به کوشش: مسعود غلامیّه*
درآمد:
نگاهی به زندگی و آثار قزوینی
زکریا بن محمد بن محمود انصاری کمونی (یا کوفی) قزوینی، عالم، ادیب، قاضی، فقیه، محدث، مورخ، جغرافیدان، گیاهشناس و جانورشناس بزرگ ایرانی است. کنیۀ او ابو یحیی یا ابوعبدالله است و لقب او را جمالالدین و گاهی عمادالدین نیز گفتهاند. به روایتی یکی از اجداد او به نام شیخ ابوالقاسم که عرب بوده و نسبش به انس بن مالک انصاری خادم رسولالله میرسیده، در قزوین ساکن و ایرانی شده است. خود او نیز به این موضوع اشاره میکند و میگوید که ابوالقاسم بن هبةالله کمونی، عالمی خداپرست و پرهیزگار از اولاد انس بن مالک است و به پنج واسطه جد اوست. اساس این ارتباط، و شاید بیشتر به این جهت که قزوینی قسمت عمدۀ عمر خود را ساکن مناطق عرب زبان بوده و کتابهایش را به عربی تصنیف کرده است، محافل عربی و بعضی شرقشناسان او را عرب شمردهاند، درحالی از سبک نوشتههای قزوینی معلوم است که عربی زبان مادری او نبوده است. بنابراین، با توجه به اقامت جد وی در قزوین و ازدواج با یک ایرانی و با عنایت به اینکه او خود بعد از چند نسل که همگی مقیم قزوین بودهاند، در همان شهر تولد و پرورش یافته و زبان مادریش فارسی بوده است، طبق هر مقیاس و معیاری میتوان و بلکه باید او را ایرانی شمرد (نک: ابن تغری بردی، المنهل الصافی، 5/365؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، 51/230؛ لویکی، دائرةالمعارف اسلام، 4/865 ـ 867؛ مدرس رضوی، ریحانةالادب، 4/453؛ زر کلی، الاعلام، 3/46؛ قزوینی، آثار البلاد، 2/224؛ اثر آفرینان، 4/35؛ حاجی خلیفه، کشفالظنون، 2/1127؛ قمی، الکنی و الالقاب، 4/69، سبوحی، مقدمه عجایب المخلوقات، 2؛ کحاله، معجمالمؤلفین، 1/734؛ دفاع، روائع الحضارة العربیهالاسلامیه، 327).
قزوینی متولد سال 605 ق/1208م است (کحاله، معجم المؤلفین، 1/734؛ زر کلی، الاعلام، 3/46؛ عیسی بک، تاریخ النبات عند العرب، 115؛ قس: لویکی، 4/865؛ دفاع، مشاهیر گیاهشناسی، 295؛ سارتن، مقدمه بر تاریخ علم، 2/1758، 2 که سال 600 ق /1203م را تاریخ تولد او میدانند).
زکریای قزوینی به علت دانش بسیار و هوش سرشار و کار فراوان توانسته است تمامی اطلاعات موجود عصر خود را جمعآوری و به روشی متین و سودمند دستهبندی و تألیف کند و دانش کیهانشناسی و جغرافی را در سطحی بالا و به صورتی علمی بازگو نماید و در عینحال چنان ساده و روشن بنویسد که به جای فضلفروشی و اثبات دانشوری خود، سبب استفادۀ عمومی شده باشد. غربیها او را گاهی به هرودوت یونانی (Herodotus 484-420BC) و بلیناس رومی (Gaius Plinius 23-79 AD) مانند کردهاند، و او را در سر جمع، بزرگترین کیهانشناس عالم اسلامی میدانند و در نجوم و جغرافیا و زمینشناسی و معدنشناسی و نباتشناس و حیوانشناسی و نژادشناسی، دانشمندان ممتاز و کمنظیر میشمارند. کارهای قزوینی به گفتة ادوارد براون «خارج از عصر خود قرار دارد» و در دورانهای بعد از او در جهان اسلام و شبه قارة هند تأثیر فراوان داشته و دانشمندانی را مانند شمسالدین دمشقی (وفات 727ق/1327 م)، احمد بن حمدان حرانی (دوران شکوفایی حدود سالهای 732ق/1332م)، حمدالله مستوفی قزوینی (وفات 750ق/1349م)، دمیری (وفات 808 ق/1405م)، ابن وردی (وفات 861 ق/1457م) تا محمود بن سعید سفاقسی (وفات 1233 ق/1818م) تحت تأثیر قرار داده است (علائی، جهاننمای زکریا قزوینی، 532 ـ 533؛ کراچکوفسکی، 281).
نگاهی به فلسفۀ عجایبنامهنگاری و نقش قزوینی در این میان
رؤیاپردازیها و خیالپردازیهای مردمان ایران زمین، مملو از تصاویر اعجابانگیز و غریب است و این در ادبیات و نوشتههای این سرزمین نیز بهطور گستردهای ظهور یافته است و در عجایب نامههای ایرانی وارد شدهاند. در متون جغرافیا و علوم مربوط به ستارهشناسی و کواکب، نژادشناسی و انسانشناسی، متون علمی و حتی متون پزشکی، ظهور این نوع خیالانگیزی و عجایبانگاری را شاهد هستیم که در روند خود گاهی به شکل عجایبانگاری در میان این متون قابل ذکر است. یکی از آنها ارداویرافنامه میباشد که یکی از اساسیترین منابع برای شناخت آموزهها دربارۀ جهان دیگر در ایران باستان است. در این راستا، میتوان به متون مذهبی و دینی در اقوام مختلف و سایر کتب دینی اشاره نمود، به گونهای که گاهی در بین آنها میتوان موجودات و افسانههایی غریب را جستجو کرد که «عجایبالمخلوقات»، یکی از شاخصترین آنهاست. این گروه از آثار بیش از هر چیز دانشنامههایی عمومی هستند و در آنها از همة وجوه جهان هستی سخن گفته میشود؛ از اینرو، آنها را بیشتر در ردیف آثار کیهانشناسی قرار میدهند. اموری که در این رسالات از آنها به عنوان امر عجیب یاد شده، یا متأثر از باورهای دینی و قومی است یا ناشناختههای اعصار پیشین است. نویسندگان این آثار هدف خود را از تدوین چنین آثاری، ذکر قدرت خداوند و آشکار شدن توانایی او بر خلق چنین عجایبی به منظور تنبه انسان و نیز آگاهی این آثار بیشباهت به کتابهایی چون تاریخ طبیعی پلینی (23 ـ 79م) نیست، اما چون مدرکی حاکی از آشنایی مسلمانان با این اثر وجود ندارد و در نخستین کتابشناسیهای دوران اسلامی نیز ذکری از اینگونه آثار به میان نیامده است، بهطور مشخص نمیتوان گفت که مسلمانان از چه زمانی و به چه دلیلی به نوشتن چنین آثاری رو آوردهاند. البته نمونههایی از اینگونه مطالب در سفرنامهها و کتابهای جغرافی به چشم میآید. هرچند در این کتابها معمولاً بخش مستقلی دربارۀ جانوران و یا ذکر عجایب ایشان گنجانده نشده است، و نویسندگان معمولاً در ذکر اماکن به جانوران و یا ذکر عجایب ایشان