حجتالاسلام محمد علی ایازی
پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، دومین مدرسه تابستانی خود با موضوع «تحكیم صلح و نفی افراطیگری و خشونتورزی» را اخیرا به همت معاونت فرهنگی-اجتماعی و با همكاری كمیسیون حقوق بشر اسلامی برگزار كرد. پیش از این و در شماره ٣٨٦١ «اعتماد»، گزارشی از درسگفتار «صلح و نفی خشونت از منظر موازین حقوق بشر» با سخنرانی محمدحسن ضیایی فر، دبیر كمیسیون حقوق بشر اسلامی با عنوان «صلح؛ حق مقدس» در صفحه سیاستنامه منتشر شد. در یكی دیگر از این جلسات حجتالاسلام سید محمد علی ایازی، عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی نیز به موضوع «صلح در قرآن» پرداخت كه گزیدهای از سخنان وی را در ادامه میخوانید:
*******
اساس بشریت بر صلح و همزیستی متقابل است
موضوع امروز ما درباره بحثی است كه امروز جهان اسلام بیش از هر زمانی نیاز به روشن شدن آن دارد، به ویژه كه امروز كسانی در عالم اسلام، به نام اسلام دست به جنایاتی میزنند و آن را به قرآن نسبت میدهند. امروز قصد داریم واقعیت مساله را روشن كنیم. مساله صلح یكی از اصول و مبانی همزیستی در میان همه جوامع و مذاهب است، یعنی اساس بشریت بر صلح و همزیستی متقابل است. انسانها اگر بخواهند یك زندگی با كرامت داشته باشند باید زیست آنها همراه با صلح باشد. اما سوال این است كه آیا در قرآن اصل بر صلح است یا با جنگ؟ اگر با صلح است آیاتی كه در قرآن درباره جهاد و قتال آمده به چه معناست و در نهایت، سیره پیامبر (ص) در باب صلح چگونه بوده است. این سه سوالی است كه در این بحث به آنها پاسخ خواهیم داد. برای اینكه مساله اصالت صلح یا جنگ در دین روشن شود باید ابتدا سه مساله را به عنوان مسائل اصلی شناخت جهتگیری قرآن روشن كنیم.
اصل اول، این است كه وقتی ما بحث دین را مطرح میكنیم باید ببینیم یك، دین با صلح قوام پیدا میكند یا با جنگ. دو، قلمروی دعوت پیامبران چیست و در چه محدودهای باید عمل كنند و سه، دین قلمروی دعوت خود را تا كجا تعریف كرده است. در دستهای از آیات قرآن كریم مثل آیه ١٢٥ سوره نحل، «ادْعُ إِلی سبیلِ ربِّك بِالْحِكمةِ و الْموْعِظةِ الْحسنةِ و جادِلْهُمْ بِالّتی هِی أحْسنُ» از اول منطق دعوت پیامبر (ص) و قلمروی مسوولیت او را مشخص كرده است و به پیامبر میفرماید: «مردم را با برهان و اندرز نیكو به راه پروردگارت
فراخوان و با مخالفان به طریقی كه نیكوتر است مجادله كن». در دستهای از آیات نیز وجه دوگانهای برای آن بیان شده است، یعنی قلمروی پیامبر (ص) این است كه از یك سو باید سخنان او با حكمت و منطق باشد و از سوی دیگر كسانی كه در مقابل او هستند باید منطق بیاورند، یعنی بحث استدلال و برهان است نه چیزی بیشتر. موعظه حسنه برای كسانی است كه مسالهای را میدانند اما فراموش كردهاند و نیاز است كه به آنها یادآوری شود. اما صورت سوم كسانی هستند كه اهل بحث و جدل هستند. جدل نیز دو حالت دارد: زمانی با طرف مقابل با نیت غلبه كردن و تحقیر او صحبت میكنیم اما اینها در چارچوب دستور پیامبر (ص) نیامده است و قرآن میفرماید با كسی بحث و جدل نكن مگر اینكه بحث تو با یك روش درست و منطقی باشد. پس، دعوت منطقی، اصل همه انبیاست.
