
ترجمه سید مهدی حسینی اسفیدواجانی: یکی از مظاهر تمدن اسلامی در عصر میانه گسترش علوم پزشکی بوده است. تمدن اسلامی در زمینه پزشکی دستاوردهای قابل توجهی را به جامعه بشری عرضه کرده است که از جمله می توان پزشکان مشهوری همچون حنین بن اسحاق، زکریای رازی، ابن سینا، علی بن عیسی، ابن خطیب، ابن خاتمه، ابن بیطار، ابن بطلان، زهراوی، مجوسی، ابن نفیس و غیره و تولید آثار مهمی را نام برد که تعدادی از آنها تا اوایل قرن بیستم جزو منابع درسی این رشته در دانشگاه های اروپا بود. بسیاری از این پزشکان خدمات شایسته ای به توسعه شاخه های مختلف علوم پزشکی، داروشناسی، گیاه شناسی، جراحی و تجربه معالجه و روشهای مداوای بیماران کرده اند. نویسنده این مقاله معتقد است علاوه بر این برخی عقاید و دیدگاه های اسلامی خاص موجب دستیابی مسلمانان به اکتشافات جدید پزشکی شد. نهایتا اینکه انتقال علوم پزشکی به غرب در زمانی که ضعف علمی بر آن حاکم بود اثرات چشمگیری در گسترش این علم به اروپا داشت که هنوز هم نشانه های آن هویدا است.
***
مفهوم پزشکی نزد اروپاییان عصر میانه
اگر فن معالجه را در اروپای عصر میانه مورد بررسی و تحقیق قرار دهیم در می یابیم که این حرفه تا حد زیادی به دست شیادان و شارلاتان ها1 افتاده بود. پیشه طبابت تحت هیچ نظم و نظامی نبود و هر کسی می توانست بدون هیچ مانعی به عنوان یک پزشک یا جراح مشغول به کار شود. این قضیه باعث شد که تعداد زیادی افراد کار ناآزموده همچون آرایشگران، گرمابه داران و زنان آموزش ندیده به کار طبابت مشغول شوند. حتی زمانی که روحانیان نیز طبابت را پیشه خود کرده بودند طبق فرامین کلیسا در دوره شكوفایی مكتب سالرنو (1130-1247 میلادی)2معلومات پزشکی اطبا معمولا عبارت بود از شناخت برخی علائم بیماریها و اطلاع از تعداد کمی دستورهای پزشکی. کتابها کمیاب و گرانبها بود و معلمان شایسته به راحتی یافت نمی شدند. بنابراین پزشکی را به معنای درست کلمه باید در جای دیگری می جستیم.
در طول اعصار میانه هیچ تماسی بین اروپای لاتین و مرکز یونانی بیزانس نبود. بر این اساس زبان یونانی در ایتالیا و سیسیل سیر نزولی خود را طی می کرد و آثار نویسندگان مسلمان راحت تر از فرهنگ کلاسیک در اختیار عموم بود. عالم مسیحی در اعصار میانه در زمینه آگاهی های پزشکی دچار سردرگمی بود در حالی که دانشمندان مسلمان بین سده های نهم و دوازدهم میلادی در زمینه فن طبابت و طب اسلامی به رشد و کمال رسیده بودند و نوشته های مربوط به پزشکی هم از لحاظ محتوا و هم کمیت پربار و غنی بودند.
دانشمندان مسلمان که در اسپانیای اسلامی و بویژه در قرطبه3 متمرکز شده بودند تبدیل به نویسندگان و معلمان مشهوری گردیدند. طبیعی بود که دانشجویان جهان مسیحیت در جلسات درس این دانشمندان شرکت کنند و تحت هدایت آنان در اسپانیای اسلامی تعلیم بگیرند. این در حالی بود که هنوز روح ستیزه گری نسبت به آرمانهای اسلامی وجود داشت و همین امر در سال 1096 میلادی منجر به جنگهای صلیبی شد هر چند این جنگها متوجه خلافت عباسی در بغداد بود که سرزمین قدس را زیر استیلای خود داشت.
مفهوم پزشکی در اسلام عصر میانه
روح جهان شمولی مسلمانان و تمایل آنان به داشتن فهم کامل و جامعی نسبت به امور جهان به آنها کمک نمود تا در شاخه های متعددی از علوم مهارت کسب کنند. پزشک ممکن بود یک فیلسوف، گیاه شناس، شیمیدان، فیزیکدان یا حتی یک ریاضیدان نیز باشد. زمانی که اروپا زیر یوغ برداشتهای دینی سخت گیرانه به سر می برد مسلمانان خط مشی علمی منعطفی را پیش گرفتند و در پی آن شدند تا هر چه از لحاظ نظری به دست آورده بودند به محک تجربه بیازمایند و برای تولید آثار علمی اصیل یافته های خود را به صورتی نظام مند و همراه با جداول ارائه دهند.
چگونه مسلمانان به پیشرفت پزشکی کمک نمودند و چرا اروپا به دستاوردهای آنان توجه نمود؟ منظور از اصطلاحات «علم اسلامی»4 و «طب اسلامی»5 اطلاعات علمی و طبی مندرج در کتابهایی است که به زبان عربی نوشته شده اند. اما این هم درست است اگر بگوییم که اکثر این نوشته ها ریشه یونانی دارند ولی اندیشه های هندی، ایرانی، سوری و مصری نیز در آنها نفوذ کرده است. اهمیت این آثار در آن است که نماینده واقعی پزشکی و معارف یونانی هستند و در عین حال در طول سده های میانه از زمان زوال دانشهای یونانی تا دوره رنسانس منبع اصلی علوم و معارف اروپایی در زمینه های مزبور بودند. ترجمه کتابهای یونانی اکثراً در زمان خلفای روشن بین عباسی در بغداد و بین قرون هشتم و نهم میلادی مستقیماً از زبان یونانی و یا با واسطه از سریانی به زبان عربی ترجمه شد.
از میان ده خلیفه ای که در این دوره حکومت کردند دو خلیفه از لحاظ علاقه مندی آنها به پیشبرد علمی و فکری و حمایت از دانش و رویکرد توأم با مدارا قابل توجه می باشند یکی منصور دومین خلیفه عباسی که در سال 148 هجری (765 میلادی) بغداد را بنیاد نهاد و دیگری مامون هفتمین خلیفه عباسی که مادر و همسرش هر دو ایرانی بودند و در دوران حکومتش نفوذ ایرانیان به اوج خود رسید. این دسته از خلفا علاوه بر ترجمه متون یونانی باستان به نگهداری نسخه های خطی که از طریق خرید، مبادله یا فتح سرزمینها به دست آمده بود نیز بسیار مشتاق بودند. خلفا این کتابها را در کتابخانه حکومتی معروف به «بیت الحکمه»6 نگهداری می کردند و دستور داده بودند که به زبان عربی ترجمه شوند.
مترجمان، عالمان بزرگی بودند که اکثراً عرب یا حتی مسلمان نبودند بلکه از اهالی شام، عبرانی و ایرانی مسیحی، یهودی یا زرتشتی بودند. دانشمندان و محققان اروپایی پس از چهار یا پنج قرن ارزش والای این نوشته های عربی را فهمیدند و آنها را به زبان لاتین ترجمه کردند و بعد از اینکه به فن چاپ دست یافتند آثار فلسفی، علمی و پزشکی همگی به زبان لاتینی چاپ شدند. این تحول تا زمانی که تلاش برای آگاهی بی واسطه و مستقیم از متون یونانی و کسب تجربه دست اول و بی واسطه مبتنی بر تحقیق و تفحص احیا گردید ادامه داشت.
عصر طلایی امپراتوری اسلامی با هجوم مغولها یا تاتارها در سال 1258 میلادی دچار آسیب عظیمی شد و هیچگاه بهبود نیافت. هجوم مغولها خلافت و وحدت امپراتوری اسلامی و همچنین اهمیت بغداد به عنوان مرکز دانش را از میان برد.
کتابهای عربی که منبع اصلی زندگینامه و کتابشناسی هستند از قبیل «الفهرست»7 ابن ندیم، «تاریخ الحکماء»8 ابن قفطی، «عیون الانباء فی طبقات الاطباء»9 ابن ابی اصیبعه، کتابنامه بزرگ حاجی خلیفه به نام «کشف الظنون عن أسامی الکتب و الفنون»10 و سایر کتابها به زیور طبع آراسته گردیده اند و مفاد آنها نیز به همت محققان برجسته مورد تحقیق و تفحص قرار گرفته است.