گنجانده نشده است، و نویسندگان معمولاً در ذکر اماکن به جانوران آنها هم توجه کردهاند. برای نمونه ابوحامد غرناطی، از جغرافینویسان سده 6ق/12م، گزارشهایی از مسافرتهای خود فراهم آورده است. آثار او با توجه به عناوینی که برای آنها برگزیده، و مطالبی که در آنها بدان پرداخته، به کتابهای عجایب بسیار نزدیک است. مهمترین و شناختهشدهترین اثر او، تحفةالالباب و نخبةالاعجاب است. این کتاب در چهار بخش تنظیم شده است و بخش سوم آن به بیان شگفتیهای دریا و جانوران عجیب آن اختصاص دارد (آلوارت، V/365). نمونههای دیگری از آثار جغرافیایی که در آنها به جانوران و بهویژه به عجایب آنها پرداخته شده باشد، در سدههای بعد هم دیده میشود. برای نمونه شمسالدین محمد دمشقی (د 727ق/1327م) در کتاب نخبةالدهرفی عجائب البر و البحر (آلوارت، V/367 _ 369) و سراجالدین عمر ابن وردی (د 850 یا 861 ق/1446 یا 1457م) در کتاب خریدةالعجائب و فریدةالغرائب (آلوارت، V/371 -372) به مسائلی از این دست اشاره کردهاند. اما به نظر میرسد که نگارش اینگونه کتابها سابقهای قدیمتر از این آثار جغرافی داشته باشد. کتابی از سدة 4ق/10م با عنوان تحفةالغرائب از نویسندهای گمنام در دست است که آن را به محمد بن ایوب حاسب طبری (د پس از 485ق/1092م) منتسب کردهاند. (نک: مدرس صادقی، 17) اما این امر با توجه به زمان احتمالی نگارش کتاب نمیتواند درست باشد. کتاب در 27 باب تنظیم شده، و مؤلف در آنها تنها به بیان اقوال متفاوت در موضوعات مختلف بسنده کرده که در این میان گاه اقوالی هم دربارة حیوانات آمده است. از نکات حائز اهمیت دربارة این کتاب آن است که قزوینی در عجائب المخلوقات از آن یاد کرده، و جملاتی از آن را با عبارت «صاحب تحفةالغرائب گوید» آورده است. اما نخستین اثری که با عنوان کلی «عجائب المخلوقات» در دست است، در اواخر سدة 6ق/12م و تقریباً همزمان با اثر ابوحامد غرناطی نوشته شده است. مؤلف این کتاب محمد بن محمود بن احمد طوسی آن را عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات یا عجائبنامه نامیده، و به ابوطالب طغرل بن ارسلان بن طغرل (ح 571 ـ 590ق/ 1175 ـ 1194م) تقدیم کرده است (طوسی، 14، 18؛ نیز نک: ستوده، 17 ـ 18).
کتاب از 10 رکن تشکیل گردیده که هر رکن خود به بابها و فصلهایی تقسیم شده است. مؤلف در رکن اول و دوم از اجرای علوی و آنچه میان ماه و زمین است، سخن میگوید و عجائب آنها را نیز بیان میکند. رکن سوم در شگفتیهای زمین، کوهها، دریاها، رودها، و مانند آنها. رکن چهارم در شگفتیهای بلاد و مساجد و کنانس. رکن پنجم در شگفتیهای گیاهان. رکن ششم در شگفتیهای صور منقوشه. رکن هفتم در شرافت آدمی و عجائب فطرت او. رکن هشتم در جن. رکن نهم در عجائب پرندگان، و رکن دهم در عجائب بهایم و جانوران بزرگ است.
مؤلف در سراسر کتاب روایتهایی را بدون ذکر منبع میآورد و تنها با توجه به مشابهت برخی روایات با روایات موجود در دیگر آثار جانورشناسی میتوان گفت که وی احتمالاً با برخی از آثار پیشین آشنایی داشته است (برای نمونه، نک: ص 523، که همان داستانی را آورده که جاحظ، 2/152، از ایاس بن معاویه نقل کرده است). طوسی در دو رکن پایانی که به جانوران اختصاص داده است، پس از بیان نام هر حیوان نخست در چند سطر به بیان ویژگیهای آن حیوان میپردازد و سپس دربارة برخی از آنها حکایتهایی میآورد.
اما در زبان عربی نیز به نیمۀ دوم قرن سیزدهم م./ هفتم هـ. کتابی به وجود آمد که در میان عامۀ خوانندگان رواجی کمنظیر یافت؛ و آن کتاب کیهان نگاری قزوینی است که چون فرهنگ ياقوت، در نوع خود نمودار كمال است. كتاب قزويني از آنگونه تأليف جغرافيايي است كه از عجايب سخن ميكند و در اين باب چنان كامل و شامل است كه پس از آن مطلب تازهاي به دست نيامده و مؤلفان ديگر يا به تلخيص كتاب قزويني بسنده كردند يا به دستكاري آن پرداختند. قزويني بزرگترين كيهان نگاري بود كه علوم را براي عموم ساده كرد؛ چنانكه از پيش ديديم نمايندگان اين رشته از پايان قرن دوازدهم م./ ششم هـ.پديد آمدند. اينان تنها به توضيح قوانين حاكم بر نظام شمسي بسنده نكردند، بلكه به همۀ پديدههاي كره زمين پرداختند و داراي نقش منجمان، جغرافيشناسان، زمينشناسان، معدنشناسان، و گياهشناسان بودند و خود در اين مورد مكمّل كار جاحظ و مسعودي و بيروني به شمار ميآيند؛ اما طبعاً كارشان اصالت و عمق نداشت. اينان غالباً مردمي صوفي مسلك و ساده دل بودند كه در همه چيز معجزات خالق را ميديدند و بيشتر رسایلشان رنگ موعظه و ارشاد داشت؛ و به خلاف جاحظ و امثال او هدفشان اصالت و ابداع نبود، بلكه به نقل و اقتباس بس ميكردند و معمولاً در اين كار امين بودند و در ترتيب مطالب مقامي برجسته داشتند. مؤلفاتشان استقلال نداشت ولي غالباً روشن و ساده و منظم بود.
اما قزويني در اين رشته به اوج ابداع هنري رسيده و به دورانهاي بعد دمشقي و ابنالوردي نيز بدو پيوستند. قزويني روايتگري كامل است و نمونهاي روشن از نوشتههاي دوران انحطاط را به دست ميدهد. اطلاعات گسترده و معلومات فراوان دارد، اما مطلب تازه يا نظریۀ بكر ندارد. همه چيز را از ديد خاص خود فهميده و كتابي به وجود آورده كه شامل همۀ معارف دوران اوست. وي به عنوان يك نويسنده سبكي روشن و عالي دارد و بيگفت و گو در كار ساده كردن مطالب علمي كه مورد رغبت عامّه توان شد، يك نابغه است كه پيچيدهترين موضوعها را با مهارتي فوقالعاده در قالبي روشن و جالب و دلپسند ميريزد. اسلوب وي ساده و متنوّع است، ولي غالباً مخلوطي از روايتهاي مؤلفان سابق را نقل ميكند.
