امیرسعید الهی
کتیبه های فارسی که در بیشتر بناهای دوران قطب شاهیان دیده می شود و نیز عبارات فارسی سنگ قبرهای قلعه گلکنده نشان گر گستردگی بسیار زیاد زبان فارسی و نفوذ آن به تمامی امور روزمره زندگی مردم آن دوران است. به ویژه در دوران ابراهیم قلی قطب شاه که سلطانی ادب دوست بود زبان فارسی، زبان رسمی بود و امور دیوانی با زبان فارسی انجام می شد و در این دوره کتاب های پرارزشی در زمینه های گوناگون مذهبی و تاریخی و فلسفی به این زبان نگاشته شده است.
***
تاریخچه حیدرآباد
شهر «حیدرآباد» مرکز ایالت دکن هند و در جوار قلعه گلکنده برای سده های پیاپی پایتخت سلاطین قطب شاهی و آصفجاهی بوده است. این شهر را در حدود سال های 91-1590 م «محمدقلی قطب شاه» پنجمین حاکم دودمان قطب شاهی که در سال 1580 م و در پانزده سالگی به سلطنت رسید بنیان گذاشت. در مورد وجه تسیمه شهر گمان نزدیک به یقین این است که «بنا به ارادت قطب شاهیان به امام علی(ع)(حیدرکرار) این شهر «حیدرآباد» نامیده شده است(کرمی،48:1372) به ویژه که در اغلب منابع قطب شاهی از امیرمؤمنان (ع) با عنوان «حیدر» یا «حیدرکرار» نام می برند و این امر این گمانه زنی را تقویت می کند ولی مأخذ مستند تاریخی برای این گفته در دست نیست و مورخان برای نام گذاری «حیدرآباد» نکات دیگری را نیز مطرح کرده اند. از جمله ملامحمد قاسم هندوشاه متخلص به «فرشته» مورخ معاصر محمدقلی قطب شاه از بنای «حیدرآباد» به عنوان ثمره عشقی پرشکوه یاد می کند و می نویسد: «آن قطب فلک اجلال در اوائل پادشاهی بر… «بهاگ متی»(دختری زیبا از روستای چیچلام Chichelam) عاشق شده هزار سوار ملازم او گردانیده تا به طریق امرای کبار به دربار آمد و شد می نموده باشند و در آن ایام چون از زبونی آب و هوای «گلکنده»، خلایق متنفر و پراندوه بودند، قطب شاه در چهار کروهی بلده مذکور شهری که در تمامی هندوستان شرقاً و غرباً و جنوباً و شمالاً مثل آن در لطافت و صفا هرگز یافت نمی شود بنا نموده دارالملک خود ساخته موسوم به «بهاگ نگر» گردانید و در آخر از آن نام پشیمان گشته موسوم به «حیدرآباد» ساخته لیکن در میان خلایق مشهور به «بهاگ نگر» است نه «حیدرآباد» … و منازل پادشاهی به نوعی ساخته و پرداخته شده است که مسافران اقلیم سبعه قرین آن در هیچ مُلک نشان نمی دهند…» (هند و شاه، 1281 ق، ج 2: 173)
مآخذ تاریخی دیگر تسمیه «حیدرآباد» را از واژه «حیدرمحل» دانسته و معتقد اند که حیدرمحل لقبی بوده است که پس از ورود بهاگ متی مذکور به حرم سرای شاه به وی داده شده و از این رو، نام «بهاگ نگر» به «حیدرآباد» تغییر یافته است (1991:16,Alikhan) بعضی مآخذ تاریخی نیز از زنی به نام «بهاگراتی» مادر محمدقلی قطب شاه نام برده اند و معتقد اند که «بهاگ نگر» مشتق از «بهاگراتی» است. نکته دیگری که مورد توجه قرارگرفته این است که «بهاگ نگر» صورت تحریف شده ای از کلمه «باغ نگر»(Bhagh Negar) به معنی شهر باغ ها است و این نام به علت سرسبزی و وفور باغ های پربار در این ناحیه به این شهر داده شده بود.
بی گمان موضوع «بهاگ متی» بیشتر به افسانه شبیه است چون از نظر تاریخی جای تردیدی باقی نیست که «محمدقلی قطب شاه دختر شاه میرزای اصفهانی(را) که از سادات صحیح النسب طباطبائی بود و سال های فراوان امیر جملگی(وزارت) ابراهیم قطب شاه به او تعلق داشت به عقد نکاح درآورد»(هند و شاه، همان: 172) و از همین ازدواج است که «حیات بخشی بیگم» یعنی تنها فرزند محمدقلی قطب شاه که از زنان نام آور این دودمان است زاده شد. همان دختری که بعدها «شاه عباس والی ایران یکی از معتمدان درگاه خود را به دکن فرستاده صبیه فرمانده تلنگ(محمدقلی قطب شاه) را جهت ازدواج و همبستری یکی از اولاد امجاد خود خواستگاری فرمود»(همان: 174) ولی گویا این ازدواج سرنگرفت چون «حیات بخشی بیگم» به عقد پسرعموی خود که بعدها به نام «سلطان محمد قطب شاه» معروف شد درآمد.
از سوی دیگر می دانیم که محمدقلی قطب شاه از معماران ماهر روزگار خود بوده است و یکی از عموهایش «حیدرقلی» نام داشته و شاید در نام گذاری «حیدرآباد» این نام مورد نظر وی بوده باشد. به هر رو می توان گفت که «حیدرآباد» در روزگار خود از شهرهای سرسبز و فرح بخش و پررونق هند بوده است.
شیعیان قُطُب شاهی
شیعیان قطب شاهی سلسله ای ایرانی بودند که توسط سلطان قلی همدانی از ترک های بهارلو و از نوادگان قرایوسف و اسکندر(پادشاهان شیعه قراقویونلو) در قلعه گلکنده در یازده کیلومتری غرب حیدرآباد کنونی(مرکز ایالت آندراپرادش هند) تأسیس شد. وی که از سرداران بزرگ محمدشاه سوم بهمنی بود در 1463م از سوی وی به سمت حاکم دکن منصوب شد و لقب قطب الملک گرفت. پس از فروپاشی حکومت بهمنیان یعنی شاهان فارسی زبان افغانی در بیدر، و هم زمان با پادشاهی شاه اسماعیل یکم صفوی، قطب الملک در 1518م استقلال خود را در گلکنده اعلام داشت و سلسله قطب شاهیان را بنا نهاد که تا 1687 دوام آورد. سلطان قلی قطب شاه پس از جلوس شاه اسماعیل صفوی بر تخت سلطنت ایران، «در خطبه، نام آن حضرت را مقدم بر اسم خود گردانیده و نام اصحاب ثلث(خلفای سه گانه) را به تدریج و مرور از خطبه ساقط ساخت….»(هند و شاه، همان : 168) و همین امر به نزدیکی قطب شاهیان با دربار ایران و شاهان شیعه صفوی انجامید.
