منوچهر صدوقیسها
«اسلامیت» فلسفه اسلامی به چیست؟
وقتی سؤال میکنیم که «فیلسوف اسلامی» کیست؟ قاعدتاً باید اصل تحقق «فلسفه اسلامی» را پذیرفته باشیم. وقتی فیلسوف هست، طبیعتاً فلسفهای نیز خواهد بود. برخی مستشرقان، چنین اظهارنظر کردهاند که مگر فلسفه میتواند «دینی» باشد که در مرتبه بعد ما از «فلسفه اسلامی» حرف بزنیم؟ چرا که فلسفه اسلامی در ذیل «فلسفه دینی» قرار میگیرد.
اما واقعیت فلسفه اسلامی چیست؟ و آیا میتوان از فلسفه اسلامی حرف زد؟
برخی از مستشرقان که معتقدند فلسفه نمیتواند دینی باشد، دو دلیل را برای مدعای خود مطرح میکنند؛ نخست اینکه، فلسفه، عقلی است و منبعث از عقل است. طبیعتاً مراد از عقل، عقلبالفعل است. عقلبالفعل نیز عقلی است که مجهولات را بر مبنای معلومات پیشین، معلوم میکند. استدلال عقل، مجهولات را بر ضروریات یا بدیهیات مبتنی میکند. بنابراین، چنین نتیجه گرفتند که فلسفه «عقلی» است و چون دین «نقلی» است، اگر فلسفهای مستند به دین شد، از عقلانیتش خارج میشود.
دوم اینکه، اگر یک دستگاه فلسفی متأثر از دین شود، مباحث آن «کلام» خواهد بود نه «فلسفه». در پاسخ به این گروه، دو دسته دلیل «نقلی» و «عقلی» میتوان ارائه کرد. «دلیل نقلی» این است که فلاسفه کلاسیک رسمی مگر مدعایی غیر از عقلانیت دارند؟ و عمل عقلانی آنان که در ساحت رسمی و عقلی خود به کار گرفته میشود، مگر غیر از منتهی کردن مجهولات به ضروریات و بدیهیات است؟ کل فلاسفه متفقالقول هستند که هیچ مجهولی معلوم نمیشود، مگر از طریق انتقال به ضروریات و بدیهیات. حال
سؤال این است که آیا این علوم پیشین هم استدلالی هستند؟
از این رو، معتقدم، فلسفه رسمی هم، چون منتهی به ضروریات یا علوم پیشینی میشود، خود نیز «لاعقلی» است؛ لاعقلی نه به معنای ضد عقل، بلکه به معنای «فرا عقل». بنابراین، آنها که مدعی میشوند فلسفه به ذات «عقلی» است فلسفه رسمی خودشان نیز فرا عقلی است.
در پاسخ به آنان که معتقدند اگر فلسفهای متأثر از دین باشد، دیگر فلسفه نبوده بلکه «کلام» است، با «دلیل عقلی» باید گفت که تمایز علوم در طول تاریخ بر دو وجه است؛ یا به تمایز «موضوعات» است یا به تمایز «اغراض». اگر فلسفهای مستند به دین شد، الزاماً «کلام» نمیشود. برای اینکه موضوع فلسفه دینی، غیر از موضوع کلام است. در غرض هم در کلام، غرض «دفاع از اوصاف شریعه» است در حالی که در فلسفه دینی، غرض «شناخت حقیقت» است.
اگر روی مسألهای عنوان نقلی و دینی گذاشته شد، این به معنای آن نیست که چون نقلی است پس غیرعقلی است. عقل را هم میشود نقل کرد. فلسفه اسلامی وجود دارد، متأثر از دین هم هست اما کلام نیست. چون نه موضوعش کلام است و نه غایتش.
اگر بپذیریم فلسفهای به اسم «فلسفه اسلامی» وجود دارد، حق داریم سؤال کنیم که «اسلامیت» فلسفه اسلامی، به چیست؟ واقعیت این است که اجزای علوم بر سه محور است؛ «موضوع»، «مسائل»، «مبادی». اگر فلسفهای «اسلامی» باشد، باید یا موضوع یا مسائل یا مبادیش اسلامی باشد.
«موضوع» فلسفه اسلامی با فلسفههای دیگر هیچ فرقی ندارد، موضوع فلسفه بماهو فلسفه «وجود» است. موضوع فلسفه اسلامی هم «وجود» است (خبر بدی که باید داد این است که اخیراً زمزمه میشود که موضوع فلسفه دیگر «وجود» نیست بلکه موضوع فلسفه «انسان انضمامی» است) اما در مورد «مسائل» فلسفه اسلامی باید گفت حکمای ما مسائل جدیدی را به فلسفه اسلامی اضافه کردهاند.
همچنین درباره «مبادی» فلسفه اسلامی نیز باید گفت که مبدأ فلسفه کلاسیک رسمی صرفاً «عقل» است اما فلسفه اسلامی مبادی متعدد دیگری نیز دارد. اینها وجوه ممیزه «فلسفه اسلامی» از «فلسفه کلاسیک رسمی» است که به این اعتبار میتوان گفت اسلامیت فلسفه اسلامی در «مسائل» و «مبادی» آن است.
منبع: ایران