بیمارستانهای اسلامی
در طول قرون میانه به کوشش افراد خیر و نیکوکار تعداد قابل توجهی بیمارستان در بیشتر شهر های مهم سرزمینهای اسلامی بنا شد. از همان آغاز مسلمانان به ارزش خدمات پزشکی واقف بودند. شواهدی هست دال بر اینکه ترجمه کتابهای پزشکی به زبان عربی و تاسیس بیمارستانها در اوایل قرن هشتم میلادی رخ داده است. در واقع حدود سال 800 میلادی بیمارستانی در بغداد به کوشش جبرئیل بن بختیشوع پزشک نسطوری جندی شاپور11(واقع در جنوب غربی ایران) تاسیس شد و این از ابتکارات خلیفه هارون الرشید بود. گزارشهای دیگر حاکی از آن است که بیمارستانهایی نیز حدود سالهای 900، 914، 918 و 925 میلادی تاسیس شدند. اطلاعات مربوط به بناهای این بیمارستانها را در گزارشها و روایتهای سفرنامه نویسانی چون ابن بطوطه (قرن چهاردهم میلادی) و توصیفات مقریزی (قرن پانزدهم میلادی) که به اوصاف نقشه جغرافیایی و بناهای سرزمینها توجه داشت می توان یافت. مقریزی جزئیات پنج بیمارستان را در قاهره از لحاظ تاریخی، وضعیت و ساختمان آنها بیان می کند.12 بیمارستانی را که احمد بن طولون حدود سال 873 میلادی در آنجا بنا کرد از همه قدیمی تر بود. قبل از قرن سیزدهم میلادی و در زمانی که بیمارستانهای شایسته و مناسب در اروپا ناشناخته بودند یعنی سالها قبل از اینکه بنگاه های خیریه در صومعه ها و انجمنهای اخوت مسیحی13 شروع به تفکیک بیماران بکنند این بیمارستانها در سرتاسر امپراتوری اسلامی از ایران تا اسپانیا گسترده بودند.
در آغاز قرن دهم میلادی پزشکانی را می بینیم که در بخش سفلای عراق برای درمان و طبابت به زندانها سرکشی می کردند و نیز به درمانگاه های مختص مسافران و بهداریها و داروخانه های روستایی بر می خوریم. از قرن نهم میلادی به بعد بیمارستانها در ایالات و شهرهای بزرگ فراگیر شدند. بزرگترین و مهمترین بیمارستانی که به دست مسلمانان ساخته شد «مارستان14 کبیر منصوری» نام داشت که حدود سال 1284 میلادی به همت ملک منصور قلاوون در قاهره بنا گردید. این بیمارستان گنجایش هشت هزار بیمار را داشت و در آن به روی همه بیماران، فقیر و غنی و زن و مرد باز بود. اتاقهایی برای مردان و زنان، بخشهای خاصی برای تب، بیماریهای چشم، اسهال خونی، امراض موروثی، و موارد مربوط به جراحی در آن اختصاص داده شده بود. در سایر بیمارستانها نیز اتاقهای جداگانه خاصی برای دیوانگان اختصاص یافته بود. علاوه بر متخصصان، خدمتکاران مرد و زن، بخش بزرگی برای امور اداری، یک نمازخانه، یک داروخانه، انبار دارو و تجهیزات، آشپزخانه، اتاق سخنرانی و اتاقهایی برای کارکنان پزشکی وجود داشت.
در حالی که در اروپا عمدتاً پزشک نمایان، جادوگران، افراد غیر حرفه ای تازه کار و یا روحانیانی که مردم آنان را به چشم مقدس می نگریستند طبابت می کردند در جهان اسلام حرفه پزشکی از احترام بسیاری برخوردار بود و کسانی که در این حرفه گام می گذاشتند دستمزدهای کلانی دریافت می کردند.
توجه اروپا به طب اسلامی
جالب توجه است که مطالعات پزشکی در اروپا تا قرن شانزدهم میلادی کماکان تحت تاثیر دانشمندان مسلمان بود. به علت همین تماس و آشنایی بود که مکاتب پزشکی کم کم درغرب، در سالرنو (نزدیک ناپل)، پادوا15و بولونیا16واقع در ایتالیا و در پاریس و مونپولیه17 واقع در فرانسه ظاهر گردیدند.
زکریای رازی و بویژه ابن سینا تاثیر هنگفتی بر اندیشه غربی داشتند. در این زمینه شایان ذکر است که یکی از محققان معاصر به نام آلبرت اسکندر18 اصالت کارهای ابن سینا را مورد تردید قرار داده و اثبات نموده است که بخش اعظم آثار او متکی به زکریای رازی است. البته سالها زمان لازم است تا قدردانی و سپاسی خود را نسبت به ابن سینا به عنوان یک پزشک و فیلسوف برجسته از دست بدهیم. این را هم نمی توان انکار نمود که پزشکان مسلمانی که در دوران خلفا در اسپانیا زندگی می کردند تا حد زیادی به احیای دانش در اروپا خدمت نمودند. خلافت شرقی و قدرتهای اروپایی پیوسته با هم در تماس بودند. هارون الرشید سفیری به دربار امپراتوری مقدس روم فرستاد. امپراتور سرزمینهای شرق اسلامی و غرب لاتین نیز در برخی مسایل تشریفاتی با یکدیگر مراوداتی داشتند. این را نیز باید در نظر داشت که تماسهای بازرگانی بین اروپا و جهان اسلام به ترویج جنبه های دیگر فرهنگ علمی اسلامی مساعدت نمود. بازرگانی و نجوم و پزشکی هر یک به دنیایی تعلق داشتند که خیلی با هم مرتبط نبودند و رویکردهای جدید آنها نیز مشابه آنچه در میان مسلمانان وجود داشت به صورت غیر دینی درآمده و تا حدی از تسلط و نفوذ کلیسا رها شده بود. بر این اساس در اروپا دلایل متقنی وجود داشت که اهل علم بتوانند دانش اسلامی را فرا بگیرند. از سوی دیگر بعد از مرگ شارلمانی در سال 814 میلادی فرهنگ اروپای لاتین به پایین ترین حد بی مایگی و بی ثمری خود رسید. تمدن روم تنها در سرزمینهایی مانند سیسیل و اسپانیا که تحت فرمانروایی و سلطه مسلمانان بود توانست بقای خود را حفظ کند. نسخه های خطی عربی نیز نخستین بار به همین مراکز انتقال یافتند و از همین مراکز بود که علوم اسلامی در میان مردمی که آماده پذیرش آن بودند گسترش یافت. از میان دو مرکز یاد شده سیسیل دارای اهمیت کمتری بود اما طلیطله19 که ریموند اسقف اعظم20در آنجا مدرسه ای برای مترجمان دایر کرده بود از اهمیت بسیار بیشتری برخوردار بود. از همین مدرسه بود که ترجمه های لاتین در تمامی زمینه ها به سایر نقاط اروپا رفت.
دو دانشگاه اروپایی وجود داشت که به طور کلی رشته های طب اسلامی و خصوصاً تعالیم رازی و ابن سینا در آن تدریس می شد. این دانشگاه ها عبارت بودند از مونپولیه و بولونیا که دانشجویان آن هم آثار رازی و هم کتابهای ابن سینا را می خواندند. دانشگاه مونپولیه از حامیان و هواخواهان فرهنگ عربی ـ اسلامی بود. همه ترجمه های آثار نویسندگان مسلمان که به دست کنستانتین آفریقایی21 و گرارد کرمونایی22 انجام پذیرفته بود در کتابخانه این دانشگاه یافت می شد. تعالیم و فرهنگ اسلامی نیز از همین دو دانشگاه به سایر مدارس پزشکی اروپا راه یافت. از قرن دوازدهم تا هفدهم میلادی جایگاه رازی و ابن سینا حتی از بقراط و جالینوس نیز بلند مرتبه تر شد. در قرن هفدهم میلادی که برخی محققان فرانسوی و آلمانی به منابع اسلامی روی آوردند دانش پزشکی و کاربرد عملی طب اسلامی دارای تاثیر عمیق و فراگیری گردید. داروشناسی اسلامی تا اوایل قرن نوزدهم اعتبار خود را حفظ کرده بود و همواره از قدر و ارزش بالایی برخوردار بود.
علاوه بر آن مسلمانان در زمینه چشم پزشکی نیز موفق بودند و این نتیجه شیوع بیماریهای چشم در شرق به علت وجود گرد و غبار و شن زیاد در آنجا و همچنین به سبب قدرت اعراب در مشاهده پدیده های بصری اطرافشان بود. این مسأله برتری چشم پزشکان شرقی را توجیه می کند. در واقع چشم پزشکی پیشرفته ترین شاخه طب در جهان اسلام بود.
