهکاری بیافریند… معتقدم که شعر را هرگز نباید ترجمه که همواره باید بازآفرینی کرد. کسی که شعر را از زبانی باز میگیرد و در زبانِ دیگر باز میآفریند، بهتر است که خود یک شاعر باشد، با شعر زیسته باشد، گریسته باشد و نیکوبد و کموکاست بازیهای زبان را بداند. جادوی بهگُزینکردن کلمات را بشناسد و همواره خود را برابر این سوال بنیادین قرار دهد که آنچه آفریدهام آیا پیش از هر چیز زیباست؟» (مقدمه، ص ٧) و البته اینها اعتقادات شخصی مترجم است که شاید نبایستی در آنها چونوچرا کرد که مثلا چرا «صائب تبریزی سالها پیش از سوسور بیت معروف زبانشناسانه گفته…» و ما نفهمیدهایم یا اینکه «دم از مدرنیسم و پستمدرنیسم زدن برای ایرانی و اعراب، محلی از اِعراب ندارد»، میتوان گفت که بوطیقای زبان آدونیس بوطیقایی مزدوج و دو وجهی است، یعنی زیبایی همانقدر اهمیت دارد که «نازیبایی». (و بهجای شاعر بودن مثلا بیشتر نیازمندیم با قصه الفت داشته باشیم) و وقتی آدونیس میگوید: «تاریخٌ -الاشیاء خرافٌ فیه، و الکلماتُ ذئابٌ و الظلماتُ المعنی»، «تاریخی که اشیاء در آن گوسفندند و واژگان گرگ و معنا ظلمات است.» (جلد اول، ص ١١٠). (تفسیر بسیار چکیدهوار و خلاصه میخواهد این وجوه دوگانه و متضاد را درهیئتی دریدایی در جوف یکدیگر بگذارد و بگوید:گرگ/گوسفند، معنا/ظلمات، یعنی که دنبال معنایی نهایی برای حوادث و وقایع تاریخی گشتن بیهوده است و این تراکم حوادث در نَسَقی ضروری یا غایی قابل انتظام نیستند.) اما همین شعر شبهمینیمالیستی را – البته در اینجا میگویم «شعر» چون قطعات پایین صفحات «الکتاب» از زبان راوی ضمنی یعنی شخص آدونیس بهعنوان شاعر است- و مترجم در ده سطر و نزدیک به یک صفحه کتاب، اینگونه برگردانده است: «یکی تاریخ/ و اشیاء چون گوسپندان/ در آن به چرا مشغول/ و واژگان/ چون گرگان در کمین/ و/ معنا/ تنها/ در تاریکی/ خفته» ( جلد اول، ص ٣٣٨ ). تذکر: و همینجا بگویم که همین فاصلهگذاری و تقطیعهای نابهجا و سفیدیهای غیرمتوقع، و حتی از نظر فنی و مطبوعی مسئلهدار، ازجمله عواملی است که قیمت کتاب را به «٢٧٥٠٠٠٠ ریال» رسانده است!
٤ پیدایش رمان -و یا بگوییم پیدایش مدرنیسم (و پستمدرنیسم)- بهقول باختین بر شعر تاثیر گذاشت، این تاثیر همانطور که تاثیری طرز کاری، شیوهای، شکلی و فرمی بود، شعر محض را نیز از مطلقیت انداخت و مقولاتی چون زمان و مکان و بینامتنیت و چندصدایی و مهمتر از همه جهانیشدن ادبیات را مطرح کرد و ما را وارد زمانی خاص بهنام مدرنیته کرد و الخ. مترجم کتاب درباره شکل و فرم کتاب مینویسد: «بخشهایی از متن اصلی شامل صفحاتی است که با حروف ابجد بهصورت متوالی از هم جدا شدهاند. در این صفحات آدونیس، برای ایجاد و آفرینش فرمی نو در کتابت و نیز در جهت شبیهساختن این اثر به یک نسخه خطی قدیمی، متن اصلی شعر را داخل یک کادر قرار داده و حواشی و توضیحات تاریخی را در سمت راست و چپ کادر آورده است. به تجربه ثابت شد که آوردن این مطالب با همان فرم، خواننده فارسیزبان را سردرگم خواهد کرد -چنانکه با خوانندگان عربزبان نیز به روایت ِچند مقاله، چنین کرده است- لذا در برگردان اثر، مطالب داخل کادر در یک صفحه مجزا و مطالب خارجِ کادر در صفحه پسین آن، به ترتیب آورده شدهاند. اصل امانتداری، در حفظ ترتیب و توالی بخشهای مختلف این اثر، در هر سه جلد رعایت شده است» (مقدمه، ص ١١١). البته این گفته که در عربی چنین بوده است، متأسفانه صحیح نیست و حداقل من ندیدهام و البته اینکه میتوان فرم یک نوشته را از مضمون آن جدا کرد، همان اندیشه جدایی مضمون از فرم است که حداقل از نظر تئوریک دورهاش بهسر آمده.