به نظر يكي از دانشوران معاصر، كيهاننگاري قزويني مهمترين اثري است كه يك نويسنده عرب در قرون وسطا به وجود آورده است. غالباً دانشوران او را با هرودوت و پليني همسنگ كردهاند. البته اين مقايسه تا حدّي موجّه است، اما باید گفت كه قزويني، نه از لحاظ روح نقادي بر اين دو مؤلف قديمي برتري دارد و نه از لحاظ روش. كتاب كيهاننگاري او معمولاً عنوان عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات دارد كه آن را به عطا ملك جويني، حاكم بغداد به روزگار مغول كه كمي پس از اين به عنوان علامه نيز به او بر ميخوريم، پيشكش كرده است و معلوم ميشود كه قزويني ميكوشيده تا زندگاني خود را با وضع تازه سازش دهد. نيمۀ اوّل عنوان، تكرار عنوان كتاب احمد طوسي است و نشان ميدهد كه كتاب از نوع «عجايب» است و رواج اين عنوان ميان مؤلفات اين رشته مايۀ اشتباه آن دو با يكديگر شده است. كتاب جمعاً دو قسمت است كه به طور جداگانه از جهان علوي و سفلي سخن دارد. قزويني در ابتداي كتاب ضمن آوردن آياتي از قرآن و ذكر دو داستان، در پي آن است كه لزوم پرداختن به مسائلي از اين دست را ثابت كند. او هدف خود را از تأليف چنين اثري تفكر در معقولات و نظر در محسوسات و بحث در حكمت آنها دانسته، «تا حقايق آنها روشن گردد و قدرت خالق از راه نظر در مخلوق شناخته شود». او به اين نكته هم اشاره ميكند كه هيچ مطلبي در اين كتاب از خود او نيست و تمام آنها بر پاية روايات و مطالب موجود در آثار ديگر است. صحت اين سخن از ارجاعات بسياري كه در سراسر كتاب قابل مشاهده است، به خوبي بر ميآيد.
كتاب شامل چهار مقدمه است:
در مقدمۀ اوّل به شرح واژه عجب (عجيب) ميپردازد. قزويني در اين كتاب، امر غريب را اينگونه تعريف ميكند: «امر غريب، امري باشد كه مثل آن كم واقع شود و مخالف عادات باشد يا تأثير نفوس باشد يا تأثير امور فلكي يا تأثير اجرام عنصري». قزويني به موضوعات مختلفي با عنوان امور غريب اشاره كرده است؛ گاهي در متن قزويني از اموري به صورت عجيب اموري نقل شده كه امور و يا موجوداتي بسيار معمولي هستند، ولي متن قزويني آنها را عجيب جلوه داده است.
مقدمه دوم تقسيم مخلوقات است.
مقدمه سوم دربارۀ واژۀ غريب است.
و مقدمۀ چهارم دربارۀ تقسيم موجودات است كه طبق مكتب يوناني و بخصوص ارسطو انجام شده است. قسمت اوّل كه خاصّ جهان علوي است از اجرام سماوي يعني آفتاب و ماه و ستارگان و ساكنان جهان بالا، يعني فرشتگان، و وقتشناسي و تقويمهاي عربي و سرياني و عيدها و روزهاي مشخص سخن دارد. قسمت دوّم خاصّ زمين و پديدههاي آن به معني وسيع كلمه است كه ضمن آن بهطوركلّي از عناصر چهارگانه و سپس جداگانه از آتش و هوا و آب و نيز از شهابها و بادها سخن ميرود. اين قسمت از تقسيم معموره به هفت اقليم و علت وقوع زلزله و پيدايش كوهها و رودها و چشمهها گفت و گو دارد و علتهاي طبيعي و زمينشناختي كه براي توضيح آن ميآورد، بيلطف نيست. پس از آن گفتوگويي از مناطق سهگانۀ طبيعت يعني منطقۀ معدني، گياهي، و حيواني هست كه منطقۀ اخير با انسان و خصايص اخلاقي و تشريح و تركيب عضوي او و مشخصّات اقوام مختلف آغاز ميشود و به دنبال آن از مخلوقات ديگر و نخست از جنيان و غولان سخن ميرود و از اين مجموع تابلوهاي رنگارنگ پديد ميآيد پر از مايههاي جغرافيايي كه غالباً تكرار مطالب كتاب جغرافياي اوست.
و سپس كتاب به دو مقاله تقسيم شده است: مقالة اول در عُلويات؛ مقالة دوم در سُفليات.
مقاله اوّل خود به سيزده نظر تقسيم شده است:
نظر اوّل: در حقيقت افلاك و اشكال و موقعيتهاي آن.
نظر دوم: دربارۀ فلك ماه.
نظر سوم: دربارۀ فلك عطارد.
نظر چهارم: دربارۀ فلك زهره.
نظر پنجم: دربارۀ فلك خورشيد.
نظر ششم: دربارۀ فلك مريخ.
نظر هفتم: دربارۀ فلك مشتري.
نظر هشتم: دربارۀ فلك زحل.
نظر نهم: دربارۀ فلك ستارگان ثابت.
نظر دهم: دربارۀ فلك البروج.
نظر يازدهم: دربارۀ فلك الافلاك.
نظر دوازدهم: دربارۀ ساكنين آسمانها كه همان ملائكه هستند.
نظر سيزدهم: دربارۀ زمان.
و مقالۀ دوم نيز خود طي چهار نظر تقسيم شده است كه به ترتيب به: كرۀ آتش؛ كره هوا؛ كره آب؛ و دربارۀ كرۀ زمين ميپردازد و سپس به بررسي كائنات و موجودات هستي ميپردازد كه آنها اجسامي هستند که از عوامل اصلي و مادر متولد ميشوند و شامل سه نظر هستند: درباره فلزات؛ درباره گياهان؛ درباره حيوانات.