پس از سلطان قلی قطب شاه، فرزندانش جمشیدقلی(50-1543م) و ابراهیم قلی(80-1550م) به حکومت گلکنده در دکن دست یافتند. ابراهیم قلی که مدت سی سال حکومت کرد از امیران با تدبیر این سلسله شمرده می شود که به بازسازی قلعه گلکنده پرداخت و مدارس و مساجد بیشتری در آن ساخت و در شکست دادن امپراتوری هندوی رام راج با سایر امرای مسلمان هند شرکت کرد.(کرمی، 47:1373)
معروف ترین فرمانروای این سلسله محمدقلی، قطب شاهِ پنجم فرزند ابراهیم قلی است که از 1580 تا 1612م به مدت 32 سال حکومت کرد و دوران وی دوره اوج و بالندگی قطب شاهیان به شمار می رود. از مهم ترین اقدامات او بنای شهر فعلی حیدرآباد در آغاز هزاره دوم هجری در نزدیکی قلعه گلکنده بود.
وی در دوران حکومت خود به ترویج زبان فارسی در منطقه دکن اهتمام ورزید و خود به زبان های تلگو و فارسی شعر می گفت تا آنجا که او را مؤسس ادبیات دکنی به شمار آورده اند. او سنن بومی و محلی را ارج فراوان می گذاشت و موفق شد که نوعی عطوفت و رابطه قلبی میان مسلمانان و مردم بومی دکن ایجاد کند. وزیر اعظم او میرمحمدمؤمن استرآبادی از امرای دربار صفوی بود که بعدها به گلکنده کوچید. در زمان محمدقلی قطب شاه روابط سیاسی میان ایران و دکن بسیار نزدیک بود و سفیرانی از دربار ایران به دکن آمدند و او نیز سفیران چندی را به دربار شاه عباس صفوی گسیل داشت. سلطان محمد قطب شاه برادرزاده محمدقلی، ششمین فرمانروای دکن از سلسله ایرانی تبار و شیعه مذهب قطب شاهی است که در 1617م بزرگ ترین مسجد جنوب هند را به نام «مکه مسجد» در حیدرآباد بنا کرد. وی در ترویج مذهب تشیع و زبان فارسی در دکن اهتمام بسیار کرد و قصاید و اشعار زیادی در مدح اهل بیت از جمله سیدالشهدا و حماسه کربلا سروده است. در زمان او نیز روابط سیاسی و اعزام سفرا میان ایران و دکن برقرار بوده است.
پسر وی عبدالله قطب شاه که در 12 سالگی به حکومت رسید مدت 46 سال فرمانروایی کرد و در دوران وی قلمرو قطب شاهیان گسترش بیشتری یافت ولی با فشار شاه جهان امپراتور مغول هند او ناچار شد نام امامان و پادشاه ایران را از خطبه های نماز حیدرآباد حذف کند. با این همه روابطش با دربار ایران بسیار صمیمانه بود و مبادله سفرا میان دو کشور ادامه یافت. از این دوره فشار دربار دهلی برای سرنگونی خاندان شیعه مذهب قطب شاهی آغاز شد و رفته رفته شدت گرفت و قلعه گلکنده دو بار در سال های 1656م و 1687 به محاصره سپاهیان دربار دهلی در آمد و سرانجام در 1687م یعنی در دوران حکومت ابوالحسن تاناشاه داماد عبدالله قطب شاه این قلعه به تصرف سپاهیان اورنگ زیب درآمد و سلسله شیعه قطب شاهی دکن برچیده شد. تاناشاه بقیه عمرش را در زندان و تبعید به سربرد و در 1700م در زندان درگذشت. پس از تاناشاه امرای متعددی از سوی دربار دهلی برای فرمانداری دکن منصوب شدند تا اینکه نوبت به خاندان آصف جاهی رسید(الهی، 1381: 54-41) .
رواج زبان و ادبیات فارسی در دکن
کتیبه های فارسی که در بیشتر بناهای دوران قطب شاهیان دیده می شود و نیز عبارات فارسی سنگ قبرهای قلعه گلکنده نشانگر گستردگی بسیار زیاد زبان فارسی و نفوذ آن به تمامی امور روزمره زندگی مردم آن دوران است. به ویژه در دوران ابراهیم قلی قطب شاه که سلطانی ادب دوست بود زبان فارسی، زبان رسمی بود و امور دیوانی با زبان فارسی انجام می شد و در این دوره کتاب های پرارزشی در زمینه های گوناگون مذهبی و تاریخی و فلسفی به این زبان نگاشته شده است.
شاهان قطب شاهی مانند جمشیدقلی(پسر سلطان قلی که مدت کوتاهی حکومت کرد) و محمدقلی قطب شاه به زبان فارسی شعر می گفته اند و اشعار آنها هنوز باقی است. نمونه ای از اشعار فارسی محمدقلی قطب شاه را که دوران حکومت 32 ساله وی را دوره اوج زبان و ادبیات فارسی در دکن شمرده اند، در زیر می آوریم:
ساقی بیار باده که فصل بـهار شــد
صحن چمن ز آب و هوا لاله زار شد
ما اقتدا به شرب مدام تـو کرده ایـم
پر کن پیاله را که زمان خمار شـد
چشم فلک ز رشک مقیمان بزم تـو
چون دیده صراحی می اشکبار شد
هر جرعه ز زهر غضب نوش کرده ام
از دست آن نگار، مرا سازگـار شد
کردیم از رقیب نهان راز دل چه سود
زان یک نگاه راز مرا آشـــکار شـد
اکنون کند کناره زمن ناصحا چودید
کین صید دل به دست غم او شکار شد
بر وعده وصال، دلت خوش کن ای حبیب
چون قطبشه ز هجر رخت بی قرار شد
(رضوی، 1357 ق)
دربار سلطان محمد قطب شاه نیز محل گردهمایی دانشمندان و فاضلان و شاعرانی بود که از فارس، خراسان، عراق و شمال هند به دکن آمده بودند. از جمله میرمؤمن استرآبادی، محمدبن خاتون عاملی، علی بن طیفور بسطامی، حسن بن علی الفرسی، محمدامین شهرستانی و …
خود سلطان محمد که دارای طبع شعر بوده اشعار فارسی و اردو با تخلص «سلطان» و «ظل الله» می سروده که بعضی از اشعار فارسی وی هنوز باقی است: از جمله
لاله رویان زغـم دهـر نجاتم دادنـد
وز شراب لب خود آب حیاتم دادند
تلخ کامیم شده دور که شیرین دهنان
از شکرریزی لب، طرفه نباتم دادند
تازه تر از ارمم، سبزتر از گلشن حسن
رنگ و بویی ز بهارت به زکاتم دادند
(رضوی، همان: 77)
در دوران عبدالله قطب شاه برگزاری مراسم میلاد پیامبر اسلام مورد تأکید بسیار بوده است و این مراسم در فضای دلگشای میدانی که در جنوب قصر کوه پیکر دادمحل قرارداشت برگزار می شد.