چشم پزشک در میان یونانیان و رومیان از احترام زیادی برخوردار نبود در حالی که در روزگار خلفای اسلامی چنین شخصی یکی از افراد محترم حرفه پزشکی شمرده می شد و در دربار خلفا جایگاه بی همتایی داشت. سیریل الگود می نویسد: «از نظر علمی صرف باید گفت که بیماری پیدایش عروق و رشد غیر معمول نسوج چشم23را نخستین بار نه یونانیان بلکه مسلمانان توصیف نمودند. عمل جراحی برای درمان شکل مزمن بیماری چشم را نسلهای بعدی از مسلمانان گرفتند. آب سبز24را تحت نام «سردرد مردمک»25نخستین بار یک عرب توصیف نمود. تاول ها و جوشهای «رشته مروارید»26 که روی قسمت سفیدی چشم ظاهر می شوند نخستین بار در آثار مسلمانان دیده شدند. «قرحه سفید» قرنیه27را مسلمانان بهتر از یونانیان توصیف نموده اند و آن را از قرحه قرنیه28 تفکیک کرده اند. عمل ختنه ملتحمه29 که فورناری30 آن را در سال 1862 به عنوان روش درمانی جدیدی معرفی کرده بود در واقع احیاء روشی بود که مسلمانان قرنها قبل آن را ابداع کرده بودند. درست است که بسیاری از داروها را یونانیان می شناختند ولی از آن استفاده نمی کردند و مسلمانان آن را به محافل چشم پزشکی شناساندند. کافور31 و مشک32 و عنبر33 اصالتاً به اعراب تعلق دارند اما از سوی دیگر داروهای بازکننده مردمک چشم برای آنان ناشناخته بود. سرانجام اینکه اصطلاحات مسلمانان تا الان باقی مانده و در چشم پزشکی معاصر مورد استفاده قرار گرفته است. واژه هایی مانند رتینا34(شبکیه) و کاتاراکت35(آب مروارید) را مدیون تشریح توصیفی مسلمانان هستیم.»36
مسلمانان نخستین کسانی هستند که افکار ما را درباره بینایی تغییر دادند و این واقعیت مهمی است که باید در اینجا به آن اذعان نمود. فیلسوفان طبیعی روزگار پیش از بقراط به طور مرسوم بر این باور بودند که بینایی در نتیجه دریافت اطلاعات به وسیله پرتوهای آنتن مانندی است که از چشم به شیء تابش یافته است. این پرتو ها پس از برخورد با شیء دوباره به چشم بازتاب می یابند و بدین ترتیب اطلاعات مربوط به جهان خارج را به فرد منتقل می سازند. این اطلاعات با یک لوله میان تهی متصل به چشم به مغز می رسند. لوله مزبور که مسلمانان (به پیروی از کالبدشناسان یونانی) آن را «عصب میان تهی»37می نامیدند امروزه به نام «عصب بینایی»38 شهرت دارد.
حنین بن اسحاق عدسی چشم را اندام اصلی بینایی می دانست. این عقیده خیلی نزدیک به نظر افلاطون بود. افلاطون اعتقاد داشت که پرتوهای دیگری هستند که از شیء دیده شده ساطع می شوند. عدسی نیروی بینایی را که از مغز می آید و تصویر شیء را که از بیرون می آید دریافت می کند. رازی در رساله «فی کیفیه الابصار»39 نشان داد که چشم نور را تابش نمی دهد. در واقع مسلمانان و عربها به علم نورشناسی بیشتر کمک کرده اند تا به فیزیولوژی چشم. ابو علی محمد بن حسن بن هیثم بصری (حدود 965 ـ 1020 میلادی) به واسطه کار تحقیقاتی اش در زمینه مناظر و مرایا شهرت داشت. کتاب اصلی او در زمینه نور شناسی «کتاب المناظر» نام داشت که نسخه عربی آن مفقود گردیده40 ولی ترجمه لاتین آن با عنوان Opticae Thesaurus نوشته الهازن41[نام لاتینی ابن هیثم] باقی مانده است. این کتاب به دست یک پزشک لهستانی به نام ویتلو42(1270 میلادی) به زبان لاتین ترجمه شد و در سال 1572 میلادی نیز به کوشش شخصی به نام ریسنر43 در بازل44 به زیور طبع آراسته گردید. ابن هیثم (الهازن) توانست برخی مشکلات علم نور شناسی را حل نماید. او ثابت کرد که اشیاء را بدین علت می توان دید که پرتوهای نور از آنها به سمت چشم ساطع می گردد نه برعکس و بدین ترتیب ابن هیثم نظریه یونانی اقلیدس و بطلمیوس را در این زمینه رد کرد. وی در تحقیقات خود تا آنجا پیش رفت که به کشف کاربرد عینک نزدیک شد. ابن هیثم در علم نورشناسی انقلابی بر پا کرد و نه تنها نورشناسی فیزیولوژیک جدید بلکه علم نورشناسی معاصر را رقم زد.
ابن هیثم بر دانش غربی در عصر میانه تاثیر بسیاری گذاشت. وی در دو رساله خود به نامهای «مقاله فی المرایا المحرقة بالدوائر»45 و «مقاله فی المرایا المحرقة بالقطاع»46 نظریه ای را درباره تمرکز، بزرگنمایی و وارونه شدن تصویر ابداع کرد که از همه نظریه هایی که به دست یونانیان یا دانشمندان غربی زمان او نوشته شده بود ترجیح داشت.
نمی توان نادیده انگاشت که مسلمانان در زمینه چشم پزشکی عملی و خصوصاً در مورد آب مروارید نقشی اساسی ایفا نمودند. به نظر آنان علت آب مروارید ترشح خلط در داخل چشم بود. به نظر سلسوس47 این ترشح، خلط فاسد و سفت شده ای است که در فضای خالی میان مردمک و عدسی جمع شده است و قدرت بینایی فرد را کاهش می دهد. با تمیز کردن این فضای خالی بینایی دوباره بر می گردد. چشم پزشکان مسلمان نظرات سلسوس را اقتباس کردند ولی آن را به شیوه خود بسط دادند. عمار بن علی موصلی48 (قرن یازدهم میلادی) کسی بود که روش مهمی را در عمل مکش ابداع کرد. کار او این بود که یک سوزن تو خالی را در بافت متصلب وارد می کرد و با مکش عدسی را بیرون می آورد. این باعث می شد که محفظه جلویی چشم شکاف برندارد و خلط آبکی بعداً دچار لطمه نشود. این عمل اگر چه در شرق پذیرفته شده بود ولی در غرب از این شیوه پشتیبانی به عمل نیامد. در هر حال غرب در قرن نوزدهم به این نتیجه رسید که دوباره این قاعده را بکار بندد.
در دوران حکومت الحاکم در سال 996/1020 میلادی در مصر بود که عمار رساله بسیار ارزشمند خود را به نام «کتاب المنتخب فی علاج العین»49 که ضمن آن از تشریح و آسیب شناسی چشم بحث می کند به نگارش درآورد. وی شش عمل را برای درمان آب مروارید ذکر می کند. این کتاب نخست به تشریح و کالبدشناسی چشم و پس از آن به بیماریهای پلک، گوشه چشم، ملتحمه، قرنیه، مردمک، سفیدی چشم و اعصاب بینایی می پردازد. عمار را مشهورترین و مبتکرترین چشم پزشک مسلمان دانسته اند. وی با علی بن عیسی هم عصر بود.
کتاب حنین بن اسحاق عبادی درباره چشم پزشکی اثری بی همتا است. کتاب او به نام «العشر مقالات فی العین»50 یکی از قدیمی ترین کتابهای درسی شناخته شده با نظمی منسجم درباره این موضوع می باشد که همه نویسندگان پس از وی از آن به منزله یک کتاب مرجع بهره برداری نموده اند. متن اصلی عربی این کتاب که به زبان انگلیسی نیز برگردان شده است برای مطالعه و پژوهش موجود می باشد. کتاب مزبور در سال 1928 میلادی همراه با اصطلاحات و یادداشتهای دکتر ماکس مایرهوف در قاهره منتشر شد.51
علی بن عیسی یکی از چشم پزشکان (کحالان) برجسته بغداد بود که در نیمه اول قرن پنجم هجری (قرن 11 میلادی) زندگی می کرد. کتاب اصلی او به نام «تذکرة الکحالین»52 که کتاب راهنما و رایج در چشم پزشکی اسلامی بود یک بار به زبان عبری و دو بار به زبان لاتین ترجمه شد و در سالهای 1497، 1499 و 1500 میلادی با عنوان لاتینی Tractatus de oculis Iesu Halis در ونیز به چاپ رسید. این قدیمی ترین کتاب چشم پزشکی به زبان عربی است که به صورت کامل موجود می باشد و اصل آن باقی مانده است. نقل بیانات الگود درباره سه بخش از کتاب تذکرة الکحالین برای خوانندگان معاصر جالب خواهد بود: «بخش اول به تشریح اختصاص دارد، بخش دوم به بیماریهای خارجی چشم مربوط می شود و بخش سوم به بیماریهای داخلی چشم که در معاینه قابل رؤیت نیستند می پردازد. بخش اخیر از دیدگاه نظریه های جدید احتمالاً از همه جالب تر است زیرا حد و حدود چشم پزشکی یونانی و عربی را به نحو مشخص نشان می دهد. پیدایش دستگاه معاینه چشم53 و توانایی مشاهده شبکیه وضع چشم پزشکی را دگرگون ساخت. وقتی علی بن عیسی صحبت از بیماریهای داخلی چشم می کند منظورش دقیقاً بیماریهایی است که فقط به خود چشم محدود می شوند زیرا گمان نمی رود که تشخیص اولیه مرض قند، بیماری کلیه و غده مغزی در مطب چشم پزشکان آن روزگار امکان پذیر بوده باشد. علی بن عیسی آنجایی به برداشتهای جدید از بیماری چشم که آن را نمودی از بیماریهای عمومی می دانند نزدیک می شود که از اطبا می خواهد تا دریابند که اختلال در بینایی به همان اندازه که ممکن است ناشی از شروع آب مروارید باشد امکان دارد در نتیجه بیماریهای معده یا مغز نیز رخ دهـــد. علـــی بن عیسی با بیان این نظـــر به موضوع پایان می دهد.»54
علی رغم این محدودیت که همه چشم پزشکان زمان علی بن عیسی با آن روبرو بودند و تا قرنها بعد نیز ادامه داشت مع ذلک به گفته قفطی و ابن ابی اصیبعه کتاب تذکرة الکحالین او به یک کتاب درسی تبدیل شد که اکثر چشم پزشکان با آن سر و کار داشتند. این کتاب به اروپا رسید و اساس کار چشم پزشکی در غرب شد. چشم پزشکان مسلمان بعداً نیز تا حد زیادی از بخشهای نظری و عملی این کتاب استفاده کردند و همه فصول آن مکرراً از سوی دیگران نقل شده است.55
در اوج تسلط فرهنگ اسلامی بر اروپا اتفاقی افتاد که این برتری را متزلزل ساخت. برخی آثار یونانی کشف شد و زمانی که به زبان لاتین ترجمه شدند معلوم شد که کاملاً با ترجمه های لاتینی آن دسته از آثار عربی که از متون یونانی برگردان شده بودند مطابقت ندارند. نخستین واکنشی که صورت گرفت این بود که مسلمانان و عربها بواسطه ترجمه های عاری از دقت مورد انتقاد قرار گرفتند و دومین واکنش این بود که تصمیم گرفتند مسأله را بیشتر بشکافند و ببینند تا چه اندازه عربها در معرفی تفکر یونانی دچار اشتباه شده اند. بر این اساس افراد بی طرفی که از سنتهای یونانی یا عربی جانبداری نمی کردند و از مکتب قدیمی نیز پیروی نمی نمودند بلکه چشم خود را تنها به آینده دوخته بودند شروع به آزمایش و تحقیق کردند. طب اسلامی با وجود چنین افرادی که اهل آزمایش و تجربه بودند بناچار قدر و منزلت خود را از دست می داد. بنابراین دنیای غرب در آن زمان استادان بزرگی را که علوم یونانی را از ورطه فراموشی نجات داده بودند با چشم ناسپاسی نگریستند و تبدیل به وسیله سودجویی شیادان و اهل تزویر شدند چنانکه این مطلب در کتاب «آکادمی شیادان»56 که در دوران حکومت چارلز دوم نوشته شد و در سال 1678 میلادی به چاپ رسید نشان داده شده است.