قديمترين نسخۀ این کتاب در مونيخ موجود است كه تاريخ آن به سال 1280م/678هـ. ميرسد، يعني هنگامي كه مؤلف در قيد حيات بوده است. آن نسخه با تصويرهاي مينياتوري مزيّن است. جالب آنكه غالب دانشوران حشرهشناسي پنداشتهاند كه گويا اين تصويرها زير نظر خود قزويني آماده شده است. وستنفلد كه دو كتاب را، با وجود دسترسي نداشتن به همه مواد لازم، انتشار داده، عقيده دارد كه سه متن از كتاب هست كه به نظر وي هر سه را قزويني خود آماده كرده است، ولي بعدها معلوم شد كه مطلب از آنچه و وستنفلد گمان برده پيچيدهتر است. روسكا، مورّخ علوم دقيقه و خاورشناس معروف، در ضمن تحليل فصول انساني و معدني كتاب و بخصوص افسانه تركي معروف «سنگ باران» وجود متن چهارمي را نيز كشف كرده است. قديمترين نسخههاي كتاب از روي متن دوم است كه به قرار معلوم در زبان عربي از همۀ متنهای ديگر رايجتر بوده و نسخههاي خطي بسيار از آن به جا مانده است. اصل عربي متن سوم موجود نيست و علامت آن اين است كه فصل هفتم و هشتم را كه از اقوام و حرفهها سخن دارد بر آن افزودهاند. اين متن قزويني نيست و ترجمههاي فارسي، از جمله همین ترجمۀ ما را از روي آن كردهاند. يك متن چهارم نيز هست كه از لحاظ زماني از همه کهنتر، و تا به روزگار ما از همه رايجتر است و اضافات فراواني به فصول مختلف آن راه يافته، مثلاً تنها همين متن است كه از قبايل ترك به قرن دهم م./چهارم هـ. سخن دارد و قطعاتي از ابودلف و ابن فضلان و فصولي از كتاب جواهرات خازمي نقل كرده است. بيتردید اين متن از قزويني نيست، زيرا نسخۀ خطي اصلي آن با عنواني ديگر به جاي شرح قزويني خوانده ميشود. آنكه قسمت عالم علوي كتاب با رسائل مسيحيان همان دوران در غرب و شرق شباهت دارد، و اين قضيّه بخصوص بر كتاب سرياني مجهول المؤلف علة كلّ العلل صادق است كه زاخاي گويد: «كتابي است در كيهان نگاري كه از لحاظ تازگي نظير ندارد و براي همه اقوام نوشته شده است». بيگفتوگو همۀ اين مؤلفات يك منبع مشترك دارد. دليل رواج فوقالعاده كتاب قزويني تنها اختلاف و تعدّد متنها و نسخههاي آن نيست، بلكه تعداد فراوان ترجمهها و متنهاي دستكاري شده در زمانهاي ديگر نيز شاهد اين مطلب است. متن فارسي كتاب با متن عربي تقريباً به يك زمان به دسترس قرار گرفت و دست كم سه متن فارسي را ميشناسيم واين بجز تلخيصها و گلچينهاست. قسمت دوّم كتاب را در قالب شعر پارسي نيز ريختهاند. از نيمه قرن پانزدهم م. / نهم هـ. متنهاي دستكاري شده و ترجمههاي تركي پشت سر هم منتشر شده و در تمام قرن شانزدهم و هفدهم م./ دهم و يازدهم هـ. دنبالۀ آن قطع نشده است (كراچكوفسكي، تاريخ نوشتههاي جغرافيايي در جهان اسلامي، 282 – 283).
به طور مثال دربارۀ پديدۀ خسوف عقيدۀ قزويني اينگونه است كه خسوف ماه، با قرار گرفتن زمين بين ماه و خورشيد به وجود ميآيد كه در اين حالت از قرار گرفتن نور خورشيد بر روي زمين، مخروطي به دست ميآيد كه قاعدهاش همان صفحۀ زمين است (دايرۀ بزرگ در محيط آن). وقتي همۀ ماه، در جرم مخروط قرار ميگيرد، خسوف كامل، به دست ميآيد (يعين نور خورشيد به صورت ماه كه در برابر ما قرار دارد نميرسد و سياه و تاريك به نظر ميرسد، و در آخر هر ماه به همين صورت به وجود ميآيد) ولي اگر قسمتي از آن فقط در سايه مخلوط داخل شود، خسوف ناقص پديد ميآيد. اما كسوف خورشيد با قرار گرفتن ماه بين خورشيد و چشمان ما به وجود ميآيد (همانطور كه در پديدۀ خسوف براي زمين ايجاد ميشود). به اعتقاد قزويني توقف خورشيد در كسوف، مانند توقف ماه در خسوف طولاني نميباشد (زيرا قاعدۀ مخروط شعاع وقتي با صفحۀ ماه منطبق شود، در همان لحظه از آن منحرف شده و خورشيد شروع به پديدار شدن ميكند). قزويني همچنين ميگويد: مقدار كسوفها بر حسب اختلاف ديد و مشاهدۀ ساكنين در مناطق مختلف جغرافياي، مختلف و متفاوت است. گاهي كسوف خورشيد ممكن است در برخي مناطق اصلاً وجود نداشته باشد در حاليكه هم زمان در برخي مناطق ديگر، كسوف پديد آمده است (قزويني، 20؛ همچنين نك: دفاع، مشاهير گياهشناسي، 310 – 311).
قزويني در كتاب خود از آسمان و آنچه در آن است، سخن گفته و در آن به علم فلك، توصيف ستارگان و بروج و حركات آنها و نيز تغييرات فصلها و ماههايي كه از آن ناشي ميشود، پرداخته است و از زمين و آنچه بر روي آن است سخن گفته است. اصل، زمين، طبيعت آن، كرۀ هوا، و اصل بادها و انواع آن، كۀ آب و بخارهايي كه در آن است، جزيرهها و حيوانات عجيب آن و نيز خشكي و جمادات، گياهان و حيوانات روي آن را ذكر نموده و همه آنها را به ترتيب حروف الفبا آورده است (دفاع، مشاهير گياهشناسي، 314)
او تعريف كرده كه بر روي كوهي بين باورد و طوس، كه بلندترين رشته كوه است ايستاده بود. آسمان صاف و روشن بود. وي ميگويد من در وسط كوهي بودم كه بين من و زمين بود. دايرۀ صاف و شفافي را به رنگ قوس قزح ديدم كه من شروع به پايين آمدن از كوه كردهام، در حالي كه اين دايره كوچكتر و كوچكتري شد، وقتي پايين آمدم آن را كوچكتر از قله ديدم تا اينكه به ابر رسيد و از بين رفت. او در كتابش به حركات ستارگان پرداخته است. او ميگويد: ماه كوچكترين ستاره است، اما چون به زمين نزديك است گويي كه بزرگترين آنهاست و با توجه به سبكي وزنش به طور نسبي، حركت آن نسبت به ستارگان ديگر سريعتر است.
مرشد خطاط ملقب به عطار، يكي از خوشنويسان مشهور شيراز در قرن شانزدهم ميلادي/دهم هجري است كه از سال 1523 م/929 هـ.ق تا 1552 م 959 هـ.ق فعاليت ميكرده است. مرشد خطاط در سال 1545 م/951 ه. ق مشغول نوشتن نسخه خطي قطوري از كتاب عجايب المخلوقات قزويني ميشود كه اكنون در كتابخانه چستربتي در انگلستان نگهداري ميشود (بازيل، نقاشي ايران، 134).
دليلي ديگر از رواج فراوان كتاب قزويني اينكه، از جمله كتابهاي معدود غريب است كه با تصوير زينت يافته است و بجز تصويرها و جدولهاي نجومي، مينياتورهايي دارد كه گاه در كمال خوبي و دقت است، چنانكه در نسخۀ مونيخ كه از آن سخن داشتيم و نيز در نسخۀ مؤسسه مطالعات شرقي میتوان ديد. اينگونه تصويرها در متنهاي عربي و فارسي نيز هست، اگر چه بعضي تصويرهاي گياه و جانور و اقسام وحوش خيالي است، ولي در بعضي موارد مينياتورها به توضيح مسائلي مهم، از قبيل تاريخ تصوير ستارگان و پارهاي مسائل تاريخي طبيعي، كمك كرده است. سرانجام اين نكته نيز در خورد دقّت است كه همۀ نسخههاي خطي قزويني همچون مؤلفات كيهانشناختي متأخّر حراني و ابن الوردي با يك نقشۀ مدوّر جهان از نوع نقشه اصطخري همراه است (كراچكوفسكي، 285).