«در شب آخر این سور پر سرور سفره عامی در میدان دادمحل می کشند و خواص و عوام طبقات اسلام در آن مقام جمعیت زیادی نموده تناول می نمایند و تمام اطراف میدان را در آن شب چراغان می کنند و آتش بازی بسیار در اندرون دولت خانه و بیرون می سوزانند و آن شب تا صباح داد عیش و عشرت می دهند و هنگام رقص و ساز را تا طلوع آفتابِ جهان تاب گرم می دارند …. و مدت دوازده روز و شب این سرور پر سرور امتداد می یابد و محاسبان دفتر شاهی اخراجات این جشن و میزبانی را سی هزار هون به قید قلم درمی آورند»(شیرازی، 1361ق: 67).
جشن نیمه شعبان که مسلمانان شبه قاره آن را شب برات می نامند نیز با جلال و شکوه خاصی در دوران قطب شاهیان برگزار می شده است. به نوشته شیرازی:
«از آداب حمیده و رسوم پسندیده….سلطان عبدالله قطب شاه… جشن لیلة البرات است که ولادت با سعادت امام منتظر قائم… در این شب اتفاق افتاده و آن حضرت از غایت خلوص اعتقاد و ولا و نهایت تشیع و ولو به دودمان خیرالمرسلین و عترت امیرالمؤمنین … در تعظیم و تکریم این شب مبالغه بسیار دارند و آن را ثانی شب قدر و تالی روز عید گردانیده است…»(شیرازی، همان :273)
مراسم عزاداری خاندان پیامبر و به ویژه عزاداری مُحرم در دکن از دوران حکومت احمدشاه بهمنی که به مذهب تشیع گروید و از مریدان خواجه گیسودراز(سید محمد حسینی) بود آغاز و در دوره های دیگر ادامه یافت و امروزه نیز با شکوه خاصی برگزار می شود.
به نوشته شیرازی، شاهان قطب شاهی در برگزاری و نمایش «قصه شهادت شهدای کربلا و گرفتاری سراپرده نشینان حرم محترم آن زبده آل عبا و محروم ماندن ز یار و مددکار در آن صحرای پرکرب و بلا» اهتمام و کوشش وافری داشتند(همان: 49) مرثیه ای که سلطان محمد قطب شاه در وصف شهدای کربلا سروده یکی از زیباترین و جان گدازترین مراثی سروده شده در مورد حماسه عاشورا است.
بناهای قطب شاهیان
قطب شاهیان بیشتر بناهای خود را در جنوب رودخانه «موسی»(Musi) ساخته اند و این قسمت که بعدها با دیواری به طول ده کیلومتر محصور شده است قسمت قدیمی شهر حیدرآباد به شمار می رود. یکی از قصوری که «محمدقلی قطب شاه» در این شهر ساخت قصری موسوم به «خدادادمحل» بود که از نظر عظمت خود شگفتی همه بیگانگان را برمی انگیخت. این قصر که محل اقامت شاه و درباریان بود از بناهای رفیع بزرگ دوره قطب شاهیان به شمار می رفت که هفت طبقه داشت و هر طبقه به نام یکی از امامان شیعه نام گذاری شده بود. طبقه هفتم که بالاترین طبقه بود «الهی محل » نام داشت و بقیه طبقات به ترتیب از بالا تا پائین با عناوین «محمدی محل»، «حیدری محل»، «حسنی محل»، «حسینی محل»، «جعفری محل» و «موسوی محل» نام گذاری شده بود. از این بنا که اشعار بسیاری در وصف آن سروده شده است اکنون اثری در دست نیست(1956:349و Siddiqui)
مکه مسجد
یکی دیگر از بناهای عظیم قطب شاهیان در حیدرآباد که امروزه باقی مانده «مکه مسجد» است که از بزرگ ترین و معظم ترین مساجد هند و جنوب آسیا به شمار می رود در تمام ساعات شبانه روز بر روی نمازگزاران باز است. از آنجا که بخشی از این بنا با مصالح آورده شده از مکه ساخته شده و گویا توسط «اورنگ زیب» «مکه مسجد» نامیده شده است. سنگ بنای این مسجد را سلطان محمد قطب شاه نهاده که گویند از دوازده سالگی تا آن هنگام نمازش هرگز قضا نشده بود. گفته اند در دوران قطب شاهیان هفتصد مسجد کوچک و بزرگ در حیدرآباد هند ساخته شده است که از جمله آنها می توان از مساجد حاجی کمال، رحیم خان، صالحه بیگم، تولی، قطب عالم، میان مشک، خیرت آباد، سکندرآباد، افضل گنج و مشیرآباد نام برد.
ساختمان دیگر قطب شاهیان در حیدرآباد «دارالشفاء» است که در واقع بیمارستان رایگان بوده در آن با طب یونانی درمان می کردند و دارای پزشکان یونانی، ایتالیائی و ایرانی بوده است. در گوشه حیاط دارالشفاء عاشورخانه ای ساخته شده که در آن علم حضرت زین العابدین(ع)، علم حضرت زینب(ع) و علم حضرت سکینه(ع) قراردارد»(کرمی، 155:1373)
از بناهای دیگر این دوره دریاچه و سد «حسین ساغر Housain Sagar » است(سدهای مخزنی را در دکن ساغر می گویند که در واقع همان جام آب است) که در زمان ابراهیم قلی قطب شاه به دست «حسین شاه ولی»(شاید از اعقاب شاه نعمت الله ولی) بر روی یکی از شعب رودخانه «موسی» که از میان شهر می گذرد ساخته شده است و در قلب «حیدرآباد» بر سر راه «سکندرآباد»(از بناهای سکندر جاه، نظام سوم) قراردارد. آرامگاه سلاطین قطب شاهی نیز(به جز اولین و آخرین آنها) در منطقه وسیعی در کنار قلعه «گلکنده» واقع شده و مزار هر یک از سلاطین این سلسله گنبد و بارگاهی جداگانه دارد. این بناها که از آثار ارزشمند معماری دوران قطب شاهی است، دارای گنبدهای رفیع و منارهای بسیار زیبا با کتیبه های فارسی است.
