نویسنده: محمدرضا موحدی
سنایی علاوه بر دیوان (قصاید، غزلیات، رباعیات و مقطعات) که حدود چهارهزار بیت است، چند اثر منظوم دیگر دارد که عبارتند از: حدیقهالحقیقه که از مهمترین مثنویهای اوست و تعداد ابیاتش در نسخههای مختلف متفاوت است: از حدود پنجهزار تا حدود دوازدههزار بیت؛ سیرالعباد الی المعاد منظومهای است رمزی و عرفانی که در آن نوعی سفر به عالم روحانی بیان شده و متجاوز از هفتصد بیت است. کارنامه بلخ منظومه کوتاهی است با حدود پانصد بیت که سنایی هنگام اقامت در بلخ سروده و در آن به گوشههایی از زندگی خود، پدرش و بعضی از معاصران پرداخته است. تحریمهالقلم مثنوی کوتاهی است در حدود صد بیت که خطاب به قلم سروده و سپس وارد بعضی از مسائل عرفانی میشود. مکاتیب نیز مجموعهای است از نامههای سنایی که همه ویژگیهای نثر بینابین قرن ششم هجری را دارد و به لحاظ محتوایی بهخوبی بیانگر ضلعهای مختلف شخصیت سنایی (مدح، وعظ و عشق) است.
مدح و وعظ در این نامهها غلبه بیشتری دارند و نذیر احمد ـ از استادان دانشگاه علیگر هند ـ که استاد دانشگاه کابل هم بود، آن را گردآوری کرد. بعدها افتخار کردند که: اولینبار آثار سنایی در مهد خودش (غزنه یا غزنین) به چاپ رسیده است. نذیر احمد از شاگردان قدیمی دانشگاه تهران و از پروردههای مرحومان دکتر معین، بهار و فروزانفر و امثال آنان بود. وی ۱۷ نامه سنایی را که غالبا در افغانستان پیدا شده بود، گرد آورد و بارها اذعان داشت که امکان دارد نامههای دیگری هم از وی پیدا شود. نذیر احمد نامههای سنایی را دو یا سه بار، ابتدا در کابل و بعد در دانشگاه علیگر به چاپ رساند؛ بنابراین اولین چاپ این اثر را مرهون زحمت او هستیم؛ اما بعدها در مجلات مختلف ایران مانند «ارمغان» و «سخن» نامههای پراکندهای که بخش تکمیلی آن نامههای ناقص است، پیدا شد و به آن افزوده شد؛ اما به اطلاعات ما چیزی نیفزود!
درباره مکاتیب، اولین نکته این است که تعداد این نامهها خیلی کم است و مصححان زیادی دارد و نسخهها معمولا مغلوط است. از همان دهه ۴۰ که این اثر به ایران رسید و نسخههای کابل و علیگر بازچاپ شد، اطلاعات زیادی به دست آمد و فواید این نامهها آشکار شد. اولا معلوم شد که بخش اعظم این نامهها مربوط به مکاتبات درباری است، یعنی برخلاف تصور برخیها که زندگی سنایی را با یک خطکش به دو بخش درباری و توبهکردن او تقسیم میکنند، نامهها نشان میدهد که ارتباط سنایی تا اواخر عمر با دولتمردان پابرجاست.
در یکی از نامهها، سنایی به سرقت متهم شده و او به یکی از معتمدان و متنفذترین مردم شهر نامه مینویسد که به بیگناهیاش شهادت دهد و او را آزاد کند. این مخاطب کسی نیست جز حکیم خیام نیشابوری. این نامه برای کسانی که در تاریخ ادبیات مطالعه و بررسی میکنند و در پی شناختن شخصیت خیام هستند، مفید است و تصویری بسیار عالمانه و شخصیتی بسیار معتبر و متنفذ از خیام به مخاطب ارائه میدهد. درباره خیام تناقض داریم. او در حکمت و نجوم کتاب نوشته و در الهیات متبحر است؛ اما در بعضی از رباعیاتش، وجود خدا و معاد انکار شده است! اگر متکلم است، چطور اینگونه میاندیشد؟ اگر کسی فیلسوف باشد و اینگونه بگوید، تناقض وجود دارد.