دومين مكتب نگارگري تبريز در دورة جلايريان شكل گرفت. آنان از 760 بر تبريز تسلط يافتند و در آنجا به حمايت از كتابآرايي پرداختند. سلطان غياثالدين احمد بهادر جلايري (حك: 784-813ق)، آخرين سلطان جلايري كه در نقاشي و تذهيب استاد بود، از حاميان نامآور نقاشي بود. نسخهاي از عجايبالمخلوقات قزويني (محفوظ در كتابخانة ملي پاريس) كه در 790ق. براي كتابخانة وي تهيه شد، از آثار مكتب تبريز به شمار ميرود، زيرا به خط نستعليق كتابت شده و خط نستعليق اندكي پيش از تاريخ كتابت اين نسخه در تبريز پديد آمده بود. از لحاظ فرمشناسي خصوصيات ديداري در اين مكتب با حذف عناصر چيني و بيزانسي به سمت تصوير كردن دنياي شاعرانه، خيالي، و آرماني نقاش ميرود. (نک: كونكل، ص 1838، تجويدي، ص 106؛ ذيلابي، «تبريز». دانشنامة جهان اسلام، ج6).
جالب آنكه اين متن توسط تصويرگران مختلفي در دورههاي مختلف تصويرگري شده است. نسخه چاپ سنگي توسط علي قلي خوئي (به سال 1264 ه. ق. و 1847 م) نمونهاي از آنهاست. بعدها هنرمندان ديگر از روي آن كپي كردهاند كه احتمالاً تصاوير اثر بابومنوهر لال – نسخه ديگر فارسي چاپ سنگي موجود در كتابخانۀ ملي ايران – كپي آن باشد. (وضعيت نشر: كلهنونشي پرلك نرائن، 1913م./ 1331 هـ. ق). تصاوير به كار برده شده، تصاوير متمايل به نوعي طبيعتگرايي و همراه با خام دستي است که در آن نسبت به نسخه خطي نقوش و خطوط تزئيني كمتري ميبينيم. در اين تصاير، صورتها، موها و لباسها كاملاً هندي مي باشد.
در نسخهاي ديگر فارسي كه داراي 180 نگاره بوده و در دانشگاه پرينستون موجود است و در این تصحیح یکی از نسخههای ماست، كيفيت هنري اين نگارهها بسيار شاخص است و تأثيرات فرهنگ هندي نظير حيوانات هندوستان و نمادهاي هندي در آن به راحتي ديده ميشود. ظرافت در طرح و رنگ اين نگارهها، ما را به ياد مينياتور مياندازد. اين تصاوير متعلق به قرن 18م. ميباشد. امتیازهای تصاویر این نسخه باعث شد تا در متن کتاب حاضر از تصاویر زیبای آن استفاده نماییم.
در نسخههاي فارسي بعدي كه باز صورت هندي تصاوير در تصويرگري مشخص است، تركيب بندي و فضاسازي خاصي ديده نميشود و تصويرگر فقط به معرفي موجودات بدون توجه به قصهپردازي اكتفا كرده است. تصاوير دورگيري خطي شدهاند و رنگهاي تخت در رنگآميزي آنها برده شده است. از روي تصاوير نسخهاي ديگري كه در دانشگاه پرينستون ميباشد و اسم عجايبالمخلوقات دارد، ولي بسيار متفاوت از نسخههاي ديگر ميباشد، ميتوان فهميد كه از نسخههاي قزويني الهام گرفته است كه البته با قسمتهاي مربوط به طلسمات همراه است كه تصاويري بسيار بدوي و خام ميباشند. اين نسخه در شعبان 1324ق، در دارالسلطنۀ اصفهان به دست «عليمحمد ابن جعفر ابوالحسني النائيني المصاحب» كتابت شده و در حاشيه برخي تصاوير ميتوان نام «نرسادباشي» را كه احتمالاً تصويرگر اين نسخه بوده است، مشاهده كرد. با اينكه در بعضي از نسخهها تصاويري با فرهنگ هندي ميبينيم، ولي به دليل اينكه داراي متن فارسي ميباشند، شبهاتي در مورد مليت تصويرگران آنها به وجود ميآورند. به هر حال، اين تصاوير كه هر كدام با تكنيكهاي مختلف ترسيم شدهاند، در برگيرنده ايدههاي متفاوتي از يك نسخه ميباشند و حتي حدسياتي در مورد فرهنگهاي مختلف عامه و شناخت باورهاي جوامع در ذهن ايجاد ميكند.
كتاب عجايب المخلوقات از رايجترين كتب نثر مصور است، تاكنون هيچ كوششي علمي براي بررسي تطبيقي ميان كتابهاي جانوران نمادين و جانوران افسانههايی كه ساختۀ تخيل مردم قرون وسطي بود، صورت نگرفته است. چنين كوشش و پژوهشي ميتواند تشابه بسياري ميان تصاوير اسلامي و توصيفهايي كه در كتاب قزويني آمده را شناسايي كند و به نظر ميرسد كه برخي از نگارگران ايراني و ديگر سرزمينهاي شرق اسلامي از كارهاي نقاشان مسيحي نقل كرده باشند، مانند تصوير نمادهاي رسولان، صاحبان انجيلهاي چهارگانه: فرشته قديس متي و شير قدیس مرقس، و گاو نر قديس لوقا و عقاب قديس يوحنا كه ضمن يك نسخۀ دستنويس از كتاب قزويني كه در اختيار پروفسور زاره است وجود دارد. قزويني در فصل «صورتهاي فرشتگان و جامهها و رنگهاي آنان» چنين نوشته است كه: حاملان عرش بر چهار شكلاند: انسان، گاو، عقاب و شير. همچنين در نسخههاي دستنويس اسلامي اشكال جانداران عجيب همچو مرداني كه گوشهاي فيل و سرهاي سگ دارند و يا آدميان يك پا و امثال آن از موجودات تخيلي ترسآور، مشابه پيكرههاي تراشيده در كليساهاي قرون وسطي، ديده ميشود (عكاشه، نگارگري اسلامي، 79-80).
از كتاب عجايبالمخلوقات نسخه مصور كهني به دست ما رسيده كه در سال 1280م يعني سه سال پيش از مرگ مؤلف آن در شهر واسط، كه در آنجا به شغل قضاوت مشغول بود كتابت شده است. در اين نسخه مينياتوري از دو فرشته ديده ميشود: «بر آدمي گماشته شدهاند، يكي در سوي راست او و ديگري در سمت چپ او، و در يك دست هر كدام دفتري و در دست دگر قلمي است، چهرههايشان سپيد مايل به سرخ و جامۀ آنها آبي رنگ است و از پشت سر هر يك گيسويي بافته شده، فرو آويخته و عمامهاي سفيد بر سر و دو كفش در پا و دو بال بر شانهها دارند و هر دو، نوك قلمهايشان را بر صفحۀ دفتر نهاده، آمادۀ ثبت نيكيها و بديها هستند». اسلوب اين مينياتور با اسلوب مينياتورهايي كه در كتاب «البيطره» اثر احمد بن حسين احنف و «الادويه المفرده» ديوسكوريدوس و نسخههاي پاريس و لنينگراد «مقامات حريري» ميبينيم متفاوت است. با آنكه اين نسخهها همه در ناحيۀ جنوب عراق كتبات شدهاند. تعداد رنگهاي به كار رفته در مينياتورهاي «عجائبالمخلوقات» كمتر و درخشندگي آنها بيشتر است، بجز چند خط تيره كه چين و تابهاي جامهها را نشان ميدهد. در اين تصاوير نوعي كمرنگي و بيحالتي به چشم ميخورد، ولي به رغم همۀ اينها، كليات تصوير بر روي هم به سيماي خاور نزديك، شبيهتر است.