چهار منار
برج دو طبقه بسیار زیبائی به نام «چهارمنار» که امروزه(مانند برج ایفل پاریس) مظهر شهر «حیدرآباد» به شمار می رود نیز از بناهای محمد قلی قطب شاه است که بنا به قول مشهور در محل زادگاه «بهاگ متی» معشوق او بنا شده است و در چهارگوشه بام آن چهار منار مرتفع و زیبا ساخته اند و از این رو به «چهارمنار» معروف شده است.
«دایره میرمؤمن» که در اصل مزار «میر محمد مؤمن استرآبادی» وزیر ایرانی محمدقلی قطب شاه است امروزه از مزارات و گورستان های شیعیان در شهر حیدرآباد به شمار می رود. مدتی پس از برچیده شدن قطب شاهیان، منطقه دکن و حیدرآباد به دست خاندان مسلمان دیگری به نام «آصف جاهیان» سپرده شد که تا استقلال هند بر این منطقه حکمرانی داشتند.
اسامی سلاطین قطب شاهی و مدت حکومت هر یک
آصف جاهیان
دودمان آصف جاهی که «نظام»های دکن نیز نامیده می شوند سلسله ای مسلمان بود که سال ها پس از انقراض قطب شاهیان، در شهر حیدرآباد مستقر شده و هفت نسل از افراد این خانواده(با پسوند علی خان) تا سال 1956 که ایالات هند بر مبنای زبانی تقسیم بندی شدند فرمانروای منطقه دکن(آندراپرادش) بودند. این خاندان همچنین به علت پای بندی و تعصب به مبانی مذهبی و علاقه به مذهب شیعه و زبان فارسی روابط خوبی با پادشاهان ایران به ویژه قاجارها و پهلوی برقرارکردند.
جد اعلای خاندان آصف جاهی، خواجه عابد الیاس قلیچ خان از نوادگان شیخ شهاب الدین سهروردی و در اصل از اهالی علی آباد سمرقند در ازبکستان کنونی بود که در سال های 55- 1654م هم زمان با سلطنت شاه عباس یکم صفوی و کمی پیش از نخستین حمله اورنگ زیب به دکن در سر راه خود به مکه سفری به هند کرد و به دربار اورنگ زیب امپراطور گورکانی هند راه یافت و از لشگریان بلندپایه وی شد. در سال 1687م هنگام فتح قلعه گلکنده به دست اورنگ زیب که به سلطنت قطب شاهیان شیعه مذهب پایان بخشید وی رشادت و شجاعت بی مانندی از خود نشان داد ولی در همین نبرد به شدت زخمی شد و پس از سه روز درگذشت.
نظام الملک
میرقمرالدین بهادر که بعدها به «نظام الملک آصف جاه» ملقب شد فرزند میرشهاب الدین نواده خواجه عابد قلیچ خان بود که با وصلت پدرش با دختر نواب سعدالله خان صدراعظم شاه جهان به دنیا آمد و در بیست سالگی به سرداری سپاه گورکانیان هند رسید و در سال 1724م شاید به پاس دلاوری ها و خدمات جد خود در فتح گلکنده به حکمرانی دکن منصوب شد و قدرت زیادی در این منطقه به هم رسانید. با ورود نیروهای انگلیسی و فرانسوی به هند و آغاز استعمار این منطقه قدرت دربار دهلی رفته رفته رو به زوال نهاد و میرقمرالدین خان یا آصف جاه یکم که تشکیلات منظمی برای خود در دکن ترتیب داده بود کمابیش خودمختار شد(1727م ) و این منطقه را در اختیار خود گرفت و بدین سان سلسله آصف جاهی که امرای آن را به مناسبت لقب مؤسس این سلسله یعنی نظام الملک، «نظام» می نامند در دکن حاکمیت یافتند.
قمرالدین خان یا نظام الملک همان شخصی است که حدود ده سال بعد در اوان حمله نادرشاه افشار به هند(1738م) به دربار دهلی فراخوانده شد و نقش مهمی نیز در نبرد کرنال و جریانات روزهای اقامت نادر در دهلی بازي می کرد. برخی از مورخان اشاره کرده اند که نظام الملک مدت ها پیش از حمله نادر به هند، به دربار دهلی در این مورد هشدار داده بود و گفته اند که هم زمان با سقوط قندهار به دست نادرشاه با وی مکاتبه داشته و نادر را از وضع دربار دهلی آگاه ساخته بود. هر چند میرزامهدی خان استرآبادی نگارنده کتاب «دره نادر» به حضور 300 هزار تن سپاه دکن به فرماندهی نظام الملک در دشت کرنال اشاره کرده است ولی مورخان دیگر معتقد اند که وی در هنگام حمله نادرشاه به هند از احضار لشگریان خود دریغ کرد. به هر رو می دانیم که با میانجی گری وی میان محمدشاه گورکانی و نادرشاه افشار کشتار مردم دهلی توسط سپاه نادر متوقف شد و دو طرف جنگ برای صلح سازش کردند. گفته اند که نادرشاه افشار او را به خاطر شجاعت و حسن تدبیرش مورد تفقد قرارداده است.
هر چند نظام الملک کوشید که در رقابت استعماری انگلیس ها و فرانسوی ها در شبه قاره هند بی طرفی خود را رعایت کند لیکن جانشینان او یعنی ناصرجنگ، مظفرجنگ و صلابت جنگ که پس از مرگ او در سال 1748م به جان هم افتاده بودند نخست زیر نفوذ فرانسوی ها قرارگرفتند تا اینکه انگلیسی ها توانستند اعتماد صلابت جنگ فرزند سوم نظام را به دست آورده و در 1759م با وی پیمانی برای اخراج فرانسویان بستند که این رویداد آغاز نفوذ انگلیس ها در دربار دکن به شمار می رود. حکومت صلابت جنگ دیری نپائید و چندی بعد در 1762م فرزند چهارم نظام الملک به نام میرنظام علی خان برادرش را دستگیر و زندانی کرد و خود با استناد به فرمان دربار دهلی به نام آصف جاه دوم به حکومت رسید و پایتخت را که به اورنگ آباد منتقل شده بود دوباره به حیدرآباد برگرداند(1763م).
گرچه در آن زمان مبارزه با انگلیس ها در هند شدت می گرفت ولی عوامل انگلیسی موفق شدند که برای تأمین منافع بلندمدت خود رابطه میان نظام حیدرآباد و حیدرعلی حاکم مسلمان میسور(ایالت جنوبی هند) را قطع کند و این امر منجر به سرکوب و از میان برداشتن تیپو سلطان فرزند شجاع حیدرعلی و قهرمان ضداستعماری هند شد و روابط نظام با انگلیسی ها ادامه یافت و در دوران حکومت نظام سوم یعنی میراکبرعلی خان ملقب به سکندرجاه که تا 1829م(1245 ق) دوام یافت نفوذ انگلیسی افزایش چشم گیری پیداکرد و انتخابات کشوری و لشگری با نظر آنها انجام می شد. شهر سکندرآباد در نزدیکی حیدرآباد از بناهای سکندرجاه است.
