محمد مهدی جعفری
نیایش در كلام حضرت علی (ع)
محسن آزموده: نیایش و دعا یكی از مشتركات عموم ادیان است كه نقش موثر و انكارناشدنیای در تربیت فردی و جمعی و تاثیرات روانشناختی و جامعه شناختی موثری دارد. فراسوی اینها اما دعا گفتوگویی عاشقانه با معبود و راز و نیازی عارفانه با معنای معناها و حقیقت مطلق است، گونهای از رابطه متناهی با نامتناهی و مقید با مطلق. در ششمین همایش سالانه موسسه سروش مولانا كه در ماه رمضان برگزار میشود، محمد مهدی جعفری، استاد علوم قرآنی و پژوهشگر نهج البلاغه و تاریخ اسلام درباره نیایش در كلام حضرت علی(ع) سخنرانی كرد و برخی از ادعیه آن حضرت را خواند و شرح داد كه روایتی از آن از نظر میگذرد:
خداوند در قرآن كریم میفرماید: «وإِذا سألك عِبادِی عنِّی فإِنِّی قرِیبٌ أُجِیبُ دعْوه الدّاعِ إِذا دعانِ فلْیسْتجِیبُوا لِی ولْیومِنُوا بیلعلّهُمْ یرْشُدُون (١٨٦)»، «و هرگاه بندگان من از تو درباره من بپرسند [بگو] من نزدیكم و دعاى دعاكننده را به هنگامى كه مرا بخواند اجابت مى كنم پس [آنان] باید فرمان مرا گردن نهند و به من ایمان آورند باشد كه راه یابند». مولانا در كتاب سوم مثنوی معنوی حكایت بیدلی را بیان میكند كه مدتها عبادت كرد، شاید دعایش استجابت شود و پروردگار پاسخ او را بدهد، اما چیزی نشنید، بالاخره رها ساخت و گفت دیگر عبادت نمیكنم. خضر را به خواب دید كه از او پرسید: «چرا چنین است؟» پاسخ داد، به این دلیل كه جواب نگرفتم. خضر به او چنین پاسخ داد: گفت آن الله تو لبیك ماست/ و آن نیاز و درد و سوزت پیك ماست/ حیلهها و چاره جوییهای تو/ جذب ما بود و گشاد آن پای تو/ ترس و عشق تو كمند لطف ماست/ زیر هر یا رب تو لبیكهاست/ جان جاهل زین دعا جز دور نیست/ زانك یا رب گفتنش دستور نیست/ بر دهان و بر دلش قفل است و بند/ تا ننالد با خدا وقت گزند/ درد آمد بهتر از ملك جهان/ تا بخوانی مر خدا را در نهان/ خواندن بیدرد از افسردگیست/ خواندن با درد از دل بردگیست/ آن كشیدن زیر لب آواز را/ یاد كردن مبدا و آغاز را/ آن شده آواز صافی و حزین/
ای خدا وی مستغاث و ای معین
در نماز غفیله میخوانیم «وعِنْدهُ مفاتِحُ الْغیبِ لا یعْلمُها إِلا هُو» انسان وقتی كه از جانب پروردگار آفریده شد، «علم آدم الأسْماء كلها». یعنی به انسان همه اسمها آموخته شد. این اسما چه بود؟ كلید در اسرار جهان شهود. ما دو جهان داریم، یكی جهان شهود و دیگری جهان غیب. با علم همه درهای جهان شهود را میتوان باز كرد، هر دری كه باز میشود، درها و كلیدهای دیگری به دست ما میرسد و انسان پا بر سر جهان هستی مینهد. اما جهان دیگری هم هست كه آن جهان غیب است. كلید در آن جهان دعاست. اگر انسان به این اعتراف كند كه «ما أُوتیتُمْ مِن الْعِلْمِ إِلا قلیلاً» یعنی آن دانشی كه به بشر برای فهم جهان داده شده و از راه دانش تجربی به دست میآید، اندكی بیش نیست، در مقابل دانشهای بیكران و اگر انسان ایمان بیاورد كه «و انه فاتح الغیب» آن گاه با خلوص و دل شكسته و درد از سر عجز دست تضرع به سوی خدا بر آورد و حاجت خود بخواهد و درخواست كند و با اصرار هم بخواهد، آن قدر بر درگاه خدا بنالد و اشك بریزد، تا باشد كه این در به روی او گشوده شود، كه خدا ناله مومن را دوست دارد.