اما فقدان مراجع – بهویژه در کل این نوشته صدواندی صفحهای «مقدمه»- آنهم درمورد شاعری چون آدونیس که صدها کتاب درباره او نوشته شده بسیار بارز است و بعد اینکه اهداف آدونیس با همه تنوع و تکثرش «شبیهکردن کتاب به یک نسخه خطی قدیمی» نیست و حداقل این را در مصاحبهاش با من گفته است که هدفش نزدیکی نوشتار به رسانههای امروزی چون صفحه تلویزیون و سینما است، تا در یک لحظه با چندین کادر مختلف از تصویر/ متن روبهرو باشیم. (نگاه کنید به «آدونیسخوانی در تهران»).
٥ شاید طبیعی به نظر برسد که وقتی اثری با این وزن و مهابت را ناشری بدون ویراستاری منتشر میکند – و البته این متأسفانه درمورد ترجمه از عربی خصلتی نامحموده است که نزد اغلب ناشران جا افتاده- اغلاط املایی و معنایی حضور داشته باشند، پس در اینجا صحبت من سر صحت ترجمه یا تفسیر بهجای ترجمه نیست، اما وقتی خود آدونیس در تبیین اثر خود میگوید: «ساختار فنی پیچیده چاپ»، «و من یک سال روی فرم کتاب کار کردهام» لازم بود که کتاب بهخاطر مشکلات احتمالی چاپی، دچار چنین سهلانگاریهایی نمیشد. «این کتاب در سه جلد و با ساختار فنی پیچیدهای به چاپ رسیده است و من در واقع از پرده نمایشی مثل سینما بهره گرفتهام و هر صفحه یک متن مرکزی و چند حاشیه دارد… من در این کتاب به جای استفاده از روش روایت که در کار شاعرانی چون هومر یا در کمدی الهی دانته بسیار برجسته است، سعی کردهام راه و روش دیگری را به کار بگیرم و برای این طرح چیزی نزدیک به یک سال فقط بهدنبال پیداکردن الگو و فرُمی بودم تا به شکلی بتوانم از روایت مستقیم رهایی بیابم و در همین جستوجوها بود که توانستم از پرده سینما اندیشه لازم را بگیرم. در پرده سینما میتوانیم تصویر را ببینیم، موسیقی را بشنویم و تصویرهای دیگری را در همان آن داشته باشیم. با این نگاه بود که من صفحه کتاب را به سه یا چهار قسمت تقسیم کردهام و مثلا در جلد نخست، قسمت راست صفحه را بهعنوان حافظه شخصی به کار گرفتهام، و راهنمای خود را در این سفر متنبی قرار دادهام و بخشهای دیگر را که در اینجا مجال سخن درباره آن نیست به همین شیوهها تقسیمبندی کردهام.» («آدونیسخوانی در تهران»، ص ٩٧)
٦ اگر در متونی چنین که به کتابهای مقدس پهلو میزنند، زبان به جزء اساسی متن تبدیل میشود، زبان تغزلی آقای الهیاری از این زبانیت دور میشود. خاصه اینکه زبان آدونیس یک زبان واحد و بهویژه زبان تغزلی و حماسی نیست، و «آدونیس شاعر تغزل نیست»، لذا زبان «الکتاب» بیشتر وامدار شگردهای زبان روایی است با لایههای مختلفش از زبان اساطیر کهن تا شعر کلاسیک و نثر صوفیانه و شعر منثور معاصر عربی تا روایتهای عامیانه و هزارویکشبی. لذا مینویسد: «معتقدم که نثر عربی، از لحاظ کمی چیزی از شعر عرب کم ندارد، که از آنهم بااهمیتتر است… و به این سبب غنای نثر عربی از لحاظ حجم و کمیت بیش از شعر عربی به این معناست» («آدونیسخوانی در تهران»، ص ١٠٧).