كسی را نمیتوان به زور به بهشت یا جهنم برد
دسته دوم آیات بیان میكنند كه دعوت غیر از اینكه باید منطقی باشد تا كجا باید باشد. آیا من حق دارم از زور برای هدف خود استفاده كنم یا خیر. آیا دین برای دعوت مردم حق دارد كه از زور استفاده كند؟ قرآن میفرماید: «ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر اینكه فقط مبشر یا هشداردهنده باشد» یا در آیه دیگری نیز میگوید كه برای پیامبران، مسوولیتی جز رساندن پیام دین و آشكار كردن حق وجود ندارد. در واقع، كسی نمیتواند به زور مردم را به بهشت یا جهنم ببرد و وظیفه ما این است كه مسیر را برای آنها مشخص كنیم. به نظر میرسد قرآن احساس كرده كه ممكن است زمانی كسانی از این دستورات دین سوءاستفاده كنند اما آیه ٢١ تا ٢٣ سوره غاشیه، راه هرگونه سوءاستفاده را میبندد: فذكِّرْ إِنما أنْت مُذكِّرٌ «٢١» لسْت علیهِمْ بِمُصیطِرٍ «٢٢» إِلا منْ تولى و كفر «٢٣»- «پس تذكر بده كه همانا تو تذكردهندهاى «٢٢» و بر آنان سیطره و تسلطى ندارى«٢٣». آیه ٤٥ سوره «ق» نیز در این باره بیان تندتری دارد: نحْنُ أعْلمُ بِما یقُولُون و ما أنْت علیهِمْ بِجبارٍ فذكِّرْ بِالْقُرْآنِ منْ یخافُ وعِیدِ-و تو مامور به اجبار آنها (به ایمان) نیستی پس به وسیله قرآن، كسانی را كه از عذاب من میترسند متذكر ساز (وظیفه تو همین است.) اینجا چیرهگر «مُصیطِر» به «جبار» تبدیل میشود زیرا شأن پیامبران، شأن جباریت نیست و دین نیز چون امر قلبی و اعتقادی است نمیتوان در آن از زور و تهدید و ترساندن استفاده كرد. آیه ١٠٨ سوره یوسف نیز پاسخ به كسانی است كه میگویند ما نمیخواهیم مسلمان شویم، میفرماید: «قُلْ هذِهِ سبیلی أدْعُوا إِلیالله علی بصیرةٍ أنا و منِ اتّبعنی و سُبْحانالله و ما أنا مِن الْمُشْرِكین»- «بگو طریقه (وظیفه) من و پیروانم همین است كه خلق را به خدا با بینایی و بصیرت دعوت كنیم و خدا را از شرك و شریك منزه دانم و هرگز به خدای یكتا شرك نیاورم.» یعنی مردم را دعوت كرده و راه خود را اعلام میكنند تا افراد بتوانند انتخاب كنند كه با پیامبر (ص) باشند یا با مشركین. این دسته از آیات نشان میدهد كه قرآن مروج گفتوگو و تبادل فكر است و میخواهد با مردم در این فضای دینی صحبت كند. در زمانی كه مخاطب پیامبر (ص) ادیان و عالمان ادیان هستند، قرآن از آنها گاه تمجید و گاه انتقاد میكند و از آنجا كه معتقد است كه در جهان یك عقیده وجود ندارد، میفرماید با آنها نیز بحث و جدل نكن و با منطق پیش برو. قرآن پیشنهاد میدهد كه روی مشتركات تكیه و آنها را تقویت كنیم.