ای بسا مخلص كه نالد در دعا/ تا رود دود خلوصش بر سما/تا رود بالای این سقف برین/ بوی مجمر از انین المذنبین/ پس ملایك با خدا نالند زار/ كای مجیب هر دعا وی مستجار/ بنده مومن تضرع میكند/ او نمیداند به جز تو مستند/ تو عطا بیگانگان را میدهی/ از تو دارد آرزو هر مشتهی/ حق بفرماید كه نه از خواری اوست/ عین تاخیر عطا یاری اوست/ ناله مومن همی داریم دوست/ گو تضرع كن كه این اعزاز اوست/ حاجت آوردش ز غفلت سوی من/ آن كشیدش موكشان در كوی من/گر برآرم حاجتش او را رود/ هم در آن بازیچه مستغرق شود/ گرچه مینالد ز جان و مستجار/ دل شكسته سینه خسته گو بزار/ خوش همی آید مرا آواز او/ زان خدایا گفتن و وان راز او (مولوی)
شمهای واگو از آنچه دیدهای
انسان وقتی دانشی به خصوص از دانشهای تخصصی به دست میآورد، به خودش مغرور میشود و فكر میكند كه همهچیز را میداند. در داستان كنیزك مولانا در بیان عجز و ناتوانی پزشكانی كه بر سر كنیزك بیمار حاضر میشوند، میفرماید: آنچه دادند از دوا و از غذا/ درد افزون گشت و حاجت ناروا/ چون خدا خواهد نگفتند از بطر/ وز خدا بنمودشان عجز بشر. یعنی طبیبانی كه بر سر كنیزك حاضر شده بودند، نگفتند «انشاءالله» این دوا كه به كنیزك میدهیم، حالش خوب میشود و خیال كردند همه راههای درمان را میدانند. حال آنكه هر دانشمند و متخصصی آنچه میداند، ذرهای بسیار بسیار اندك آن دانش حقیقی نیست. «انشاءالله» به معنای قضا و قدر و جبر نیست، بلكه یعنی اگر این دانشی كه من به كار میبرم، در مسیر مشیت الهی باشد، یعنی قانون حاكم بر جهان باشد، كارها درست میشود. مشیت الهی یك خواست احساسی نیست، بلكه مشیت خداوندی قانونی است كه بر جهان هستی حاكم است. ما باید آن راه را پیدا كنیم كه خود را با آن قانون هستی و مشیت پروردگار هماهنگ كنیم.
مولانا در این زمینه میفرماید: ای علی كه جمله عقل و دیدهای/ شمهای واگو از آنچ دیدهای/ یا تو واگو آن عقلت یافتست/ یا بگویم آنچ برمن تافتست/ از تو بر من تافت چون داری نهان/ میفشانی نور چون مه بیزبان. یعنی آنچه من دارم، از علی (ع) دارم، او بر من تابیده مانند خورشید كه
بر ماه میتابد. در قرن هفتم در بغداد اوج توجه به نهج البلاغه است، شرح ابن هیثم در این قرن نوشته میشود. در آغاز این قرن عطار است و در میانه قرن مولانا حضور دارد و در پایان قرن سعدی همه از نهج البلاغه استفاده كردهاند. اینكه
در مقدمه از مولانا گفتم، به این مناسبت است كه مولانا هر چه دارد را از علی (ع) میداند. بنابراین بهتر است ببینیم علی (ع) درباره نیایش چه میگوید.