با توجه به آثار باقیمانده از ابتدای نثر فارسی، یعنی قرن چهارم و بعد از آن، معلوم میشود نویسندگان ایرانی در آغاز، زبانی نزدیک به محاوره در نثر داشتند و منظورشان فقط ابراز خواسته خود به مخاطب است و بازی با الفاظ و استشهاد به آیات و احادیث و ابیات عربی اصلا وجود ندارد. تفاوت نثر ساده با نثر مکلف و فنی این است که هرگاه ویژگیهای شعر به نثر وارد شود، آن نثر از زمینه نثر ساده دور میشود و به نثر فنی یا مکلف یا مصنوع وارد میشود.
از نیمه دوم قرن ششم به خاطر پیوند روزافزونی که نثر با شعر، و نویسندگان با شاعران پیدا کردند، بعضی از ویژگیهای شعر (مثل تشبیه، کنایه، استعاره و دیگر صنعتها و آرایههای ادبی) وارد نثر شد و بعد از تقریبا دو یا سه قرن که ما در نثر مصنوع غوطهور شدیم، وجه و شیوه غالب این بود که همه باید مصنوع و مکلف مینوشتند و اگر کسی غیر از آن مینوشت، بیسواد یا کمسواد محسوب میشد؛ اما آرام آرام و از قرن هشتم و نهم به بعد صلابت نثر فنی برداشته میشود و به دوره صفویه که میرسیم، نثر فنی در میان منشیها ادامه دارد، ولی دیگر به شکل عموم و وجه غالب نیست. بعد از نثر فنی، نویسندگان ایران به نثر ساده برگشتند.
سبک نامههای سنایی
میان نثر ساده و فنی، سبکی است که به آن «بینابین» میگویند و نویسندگانی که عنایتی به سبک قرن چهارم و پنجم و علایقی هم به سبک تازه مدشدة فنی دارند، در بعضی نامههایشان خیلی غلیظ فنی مینویسند و انتهای همان نامه یا نامههای دیگر را به سبک سهل و ساده مینویسند که در این صورت سبک نویسنده، بینابین است. اگرچه سنایی تمایل زیادی به سبک مصنوع و فنی دارد، ۱۷ نامه موجودش به لحاظ سبکی میتواند در سبک بینابین قرار گیرد. اگر کسی متخصص ادبیات نباشد، نمیتواند از این نامهها استفاده کند. نامهها عموما مکلف است. سبک شعری سنایی، خراسانی است و شعر خراسانی یعنی باصلابت و ساده که هم به لحاظ دستوری و قواعد استحکام دارد و نمیتوان هیچ ایرادی به آن گرفت و هم ساده است که وی استاد این کار است؛ برعکس، در نثرش ابداً این سادگی نیست، چون عموما خطاب به امیران و وزیران و… است.
سنایی در این نامهها به اخلاق هم میپردازد و گاه مضمونهای عرفانی نیز دارد؛ ولی بیشتر مضامین اجتماعی و شخصی است. همچنین از لحاظ موضوعی، او سه زاویه یا ساحت مختلف دارد که آنها را بسیار در نامههایش نشان داده است: ضلع اول، مداحی است که مدح درباریان را میگفته است؛ ضلع دوم، وعظ و پندگویی است که بخش اعظم نامهها همین است؛ و ساحت سوم، بروز شخصیت اوست که عاشق، قلندر، بیباک و آزاد از برخی قیودات است و میخواهد نشان دهد که در عشق همه چیز حل است و عشق مجوز بسیاری از کارهاست. سنایی شاید نسبت به شاعران دورههای بعد، به اصطلاحات عرفانی و تصوف مسلطتر است که معلوم است تفاسیر عرفانی را خوانده و با صوفیان بزرگ روزگار همنشین بوده و بیسبب نیست که میگویند آغاز شعر عرفانی با اوست که بهحق هم چنین است.