نظام چهارم یا میرفرخنده علی خان ملقب به نصیرالدوله در مدت حکومت 28 ساله خود با نفوذ انگلیسی ها مبارزه کرد و اتباع بیگانه را از مشاغل دولتی دکن کنار گذاشت و از این رو روابط دولت آصف جاهی با انگلیسی ها در دوران وی تیره بود.
فرزند وی یعنی میرتهنیت علی خان(افضل الدوله) که پس از مرگ پدر در 1857م(1274 ق) به حکومت رسید دست به اصلاحات اداری زیادی در دستگاه سلطنت خود زد و از آنجا که عقاید مذهبی راسخی داشت خرید و فروش و نوشیدن مشروبات الکلی را منع کرد و در دوره حکومت 12 ساله خود مسجد و بازار افضل گنج را بنا کرد. پس از درگذشت نظام پنجم، فرزندش میرمحبوب علی خان یا آصف جاه ششم در خردسالی به حکومت رسید و یکی از امرای وقت دکن به نام سالار جنگ دوم(مختار الملک) نیابت حکومت را به دست گرفت. او نخست میرزا نصرالله خان فدایی اصفهانی را مأمور آموزش و پرورش نظام کرد تا اینکه در 1885م(1303ق) قدرت اجرایی کامل به نظام واگذار شد. میرمحبوب علی خان پس از دیدار با لردکُرزن نایب السلطنه هند در 1902م(1320 ق) منطقه برار دکن را به انگلیس ها اجاره داد و روابط خوبی با انگلیسی ها برقرار کرد.
میرعثمان علی خان، آخرین نظام حیدرآباد
میرمحبوب علی خان در 1911م(1329 ق) با سکته قلبی درگذشت و فرزندش میرعثمان علی خان که آخرین نظام حیدرآباد به شمار می رود با لقب آصف جاه هفتم به قدرت رسید و موفق شد که در منطقه دکن در زمینه های گوناگون اداری و اقتصادی تحولی ایجاد کند. به خاطر روابط نزدیک وی با انگلیس ها که تا استقلال هند در 1947م ادامه داشت لقب «یار وفادار دولت بریتانیا» را دریافت کرد که گویا او آن را نپذیرفته است.
«هنگامی که صحبت بر سر استقلال هند بود، انگلیس ها به نظام اطمینان داده بودند که بعد از استقلال، دولت های محلی هند آزاد خواهند بود که یا مستقل باشند یا به اتحادیه دولت های هند بپیوندند. اما در 10 ژوئیه 1947 که استقلال هند اعلام شد در بیانیه استقلال هیچ اشاره ای به این موضوع نشده بود. در 15 اوت 1947 هنگامی که انگلیس قوای خود را از هند بیرون برد حیدرآباد دولتی مستقل بود اما در ژوئن 1948 که لرد مونت باتن نایب السلطنه هند این کشور را ترک کرد، مسأله دولت های محلی از جمله دکن و کشمیر حل نشده بود. از این رو روابط نظام با دهلی رو به وخامت گذاشت و در نتیجه نظام به شورای امنیت سازمان ملل شکایت کرد»(کرمی، 1373: 107)
ولی در 13 سپتامبر 1948 دو روز پیش از آنکه شکایت دولت حیدرآباد در شورای امنیت مطرح شود حیدرآباد به اشغال ارتش هند درآمد و یک سال بعد نظام از سوی دولت هند عنوان «راج پر اموخ» یافت و تا سال 1956 بدین سمت باقی بود. در این سال که تقسیمات ایالتی جدید صورت گرفت حیدرآباد مرکز ایالت آندراپرادش شد و نهرو نخست وزیر وقت هند نظام را به عنوان حاکم دولت ایالتی معرفی کرد. اما او این سمت را نپذیرفت و از سیاست کناره گرفت تا اینکه 11 سال بعد در 1967 درگذشت.
روش حکومتی نظام مدارا و هم زیستی با هندوها بود و با وجود تسلط مسلمانان بر سازمان های اداری و حکومتی دکن، در دوران میرعثمان علی خان دو تن از وزرای اعظم او مهاراجه های هندو بودند و هندوها در دکن اکثریت داشتند. پس از درگذشت نواب میرعثمان علی خان نوه پسری او یعنی میربرکت علی خان ملقب به مکرم جاه(پسر میرحمایت علی خان ملقب به اعظم جاه) عنوان نظام هشتم یافت اما دارای مقام دولتی و حکومتی نبود.
سال ها بعد، دولت هند برای خرید 173 قلم از گنجینه جواهرات با ارزش که در خانواده نظام باقی مانده بود مبلغ 218 کرور روپیه به بازماندگان وی پرداخت کرد که در میان آنها الماس معروف به جاکوب به وزن 45/187 قیراط دیده می شد. در آن زمان گفته می شد که بهای جواهرات باید میان بازماندگان نظام که حدود 305 تن بودند تقسیم شود.
اوضاع فرهنگی دکن در دوران آصف جاهیان
«یکی از مهم ترین ویژگی های فرهنگی زمان آصف جاهیان گسترش زبان فارسی در دکن به عنوان زبان رسمی کشور و دوام تمدن و فرهنگی بود که از زمان بهمنی ها و سپس قطب شاهیان در این منطقه به جای مانده بود … مهاجرت شخصیت های فرهنگی [ایران] به دکن که در دوران بهمنی ها آغاز شده بود در دوره آصف جاهیان به اوج خود رسید و اهل علم و دانش و هنر اعم از پزشکان، منجمان، مهندسان، خطاطان، نقاشان، علمای دین، شاعران، نویسندگان، معماران، نوازندگان، خوانندگان ایرانی به حیدرآباد روانه شدند و آثار ارزنده ای در زمینه های مختلف از جمله پزشکی، فلسفه، علوم دینی، ادبیات، نظم و نثر و نظم به زبان فارسی به وجود آوردند … از جمله نشانه های اهمیت زبان فارسی در این دوره در دکن تألیف دو عنوان فرهنگ لغت فارسی به فارسی یعنی فرهنگ نظام(از سیدمحمدعلی داعی الاسلام) و آصف اللغات(از نواب عزیز جنگ بهادر) است … از دیگر نشانه های رواج خط و زبان فارسی در این دوره کتیبه های ساختمان ها و نوشته های سنگ مزارها است که همگی به فارسی روان و سلیس نوشته شده است»(کرمی، 1373: 112-111)
همان گونه که روی کار آمدن صفویان و رواج مذهب تشیع در ایران در اوایل سده شانزدهم میلادی مهاجرت کاروانی از بزرگان علم و ادب و فلسفه و عرفان را به سوی دربار سنی مذهب دهلی درپی داشت. شورش افغانی های سنی مذهب و سقوط فاجعه آمیز اصفهان به دست آنان نیز موج دیگری از اهل علم و ادب را روانه سرزمین هند کرد که عمده آنها به سبب رواج مذهب تشیع در حیدرآباد و علاقه حکام آصف جاهی به خاندان پیامبر رو به سوی این خطه نهادند.