وصیت به فرزند
داستان جنگ صفین را میدانیم. وقتی امیرالمومنین علی (ع) به خلافت رسید، همه سر به فرمان گذاشتند جز معاویه در شام كه ادعاها داشت. بالاخره امام علی (ع) هر كاری كرد تا او را سر به راه آورد و در مسیر سایر مسلمانان حركت كند، نشد. ناچار جنگی به ایشان تحمیل شد و به سرزمینی به نام صفین در شام رفتند و این جنگ بلافاصله بعد از ٥-٤روز به ٣ ماه حرام یعنی ذیقعده و ذیحجه و محرم بر خورد. باز هم امیرالمومنین علی (ع) بسیار تلاش كرد كه مسلمانان را از جنگ بركنار دارد، اما متاسفانه نشد. جنگ اول ماه صفر در گرفت و حدود دو هفته طول كشید و معاویه و اطرافیانش كه دیدند شكست شان قطعی است، قرآنها بر سر نیزه كردند و گفتند ما به حكمیت قرآن تن در میدهیم، این دعوتی بود كه علی(ع) ٣ ماه پیش صورت داده بود و آنها نپذیرفته بودند و حالا از سر ناچاری انتخاب كردند. به هر حال دو نفر را به عنوان حكم انتخاب كردند تا درباره خلافت و اینكه خلافت حق كیست، قضاوت كنند. البته همه اینها تحمیلی و بازی سیاست بود. اما علی (ع) فارغ از این مسائل بود. او میخواست مردم را آگاه كند. آگاهی امری تحمیلی نیست. نمیتوان حق را به زور به كسی قبولاند و تحمیل كرد. امام(ع) پیمان آتش بس را پذیرفت تا این دو حكم بر طبق قرآن عمل كنند. حضرت(ع) راهی كوفه شد. در بازگشت به كوفه در محلی به نام حاضرین نشستی برگزار شد. این نشست برای سرنوشت جنگ برپا نشد. بلكه فارغ از این مسائل وصیتنامهای خطاب به فرزندش امام حسن(ع) نوشت. این وصیتنامه نه برای حسن(ع) كه برای همه جوانان و نوجوانان تاریخ است و امام حسن(ع) واسطه فیض است.
امام حسن (ع) در صفر سال ٣٧ هجری، جوانی ٣٤ یا ٣٥ ساله است، امام علی (ع) میفرماید: «یا بنی» یعنی «پسركم». یعنی امام علی (ع) تمام پسركهای تاریخ را خطاب قرار میدهد. از جمله نكاتی كه این وصیتنامه میفرماید این است: « واعْلمْ أنّ الّذِی بِیدِهِ خزائِنُ السّماواتِ والاْرْضِ قدْ أذِن لك فِی الدُّعاءِ، تكفّل لك بِالاِْجابهِ، وأمرك أنْ تسْألهُ لِیعْطِیك، وتسْترْحِمهُ لِیرْحمك، ولمْ یجْعلْ بینك وبینهُ منْ یحْجُبُك عنْهُ، ولمْ یلْجِئْك إِلى منْ یشْفعُ لك إِلیهِ ولمْ یمْنعْك إِنْ أسأْت مِن التّوْبهِ، ولمْ یعاجِلْك بِالنِّقْمهِ، ولمْ یعیرْك بِالاِْنابهِ، ولمْ یفْضحْك حیثُ الْفضِیحهُ بِك أوْلى، ولمْ یشدِّدْ علیك فِی قبُولِ الاِْنابهِ، ولمْ یناقِشْك بِالْجرِیمهِ ولمْ یویسْك مِن الرّحْمهِ، بلْ جعل نُزُوعك عنِ الذّنْبِ حسنهً، وحسب سیئتك واحِدهً، وحسب حسنتك عشْراً. » یعنی « (فرزندم) بدان كه آن كس كه گنجینههای آسمانها و زمین در دست دارندگی اوست، اجازه درخواست را نیز به تو داده و پذیرش آن را تضمین كرده است و به تو فرمان داد كه از او بخواهی تا به تو ببخشد و مهربانی او را بجویی تا به تو مهربانی بورزد. میان تو و خودش كسی را نگذاشته تا تو را از او بپوشاند و به كسی پناهنده نساخته تا برایت به نزد او شفاعت كند و اگر بدی كردی تو را از توبه باز نداشته و به داد گرفتن از تو شتاب نورزیده و به روی آوردن به حق سرزنش نكرده و در آن جا كه سزاوار رسوایی بودهای، رسوا نكرده. در پذیرش روی نهادن به خودش بر تو سخت نگرفته، در بزهكاری به ستیزه برنخاسته و از مهربانی به ناامیدی نینداخته است. دست از گناه برداشتنت را نوعی حسنه و نیكی برای تو قرار داده است (همین كه دست از گناه برداشتی خدا آن را حسنهای برای تو میبیند) بدی تو را یك بدی به شمار آورده اما نیكی تو را ده نیكی به حساب گذاشته» و همچنین میفرماید: «و در درخواست خوشنودی را به رویت گشوده، پس هنگامی كه او را با فریاد بخوانی، خواندنت را بشنود و چون او را آهسته رازگویی، رازگویی ات را نیز بداند. پس نیازت را به پیشگاه او بری و راز دلت را در برابر او بگشایی و اندوهانت را به او بشكوهی و گشودن غم هایت را از او بخواهی و در كارهایت از او یاری بجویی و از گنجینههای رحمت او چیزی را بخواهی كه جز او كسی توانا در دادن و بخشش آن نیست و آنها فزونی سالهای زندگی، بهبودی تنها و گشایش روزی است».