اما مدتی دراز به طول انجامید تا قلعه قوی بنیاد ابن سینا فرو بریزد. درسها و سخنرانیها در مونپولیه تا سال 1555 میلادی کما کان با تکیه بر کتابهای رازی و ابن سینا و تا سال 1558 میلادی بر اساس «فصل نهم از کتاب المنصوری»57 انجام می شد. درسهای دانشگاه بروکسل که مبتنی بر آثار ابن سینا بود تا سال 1909 میلادی نیز ادامه یافت. برای اینکه علت توجه اروپا به دستاوردهای پزشکی مسلمانان را دریابیم به تحلیلهایی فراتر از اطلاعات متعارفی که درباره پزشکان برجسته مسلمان و آثارشان در اختیارمان است نیاز داریم.
هم یونانیان و هم مسلمانان و عربها برداشتهای متفاوتی از پزشکی داشتند. از نظر یونانیان علت بیماری را باید در درون خود بیمار جست و او است که مسئول این بیماری است. مسلمانان این برداشت را به دیده انتقاد می نگریستند. آنان انسان یا عالم صغیر را همچون موجودی جدا افتاده و در انزوا نمی دانستند بلکه او را موجودی می دانستند که هم با خدا و هم با طبیعت در ارتباط است. هر چه در جهان ما رخ می دهد اثر خداوند است. بنابراین همه عالم با تمام اجزاء آن یک واحد را تشکیل می دهد. انسان بخشی از این عالم است و بر این اساس بیماری انسان نیز باید به نحوی به جهان پیرامون او مربوط باشد. این برداشت جدید موجب دگرگونی کامل مسایل حوزه پزشکی شد زیرا مسلمانان را قادر ساخت تا خصلت واگیردار بودن بیماری را کشف کنند و این کشف را به اروپا نیز ارائه دادند. طلیعه دار این اکتشاف زکریای رازی بود که بزرگترین پزشک بالینی در اسلام و عصر میانه بود. دو نفر دیگری که درباره ماهیت بیماریهای واگیردار تحقیق نمودند ابن خطیب غرناطه ای و ابن خاتِمه اهل المَریه58بودند که نام آنها طاعون سالهای 1348-1349 میلادی را تداعی می نماید. تحقیقات محمد بن عبد الله بن خطیب غرناطه ای (1313ـ1375 میلادی) و ابو جعفر احمد بن علی بن خاتمه (وفات در 1369 میلادی) که به ماهیت بیماریهای واگیردار پرداختند از اعتبار بالایی برخوردار شد. رساله های این دو دانشمند در میان رساله هایی که به زبانهای مختلف نوشته شدند جزو نخستین تحقیقاتی بودند که به مرگ سیاه59 اختصاص یافتند. ابن خطیب در رساله خود «درباره طاعون»60چنین نوشته است:61«واگیردار بودن این بیماری به کمک تجربه، مطالعه و گواهی حواس و بر اساس گزارشهای موثق درباره انتقال بیماری از طریق لباس، ظروف و گوشواره ها و نیز سرایت بیماری از طریق افراد یک خانه، آلودگی بنادر از طریق یک کشور آلوده، …. مصونیت افراد در قرنطینه، ….. و قبایل صحرانشین آفریقا…. به اثبات می رسد. باید این را یک اصل تلقی کرد که چنانچه دلیل و مدرکی که از احادیث و روایتها اخذ شده باشد با شواهد ادراک حسی در تناقض قرار بگیرد لازم است این روایتها دستخوش جرح و تعدیل قرار گیرند.»62 این اظهارات در زمانی که اعتقاد دینی سخت و محکمی در جامعه رواج داشت جسورانه بود زیرا متألهین در آن زمان طاعون را مکافات الهی تلقی می کردند. بنابراین ابن خطیب و سایر پزشکان مسلمان اسپانیا موفق شدند خود را از تعصبات کلامی و دینی رها سازند و طاعون و این نوع بیماریها را واگیر دار تلقی نمایند.
رساله ابن خاتمه درباره طاعون «تحصیل الغرض القاصد فی تفصیل المرض الوافد»63 نام دارد. این کتاب ده مسأله را که ابن خاتمه تا حدی به تفصیل در صدد پاسخ به آنها بر می آید مورد توجه قرار می دهد که عبارتند از:
1ـ کلیاتی درباره طاعون از جمله بحث درباره نام عربی «طاعون».
2ـ علل عام و خاص این بیماری.
3ـ چرا برخی مردم قربانی طاعون می شوند ولی برخی دیگر از آن جان سالم به در می برند در حالی که همه به یک اندازه به آن نزدیک بوده اند و چرا طاعون به شهر المریه زودتر از سایر بخشهای اندلس رسید.
4ـ سرایت و واگیری که بخوبی آن را تشریح و تحلیل می کند و این امر در فن پزشکی دوران ابن خاتمه کار جدیدی شمرده می شد. ابن خاتمه می نویسد: «نتیجه تجربه و تحقیق طولانی من این است که اگر کسی با شخص بیماری در تماس باشد بیماری با همان علائم فوراً به او حمله ور خواهد شد.»64
5ـ پیشگیری
6ـ درمان شناسی
مسایل یا فصول باقیمانده این کتاب از فصل 7 تا 10 به جنبه های کلامی و دینی می پردازد. ابن خاتمه تنها یک نظریه پرداز نبود بلکه شرایط جغرافیایی بیماری و به شکلی تطبیقی وقوع طاعون را نیز در مناطق مختلف مورد تحقیق و بررسی قرار می داد. وی شخص مطلعی بود و مشاهدات شخصی بسیاری داشت.65
اگر این نکته را در نظر داشته باشیم که پزشکان یونانی بر خصلت واگیردار بودن بیماری تاکید نداشتند و سایر نویسندگان کتابهای طبی نیز این واقعیت عمده را تقریباً نادیده گرفتند بنابراین می توانیم میراث عظیمی را که نویسندگان مسلمان برای دانش پزشکی در کل جهان به ارمغان گذاشتند مورد قدردانی قرار دهیم.
می توان گفت که مسلمانان به واسطه برداشتی که از جهان و کائنات داشتند و به دلیل تجارب و آزمایشهای عملی و علمی در مورد واگیری بیماری به نتیجه مفیدی رسیدند در حالی که این نتایج امروزه مسأله ای عادی و پیش پا افتاده است ولی در اروپای عصر میانه همین نتیجه امری غیر متعارف به نظر می رسید. انسان همچون حلقه زنجیری است که در آن هیچ حلقه ای تصادفی به وجود نیامده و نیز برای خود رها نشده است. هر بخش یا وجودی از عالم، جزئی از یک کل است و این کل نیز تحت حکومت خداوند قادر متعال است. از آنجا که میکربها نیز یکی از موجودات عالم را تشکیل می دهند بنابراین باید با انسان که یکی دیگر از همین موجودات عالم است در ارتباط با یکدیگر باشند و این نتیجه ای علمی و منطقی و یکی از دستاوردهای عظیم در تاریخ علوم و طب اسلامی است.