برخی از فرمانروایان دودمان آصف جاهی دکن نیز مانند حکام قطب شاهی، به فارسی و ترکی شعر می گفتند. نظام الملک(آصف جاه یکم) که خود شاعری توانا بود «آصف» و «شاکر» تخلص می کرد و دیوانش چاپ شده است. او شاگرد ادبی میرزاعبدالقادر بیدل است که ارادت خاصی به امام علی(ع) و خاندان او داشته است. آصف جاه یکم پس از اعلام سلطنت خود در دکن از بیدل دعوت کرد تا از دربار دهلی به حیدرآباد دکن بیاید ولی او شعر معروف خود را فرستاد و عذر خواست.
نمونه ای از غزل های زیبای نظام الملک آصف جاه برگرفته از دیوان آصف را در زیر می خوانیم:
اشتـیاق دیـدن آن بی وفـا داریم مـا
گر کدورت در دلش باشد صفا داریم ما
از پنـاه دیگران باشد پــناه ما قـوی
هرکسی اینجا کسی دارد، خدا داریم ما
جز خدا در بحر دنیا نیست حاجت با کسی
نفرت یاری ز لطــف ناخــدا داریم مـــا
از قد خم گشته، ما را نیست اکراهی به دل
راستی را درکف خود چون عصا داریم ما
بوی گل را بس که او هرجا پریشان می کند
شکوه از غمازی باد صبا داریم ما
ای پری از ما چه می پرسی ز نقد جیب دل
هرکه دارد هرچه از دنیا وفا داریم ما
(کرمی، 1373: هشت)
میرمحبوب علی خان(نظام ششم) و میرعثمان علی خان(نظام هفتم) آخرین حکام آصف جاهی نیز اهل شعر و ادب فارسی در این سرزمین بوده و اشعاری شیوا و پرمایه از خود به یادگار گذاشتند.
میرعثمان علی خان از همان اوان جوانی دارای ایمان محکمی بوده و به اهل بیت نبوت و به حضرت علی(ع) اخلاص خاص داشته و از زمانی که به سرودن شعر پرداخت و به مدحت اسوه نبوت و طهارت و پنج تن آل عبا علیهم السلام رطب للسان گشت و ارادت و مدحت آن سروران بزرگوار را باعث نجات می دانست و بر این مطلب یقین کامل داشت؛ از او است:
از طفیل احمد و زهرا و سبطین و علی
سینه دارم پرز ایمان، دل ز ایمان منجلی
چون نظام هفتم خود طبع شعر و ذوق لطیفی داشت شعرای هم زمان خود را تشویق می کرد. آثاری که از شعرای زمان وی باقی مانده خیلی زیاد و عهد او یکی از دوره های رونق ادب پارسی در هند شمرده شود. گفته می شود که علامه اقبال لاهوری نیز به نظام هفتم خلوص بسیار داشته است. «مراسم عزاداری اهل بیت رسول الله به ویژه تعزیه خوانی واقعه کربلا در زمان آصف جاهیان نیز همانند دوره قطب شاهیان برقرار بود. فقط در زمان میرمحبوب علی خان برای مدتی کم رنگ شد. اما پس از مرگ وی و جانشینی عثمان علی خان به جای او دوباره این مراسم رونق گرفت»(کرمی، همان : 123)
محمدشریف رازی در این زمینه می نویسد: «پدران مرحوم نظام [هفتم] به مذهب حنفی و سنی متعصب بودند. اما آن مرحوم به مذهب اهل بیت علیهم السلام گراییده و از محبین غیور و متعصب و با عشق و حرارت ایشان گردیده و در مجلس سوگواری که در ایام محرم و عاشورا در عزاخانه زهرا علیها سلام تأسیس می کرد خود شرکت نموده و با سوز و گدازی با اشک روان از دیدگان می سرود:
شاه است حسین و پادشاه است حسین
دین است حسین و دین پناه است حسین
سـرداد و نـداد دست در دست یزید
یعنی که بــناء لا الــه است حســـین
(رازی، 15:1353)
از میر عثمان علی خان(نظام هفتم) غزلیات زیبایی با تخلص عثمان باقی مانده است و دیوان اشعار او در سال 1379 در 130 صفحه از سوی سرکنسولگری جمهوری اسلامی ایران در حیدرآباد منتشر شد که شامل یک پیش درآمد، یک مقدمه و 109 غزل و یکصد دو بیتی و رباعی و سه نمونه نثر فارسی است. غزلی از او را می خوانیم.
گردی از سجود درت بر جبین ما است
سرمایه سعادت دنیا و دین ما است
آن نور عشق در دل ماه است کافتاب
هر صبح روشن از نفس آتشین ما است
تا خاک آستــانه آن ماه وش شدیم
روی نـیاز اهل وفا بر زمین ما است
فصل بهار ختم شد و در چمن صبا
پا در رکاب چون نفس واپسین ما است
عثمان، زدرفشانی چشمان تر مپرس
این گنج بی بها است که در آستین ما است
در دربار او نویسندگان و شاعران پرمایه ای چون میرغلامعلی آزاد بلگرامی، شفیق اورنگ آبادی، غلام قادر گرامی، شاه تجلی علی حیدرآبادی، حکیم شمس الله قادری، سیدمحمدعلی داعی الاسلام، نواب عزیز جنگ بهادر، عبدالطیف خان شوشتری، میرعالم، میرزاطاهر شیرازی و … می زیستند که همگی آنها آثار بدیعی از نظم و نثر به گنجینه ادبیات فارسی افزوده اند.
