ذبیح الله صفا
کمتر کسی از عالمان شرق و غرب یافته میشوند که دربارۀ مقام رازی در طب و طبیعیات سخنی نشنیده و یا نخوانده باشند. وی در دنیای پیش از ما همیشه بهعنوان پزشک و کیمیاوی و عالم طبیعی شناخته و ستوده شده بود و کتابهای او در این ابواب در حوزههای علمی اسلامی و به زبان لاتین تا دیرگاه در دانشگاههای قدیم مغرب زمین تدریس میگردید، اما بهندرت دربارأ مقام بلند او در فلسفه سخن رفت. حتی گروهی از متکلمان و فیلسوفان مقام فلسفی او را یکباره انکار کرده و سخنان او را در ابواب حکمت مردود شمرده و غالباً ازین حد نیز درگذشته و او را به الفاظی که شایستۀ مردمان عالم نیست یاد کردهاند.
علت آن همه انکار و عناد و لجاج آن بوده است که: نخست رازی درباره ادیان و صاحبان آنها عقیدۀ افراطی خاصی مبنی بر ردّ و انکار آورده بود. و دیگر آنکه مبانی اعتقادات فلسفی او با حکمت ارسطو و جانشینانش در مغرب و مشرق بینونت و اختلافی عظیم داشت و در غالب موارد به ردّ و انکار مشائیان میکشید. سوم آنکه رازی که از کیمیا بهتحقیق در طب و طبیعیات و فلسفه متوجه شده بود در عالب از مباحث نفسانی و اخلاقی خاصیت اصلی علمی و تجربی خود را نگاه داشته و به نتایجی رسیده بود که بر طبع پیروان مکتبهای نظرب و کلامی گران میآمد و به حملههای سخت آنان منتهی میشد. علت دیگر توجه اوست به آثار عقلای ایرانی پیش از اسلام اعم از نویسندگان و مؤلفان مانوی و غیر آنان که معمولاً به انکار و مقاومت جمعی منجر میشد و نمونهیی دیگر از آن را دربارۀ شهابالدین سهروردی فیلسوف بزرگ اشراقی ملاحظه میکنیم که به صراحت پارهیی از اعتقادات فلسفی خود را بر حکمت خسروانی بنا کرده و از اصطلاحات آن فیلسوفان در شرح سلسلۀ اشراقات نوری و غواسق برزخی استفاده برده و در کنه عقایدش تقریباً بههمان ثنویت که در دبستانهای مختلف دینی و حکمی ایران پیش از اسلام میبینیم راه برده بود.
مهر، سال دهم 1343 ، شماره 4
منبع: پرتال جامع علوم انسانی