از آنجا که انسان به عنوان «عالم صغیر»66جزئی از «عالم کبیر»67 است و از آنجا که بیماری می تواند از عوامل و عناصر مختلف پیرامون انسان به او منتقل شود پس داروها را نیز باید در همین عوامل و عناصر جستجو کرد. این موضوع علت علاقه پزشکان مسلمان به گیاهان، فلزات و مواد معدنی و همچنین علت دستاوردهای عالی آنان در زمینه داروشناسی را نشان می دهد. ابن بیطار مالقی68(وفات در سال 1248 میلادی/646 هجری در دمشق) بی تردید بزرگترین گیاه شناس یا داروشناس در میان مسلمانان و در عصر میانه است. او گیاهان و داروها را از سراسر جهان اسلامی از اسپانیا گرفته تا سوریه جمع آوری کرد و اوصاف 1400 داروی طبی را توضیح و تشریح نمود. او در مقایسه با کتابهایی که در عصر میانه نوشته شد بزرگترین کتاب گیاه شناسی را در این دوره تالیف کرد. درمانگاه های غربی به دستور العمل هایی که در داروشناسی اسلامی تهیه شده است متکی بودند تا آن اندازه که برخی از اصطلاحات طبی مسلمانان از قبیل «شراب»69و «جلاب»70 هنوز در اروپا باقی مانده است.
اعتقاد مسلمانان به وجود ارتباط مستقیم میان بیماری و داروهای احتمالی آن منجر به پیدایش نوعی طبابت شد که بدون توجه به اینکه مبتنی بر جادو و خرافات باشد یا از خود اصالت داشته باشد اکنون آن را «پزشکی سمپاتیک»71 می گویند. مسلمانان با نظرداشت عالم روحانی و غیر مادی از شیوه های روانشناختی برای معالجه و درمان استفاده می کردند. لانداو می نویسد: «آنان از اثرات امور معنوی و روحانی بر حالات جسمی آگاهی داشتند. بنابراین می دانستند که خوشی مفرط در بدن ایجاد حرارت می کند، هیجانات و احساسات قوی موجب لطمه به هماهنگی بدن می شود، روح می تواند احساسات منفی مانند ترس یا تنفر را تحت کنترل درآورد، روح حتی می تواند هیجاناتی را به سایر افراد القا نماید و یا به عبارت دیگر کفّ نفس می تواند منجر به سلطه بر دیگران شود.»72 از نظر یک دانشجوی روانشناسی جدید این بیانات مسایلی پیش پا افتاده و معمولی به نظر می رسد اما از نگاه شخصی که در عصر میانه زندگی می کرد این نظرات روند جدیدی را به عرصه وجود آورد که پیش از آن در پزشکی وجود نداشت.
یکی از سنتهای خاص طب یونانی که از طریق پزشکان مسلمان و عرب به غرب رسیده است تاکید بر قواعد بهداشت و سلامت73 یا همان regimen sanitatis لاتینی است. مطابق این سنت، بیماری تا حد زیادی انحراف از بهداشت و سلامت تلقی می شود و پزشکی هم به دنبال تامین بهداشت و سلامت است. علی بن عباس مجوسی جزء دوم کتابش «الملکی»74را [که آن را جزء عملی می نامد] با بحثی از قواعد بهداشت و سلامت آغاز می کند.75عناوین فصول آن [که با عنوان «مقاله» در متن کتاب ذکر شده است] عبارتند از: «تدبیر عام برای حفظ صحت و در وهله اول تدبیر بر اساس اوقات و فصول سال، تدبیر صحت و سلامت به کمک ورزش، تدبیر سلامت کسی که در اثر کار و سختی دچار ضعف و سستی شده است، …. تدبیر سلامت به وسیله غذا، تدبیر سلامت با نوشیدن آب، تدبیر سلامت به کمک مشروبات یعنی شراب، تدبیر سلامت با خواب و بیداری، تدبیر سلامت با عمل جماع….» قواعدی هم برای کودکان، پسران، جوانان و بزرگسالان، پیرمردان، بیماران رو به بهبود و غیره وجود دارد. مترجم این کتاب [به لاتینی] معادلهای یونانی و عربی اصطلاحات فنی را علاوه بر معادلهای لاتین ارائه نموده است و فرهنگ اصطلاحاتی به سه زبان به متن اصلی افزوده است. کتاب «تقویم الصحه» ابن بطلان76 را به زبان لاتینی Tacuinum Sanitatis ترجمه کرده اند. کتاب با بحث درباره شش چیز که برای حفظ الصحه هر فرد لازم است آغاز می گردد. فهرست این شش چیز به شرح زیر می باشد: «[بدان که چیزی که لابد است مر آدمی (را) که صحت نگاه دارد باید که به تعدیل چیزی کوشد که صحت آدمی به اعتدال آن تعلق دارد و رنجوری از تغیر آن پدید آید. اول هواست که به دل رسد به نفس اگر نیک باشد و اگر بد همان عمل کند. دوم تقدیر خورش باید که راست دارند و کیفیت طبایع آن بدانند. سیم تعدیل حرکت و سکون. چهارم خواب و بیداری. پنجم تقدیر استفراغ فضلات و احتقان. ششم اعتدال نگاه داشتن در غم و شادی. این است که هر گه به اعتدال باشد صحت موجود باشد و هر گه از اعتدال بیرون رود رنجوری حادث گردد و در زیر هر یکی از این شش چیز انواع بسیار است و در این کتاب جمله را بیان کنیم و منافع و مضرت و بهترین هر یک و طبایع هر یک و آنچه از هر یکی متولد گردد بگوییم و اختیارات هر یک که کدام مزاج را سازد بگوییم در جدولها که یاد کردیم]. [و چون بیشترین مردم را ملول یافتیم از خواندن کتابهای دراز مقصود منفعت گرفتن بود نه برهان دانستن ما این کتاب را بنیاد بر اختصار سخن و به هم آوردن معانیهای پراگنده نهادیم و اقتدا به سخنهای قدیم و محدث کردیم]. [و ما را در آن جز ترتیب و تقریب و آسان گرداندن مطلب یا ایراد دلیلی در تایید مذهب سهمی دیگر نیست و رعایت رضایت همگان را با اختلاف فهمها و خواستهاشان نمی توانیم بر عهده گرفت بلکه از خداوند یادی می جوییم در آنچه برای ایشان ایراد می کنیم و طبیعت بشری از لغزش مصون نیست و تمام اینها بر حسب رأی قیاسی معمول است].»77
از دلایل فوق روشن می شود که بیش از بیماری تاکید بر بهداشت و سلامت (صحت) بوده است. همین گرایش در کتاب «قانون فی الطب»78 ابن سینا نیز مشاهده می شود آنجا که ابن سینا در آغاز کتاب می نویسد: « من می گویم پزشکی علمی است که به کمک آن حالات بدن انسان [از جهت سلامت و فقدان آن] شناخته می شود تا بدین منظور بتوان سلامت حاصل را حفظ نمود و یا اگر سلامت از دست رفته است آن را دوباره به دست آورد.»
کتاب «فی الادویه المفرده»79 ابن وافد (1007-1074 میلادی)80 همین مطلب را بیان می کند: «هدف پزشکی بهداشت و سلامت است که از دو طریق به دست می آید: یکی علم به ظاهر بدن انسانها است. دوم علم به داروها و اغذیه است که به وسیله آنها صحت و سلامت در انسان سالم برقرار می ماند و در انسان بیمار سلامت دوباره به او بر می گردد.»
* مطلب پیش رو ترجمه پارسی مقاله زیر می باشد:
F. Rofail Farag. “Why Europe Responded to the Muslims’ Medical Achievements in the Middle Ages”. Arabica. Vol. 25. (The Netherlands: BRILL, Sep. 1978), pp. 292-309.