اصل دوم، دستهای از آیات هستند كه تاكید میكند در دین اجبار و اكراهی وجود ندارد. وظیفه پیغمبر فقط راهنمایی و هدایت است حتی در مقابل عدهای كه تمایلی برای تغییر افكار خود ندارند. خداوند در آیه ٩٩ سوره یونس میفرماید: «و لوْ شاء ربُّك لآمن منْ فِی الْأرْضِ كلُّهُمْ جمیعاً أ فأنْت تُكرِهُ النّاس حتّی یكونُوا مُومِنین» «و اگر پروردگار تو مى خواست قطعا هر كه در زمین است همه آنها یكسر ایمان مى آوردند پس آیا تو مردم را ناگزیر مى كنى كه بگروند.» یعنی خدا نیز در برنامه خود نگنجانده كه همه عالم یك دین و اعتقاد داشته باشند. آیه ٢٨ سوره هود نیز از قول حضرت نوح بیان میشود: «قال یا قوْمِ أ رأیتُمْ إِنْ كنْتُ علی بینةٍ مِنْ ربِّی و آتانی رحْمةً مِنْ عِنْدِهِ فعُمِّیتْ علیكمْ أ نُلْزِمُكمُوها و أنْتُمْ لها كارِهُون»- «گفت: آیا اگر ببینید كه من بر دلیل روشنى از طرف پروردگارم باشم و او از نزد خودش، رحمت (ویژه نبوت) را به من داده باشد كه بر شما مخفى مانده است، (آیا باز هم سرپیچى مىكنید؟) آیا شما را به پذیرش آن وادار كنیم، در حالى كه نسبت به آن كراهت دارید؟» یعنی حضرت نوح نیز اذعان میدارد كه فقط دستورات و پیامهایی را كه باید از طرف خداوند به آنها ابلاغ میكند و حق اجبار كردن ندارد.
رواداری؛ به رسمیت شناختن مخالف
اصل سوم، اصل رواداری است. ما در جامعهای زندگی میكنیم كه قرار نیست اجبار و تهدید باشد و دینداری با ترس همراه شود اما كسانی نیز هستند كه عقیده ما را ندارند. با آنها چه باید كرد؟ قرآن میفرماید باید این واقعیت را بپذیریم و مخالف را به رسمیت بشناسیم و این اصل رواداری و تحمل عقاید مختلف است. همه اینها نیز بنیانهای صلح هستند. به رسمیت شناختن مخالف فقط این نیست كه حرف او را درست بدانیم بلكه باید به عنوان یك واقعیت بپذیریم كه افكار مختلفی در جامعه وجود دارند كه حق حیات، حق شهروندی و حقوق انسانی دفاع از عقاید خود را نیز دارند. آیات در این زمینه دو بخش هستند؛ یك دسته آنهایی كه میگویند اگر كسانی كه این عقاید مخالف را دارند در مسیر خاص عقاید خود قرار میگیرند خداوند به آنها پاداش میدهد و دسته دوم، آنهایی هستند كه مشخص میكنند ما چگونه باید با آنها برخورد داشته باشیم. آیات ٦٢ سوره بقره و ٦٧ سوره مائده به این مساله اشاره دارند. زمانی كه قرآن در مدینه نازل میشد حداقل سه یا چهار گروه غیرمسلمان در این شهر زندگی میكردند. آیه ٦٢ سوره بقره میفرماید: «إِنّ الّذین آمنُوا و الّذین هادُوا و النّصاری و الصّابِئین منْ آمن بِاللّهِ و الْیوْمِ الْآخِرِ و عمِل صالِحاً فلهُمْ أجْرُهُمْ عِنْد ربِّهِمْ و لا خوْفٌ علیهِمْ و لا هُمْ یحْزنُون»- «به یقین كسانی كه (به اسلام) ایمان آوردهاند و كسانی كه یهودی شدهاند و نصاری و صابئین (پیروان نوح یا یحیی)، هر یك (از این گروهها كه در عصر پیامبر خود) به خدا و روز واپسین ایمان آورده و عمل شایسته انجام داده باشند، آنها را اجری درخور حالشان در نزد پروردگارشان ثابت است و نه بیمی بر آنها (در روز قیامت) میرود و نه اندوهگین میشوند.» در دنیا افراد زیادی وجود دارند كه بر دین ما نیستند اما در مسیر عقاید خود كارهای نیك انجام میدهند و افراد درستكاری هستند، خداوند به این افراد نیز وعده بهشت داده است.