٧ مخاطب «این ساختار ابداعی پیچیده، پیشفرض فهم خود را براساس خوانشی با کفایت عالی ادبی و معرفتشناختی میگذارد و برای آنکه خواننده وارد چنین متنی شود – متنی که از ولادتی در پس ولادتی دیگر زایانده شده- بایستی که این مداخله در متن را با آگاهی متعدد و متیقظ دنبال کند و قادر بر تحرکی مستمر در جهات اصلی چهارگانه متن (چون اغلب صفحات کتاب به چهار بخش تقسیم شده) و همچنین جهات فرعی دیگر باشد، چون کاتب این اوراق را که در اوقات مختلفی نگاشته و در حاشیههای پراکنده و مساحات متفرقی از الکتاب گنجانده است.»٥
لذا آدونیس بهدنبال خوانندگان انبوه و بیشمار نیست، و بهقول خودش «من بهدنبال ساختن خوانندههای فرهیخته هستم». یعنی اینکه شعر آدونیس شعری نیست که تکیه بر معناهای مستقیم داشته باشد و شعری بیشتر تأویلی و مجازی و نیازمند چندبار خواندن است: «وقتی نتوانی متنی را جز یک بار بخوانی، این بهمعنای مردهبودن آن است. خیلی از متون را میخوانیم بیآنکه نیاز به دوبارهخوانی آنها را حس کنیم، و برعکس متونی هستند که هرچه میخوانی نیاز بیشتری به دوبارهخوانی آن حس میکنی، چنین متونی بهطور مشخص متون شاعرانه هستند… متن بهطور مستمر مواج است و بهخاطر آنکه به آن احاطه داشته باشی، به خوانشهای متعددی نیاز دارد، و اگر با چنین خوانشی نتوانی به کنهیابی آن برسی، ناچاری چون متون مادر بهطور مستمر آن را بخوانی تا در این استمرار به معناهای آن احاطه پیدا کنی.» («آدونیسخوانی در تهران»، ص ١٠٧) «من با کمال تأسف میگویم هنوز نوع خوانش در دانشگاهها و نهادهای آموزشی ما خوانشی سنتی است و معنای خوانش سنتی هم این است که به متن بهسان یک متن نگاه نمیکند، بلکه به آن بهعنوان گرایشی خاص مینگرد. به دیگر سخن ما عربها نویسنده متن را میخوانیم نه متن را. نخست نام نویسنده و گرایشهای ایدئولوژیک و حتی نژادی وی را میخوانیم و بعد از این سراغ متن میرویم. و این بدین معناست که ما پیشاپیش متن را نابود کردهایم. در اینجا من فقط از سیاست و ایدئولوژی سخن نمیگویم که خود مصیبتی عظماست. امروزه بحران قرائت و خوانش است که پویایی و آفرینشگری را نزد ما متوقف میکند. چراکه بحران حقیقی در رابطه با ارزیابی متن شعری یا هر متن خلاقانه دیگری تنها در نوشتن نیست، بلکه در خوانش آن هم هست. بدین معنا که بحران خوانش، بحران فرهنگی امروز ماست.» («آدونیسخوانی در تهران»، ص ٩٢)
پینوشتها:
١. الکتاب: امسالمکان الآن، الجزءالاول، لندن، دارالساقی، ١٩٩٥. جلد نخست الکتاب در سال ١٩٩٥ همزمان با انتشارش به عربی از سوی انتشارات «سوی» به فرانسه ترجمه و چاپ میشود.
٢. مجله بایا، دوره چهارم، شماره سیوهفت، ١٣٨٤
٣. «عرفان و سورئالیسم، عرفان شرق عرفان غرب»، آدونیس، ترجمه رضا عامری، نشر ترجمان اندیشه، ١٣٨٢
٤. «خطاب به پروانهها»، رضا براهنی، نشر مرکز، ١٣٧٣، ص ١٣٤
٥. «تحریر المعنی»، اُسیمه درویش، دارالآداب
منابع:
– آدونیسخوانی در تهران، رضا عامری، نشر ثالث، ١٣٨٩
– «ترانههای مهیار دمشقی، آدونیس، ترجمه کاظم برگنیسی، نشر کارنامه، ١٣٧٧
– «پیشدرآمدی بر شعر عربی»، آدونیس، ترجمه کاظم برگنیسی، انتشارات فکر روز
– کمال ابودیب، مجله الفصول، شماره ٨٩
– «چکامههای متنبی»، ترجمه موسی اسوار، نشر هرمس، ١٣٨٤
منبع: روزنامه شرق