مينياتور شگفتانگيز ديگر در بخش عجايب درياي فارس از همين كتاب آمده و نمودار نجات تاجر اصفهاني است، علاقۀ رايج مردم آن روزگار به حوادث عجيب و غريب را منعكس ميسازد. اين داستان شبيه سرگذشت ملاحي است كه در سفر دريايي دوم سندباد، در كتاب هزار و يك شب ذكر آن به ميان آمده كه چگونه پرندۀ عظيمالجثه، مرد جهانگردي را از ميان جزيرهاي هولانگيز و بيآب و علف به هوا برداشته و او را به شهري آباد ميبرد. در اين مينياتور كوهها با خطوطي ترسم شده كه پيش از آن در نگارگری عربي سابقه نداشته، و ساير عناصر تصويري آن نيز ويژگيهاي هنر چيني را به ياد ميآورد. نگارگر اين مينياتور توانسته است چهرۀ درامي موضوع را با زبردستي و به صورت پر مهابتي ترسيم كند و تصوير ناآشناي كوهها نيز سايهاي از وحشت كه متناسب با فضاي رواني مينياتور است، بر آن كشيده است. اكثر نسخههاي اين كتاب مصور است (عكاشه، نگارگري اسلامي، 328-332).
گذشته از این در بین آثار قزوینی کتاب آثار البلاد و اخبار البلاد وی حاوی اطلاعات جغرافیایی اوست و در سال 674ق نوشته شده؛ در حالیکه از عمر مؤلف آن، حدود هفتاد سال گذشته بوده است. قزوینی آن را نخستین بار به نام عجائب البلدان در 661ق ساخته و سپس در 674ق گسترش داده و مبسوط آن را به نگارش درآورده و کتاب، دارای سه پیشگفتار و هفت عنوان دربارۀ هفت اقلیم است.
در آغاز آن گفته است که در این کتاب آنچه را برای من واقع شده و شناختهام و آنچه شنیدهام و دیدهام گرد آوردهام.
پیشگفتار اوّل آن درباره نیاز به پدید آوردن شهرها و روستاهاست. وی در این پیشگفتار به این نکته اشاره میکند که خداوند انسان را با سرشت گروهی زیستن آفریده است، چنانکه بدون هیأت اجتماع نمیتواند زیست کند. از سوی دیگر، انسان برای زندگی در اجتماع، نیاز به افزارسازی دارد که وظیفهای همگانی است. آنگاه چون هیأت اجتماع حاصل گردد، مردم نه میتوانند در بیابانها زندگی کنند و نه در خیمهها و خرگاهها روزگار بگذرانند؛ زیرا در هیچکدام، از گزندهای گوناگون ایمن نتوانند بود و به نیازهای خود نتوانند رسید. از اینجا بود که ایجاد ساختمان در زندگی آدمیان پیش آمد و کار به پایهگذاری شهرها و روستاها کشید.
پیشگفتار دوم، دربارۀ خواص بلاد است و دارای دو فصل است: فصل اوّل دربارۀ تأثیر بلاد در ساکنان آن است. حکیمان گفتهاند کرة زمین سوزان است؛ چنانکه جاندار در آن تاب نیاورد و گیاه نروید. نهایت شمال بیاندازه سرد است و نهایت جنوب بسی گرم. آن اندازه از زمین که قابل سکنی گزیدن است، میانههای اقلیم سوم و چهارم و پنجم است. فصل دوم، دربارۀ تأثیر بلاد در کانیها، گیاهان و جانداران است. نویسنده در این فصل، شرایطی اقلیمی برای پیدایش کانیها و رویش گیاهان و زیست جانداران بر پایۀ درک دانشمندان روزگار خویش نقل میکند.
همچنین کثرت منابع قزوینی دربارۀ اندلس دلیلی دیگر از وسعت مطالب اوست. وی به مؤلفات غرناطی، و نیز به عبدری، که پیش از او بوده، مراجعه کرده و با حفظ چند قطعه از ابراهیم بن یعقوب طرطوسی منتی به گردن دانش دارد. سرانجام نباید از یک مطلب مهم غافل بمانیم که قزوینی به منابعی مراجعه کرده که اکنون به جا نیست؛ مثلاً از سفرنامه شخصی به نام ابوالربیع سلیمان مولتاذی که به داخل افریقا رفته و مطلقاً چیزی دربارۀ او نمیدانیم، استفاده کرده است که محتملاً نقش وی نسبت به قزوینی چون ابن فاطمه، دریانورد سواحل افریقا، نسبت به ابن سعید بوده است. و حتی اگر مآخذ دست دوّمی را که قزوینی به آنها مراجعه داشته برشماریم، صورتی که از آن همه مأخذ به دست خواهد آمد، حیرتانگیز است (کراچکوفسکی، 286).
اولین جهاننمای قزوینی که شخص وی ترسیم کرده و جهان معلوم آن عصر را شامل بوده، متأسفانه از بین رفته است؛ ولی در هریک از دستنویسهای بعدی کتابهای او که به ما رسیده، نقشهای موجود است. هر یک از این نقشهها بنابر سلیقۀ هنرمندی که آن را رونگاری کرده، با نقشههای دیگر اندکی تفاوت دارد (نک: احمد، تاریخچۀ جغرافیا در تمدن اسلامی، 85 ـ 86؛ قزاگوزلو، خلیجفارس، خلیجفارس است، 36 تا 53؛ علائی، جهاننمای زکریا قزوینی، 535).
همچنین زكرياي قزويني از دانشمندان برجسته در علم گياهشناسي به شمار ميرود. او در اين زمينه در طبقۀ ابنسينا، دينوري، ادريسي، غافقي، رشيدالدين صوري و ابنعوام قرار دارد و در بين دانشمندان عصر خود به اعشاب معروف بود، زيرا ويژگيهاي دارويي را به طور كامل ميدانست و دانشنامهاي به نام عجايب المخلوقات نگاشت. محتواي عجايب المخلوقات قزويني آميزهاي از آثار ارسطو، بليناس، ابن سينا، گزارشهاي جهانگردان، و در مواردي مشاهدات خود نويسنده است. قزويني به طور كامل ويژگيهاي گياهان را از لحاظ منفعت و ضرر ميشناخت زيرا گياهشناس همان پزشك و پزشك همان گياهشناس بود، و آن به سبب ارتباط نزديك اين دو حرفه بود. از اينرو ميبينيم كه دانشمندان مسلمان از جمله قزويني اهتمام بسياري به بررسي گياهان دارويي ميورزيدند، چرا كه آنها در معالجاتشان براي بيماران به آن گياهان تكيۀ كامل داشتند و در نزد مورخان اتفاق نظر است كه قزويني در فهرست اسامي پيشرو علم گياهشناسي قرار دارد. او به بررسي گونههاي مختلف گياهان و منافع آنها اهتمام زيادي ورزيد، كه در آن به ديدگاههاي ابن وحشيه پيرامون ويژگيهاي عموم گياهان تكيه داشت. اما قزويني دربارۀ منافع گياهان بيشترين استناد را به دو كتاب قانون و شفاي ابن سينا داشت. قزويني به خصوص گياهاني كه منشأ غذايي و درماني براي انسان محسوب ميشود را مورد بررسي قرار ميداد (دفاع، مشاهير گياهشناسي در تمدن اسلامي، 302-303).