نزدیكتر از دوستان
این سخنان آموزش توحید است، یعنی حضرت(ع) میفرماید كه چگونه باید دعا كرد و به درگاه چه كسی باید دعا كرد و چه پاسخ میگیری. هیچ كس جز او نمیتواند اینچنین پاسخ دهد. اما خود آن حضرت (ع) چه دعاهایی كرده است. میفرماید: «اللهمّ اِغْفِرْ لِی ما أنْت أعْلمُ بِهِ مِنِّی فإِنْ عُدْتُ فعُدْ علی بِالْمغْفِره ِاللهمّ اِغْفِرْ لِی ما وأیتُ مِنْ نفْسِی و لمْ تجِدْ لهُ وفاءً عِنْدِیاللهمّ اِغْفِرْ لِی ما تقرّبْتُ بِهِ إِلیك بِلِسانِی ثُمّ خالفهُ قلْبِیاللهمّ اِغْفِرْ لِی رمزاتِ الْألْحاظِ و سقطاتِ الْألْفاظِ و شهواتِ الْجنانِ و هفواتِ اللِّسانِ» (از خطبه ٧٨) یعنی «خدایا گناهی را از من بیامرز كه تو از من بدان داناتری» یعنی من گناهی مرتكب شدهام و خودم نیز میدانم كه گناهی مرتكب شدهام. اما دامنه آن گناه و اثر آن را خدا بهتر از من میداند. همچنین خدا بهتر از من میداند كه من در لحظه ارتكاب گناه چه بودهام و چه حالی داشتهام. «پس اگر بدان گناه بازگشتم، تو هم با آمرزش بر من بازگرد». « خدایا گناهی را از من بیامرز كه در او وعده كردم، اما بدان وفاكردنی نزد من برایش نیافته ای». «خدایا گناهی را از من بیامرز كه به زبان خواستهام به سوی تو تقرب بجویم، سپس قلبم با آن مخالفت كرده است»، «خدایا به گوشه چشم اشاره كردنها، سخنان بیهوده گفتنها و خواستهای ناروای دل و لغزشهای زبان را از من بیامرز»، «اللهم انك آنس الانسین لاولیائك» یعنی «خدایا تو برای دوستانت از همه كس بیشتر همدم و انیس هستی، برای واگذارندگان كار خود بر عهده تو در بسندگی از همه حاضرتری.» «و احضرهم بالكفایه للمتوكلین علیك تشاهدهم فی سرائرهم و تطلع علیهم فی ضمائرهم و تعلم مبلغ بصائرهم» یعنی «آنان را در رازهای نهانیشان مشاهده میكنی و در درون شان بر آنان سر میكشی و آگاهی و اندازه بینشهایشان را میدانی.» و میفرماید: «فاسرارهم لك مكشوفه و قلوبهم الیك ملهوفه» یعنی «پس رازهایشان برایت پیداست و دلهایشان به سویت شیداست»، و میفرماید «ان اوحشتهم الغربه آنسهم ذكرك و ان صبت علیهم المصائب لجاوا الی الاستجاره بك»، یعنی «اگر دوری از خانه آنان را به تنهایی دچار كند، یاد تو همدم شان میشود و اگر مصیبتها بر سرشان فروریزد با زینهار خواستن به تو پناه میجویند در حالی كه میدانند سررشته توانای توست و جایگاه بیرون آمدن آنها فرمان آفرینش توست». حضرت علی (ع) همچنین میفرماید: «خدایا اگر به زبان آوردن خواستم درمانم یا از آنچه میجویم سرگردان شوم، پس مرا بر چیزهایی كه شایسته من است راه بنمای» یعنی بسیار شده است كه دعاهایی میكنیم، اما نمیدانیم كه چه بگوییم و چه چیزی باید بخواهیم. حضرت میفرماید: «دلم را به سوی راههای رشد من ببر» یعنی دعایی به من یاد بده و قلب مرا به سویی راهنمایی كن كه باعث رشد من شود. مرا انسان كند و به تو نزدیك كند. «زیرا چنین چیزی از رهنمودهای تو ناشناخته نیست و از كفایت كردن هایت بیپیشینه نیست». حضرت (ع) میفرماید: « للهم احملنی على عفوك و لا تحملنی على عدلك » یعنی خدایا رسیدگی كار مرا در گذشتت بار كن و كار مرا بر دادگریات واگذار مكن.