کتابشناسی
1-Abu l-Farag Muhammad ibn Abi Ya’qub Ishaq al-Warraq al-Bagdadi, known as IBN AL-NADIM, Kitab al-Fihrist (“Index”), edited by Gustav FLUGEL, 2 vols., Leipzig, 1871-2. Reprinted, Cairo 1348 A.H., Beirut 1964. // 2-Ahmad ibn Qasim IBN ABI USAYBI’A, ‘Uyun al-anba’ fi tabaqat al-atibba’ (“Classes of Physicians”), 2 vols., (Arabic Text), Cairo 1882. // 3-‘Ali ibn Yusuf IBN AL-QIFTI, Ta’rikh al-hukama’ (History of Philosophers). Edited by Julius LIPPERT, Leipzig 1903. // 3-CLIFFORD ALLBUTT, Sir T., Science and Mediaeval Thought, Harvian Oration, 1900, British Medical Journal (1900), vol. ii, pp. 1271-3. // 4-BERENDES,J. Die Pharmacei bei den alten Culturv lkern,2 vols., Halle 1891. // 5-BERGSTR SSER, G., Hunain Ibn Ishaq über die syrischen und arabischen Galen-übersetzungen, Leipzig 1925, Abh. K.M., XVII/2. // 6-BERTHELOT,P. E. M., La chimie au moyen age, 3 vols., Paris 1896. Reproduced 1967. // 7-BLACK, William George, Folk-Medicine; a chapter in the history of culture, in Folk-Lore Society Publications, 12, London 1883. // 8-BROCKELMANN, C., Geschichte der arabischen Litteratur, 2 vols., Leiden 1943-1949, with three Supplementary volumes. // 9-BROWNE, E. G., Arabian Medicine, Cambridge 1962. The Fitz Patrick Lectures delivered at The College of Physicians in November 1919 and November 1920. // 10-ELGOOD. C., ‘Ali ibn al-‘Abbas Al-Majusi, in Encyclopaedia of Islam, (Second Edition), vol. I, Leiden-London, 1954-60, p. 381. // 11-____________, A Medical History of Persia and The Eastern Caliphate, Cambridge 1951. // 12-FREIND Johannes, History of Physick from the time of Galen to the beginning of the 16th Century, 2 vols., (4th edition), London 1750. // 13-FUCK, J., Die arabischen Studien in Europa, Leipzig 1955. // 14-GREENHILL,W. A., English translation of Rhazes’ A Treatise on the small-pox and measles (Liber de variolis et morbillis), Translated from the original Arabic, Sydenham Society, London 1848. // 15-GRUNER, 0. C., A Treatise on the Canon of Medicine of Avicenna, incorporating a translation of the first book, London 1930. // 16-HADDAD, Farid Samy, Abu l-Qasim al-Zahrawi in Encyclopedia Arabica, vol. 5, Beirut 1964, pp. 54-57. // 17-HEIM, G., Al-Razi and Alchemy, Ambix, i (1937-8), pp. 184-91. // 18-HIRSCH, August, Biographisches Lexikon der Hervorragenden Aerzte alter Zeiten und V lkern, Vienna and Leipzig, 1884. // 19-HIRSCHBERG, J., Die arabischen Lehrbücher der Augenheilkunde, Abh. Preuss. Akad. Wiss., Berlin 1905. // 20- _____________, Die arabischen Augen rzte nach den Quellen bearbeitet, Leipzig, 1904-5. // 21-KONING, P. DE, Trois traites d’anatomie arabe, Leiden 1903. // 22-LANDAU, Rom, Arab Contribution to Civilization, U.S.A. 1958. // 23-LECLERC, Lucien, Histoire de la medicine arabe, 2 vols., Paris 1876. Reprodueed New York, 1961. // 24-LISTER, Joseph, On the antiseptic principle in the practice of Surgery, The Lancet (1867), vol. ii, pp. 353-356. // 25-MEYERHOF, Max, Von Alexandrien nach Bagdad. Ein Beitrag zur Geschichte des philosophischen und medizinischen Unterrichts bei den Arabern, in Sitzungsberichte der Preussichen Akademie der Wissenschaften, Philosophisch-Historische Klasse, Berlin 1930, pp. 389-429. // 26- ________________, Ibn an-Nafis (XIIIth century) and his theory of the lesser circulation, in Isis, vol. XXIII, 1 (1935), pp. 100-120. // 27- ________________, Thirty-three clinical observations by Rhazes, (with Arabic text), (ca. 900 A.D.), Isis, XXIII (1935), pp. 321-372. // 28- _________________(editor), The Book of the Ten Treatises on the eye ascribed to Hunayn ibn Ishaq, Cairo 1928. // 29- _________________, Science and Medicine, in The Legacy of Islam (First edition), Oxford 1931, pp. 311-355. // 30- MIELI, Aldo, La science arabe et son role dans l’evolution scientifique mondiale, Leiden 1938. // 31-MOAN, R. O., The Post-Hippocratic Schools of Medicine, (The Fitz Patrick Lectures, an Abstract), British Medical Journal, vol. 1 (1923). // 32-Muhammad ibn Zakariyya Abu Bakr AL-RAZI, A treatise on the small-pox and measles, Translated from the original Arabic by W. A. GREENHILL, London, Sydenham Society, 1848. // 33-Mustafa ibn ‘Abd Allah, called KATIB CHELEBI or HAJI KHALIFAH, Kashf al-zunun ‘an asami l-kutub wa-l-funun (edited by Sherefettin YALTKAYA and Rifat BILGE), 2 vols., Istanbul, 1941-43. // 34- __________________, Lexicon bibliographicum et encyclopaedicum a Mustafa ben Abdallah Katib Jelebi dicto et nomine Haji Khalifa elebrato compositum. Edited by Gustav FLUGEL. In Oriental Translation Fund of Great Britain and Ireland Publications, 7 vols., Leipzig-London, 1835-58. // 35-NEUBURGER, Max, Geschichte der Medizin, Stuttgart, 1906-11. // 36-O’LEARY, De Lacy, Arabic Thought and its place in History, London 1922. // 37-PACKARD, Francis R., History of the School of Salernum, and a note on the Pre-History of the Regimen Sanitatis by F. H. GARRISON, New York 1920.
38-PLESSNER, Martin, The physiognomics of Rhazes and its influence on Eastern and Western Authors, Actes du XIe Congres International d’Histoire des Sciences, Warsaw-Cracow, 1965, ii (1967), pp. 247-9. // 39- ________________, Historiography of Medicine, in The Legacy of Islam (Second Edition), Oxford 1974, pp. 456-458. // 40- ________________, Medizingeschichte in unserer Zeit, Stuttgart 1971. // 41-RANKING, George S. A., The Life and Work of Rhazes, XVIIth International Congress of Medicine, London 1913, Section XXIII, History of Medicine, pp. 237-268. // 42-RASHDALL, Hastings, The Universities of Europe in the Middle Ages, Clarendon Press, 1895. New edition edited by F. M. POWICKE and A. B. EMDEN, Oxford 1936. // 43-RITTER, H., and R. WALzER, Arabische (Ubersetzungen griechischer rzte in Stambuler Bibliotheken, Sitzungsber. Preuss. Akad. Wiss. (1934). // 44-ROSENTHAL, F., Das Fortleben der Antike im Islam, Zürich-Stuttgart, 1965. // 45-RUSKA, Julius, Al-Razi’s Buch Geheimnis der Geheimnisse… in deutsher Ubersetzung, Quellen und Studien zur Geschichte der Naturwissenschaften und der Medizin, vi (1937). // 46- ____________, Al-Razi als Bahnbrecher einer neuer Chemie, Deutsche Literaturzeitung (1923), 118-124. // 47- _____________, Al-Biruni als Quelle für das Leben und die Schriften al-Razi’s, Isis, V (1924), 26-50. // 48-SARTON, George, Introduction to the History of Science, in Carnegie Institution of Washington, Publication No. 376, 3 vols. (in 5 Parts), Washington, 1927-48. // 49-SCHIPPERGES, Heinrich, Die Assimilation der arabischen Medizin durch das lateinische Mittelalter (Sudhoffs Archiv, Beiheft 3), Wiesbaden 1964. // 50-Shihab al-Din Abu ‘Abd Allah Ya’qub ibn ‘Abd A11ah al-Hamawi, known as YAQUT AL-RUMI, The Irshad al-arib ila ma’rifat al-‘adib (or “Dictionary of learned men of Yaqut”), Edited by D. S. MARGOLIOUTH(Second edition), E. J. W. Gibb Memorial Publications, New Series 6, 7 vols., London 1923-31. // 51-SIMON, Max, Sieben Bücher Anatomie des Galen, 2 vols., Leipzig 1906, with German translation, and Arabic-Greek-German vocabulary of technical terms. // 52-SINGER, Charles, Steps leading to the invention of the first Optical Apparatus, Ch. X in Studies In The History and Method of Science. Edited Charles SGINER, vol. II, Oxford 1921, pp. 385-413. // 53- ______________, Science, medicine and history: Essays on the evolution of scientific thought and medical practice written in honour of Charles Singer. Collected and edited by E. ASHWORTH UNDERWOOD, 2 vols., London, Oxford University Press, 1953. // 54-SPINK, M. S., and G. L. LEWIS, Albucasis on Surgery and Instruments, (The Wellcome Institute of The History of Medicine), London 1973. // 55-STEINSCHNEIDER, M., Wissenschaft und Charlatanerie unter den Arabern im neunten Jahrhundert, Virchow’s Arch., Berlin 1886. // 56- _____________________, Die arabischen Ubersetzungen aus dem Griechischen, Graz 1960. // 57- _____________________, Die europ ischen Ubersetzungen aus dem Arabischen bis zur Mitte des 17. Jahrhunderts, Sitzungsber. Akad. Wiss., Vienna 1904-5. Reproduced Graz, 1956. // 58- ______________________, Die hebr ischen Ubersetzungen des Mittelalters und die Juden als Dolmetscher, Berlin 1893, Graz 1956. // 59-TAYLORH, . Osborn, The Mediaeval Mind, 2 vols., Macmillan, 3rd edition, 1919. // 60-T PLY, R. R. VON, Studien zur Geschichte der Anatomie im Mittelalter, Leipzig 1898. // 61-ULLMANN, M., Die Medizin im Islam. Handbuch der Orientalistik, Erg nzungsband vi/I, Leiden 1970. // 62-WUSTENFELD, F., Die Academien der Araber und ihre Lehrer (1837): Geschichte der arabischen rzte und Naturforscher, G ttingen 1840. // 63-_________________, Die Ubersetzungen arabischer Werke in das Lateinische. Abh. Ges. Wiss., G ttingen, xxi, 1877. // 64-Current Work in the History of Medicine, ed. by The Wellcome Historical Medical Library, London.