نامههای مولانا
مولانا حدود صد سال با سنایی فاصله دارد و تا به حال حدود ۱۵۰ نامهاش جمعآوری شده است. محققان ایرانی از دهه ۳۰ به بعد با نامههای مولانا آشنا شدند؛ بنابراین مکاتیب سنایی حدود یکی دو دهه به لحاظ ورود به جامعه فرهنگی ایران تقدم داشته است. شاید به خاطر عدم اعتمادی که به این نامهها بود، جدی تلقی نشد و جایی نزد اهل تحقیق باز نکرد، وگرنه باید در بخش زندگینامههایی که از مولانا مینوشتند، از تک تک نامهها استفاده میکردند. هر کدام از این نامهها حاوی اطلاعات بسیار گرانقدری است که به لحاظ تاریخی، اجتماعی و شخصی کمک بزرگی به تاریخنگاران میکند.
به لحاظ سبکشناسی، همه نامههای مولانا عموماً ساده و مرسل هستند و با اینکه در دوره او سبک فنی و مصنوع رایج بود، اصلا به سراغ نثر فنی نرفته و همانطور که شعرش را از خراسان حفظ کرده و آورده، در نثر هم وارد سبک رایج نشده و تعمد دارد که مستقیم وارد مسائل اصلی شود. این امتیازاتی است که نثر مولانا دارد و نامههایش را خیلی متفاوت میکند.
از سنایی تا مولانا
نامههای مولانا مملو از استناد به آیات قرآن، احادیث و گاه اشعار عربی است. البته شعرهای عربی در اشعار سنایی بیشتر است. مولانا نزدیک ۱۸۵ مورد استشهاد به شعر دارد که عموما هم شعرهای فارسی است و در این میان، سنایی رتبه برتری دارد، مولانا نزدیک به ۳۲ مورد شعر به صورت مستقیم و با ذکر نام از سنایی استشهاد کرده است، یعنی نه فقط در غزلیات شمس و فیهمافیه، که در شخصیترین حالات مولانا هم حق سنایی ثابت است. مولانا در مثنوی، هم به لحاظ مضمون و هم در بخش واژگان و اصل شعرها تحت تاثیر سنایی است؛ از غزالی و دیگر شاعران نیز تأثیرات فراوان میپذیرد، اما تأثیر سنایی چیز دیگری است و اگر سنایی نبود، مولانا پرورده نمیشد.
عطار روح بود و سنایی دو چشم او
ما از پی سنایی و عطار آمدیم
سنایی در کنار منشیها زندگی میکند؛ اما مولانا نامهها را در صورتی نوشته که سنایی در کنارش نبود و به لحاظ مضمونی صداقت در نامههای مولانا بیشتر است و هر دو در زمینه اندیشه خود در قله هستند. نامههای مولانا آیینة شخصیت اوست، به همان زلالی غزلها. او هم مثل سنایی به امرا نامه دارد، ولی مضامین نامههایش، اجتماعی، خانوادگی، عرفانی و اخلاقی است. بخش عرفانی نامههای مولانا برخلاف سنایی، بسیار پررنگ است و برای بررسی شخصیت او و حتی برای فهم مثنوی، خواندن نامهها ضروری است. تاریخ نامهها مشخص نیست، اما چون مخاطبان مشخص است، زمانمند میشود و هنگامی که تاریخ حیات برخی از افراد را میدانیم، نشان میدهد که زمان نگارش نامهها به دهه پایانی عمر او ربط دارد، یعنی زمان سرایش مثنوی.
منبع: روزنامه اطلاعات