قزويني در كتاب عجائب المخلوقات، نظر دوم كتاب را به نباتات اختصاص داده است و از جايگاه گياه در بین موجودات سخن گفته و تعريفي از ارزش گياه ارائه داده كه موجب تعجب و شگفتي دانشمندان معاصر و دانشمندان بعدي شده است و متخصصان علم گياهشناسي گفتههاي او را در طول عصرهاي متمادي نقل كردهاند. قزويني معتقد است كه موجودات سه مرتبه دارند: مرتبۀ اوّل براي فلزات است كه بر همان ماهيت ثابت خود باقي هستند، زيرا آنها به اجسام بسيط نزديكند. مرتبۀ دوم براي گياهان است كه آن حد وسط بين فلزات و حيوان است، يعني رشد و نمو دارند، ولي فاقد حس و حركت هستند؛ و مرتبۀ سوم براي حيوانات است. آنها، هم رشد و نمو دارند و هم حركت ميكنند. اينها قواي موجود در همۀ گونههاي حيوانات هستند. به عقيدۀ قزويني گياهان حد وسط بين فلزات و حيوانات قرار دارند، زيرا آنها نه از حس و حركت (اختياري) همچون جمادات محرومند و نه آن دو را همچون حيوانات به طور كامل دارند. گياهان يا درختند و از انواع ساقهدار و يا بوتههاي بيساقهاند (كه به زمين چسبيدهاند). درختان ميوهدار كوچكتر از نوع بدون ميوه هستند. درختان ميوهدار نه برگهاي انباشته و پر دارند كه مانع رسيدن نور خورشيد به ميوهها ميشود و نه برگهايي با فاصلههاي زياد دارد كه موجب تابش شديد نور خورشيد به آنها و در نتيجۀ سوختن آن شود (قزويني، 213-214، و همچنين نك: فرخ، تاريخالعلوم العربي، 269-270).
احمد عيسي بك از تقسيمبندي كتاب عجائب المخلوقات قزويني به شگفتي آمده و موجب شده كه از او در كتابش به نام تجليل به عمل ميآورد: قزویني گياهان را به دو دسته تقسيم و مرتب كرده است. دستۀ اوّل درختان ساقهدار و دستۀ دوم، گياهاني كه بدون ساقه سخت و مرتفع هستند. سپس درختان و گياهان ساقهدار و بيساقه را به ترتيب الفبا توضيح ميدهد (تاريخ النبات عند العرب، 115).
قزويني در كتاب عجائب المخلوقات ميگويد كه درخت، همان گياه ساقهدار است. درختان بزرگ به مثابۀ حيوانات بزرگ، و گياهان بيساقه به مثابۀ حيوانات كوچك هستند. درختان تنومند، ميوه ندارند، همچون ساج، چنار، و سرو كوهي؛ زيرا تمام مواد غذايي آن صرف خود درخت ميشود، ولي در درختان ميوهدار اينگونه نيستند، بلكه مواد غذايي آنها صرف درخت و ميوه، باهم ميشود. اين ويژگيهاي آنها شبيه موجودات نر و ماده است. موجود نر بدني بزرگتر از ماده دارد، زيرا برخي مواد غذايی در ماده صرف جنين ميشود. گياهان بيساقه از نظر او گياهاني هستند كه ساقهاي محكم و بلند ندارند، همچون گياهان كاشتني، حبوبات، سبزيجات و گياهان بياباني. از اينرو ميگوييم: همانا خداوند متعال گياهان و رستنيها را رويانيد تا زمين مرده را زنده گرداند. آن گاه داروهاي خشك شده را به جريان در آورد و ذرات پوسيدۀ گياهان را منتشر ساخت و برگها را سبز، غنچهها و شكوفهها را زرد و سرخ يافتي، خدا ميخواست با آن، زنده كردن مردهها و بازگرداندن دوبارۀ استخوانهاي پوسيده را به اثبات رساند. يكي از امور عجيب، قدرتي است كه خداوند در خود دانه خلق كرده است. وقتي دانه در درون زمين قرار ميگيرد، به واسطۀ آن قدرت، رطوبت اطراف خود را در داخل زمين جذب ميكند، همانطور كه شعله آتش، آن رطوبت را در چراغ جذب ميكند و بعد، نيروهاي طبيعي با ارادۀ خداوند متعال در آن عمل ميكنند تا اينكه به كمال رشد خود، طبق ارادۀ خداوند برسد. گياهان بيساقه همچون حيوانات كوچك و درختان تنومند و بزرگ همچون حيوانات بزرگ هستند. پس همانطور كه شدت سرما نميگذارد كه حيوانات بدون استخوان، زنده بمانند، از گياهان نيز جز درختان ساقهدار كه ساقهاي چوبي و سخت دارند، چيزي باقي نميماند (قزويني،214-215)
همچنین در باب جانورشناسی قزوینی باید افزود که وی با استفادۀ روشمند از انديشههاي پشتيبان مبادرت كرد و رسالهاي در باب جانورشناسي در عجائب المخلوقات خود گنجاند. او موجودات زنده را به سه قلمرو تقسيم كرد، حيوانات را در بالاترين مرتبه قرار داد و براي روشهاي دفاعي آنها كه به عنوان معيار طبقهبندي به كار برد، اهميت قابل ملاحظهاي قائل شد:
الف) حيواناتی كه به واسطۀ قدرت خود دشمنان را ميرانند، مانند شير يا فيل.
ب) حيواناتي كه با گريز از دشمن از خود دفاع ميكنند، نظير آهو، خرگوش، پرندگان.
ج) حيواناتي كه به وسايل دفاعي ويژهاي مجهزند، نظير خارپشت.
د) حيواناتي كه در محيطي محفوظ (حصن) زندگي ميكنند، نظير موش يا مار.
اما پس از آن حيوانات را به هفت دسته تقسيم كرد: انسان؛ جنيان؛ دواب (اسب، قاطر، خر)؛ حيوانات اهلي (غنم)؛ حيوانات وحشي؛ پرندگان؛ حشرات، خزندگان و غيره.