سفیر ایران و صادق هدایت در حیدرآباد
علی معتمدی اولین سفیرکبیر ایران در هندوستان در سفری در 1314 همراه با وزیرامورخارجه وقت ایران به حیدرآباد دکن، با میرعثمان علی خان ملاقات و گفتگو کرده است و در این مورد می نویسد: «در این مسافرت ملاقاتی با نظام حیدرآباد که اخیراً فوت کرد نمودیم. نامبرده در ضمن مذاکرات اظهار داشت که بر مذهب تشیع است و مقداری از اشعاری که به فارسی در مدیحه ائمه هدی سروده بود برای ما خواند و چون از ایشان خواهش شد اشعار مذکور را به چاپ برساند اظهار داشت که اکثریت مسلمانان حیدرآباد پیرو مذهب تسنن هستند و عنوان کردن مطلب مصلحت نیست. حیدرآباد دارای هفده میلیون جمعیت بود که سيزده درصد آن مسلمان و بقیه هندو بودند و نظام آنها حکمرانی بود که به نام خود سکه و تمبر داشت و راه آهن داخل کشور خود را اداره می کرد. زبان فارسی در دربار او رایج بود و کتب زیادی به فارسی چاپ کرده و کتابخانه معتبری داشت. حکومت دهلی نسبت به سایر شاهزادگان هندوستان برای او نظام رفیعی قائل بود و عنوان رسمی درباری او «والا حضرت رفیع جاه» بود در صورتی که سایر شاهزادگان هند را والاحضرت خطاب می کردند … سیاست معمول انگلستان تقویت امرای مسلمان در مناطقی که اکثر مردم آن هندو مذهب و تقویت امرای هندو در مناطق مسلمان نشین بود و به این ترتیب موازنه داخلی، امارت ها را مصون از خطر می داشتند. نمونه برجسته آن به طوری که در بالا گفته شد امارت دکن بود که فقط دوازده درصد مردم آن مسلمان بودند و فرمانروای مسلمانی داشتند و برخلاف در کشمیر که 85 درصد جمعیت آن مسلمان بودند مهاراجه هندو حکومت می کرد. هندوستان نزدیک به پانصد شاهزاده بزرگ و کوچک داشت….»(معتمدی، 160:1347)
صادق هدایت نویسنده نامدار ایران که یک سال بعد از معتمدی به هندوستان رفت و داستان «بوف کور» را برای نخستین بار در آنجا منتشر کرد در این سفر سری هم به «حیدرآباد اسلامی» زده و مردم آنجا را فینه به سر و قبا دراز وصف می کند که «انگلیسی سرشان نمی شد»! (بهارلو، 189:1374)
نظام هفتم با نظر محبت و احترام به ایران می نگریسته و به کلیه ایرانیانی که در دکن سکونت داشتند لطف خاص داشته و همیشه از آنان حمایت می کرده است. زبان رسمی دربارش پارسی بوده است. علاقه نظام هفتم به ایران و ایرانیان تا آن حد بود که در سال 1327 اخباری مبنی بر خواستگاری وی از فاطمه پهلوی برای پسر ارشدش منتشر شد و حتی گفته می شد که پادشاه ایران درصدد ازدواج با پرنسس نیلوفر دختر نظام حیدرآباد است که البته هیچ یک از اين دو شایعه به حقیقت نپیوست ولی موارد مشابه تاریخی مانند خواستگاری شاه عباس صفوی از حیات بخشی بیگم تنها فرزند محمدقلی قطب شاه که مادرش ایرانی تبار بود و نیز ازدواج نصرالله میرزا پسر نادر شاه افشار با کوکب خانم دختر یزدان بخش از نوادگان اورنگ زیب را به یاد می آورد.
آثار معماری آصف جاهیان
آصف جاهیان در حیدرآباد بناهای بزرگی ساختند که امروزه نیز برپا است، با توجه به ارادت میرعثمان علی خان به خاندان پیامبر اکرم و به ویژه حضرت زهرا(ع)، وی بناهای متعددی را به نام بانوی بزرگ اسلام ساخته و وقف عام کرده است که عبارت اند از:
– حسینیه ای بزرگ و مجلل به نام «عزاخانه زهرا(ع)»
– مسجدی بزرگ به نام «نمازخانه زهرا(ع)»
– بیمارستانی به نام «شفاخانه زهرا(ع)»
– درمانگاهی به نام «دواخانه زهرا(ع)»
– مسافرخانه ای به نام «مهمان خانه زهرا(ع)»
همچنین باید از:
– کتابخانه آصفیه(دارای نسخه های خطی نفیس)
– موزه نظام
– کتابخانه و موزه سالارجنگ
که از جاذبه های دیدنی حیدرآباد است نام برد.
بخش های گوناگون بناها و کاخ های دوران قطب شاهیان و آصف جاهیان با لغات و اصطلاحات فارسی نام گذاری شده است که هنوز هم به همان نام ها خوانده می شوند از جمله: آئینه خانه، چینی خانه، خاتم بندی، خلوت محل، نظام باغ، چهار کمان، عاشورخانه، جلوخانه، فتح میدان، بالا حصار، سلاح خانه، نیل خانه، جامع مسجد، گوشه محل، باغ عام و بشیر باغ.
دانشگاه عثمانی
مهم ترین تحولی که میرعثمان علی خان در دکن پدیدآورد تأسیس دانشگاه معظمی به نام دانشگاه عثمانی در حیدرآباد است که سهم بزرگی در گسترش فرهنگ اسلامی در منطقه دکن باز می کرد و امروزه از دانشگاه های معتبر هند به شمار می رود. دانشگاه عثمانی تنها دانشگاهی است که تمام دروس آن به زبان اردو یعنی زبان مسلمانان هند تدریس می شود و دارای کرسی زبان و ادبیات فارسی است.
کاخ فلک نما
از دیگر بناهای با عظمت دوره آصف جاهیان کاخ معروف «فلک نما» است که در جنوب حیدرآباد ساخته شده و یکی از معروف ترین و مجلل ترین کاخ های هند به شمار می رود. این کاخ را نواب وقارالامرا بهادر، از نخست وزیران نظام، در سال های 95-1893 به نام همسرش جهاندارالنساءبیگم(سومین دختر نظام پنجم) ساخت و سپس نظام ششم یعنی میرمحبوب علی خان آن را خرید ولی افزون بر نظام شخصیت های خارجی بسیاری در آن اقامت کرده اند. بسیاری از مصالح این کاخ از کشورهای خارجی وارد شده و در نوع خود از زیبایی و شکوه خاصی برخوردار است.
پایگـاه
از دیگر نشانه های رواج خط و زبان فارسی در این دوره خطوط زیبای فارسی بر کتیبه های ساختمان ها و نوشته های هفده سنگ مزار رجال دوران آصف جاهی است که در آرامگاه آنها مشهور به پایگاه در جنوب شرقی حیدرآباد و در نزدیکی مکه مسجد دیده می شود.