بس دعاها كان زیان است و هلاك
حضرت (ع) در همان وصیت نامه به امام حسن(ع) تاكید میكند كه درست است كه فرد دعا میكند، اما ممكن است دعا اجابت نشود. این اجابت نكردن را نباید به حساب بیتوجهی خدا گذاشت، به حساب اینكه خداوند بر بندهاش كرامت نمیكند، نگذار. بلكه چه بسا كه دعایی كه میكنی، اگر اجابت شود، به زیانت تمام شود یا اگر به تاخیر افتد، بیشتر به نفع تو باشد. در این زمینه مولانا میفرماید: بس دعاها كان زیان است و هلاك/ وز كرم مینشنود یزدان پاك/ مصلح است و مصلحت را داند او/ كن دعا را باز میگرداند او/ زان دعا گوینده شاكی میشود/ میبرد ظن بد و آن بد بود/ مینداند او برای خویش خواست/ وز كرم حق كن بدی ناورد راست. یعنی اگر پروردگار آن دعا را برآورده نمیكند، به این خاطر است كه دعاكننده با این دعا بدی خود را میخواهد.
باز از جمله دعاهای امیرالمومنین (ع) این است كه « الْحمْدُ لِلّهِ الّذِی لمْ یصْبِحْ بیمیتا و لا سقِیماً و لا مضْرُوباً على عُرُوقِی بِسُوءٍ و لا مأْخُوذاً بِأسْوإِ عملِی و لا مقْطُوعاً دابِرِی و لا مُرْتدّاً عنْ دِینِی و لا مُنْكِراً لِربِّی و لا مُسْتوْحِشاً مِنْ إِیمانِی و لا مُلْتبِساً عقْلِی و لا مُعذّباً بِعذابِ الْأُممِ مِنْ قبْلِی أصْبحْتُ عبْداً ممْلُوكاً ظالِماً لِنفْسِی لك الْحُجّهُ علی و لا حُجّه لِی و لا أسْتطِیعُ أنْ آخُذ إِلاّ ما أعْطیتنِی و لا أتّقِی إِلاّ ما وقیتنِی» یعنی میفرماید اگر كسی شب خوابید و صبح چیز دیگری بود، انسان هر لحظه ممكن است تغییر كند. پس باید بگوید: «ستایش و سپاس خدایی را سزاست كه مرا در حالی به بامداد نیاورده است كه مانده باشم و نه بیمار و نه هیچ گونه بدی بر رگهای تنم دچار و نه گرفتار شدهام به بدترین كردار، نه دنبال بریده و بیفرزندم و نه از دینم برگشتهام» چون ممكن است با یك حادثه كوچكی كه بر او رخ میدهد، از دینش بر گردد. بنابراین سپاس میگوید كه «نه از دینم برگشتهام، نه پروردگارم را ناشناختهام و نه از ایمانم احساس نگرانی و تنهاییكنندهام و نه خردم آشفته شده و در هم آمیخته است و نه به آزار و شكنجه امتهای پیش از خودم گرفتارم. در حالی شب را به بامداد رسانیدهام كه بندهای هستم به فرمان، ستمگر برای خویش. خدای را تو بر من حجت دادهای با این همه نعمتی كه به من دادهای و مرا هیچ حجت و بهانهای نیست. هیچ چیزی را نمیتوانم بر گرفت مگر آنچه را تو به من بخشیدهای و خود را نمیتوانم نگاه داشت مگر آنچه تو با آن مرا نگاه داشتهای.»