او سه بخش آخر رسالۀ خود را به يادداشتهايي دربارۀ حيوانات به ترتيب الفبايي اختصاص داد. در آنها برخي اظهارات كلي و كاملاً غير علمي و به دنبال آن خواص جادويي يا دارويي اندامهاي مختلف حيوان ذكر شده است. قزويني در ابتداي بحث از جانوران ضمن بيان ويژگيهاي معدنيات، گياهان و جانوران، حس را مهمترين وجه تمايز جانوران از دو گروه ديگر بر ميشمرد و وجود آن را در جانور ناشي از حكمت خدا ميداند تا به واسطة آنها حيوانات از آفات در امان بمانند. سپس به طبقهبندي ميپردازد. از نكات قابل توجه در طبقهبندي قزويني قرار گرفتن جنيان در زمرة جانوران است. او ضمن بيان طبقات جانوران به معرفي گونههاي مختلف آنها هم پرداخته، و در بين آنها از ترتيب الفبايي استفاده كرده است و دربارة هر يك از آنها اطلاعات مختلفي را ميآورد. البته قزويني در مواضع ديگري از كتاب خود هم به جانوران اشاره كرده است.
همچنین قزويني از دانشمندان عرب و مسلماني است كه پايههاي علوم زمينشناسي را بنا نهادند، و اروپا در اين زمينه در طول قرنهاي متمادي از او پيروي كرده و كس ديگري را بر او مقدم نداشته است. قزويني اين علم را تا درجهاي متحول كرد كه زمينشناسي فراتر از سطحي رفت كه در طول تاريخ شعبدهبازها و افراد ناآگاه با فلزات همچون اسباببازي و ابزاري براي سرگرمي، معامله و برخورد ميكردند. او در علوم زمينشناسي يك دانشمند بود و وقت خود را در اين زمينه سپري نمود و رويكرد او در تحقيق مستقل بود و از افراد پيش از خود تقليد نكرد، اگر چه بسياري از اطلاعات خود را كه بر مبناي آن پايههاي علوم مبوط به زمني را محكم و استوار نمود، از نظريات آنها گرفته است و در كتاب عجايبالمخلوقات با مطالب بسياري دربارۀ اين دانش بر ميخوريم (دفاع، مشاهير گياهشناسي، 317).
او همچنین بادها را توصيف كرده و ميگويد: گردباد، همان بادي است كه به دور خود ميچرخد و شبيه يك گل دسته ميشود. عامل اصلي به وجود آمدن آن اغلب، بادهاي طبقۀ سرد است كه با ابري برخورد ميكند و بادهاي مختلفي پراكنده ميشود، در نتيجه چرخش ابرها، چرخش در بادها به وجود ميآيد كه موجب ميشود هيأت خاصي به وجود آيد و گاهي مسير چرخش، صعودي و به سمت بالا ميباشد، مثل جهت چرخش موي مجعد به سمت بالا كه مجعد بودن آن گاهي بر اثر انحراف منفذهاي پوست سر به وجود ميآيد و چه بسا گاهي هم سبب گردباد اوج گرفتن در باد باشد كه در دو جهت مخالف ميوزند».
دربارۀ رعد و برق ميگويد: چون سحاب منعقد گردد و باد كه رطب بارد است و اگر بر حرارت خود باقي ماند، قصد صعود كند و اگر باقي نبود نزول كند و سحاب را بشكافد به زور و از آن او از رعد ايجاد ميشود و از سختي تصادف بعضي به بعضي آتش مشتعل شود و برق حاص شود اگر لطيف باشد صاعقه ايجاد شود واگر غليظ باشد به هر چه رسد ميسوزاند.
در بخش مواد معدني تعريف دقيقي از برخي مواد معدني ارائه ميدهد. خود قزويني ميگويد كه حال بياييد به انواع فلزات كه در زير كوهها به امانت گذارده شده بنگريم. برخي از آنها انطباق پذيرند همچون طلا، نقره، مس، آهن، و سرب و برخي از آنها انطباق ناپذيرند، همچون فيروزه، ياقوت و زبرجد و نيز به كيفيت استخراج آنها، تصفيۀ آنها و درست كردن زيورآلات و وسايل از آنها و سپس به فلزات زمين همچون نفت و گوگرد بنگريم. او شريفترين فلز را طلا ميداند چو با آتش نميسوزد و نميپوسد و با گذشت زمان بهتر ميشود و زر شريفترين نعمتي است كه خدا خلق كرده است و قوام امور ديني مردم به آن وابسته است. در خواص آن از قول ارسطو ميگويد كه براي درمان صرع و بيماريهاي چشمي مفيد است. امّا نقره از ديگر فلزات به زر نزديكتر است، اما در آتش زياد از بين ميرود و امكان پوسيدن آن نيز است و براي درمان جرب، عسر البول و خفقان و بواسير سودمند است.
قزويني آهن را مفيدترين فلزات ميداند. يكي از اصناف آهن فولاد است و براي درمان جرب و بواسير و درد طحال و ضعف معده مفيد است.
او ميان آهن طبيعي شابورقان (سنگ آهن) و آهن مصنوعي، يعني ميان آهن ماده و نرم (نرم آهن) و آهن سخت و نر (فولاد) فر ق گذاشتهاند. به عقيدۀ خود مسلمانان بهترين آهن از هند و چين ميآمد. امكان دارد بهترين روشها نخست در هند اختراع شده و گسترش يافته است. گواه آن ستون كُتُب در دهلي است، كه جالبترين يادگار آهني سراسر جهان است. اين ستون آهني 75 متر بلندي و 6/5 تن وزن دارد (مربوط به حدود 400 ميلادي) و (با وجود هواي گرم و مرطوب) به همان درخشندگي نخستين روزش در پانزده قرن پيش است (سارتن، 2/1، 330).
همچنین قزوني در انواع زلزله چنين گفته است: چنين تصور كردند كه بخارها و دودهاي زياد وقتي در زير زمين جمع ميشوند و سرما ميتواند در برابر آن مقاومت كند تا تبديل به آب شود، و مادهاش آن چنان زياد ميشود كه با حرارت پايينتر قابل تجزيه نميباشد و از طرفي سطح زمين نيز سخت بوده، و منافذي در آن وجود ندارد، پس وقتي اين بخارها ميخواهند خارج شوند و راهي براي خروج پيدا نميكنند، پس برخي مناطق به سبب آن به لرزه در ميآيند. لرزش آن شبيه لرزش بدن تبدار به هنگام تب شديد است كه به دنبال حبس شدن رطوبتهاي عفوني در منافذ اعضاي بدن ايجاد ميشود، به طوري كه حرارت طبيعي بدن بالا ميرود و آن رطوبتها را ذوب كرده و به تحليل ميبرد و آن را تبديل به بخار و دود ميكند كه از منافذ پوست بدن خارج شده و موجب لرزش بدن ميشود و همچنان ادامه مييابد تا اينكه آن مواد خارج شود، با خارج شدن آن، بدن آرام ميشود. تكانهاي زمين با زلزله اين چنين است، چه بسا كه پوستۀ زمين شكافته ميشود و ناگهان از آن شكاف مواد حبس شده به يك باره خارج ميشود، و خداوند عالمتر است (نك: حميده، اعلام الجغرافيين العرب، 404-405؛ دفاع، مشاهير گياهشناسي، 298).
* با تشکر از دوست عزیز و شفیقم، جناب آقای یوسف بیگ باباپور که در این تهیۀ مقالۀ حاضر از حضور ایشان بهره ها بردم.