کوه مولاعلی(ع)
در سی کیلومتری حیدرآباد نیز مسجدی به نام «مسجد سلطانی» و رواقی به نام «یاقوت سرا» در بالای کوهی معروف به «مولاعلی» ساخته شده است که از تفرجگاه های عمومی به شمار می رود و گفته می شود که احداث این بناها و معروفیت این کوه به «مولاعلی» به علت دیداری است که «یاقوت» نامی از افراد دربارِ «ابراهیم قلی قطب شاه» در این محل با حضرت امیرالمؤمنین در خواب داشته است. این بنا دارای 560 پله از سطح زمین تا قله کوه است که به دستور نظام هفتم ساخته شده است … بر سینه قله کوه اثر پنجه دستی است که می گویند اثر پنجه دست مولاعلی(ع) است و آخرین نظام حیدرآباد به احترام این نسبت میلیون ها روپیه خرج کرده و از کوه پله تراشیده است …» (رازی، 17:1353)
ابراهیم قلی قطب شاه در این محل مسجدی ساخت که به مسجد سلطانی مشهور است … بناهای دیگری نیز در دوران آصف جاهی در بالا و دامنه کوه ملاعلی ساخته شد که از جمله آنها عاشورخانه، مسجد و کاروانسرا است. کتیبه های برخی از این بناها به زبان فارسی است. سه کوه مقدس دیگر نیز در این شهر وجود دارد که به نام های قدم رسول، امام رضا و صاحب الزمان مشهور اند.(کرمی، 1371: 150-169)
خاندان سالار جنگ
اکنون که سخن از تاریخ حیدرآباد و سلسله آصف جاهی است لازم است که یادی هم از خاندان معروف سالارجنگ که از خانواده های اصیل و از سیاستمداران مهم این خطه بوده اند، بشود.
خاندان سالارجنگ تبار خود را به اویس قرنی مرید وفادار و هم رزم امام علی (ع) می رسانند که در جنگ صفین به شهادت رسید. در میانه سده هفدهم میلادی خانواده نواب صاحب از مدینه به هندوستان کوچید و در بیجاپور به دربار عادل شاهیان راه یافت و با یکی از خانواده های اصیل آنجا وصلت کرد. پس از فروپاشی عادل شاهیان اعضای این خانواده به خدمت امپراتوران مغول هند درآمدند ولی چندی بعد به خاندان نظام حیدرآباد پیوستند و خدمات برجسته ای انجام دادند. در 1722 هنگامی که جد بزرگ این خانواده یعنی نواب درگاه قلی خان سالارجنگ بهادر چهارده ساله بود، نظام الملک آصف جاه او را به فرماندهی بخشی از قشون منصوب کرد. شش سال بعد او مشاور مخصوص نظام الملک شد و در دوران جانشینان نظام اول قدرت بیشتری یافت. ناصرجنگ، درگاه قلی خان را مورد تفقد قرارداد و صلابت جنگ او را «معتمدالدوله» و «خان دوران» لقب داد.
نسب مستقیم خاندان سالارجنگ به علی زمان غیورجنگ یعنی سومین نوه دختری درگاه قلی خان می رسد. غیور جنگ در 1770م زاده شد و لقب های منیرالدوله، و امیرالامرا یافت. او به مقام دیوانی ایالت دکن رسید و نخست با دختر میرعالم و پس از وی با خواهر کوچکترش ازدواج کرد. علی زمان خان غیورجنگ چندی بعد به جای پدر زنش میرعالم به صدارت حیدرآباد گماشته شد. در میان نوادگان شیخ اویس قرنی او نخستین فردی بود که به چنین منصب بلند پایه ای می رسید. وی که در 1882م درگذشت از همسر دومش دو پسر داشت: میرمحمدعلی خان شجاع الدوله سالارجنگ و عالم علی خان سراج الملکِ شیرجنگ. اهمیت خاندان سالار جنگ از آن رو است که پنج تن از اعضای آن به صدراعظمی حیدرآباد رسیدند:
– بدیع الزمان خان منیرالملک(1808 تا 1832)
– میرعالم علیخان سراج الملک(1846 تا 1848 و 1851 تا 1853)
– میرتراب علیخان مختار الملک، سالار جنگ یکم(1853 تا 1883) (سی سال)
– میرلایق علیخان، سالار جنگ دوم(1884 تا 1887)
– میر یوسف علیخان، سالار جنگ سوم(1912 تا 1914)
این افراد را که امرای اعظم می خوانند نقش مهمی در امور دیوانی ایالت دکن و نیز امور اجتماعی و فرهنگی حیدرآباد بازی کردند و از نظر سلسله مراتب پس از خاندان پایگاه(آصف جاهیان) قرارمی گیرند. نخستین سالار جنگ یعنی میرتراب علی خان یکی از مدیران و معماران حیدرآباد نوین و یکی از سیاست مداران مهم هند شمرده می شود اما امروزه او را بیشتر با نام موزه سالارجنگ و مجموعه آثار هنری آن می شناسند که بیشترش از آن نواده اش سالار جنگ سوم است. در حالی که او به خاطر حکومت سی ساله اش که صدرات میرتهنیت علی خان و میرمحبوب علی خان را بر عهده داشت نقش بزرگی در تدوین و تنظیم تاریخ حیدرآباد بازی کرد. در دوران صدارت او بود که سیدجمال الدین اسدآبادی به حیدرآباد سفر کرد و مدتی در آن شهر اقامت داشت و به حضور میرمحبوب علی خان نظام ششم هم رسید. سالار جنگ سوم یعنی میریوسف علی خان که مدت دو سال صدارت نظام هفتم(میرعثمان علی خان) را بر عهده داشت یکی از مجموعه داران بزرگ آثار هنری بود که موزه بزرگی در حیدرآباد تأسیس کرد که امروزه به نام خود او موزه سالارجنگ نامیده می شود و بیشتر سران کشورهای جهان از آن دیدار کرده اند.
* امیرسعید الهی: پژوهشگر ارشد علوم سیاسی، کنسولیار پیشین سرکنسولگری ایران در حیدرآباد (هند)
منابع و مآخذ
الهی، امیرسعید(1381). « روابط قطب شاهیان هند با پادشاهان صفوی » فصلنامه تاریخ روابط خارجی. ص 41 تا 54. س 3 ش11 // – بهارلو، محمد (1374) نامه های صادق هدایت، تهران، نشر اوجا // – رازی، محمد شریف (1353). گنجینه دانشمندان، ج 5 // – رضوی، میرسعادت علی (1357 ق). کلام الملوک، حیدرآباد، مجلس اشاعت دکنی محفوظات. // – شیرازی، نظام الدین احمد (1361 ق). حدیقه سلاطین قطب شاهی، به تصحیح و تحشی سید علی اصغر بلگرامی، حیدرآباد، اداره ادبیات اردو. // – کرمی، مجتبی (1373). نگاهی به تاریخ حیدرآباد دکن، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی // – معتمدی، علی (1347). «سه سمت در یک مأموریت»، بیست و چهارمین سالنامه دنیا، ص 169-160 // – هندوشاه، ملامحمد قاسم (1281 ق). تاریخ فرشته، [هند] ج 2
– Alikhan,Reza(1991).Hyderabad,400Years.Zenith Service, Hyderabad, India. // – Siddiqi, A.M. (1956). History of Golcunda, The Letters Publication.
منبع: اطلاعات حکمت و معرفت