آیه بعدی آیه ٨ سوره ممتحنه است: «لا ینْهاكمُالله عنِ الّذین لمْ یقاتِلُوكمْ فِی الدِّینِ و لمْ یخْرِجُوكمْ مِنْ دِیارِكمْ أنْ تبرُّوهُمْ و تُقْسِطُوا إِلیهِمْ إِنّالله یحِبُّ الْمُقْسِطین»- «خدا شما را از نیكی كردن و رعایت عدالت نسبت به كسانی كه در راه دین با شما پیكار نكردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند نهی نمیكند چرا كه خداوند عدالتپیشگان را دوست دارد.» در این آیه، اسم گروهها برده نشده اما مقصود كسانی هستند كه با شما در یك جامعه زندگی میكنند اما اعتقاد و فكرشان متفاوت است. قرآن، قصد بیان نكته مهمی را دارد: «به آنان نیكی كنید و عدالت را نسبت به آنها رعایت كنید» و به اعتقاد من، این پایهایترین مبنای صلح است. این آیه بالاتر از به رسمیت شناختن مخالف است، میگوید آن كسی كه مخالف اما شهروند شماست، چه چیزی مانع میشود كه به او خوبی كنید! و اگر این كار را كردید بدانید كه محبوب خداوند هستید. دستهبندیهایی مثل شهروند درجه یك و دو، خودی و غیرخودی و… تقسیم بندیهای تفرقهانگیزی است. اگر بخواهیم هر نوع پیشرفت، تعالی و هر نوع صلحی را در جامعه ایجاد كنیم تنها راه آن، به رسمیت شناختن مخالف با این شیوه است. در فراز دیگری، قرآن كریم در دو آیه از دو سوره میخواهد اصطكاك بین آرای مخالف را بردارد. در آیه ١٨ و ١٩ سوره زمر (مكی) میفرماید: «الّذین یسْتمِعُون الْقوْل فیتّبِعُون أحْسنهُ أُولئِك الّذین هداهُمُالله و أُولئِك هُمْ أُولُوا الْألْبابِ (١٨) أ فمنْ حقّ علیهِ كلِمةُ الْعذابِ أ فأنْت تُنْقِذُ منْ فِی النّارِ (١٩) »- «كسانی كه به سخن گوش فرامى دهند و بهترین آن را پیروى میكنند، اینانند كه خدایشان راه نموده و اینانند همان خردمندان.» مقصود از «سخن»، سخنان متفاوتی است كه در سطح جامعه مطرح است. در آیه ٦٤ سوره آل عمران (مدنی) نیز میفرماید: «قُلْ یا أهْل الْكتابِ تعالوْا إِلی كلِمةٍ سواءٍ بیننا و بینكمْ ألاّ نعْبُد إِلاّالله و لا نُشْرِك بِهِ شیئاً»- «بگوای اهل كتاب! بیایید به سوی سخنی كه میان ما و شما یكسان است كه جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم» كه در آن، به اهل كتاب روش گفتوگوی دیگری را نشان میدهد. آیات دیگری نیز در این جهت و در حوزههای گوناگون وجود دارد كه تعبیر میكند صلح كردن و آرامش داشتن بهتر است. بنابراین، وقتی ما دانستیم كه قوام دین بر منطق و گفتوگو و تعامل است و نه بر تهدید و زور، این نتیجه را میگیریم كه اصل در قرآن كریم بر صلح است.
معنای آیات جهاد و قتال در قرآن چیست
اما پرسش دیگر این است كه اگر اصل بر صلح است و دین برای هدایت مردم به سوی سعادت آمده، پس آیات قتال و جهاد چه معنایی دارد و چرا در فقه اسلامی مساله جهاد به عنوان وظیفه مستمر مطرح شده است. نكته اول این است كه ما دو نوع جهاد را تصویر میكنیم؛ یك، جهاد دفاعی و دو، جهاد ابتدایی. منظور از جهاد دفاعی این است كه وقتی كسی به شما، كشور شما یا خانه و خانواده شما حمله میكند و شما از خود دفاع میكنید. درباره جهاد دفاعی هیچ كس در هیچ جای دنیا تردید نكرده زیرا یك امر طبیعی و عقلایی است. جهاد ابتدایی یعنی ما شروعكننده هستیم و میخواهیم عدهای مسلمان شوند برای همین جهاد را آغاز میكنیم. سوال این است كه آیا در قرآن چنین جهادی وجود دارد یا خیر. قبل از پاسخ دادن به این سوال باید معنای دو واژه كه در قرآن استعمال شده را بیان كنم؛ جهاد و قتال. جهاد در لغت، به معنای تلاش و كوشش است و در عرف عالمانه مسلمانان نیز جهاد به دو معناست؛ یكی، جهاد با نفس است و دیگری، جهاد با دشمن. در معنای دوم ما سه نوع جهاد در قرآن داریم؛ جهاد جانی به این معنا كه شما از جان خود برای امور خیر و در راه دین میگذرید. جهاد مالی یعنی كسانی كه مال خود را در راه خیر و خوبی هزینه كنند. جهاد دیگر جهاد با عِرض یا آبروست؛ زمانی شما از كسی كه مظلوم واقع شده دفاع میكنید و این دفاع گاه شما را متهم میكند یا زمانی كه از موقعیت اجتماعی خود برای كمك به یك فرد و نجات او استفاده میكنید. منظور اینكه جهادی كه در قرآن آمده الزاما به آن معنای جنگیدن و قتال كردن نیست.