پی نوشت ها
1- شارلاتان (Charlatan) واژه ای فرانسوی است و در گذشته به فروشندگان دارو اطلاق می شد که با برگزاری نمایشهای مختلف روی صحنه و اجرای موسیقی سعی در فروش اقلام خود داشتند. کاربرد این واژه دچار تحولات معنایی متعددی شده است و بتدریج برای کسانی که با تقلب، نیرنگ بازی،ا تردستی، شعبده بازی، رمالی، حرافی،ا شیادی، فروش کالاها بویژه داروهای ناکارآمد و به منظور کسب مال، شهرت یا سایر امتیازات سعی در کلاهبرداری و فریب مردم داشتند اطلاق گردیده است. (مترجم) // 2- Salernitan period مکتب پزشکی Salerno منسوب به شهری به همین نام واقع در جنوب ایتالیا است. در دوران شکوفایی این مکتب از قرن دهم تا سیزدهم میلادی که برخی آن را نخستین مکتب پزشکی نیز نامیده اند بسیاری از کتابهای پزشکی مسلمانان که حاصل تجربه خود آنان بود و یا آنهایی که از زبان یونانی برگردان شده بودند از زبان عربی به زبان لاتین ترجمه گردیدند. در این زمان مردم برای معالجه و یا آموزش طب به این شهر که به «شهر بقراط» معروف شده بود روی می آوردند. (مترجم)
3 –Cordova // 4 -Islamic Science // 5 – Islamic Medicine // 6 – House of Wisdom
7 – Index // 8 – History of Philosophers // 9 – Classes of Physicians // 10 -The Revelation of names of Books and Arts.
11- شهر جندی شاپور نخستین بار در سده سوم میلادی به دست شاپور اول بنا شد. وقتی شاپور با دختر اورلیان (Aurelian) ازدواج کرد او تلاش نمود تا این شهر را به شهری رومی تبدیل کند از این رو نخستین بار در ایران نظام طب بقراطی به کوشش پزشکان یونانی که همراه دختر قیصر روم به ایران آمده بودند به دیگران آموزش داده شد. در سالهای نخستین سده چهارم میلادی و در دوران حکومت شاپور دوم این شهر اقامتگاه سلطان گردید. تاسیس دانشگاهی را در این شهر که احتمالا مقامات کلیسای نسطوری آن را اداره می کردند به شاپور دوم نسبت داده اند. اساتید یونانی که تئودوروس (Theodorus) یا تئودوسیوس (Theodosius) طبیب در رأس آنان قرار داشت در کنار اساتید بومی در این دانشگاه حضور داشتند. (بنگرید به ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، ج. 1، ص. 308). با این حال به سبب اینکه اهالی بیزانس نتوانستند نسطوریان را تحمل کنند تحول بزرگی در مدرسه پزشکی جندی شاپور روی داد و نسطوریان در قرن پنجم میلادی از مدارسشان در ادسا (Edessa) رانده و مجبور شدند تا در سرزمین ایران پناه بگیرند. در قرن ششم میلادی خسرو انوشیروان پادشاه فرهیخته و پشتیبان فلاسفه نوافلاطونی در تبعید (حدود 531 میلادی) این مدرسه پزشکی را توسعه داد و کتابها و آثار و پزشکان هندی را به آنجا آورد. بر این اساس در زمان ولادت پیامبر اسلام این مدرسه به اوج شهرت خود رسید. علوم شرقی و یونانی هر دو در آنجا مورد توجه قرار گرفته بود و حمله اعراب [به ایران] در قرن هفتم میلادی تاثیر اندکی بر فعالیت آن داشت. جندی شاپور به منزله بزرگترین مرکز تعلیمات پزشکی در جهان اسلام به کار خود ادامه داد تا اینکه بغداد پایتخت خلفای اسلامی به رشد و شکوفایی رسید و همین موجب گردید تا بهترین اساتید جندی شاپور این محل را ترک نمایند. به دلیل رواج سنت قدیمی پزشکی یونان در این مدرسه و سلطه آن در دوره خلافت عباسیان جندی شاپور را «شهر بقراط» (Civitas Hippocratica) می نامیدند. بنگرید به:
Th. Noldeke. Geschichte der Perser und Araber zur Zeit der Sasaniden. Leiden: 1879, pp. 40-42. Also Cyril Elgood. A Medical History of Persia and the Eastern Caliphate. Cambridge: 1951, Chapter II, pp. 34-57).
12- المقریزی. کتاب المواعظ و الاعتبار فی ذکر الخطط و الآثار. بولاق: 1853، ج. 2، صص. 405-408. همچنین بنگرید به:
E.W.Lane’s Cairo Fifty Years Ago. London: 1896, pp. 92-94.
13- monastic brotherhoods and sisterhoods این انجمنها گروه ها یا سازمانها و نهادهای خیریه متشکل از مردم عادی و مسیحیان مومن و معتقد و مورد تایید کلیسای ارتدکس یا کاتولیک روم بودند که در گذشته به آن Confraternitas می گفتند و سابقه آن به قرن پانزدهم و حتی قبل از آن می رسد. این انجمنها تابع یک سلسله قوانین و مقرراتی بودند و فعالیت آنها لزوما محدود به امور خیریه و نذورات و دستورهای مذهبی نبود. افراد عضو این انجمنها به امید پاداش در روز قیامت داوطلبانه به انجام امور خیر از جمله خدمت به بیماران در بیمارستانها و کمک به یتیمان و دفن مردگان و غیره همت می گماردند. (مترجم) // 14- «مارستان» شکل تغییر یافته واژه پارسی «بیمارستان» است و در این زبان به معنای جایگاهی برای بیماران می باشد.
15- Padua // 16 – Bologna // 17- Monpellier // 18- A.Z. Iskandar. A Catalogue of Arabic Manuscripts on Medicine and Science in the Wellcome Historical Medical Library. London: 1967, esp. p. 29 f. // 19 – Toledo // 20 – Archbishop Raymond // 21 – Constantine the African // 22 – Gerard of Cremona // 23 – Pannus // 24 – Glaucoma // 25 – headache of the pupil // 26 – string of pearls // 27 – White Ulcer of the Cronea // 28 – Corneal Ulcers // 29 – circumcision of the conjunctiva // 30 – Furnary // 31 – Camphor // 32 – Musk // 33 – amber // 34 – Retina // 35. Cataract // 36 -Cyrill Lloyd Elgood. A Medical History of Persia and The Eastern Caliphate, from the Earliest Times until the Year A.D. 1932, (Cambridge: 1951) pp. 135-136. from the EarliestTime // 37 – hollow nerve // 38 – optic nerve // 39 – On the Nature of Vision.
40- برخی نویسندگان از جمله سیریل الگود و نویسنده همین مقاله مرتکب اشتباه شده و نسخه عربی کتاب المناظر ابن هیثم را مفقود دانسته اند. لازم به ذکر است که این کتاب مفقود نشده است البته تا مدتهای مدیدی به فراموشی سپرده شده بود. بروکلمان از قول کراوس نقل می کند که هشت نسخه خطی از آن در استانبول یافت می شود. رک. به کارل بروکلمان. تاریخ الادب العربی. نقله الی العربیه محمد عونی عبدالرؤوف و غیره. (قم: دار الکتاب الاسلامی، 2008)، المجلد الرابع، الجزء التاسع. ص. 145(افست) و سیریل الگود. تاریخ پزشکی ایران و سرزمین های خلافت شرقی. ترجمه دکتر باهر فرقانی. (تهران: انتشارات امیر کبیر، 1371)، ص. 163. (مترجم) // 41- Alhazen (همان الحسن است).
42 – Witelo // 43 – F. Risner // 44 – Basle // 45 – On the Burning Spherical Mirrors: Translated by E. Wiedmann in Bibliotheca Mathematica, X (1910), 293-307. // 46 – On the Burning Parabolic Mirrors: Translated by J.L. Heiberg and E. Wiedmann, in Biblioteca Mathematica, X (1910), 201-37.
47ـ منظور Cornelius Celsus یکی از دانشمندان عصر امپراتوری روم و اوایل دوره میلادی است که رسالـــه او به زبان لاتینی به نام De Medicina (درباره پزشکی) از شهرت قابل توجهی برخوردار بود. متاسفانه اطلاعات زیادی از زندگی این دانشمند در دست نیست. (مترجم) // 48ـ نسخه خطی کتاب او به قلم خود وی به زبان عربی در کتابخانه اسکوریال موجود است. ترجمه ای از کتاب او به زبان عبری به همت Nathan ha-Meathi (قرن سیزدهـــم) موجـــود می باشد که اندکی با نسخه اصل تفاوت دارد. ترجمه لاتینی کتاب او را با عنوان Tractatus de Oculis Canamusali مجعول دانسته اند. برای ترجمه آلمانی آن بنگرید به:
Hirschberg, J. Lippert and E. Mittwoch. Die arabischen Augen rzte nach den Quellen bearbeitet. Leipzig, 1905, ii. // 49- Book of Selections in the Treatment of the Eye // 50- Ten Treatises on the Eye // 51- M. Meyerhof (ed.). The Book of the Ten Treatises on the Eye ascribed to Hunayn ibn Ishaq. Cairo, 1928. // 52- Manual for Oculists // 53- Ophthalmoscope // 54- Elgood, A Medical History of Persia, p. 141.