در این زمینه نیز آیات زیادی وجود دارد. به طور مثال، آیه ٦ سوره عنكبوت میفرماید: «و منْ جاهد فإِنّما یجاهِدُ لِنفْسِهِ إِنّالله لغنِی عنِ الْعالمین»- «و هر كه (در راه ایمان) جهد و كوشش كند به سود خود كند كه خدا از (طاعت و عبادت) عالمیان البته بینیاز است. » یا در آیه ٢٠ سوره توبه آمده است: «الّذین آمنُوا و هاجرُوا و جاهدُوا فی سبیلِالله بِأمْوالِهِمْ و أنْفُسِهِمْ أعْظمُ درجةً عِنْدالله و أُولئِك هُمُ الْفائِزُون»- «آنان كه ایمان آوردند و از وطن هجرت گزیدند و در راه خدا به مال و جانشان جهاد كردند آنها را نزد خدا مقام بلندتری است و آنان به خصوص رستگاران و سعادتمندان دو عالمند. » در آیه ٦٩ سوره عنكبوت نیز میفرماید: «و الّذین جاهدُوا فینا لنهْدِینّهُمْ سُبُلنا و إِنّالله لمع الْمُحْسِنین»- «و آنها كه در راه ما (با خلوص نیت) جهاد كنند، قطعا به راههای خود هدایتشان خواهیم كرد و خداوند همیشه یار نكوكاران است.» كسانی كه برای جامعه خود تلاش میكنند، فعالیتهای اجتماعی بشردوستانه دارند، به مستضعفان و فرودستان یاری میرسانند و نیكوكارند، همگی جهاد میكنند و خداوند نیز با آنها خواهد بود و راه را برای آنها باز میكند و این، یك نوع امید دادن به افراد خیر و تلاشگر است. قرآن یك مفهوم را به كار گرفته و همه كسانی را كه تلاش و كوشش میكنند و در خدمت مردم هستند را مجاهد میخواند. مجاهدان فقط كسانی نیستند كه میجنگند همه كسانی كه در مسیر خداوند تلاش میكنند از نظر قرآن، مجاهد هستند.
در قرآن، اصل بر نجنگیدن است
آیاتی كه در قرآن به معنی جهاد و قتال با دشمن و به تعبیر امروزی، فیزیكی آمدهاند، این گونه تقسیمبندی میشوند: آیات مطلق، مقید و مشروط. آیات مطلق میخواهند بگویند كه در هر حال، با كفار و مشركین بجنگید. آیات مقید، میگویند باید بجنگید چون آنها با شما میجنگند یا باید صلح كرد چون آنها نیز صلح میخواهند و تا حدی با آنها بجنگید كه آنها با شما كارزار میكنند «فمنِ اعْتدی علیكمْ فاعْتدُوا علیهِ بِمِثْلِ ما اعْتدی علیكمْ». در واقع، آیات مشروط، آیاتی هستند كه اصلا تشریع جهاد با آنها شروع شده و از اول مشروط كرده است. به عنوان مثال، آیه ٣٩ سوره حج- مفسران همگی اتفاق نظر دارند كه نخستین آیهای كه در آن به پیامبر (ص) اذن جهاد داده شده همین آیه است- میفرماید: «أُذِن لِلّذین یقاتلُون بِأنّهُمْ ظُلِمُوا و إِنّالله علی نصْرِهِمْ لقدیرٌ»- «به كسانی كه مورد ستم واقع شدهاند و با ایشان كارزار شده، اجازه داده شد تا قتال كنند و خدا بر نصرت ایشان قادر است.» همان طور كه گفتیم دفاع یك امر عقلایی است اما همیشه هم این طور نیست. قبل از این آیه، قرآن به مسلمانان اجازه جهاد نداده بود زیرا تعداد آنها كمتر از مشركان بود و آنها نیز هر روز به دنبال بهانهای برای جنگیدن میگشتند تا بر مسلمانان چیرگی بیایند. اینجا جهاد را واجب نكرده است بلكه اجازه آن را صادر میكند چرا كه مسلمانان را در موقعیتی میبیند كه توان دفاع كردن از خود را به دست آوردهاند. بنابراین، این آیه در مقام بیان جهاد ابتدایی نیست بلكه در مقام دفاع است. در آیه ٦١ سوره انفال نیز میفرماید: «و إِنْ جنحُوا لِلسّلْمِ فاجْنحْ لها و توكلْ علیالله إِنّهُ هُو السّمیعُ الْعلیمُ»- «و اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآى و بر خدا توكل كن كه او شنوا و داناست.» این آیه نشان میدهد كه اصل بر نجنگیدن است و اگر تا به حال نیز ما میجنگیدهایم به این دلیل بوده كه آنها میجنگیدهاند. اصل بر این است كه ما شروعكننده جنگی نباشیم.
برخی از آیات نیز وجود دارند كه برخی از مفسران ما از آن معنای مطلق را برداشت كردهاند و باید آنها را نیز در نظر داشت. مثل آیه ٥ سوره توبه كه میفرماید: «فإِذا انْسلخ الْأشْهُرُ الْحُرُمُ فاقْتُلُوا الْمُشْرِكین حیثُ وجدْتُمُوهُمْ و خُذُوهُمْ و احْصُرُوهُمْ و اقْعُدُوا لهُمْ كلّ مرْصدٍ فإِنْ تابُوا… »- «پس چون ماههای حرام درگذشت آنگاه مشركان را هر جا یابید به قتل برسانید و آنها را دستگیر و محاصره كنید و هر سو در كمین آنها باشید…» آیه ٢٩ همین سوره نیز درباره جنگ با اهل كتاب است، میفرماید: «قاتِلُوا الّذین لا یومِنُون بِاللّهِ و لا بِالْیوْمِ الْآخِرِ و لا یحرِّمُون ما حرّمالله و رسُولُهُ و لا یدینُون دین الْحقِّ مِن الّذین أُوتُوا الْكتاب حتّی یعْطُوا الْجِزْیة عنْ یدٍ و هُمْ صاغِرُون»- «با آنان كه به خدا ایمان ندارند، به آخرت هم ایمان ندارند، به حرام و حلال خدا وقعی نمیگذارند (یعنی حرام خدا را حلال میكنند) و به دین حق متدین نیستند، با آنان كه اینچنینند از اهل كتاب بجنگید، تا آنها با كمال تسلیم و ذلت به دست خویش جزیه بپردازند.» از آیات دیگری كه باز دلالت بر این مساله دارد، آیه ١٥ سوره انفال است: «یا أیها الّذین آمنُوا إِذا لقیتُمُ الّذین كفرُوا زحْفاً فلا تُولُّوهُمُ الْأدْبار»- «ای اهل ایمان، هرگاه با گروه مهاجم كافران در میدان كارزار روبهرو شوید مبادا پشت به آنها كرده و از جنگ بگریزید.» یا در آیه ٤٧ همین سوره خطاب به كسانی كه به قصد جهاد از خانههای خود خارج شدند، میفرماید: «و لا تكونُوا كالّذین خرجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بطراً و رِئاء النّاسِ و یصُدُّون عنْ سبیلِالله والله بِما یعْملُون مُحیطٌ»- «و مانند كسانی نباشید كه از خانههایشان با حالت سرمستی و به صرف نمایش به مردم خارج شدند و [مردم را] از راه خدا بازمیداشتند و خدا به آنچه میكنند احاطه دارد.»