55- ترجمه آلمانی تذکره الکحالین از روی نسخه خطی عربی را در مجلد اول از کتاب زیر می توان یافت:
J. Hirschberg, J. Lippert and E. Mittwoch. Die Arabischen Augen rzte nach den Quellen bearbeitet. Leipzig, 1904. // 56 – Quacks Academy // 57- Liber Nonus ad Almansorem // 58- Almeria // 59- Black Death.
60- عنوان عربی این رساله «مقنعه السائل عن المرض الهائل» و در ارتباط با شیوع طاعون (مرگ سیاه) در اندلس در سالهای 749ـ750 هجری قمری (1348ـ1349 میلادی) می باشد. برای آشنایی با تصحیح و ترجمه این کتاب بنگرید به:
M. Müller. Sitzungsberichte der k nigl. Bayer. Akademie der Wissenschaften zu München. Vol. II. Munich: 1863, pp. 6-7, 18-19. See Encyclopedia Arabica. Vol. III. Beirut: 1960, p. 16; and Encyclopedie de l’Islam,Vol. II. Leiden-Paris: 1927, p. 421.
61- لسان الدین ابن خطیب در کتاب خود «الإحاطه فی اخبار غرناطه» نه تنها به توصیف شخصیت دیگر هم عصر خود ابن خاتمه می پردازد بلکه بخشی از آخر این کتاب را به زندگی خود اختصاص داده است. وی در این بخش به نوشته های متعددی از خود که بعضی از آنها درباره پزشکی است از قبیل «المسائل الطبیه»، «رجز الطب»، «تکوین الجنین»، «الوصول لحفظ الصحه فی الفصول»، «الیوسفی فی الطب» و غیره اشاره می کند و ضمن آن از «رساله الطاعون» خود نیز یاد می کند. نویسنده «نفح الطیب» نیز کتابی به نام «الکلام علی الطاعون المعاصر» از وی نام می برد. معلوم نیست آیا کتاب «مقنعه السائل عن المرض الهائل» با این دو کتاب دیگر که از ابن خطیب نام بردیم یکی باشند. ر.ک. به: لسان الدین ابن خطیب. الاحاطه فی اخبار غرناطه. شرحه الاستاذ یوسف علی طویل. المجلد الرابع. (بیروت: دار الکتب العلمیه، 2003)، ص. 388؛ المقری التلمسانی. نفح الطیب من غصن الاندلس الرطیب و ذکر وزیرها لسان الدین بن الخطیب. تحقیق یوسف الشیخ محمد البقاعی. الجزء الثامن. (بیروت: دار الفکر، 2003)، ص. 283؛ جعفر الطباطبائی. التراث الطبی العربی. (طهران: مکتبه و متحف و مرکز وثائق مجلس الشورا الاسلامی، 2011)، ص. 493. (مترجم)
62 – Max Meyerhof. “Science and Medicine” in Legacy of Islam. (First Edition). Oxford, 1931, p. 340;
همچنین برای اشاره به گزارشهایی که درباره طاعون داده شده است رجوع کنید به کتاب:
George Sarton. Introduction to the History of Science. Vol. III, ii, (1948), p. 1213. // 63 – Mss., Berlin 6369, Escorial (Derenbourg, No. 1785); German translation by Taha Dinanah, in Arch. Für Gesch. D. Med., XX (1926), 27-28; Spanich translation from the german text of the medical part by Fernandez Martinez in Actualidad medica (granada), 403-4 (1958), 449-512, 566-88. See The Encyclopedia of Islam (New Edition), Vol. III (Leiden-London, 1965-1972), p. 837. // 64- Meyerhof, Science and Medicine, p. 341. // 65- Sarton, Introduction to the History of Science, Vol. III, I, pp. 896-7. // 66- microcosm.
67- macrocosm or great universe تعبیرات مختلفی درباره این دو اصطلاح وجود دارد. برخی عالم کبیر را هر آنچه در بالای سماوات است تعریف کرده اند و عالم صغیر را هر آنچه تحت آن است دانسته اند. برخی نیز اولی را ملکوت سماوات و دومی را ملکوت ارض نامیده اند. اما تعریفی که غالبا آن را پذیرفته و نقل می کنند عبارت از آن است که عالم کبیر آسمان و زمین و هر آنچه بین آنها است و عالم صغیر همان انسان می باشد. بنابراین هر آنچه در جهان هست عالم خلق است و انسان نیز به عنوان یکی از مخلوقات جزء عالم کبیر شمرده می شود مع ذلک از نگاه عرفانی هر آنچه در عالم خلق و امر هست در ذات انسان جمع شده است و قالب او از عالم خلق و روحش از عالم امر است. ر.ک. به: محمد علی التهانوی. کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم. تقدیم و اشراف رفیق العجم. (بیروت: مکتبه لبنان، 1996)، الجزء الثانی، صص. 1159-1160. (مترجم) // 68- منسوب به شهر مالقه یا Malaga.
69- sirup // 70- Julep
71- Sympathetic Medicine نوعی طب سنتی است که افراد را با چیزهایی معالجه می کند که از لحاظ فیزیکی با بیماری در ارتباط است. برای مثال برای معالجه چشم از خود چشم استفاده می کنند زیرا قدرت چشم به بیمار منتقل می شود و بیماری را درمان می کند. این عمل معمولا با تحریک سیستم عصبی سمپاتیک انجام می شود. در این نوع طب از گیاهان دارویی و گاهی نیز از وسایل جادویی استفاده می شود. (مترجم)
72- R. Landau. Arab Contribution to Civilization. USA, 1958, p. 45.
73- Regimen Sanitatis به معنای رژیم بهداشت و سلامت از معروف ترین محصولات و کتابهای مکتب سالرنو است که بعدها آن را Flos Medicinae (گل پزشکی) نامیدند. این اثر تا قبل از کشف کتاب Breslau codex بهترین وسیله آگاهی از علوم مکتب سالرنو بود. در این اثر دستور العمل های بالینی و توصیه های درمانی برای سهولت در حفظ و یادگیری به شکل اشعار کوتاه عرضه شده اند. این مجموعه در اصل تعداد نسبتاً کمی اشعار را در بر داشت اما بعدا و بتدریج شارحان بر آن افزودند. کتاب مزبور در قرون وسطی مشهور بود و بر آن شرح نوشتند و ترجمه و منتشر کردند. این اثر تا قرنها پس از تالیف نفوذ زیادی بر پزشکان فرهیخته داشت و گفته اند که 240 بار منتشر شد. // 74- Liber Regalis کتاب علی بن عباس مجوسی است که استفن در سال 1127 میلادی در انطاکیه آن را تکمیل نمود. در واقع کتاب لاتینی مزبور حک و اصلاح بخشهایی از کتاب مجوسی است که کنستانتین آفریقایی آن را انجام داده است. استفن به این کتاب اعتراض داشت زیرا این اثر نسبت به متن اصلی که متعلق به مجوسی است دقت لازم را نداشت. // 75- عنوان دقیق کتاب مجوسی «کامل الصناعه الطبیه» است و از این جهت به «الملکی» شهرت یافته که نویسنده آن را برای فناخسرو عضد الدوله دیلمی تالیف کرده است. (مترجم) // 76- مختار (یا یوانیس) بن حسن بن عبدون بن سعدون بن بطلان پزشک و متکلم مسیحی بغدادی (متوفی به سال 1066 میلادی) که به دلیل ابتکارات و اصالت کارهایش معروف است. کتاب اصلی او «تقویم الصحه» است که در قالب جداول خلاصه ای از مسایل بهداشتی و دانش تطویل عمر را گنجانده است. بنگرید به:
Encyclopaedia of Islam, (New Edition), Leiden-London, vol. III (1965-1971), pp. 740-1.
77- نویسنده بخشی از بند اول کتاب ابن بطلان را در اینجا ذکر کرده است که برای درک این بخش از کتاب وی رسا نیست و این جانب برای درک بهتر مقصود، تمام بند را از ترجمه فارسی کتاب «تقویم الصحه» آوردم. ر. ک . به:
ابن بطلان بغدادی. تقویم الصحه. ترجمه فارسی از مترجمی نامعلوم. تصحیح غلامحسین یوسفی. (تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1350)
78- Ibn Sina, Canon. Strasburg 1475, Venice 1555, and many other printed editions and manuscripts. // 79- On the Powers of Medicines and Foods
80- ابو المطرِّف عبد الرحمن بن محمد بن وافد لحمی پزشک، نظریه پرداز کشاورزی و داروشناس اندلسی است. وی برای درمان بیماریها رژیم غذایی را می پسندید و اگر مجبور به استفاده از دارو می شد داروهای ساده را به مرکب ترجیح می داد. گرارد کرمونایی کتاب «الادویه المفرده» او را تلخیص و با نام Liber Albenguefith Philosophi de virtutibus medicinarum et ciborum به لاتینی ترجمه نمود. ترجمه های دیگری نیز از این کتاب به زبانهای عبری و کاتالونیایی وجود دارد. بنگرید به:
Encyclopedia of Islam (N.E.), vol. III, p. 962.
منبع: اطلاعات حکمت و معرفت