تو نیز از در صلح درآی
هیچ یك از جنگها یا سریههای پیامبر (ص) ابتدایی نبوده است و اگر زمانی پیامبر پیشدستی كرده وقتی بوده كه مشركین از قبل تدارك جنگی را دیده و به سمت مسلمانان حركت كرده بودند. این نكته را در جنگ خیبر، حنین و… میتوان به وضوح ملاحظه كرد. در این جنگها و سریهها نیز تعداد كشتهشدگان بسیار كم بوده و این نشان میدهد كه پیامبر تا چه حد به این موضوع اهمیت میداده است. پروفسور حمیدالله در این باره تحقیقات دقیقی را انجام داده است و نتایج آن را در كتاب «جنگهای پیامبر» كه غلامرضا سعیدی آن را ترجمه كرده است، آورده كه در تمام ٩ غزوات و سریههای ١٠ ساله پیامبر، ١٣٢ نفر از سپاه مقابل و ١٥١ نفر از سپاه ایشان كشته شدهاند. نكته اینكه آن دسته از آیاتی كه در باب قتال آمده است و حتی مطلق هستند، نمیتوانند مطلق به معنای عام باشند بلكه مطلق در لفظ و ناظر بر كلیات هستند. به طور مثال، شما میگویید امروز برنامهای داشتیم مردم استقبال گستردهای از آن كردند، در اینجا منظور شما مردم به معنای مطلق و عام نیست بلكه مطلق در لفظ است. اما آیات مقید بسیار مهم هستند؛ آیاتی كه جنگ را به شرایطی خاص مقید میكنند. به طور مثال میفرماید: «أُذِن لِلذِین یقاتلُون بِأنهُمْ ظُلِمُوا»- «به كسانی كه جنگ بر آنان تحمیل گردیده، اجازه جهاد داده شده است» یا «وقاتِلُوا فِی سبِیلِالله الذِین یقاتِلُونكُمْ»- «و در راه خدا با آنان كه به جنگ و دشمنی شما برخیزند جهاد كنید» یا «فإِنِ انتهوْا فلا عُدْوان إِلا على الظالِمِین»- « پس، اگر (از جنگ) دست كشیدند (با آنها عدالت كنید كه) تجاوز جز بر ستمكاران روا نیست» یا «وإِنْ جنحُوا لِلسلْمِ فاجْنحْ لها»- «و اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآی». در آیه ٩٠ سوره نساء نیز میفرماید: «فإِنِ اعْتزلُوكُمْ فلمْ یقاتِلُوكُمْ وألْقوْا إِلیكُمُ السلم فما جعلاللهُ لكُمْ علیهِمْ سبِیلاً»- «پس اگر از شما كنارهگیری كردند و با شما نجنگیدند و با شما طرح صلح افكندند، (دیگر) خدا برای شما راهی (برای تجاوز) بر آنان قرار نداده است».
دسته سوم آیاتی هستند كه در بحث صلح از آنها استفاده كردیم، مثل آیه ٨ سوره ممتحنه كه میگوید: «لا ینْهاكُمُالله عنِ الذِین لمْ یقاتِلُوكُمْ فِی الدِّینِ ولمْ یخْرِجُوكُمْ مِنْ دِیارِكُمْ أنْ تبرُّوهُمْ وتُقْسِطُوا إِلیهِمْ إِنالله یحِبُّ الْمُقْسِطِین»- «خدا شما را از نیكی كردن و رعایت عدالت نسبت به كسانی كه در راه دین با شما پیكار نكردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند نهی نمیكند چرا كه خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد. » این آیات علاوه بر اینكه نشان میدهند كه مبنایی برای جهاد ابتدایی وجود ندارد، تاكید میكند كه اگر كسی نمیجنگد و عقیده او با شما متفاوت است با او كاری نداشته باشید. در آیه بعد نیز میفرماید: «إِنّما ینْهاكمُالله عنِ الّذین قاتلُوكمْ فِی الدِّینِ و أخْرجُوكمْ مِنْ دِیارِكمْ و ظاهرُوا علی إِخْراجِكمْ أنْ تولّوْهُمْ و منْ یتولّهُمْ فأُولئِك هُمُ الظّالِمُون»- «جز این نیست كه خداوند شما را از دوستی كسانی منع میكند كه با شما درباره دین جنگیدهاند و شما را از خانههایتان بیرون راندهاند و بر بیرون راندن شما همدیگر را یاری دادهاند و هر كس با آنها دوستی كند چنین كسانند كه ستمكارند.» این آیات به خوبی نشان میدهند كه آیات جهاد، همه دفاعی هستند و در مقابل ظلم و ظالمین قرار گرفتهاند.
منبع: روزنامه اعتماد