دعا كردن علی (ع)
ببینید ما چگونه باید در این جهان باشیم. حضرت میفرماید: «اللهمّ إِنِّی أعُوذُ بِك أنْ أفْتقِر فِی غِناك أوْ أضِلّ فِی هُداك أوْ أُضام فِی سُلْطانِك أوْ أُضْطهد و الْأمْرُ لك» یعنی «خدایا به تو پناه میبرم كه در بینیازیات تهیدست شوم یا در پرتوی راهنماییات گمراه یا در زیر فرمانروایی تو ستم رسیده یا آزار دیده و شكنجه شوم در حالی كه فرمان توراست»، «اللهمّ اِجْعلْ نفْسِی أوّل كرِیمهٍ تنْتزِعُها مِنْ كرائِمِی و أوّل ودِیعهٍ ترْتجِعُها مِنْ ودائِعِ نِعمِك عِنْدِی» یعنی «خدایا تو كرامتهای فراوانی به من دادهای، از جمله آنها جان است، جان مرا نخستین نعمت باارزشی گردان كه از نعمتهای ارجمند به من ارزانی شده جدا میسازی» یعنی وقتی جان داشته باشم اما نعمتهای دیگرت را از من بگیری، دیگر از این جان استفاده نمیكنم، اما نخستین نعمت باارزشی كه میخواهیم از من بگیری، جان باشد. «و نخستین سپرده از نعمتهای به نزد سپردهات همین جان باشد كه بازمیگردانی» یعنی جان را به عنوان سپرده به من سپردهای و لذا همین را باز پس میگیری. «اللهمّ إِنّا نعُوذُ بِك أنْ نذْهب عنْ قوْلِك أوْ أنْ نُفْتتن عنْ دِینِك أوْ تتابع بِنا أهْواونا دُون الْهُدى الّذِی جاء مِنْ عِنْدِك» یعنی «خدایا به تو پناه میبریم از این از گفتارت بیرون رویم یا از دینت آشوب زده و دچار فتنه شویم یا خواستهایمان پی در پی ما را به راهی بیندازد، غیر از رهنمودهایی كه از پیشگاه تو آمده است»
یكی از یاران علی(ع) بعد از شهادتش نزد معاویه رفت. معاویه از او خواست علی (ع) را برای من وصف كن. آن مرد گفت خواهش میكنم مرا معاف بدار، چون ممكن است چیزی بگویم كه تو خوشت نیاید. گفت: نه باید بگویی. آن مرد گفت، حالا كه این طور است میگویم. خدا را شاهد میگیرم شبی علی(ع) را دیدم در محراب مانند مارگزیده به خود میپیچید و به درگاه پروردگار مینالید و از گناهانش به درگاه خدا توبه میكرد. از آن كارهایی كه باید میكرد و انجام نداده است و از وظائفی كه باید انجام میداد و انجام نداده است. آن مرد آنچنان گفت و گفت تا معاویه به گریه افتاد و ریشش از گریه خیس شد. علی (ع) اینچنین حالتی داشت. علی (ع) دعا فراوان دارد. دوازده دعا از امیرالمومنین علی (ع) در نهجالبلاغه آمده است. اما نهجالبلاغه تنها گزیدهای از سخنان آن امام (ع) است. مرحوم شیخ محمد باقر محمودی كتابی به نام نهجالسعاده فی مستدرك نهجالبلاغه دارد كه دوازده جلد آن منتشر شده است. آنچه سید رضی از امیرالمومنین (ع) نقل كرده را آورده است. دو جلد از این كتاب دعا است كه ١١٨ یا ١٢٠ دعا است. یكی از آنها دعای كمیل است كه شبهای جمعه خوانده میشود و یك دنیا عرفان و توحید است. انسان وقتی دعای كمیل را میخواند، خود را در حضور پروردگارش احساس میكند، عاشق دلسوختهای كه میگوید وقتی مرا به جهنم بردی گیرم از آتش دوزخ تاب بیاورم، اما چگونه فراغ تو را تحمل كنم. اگر مرا در جهنم بیندازی و زبانم را باز بگذاری، در آنجا فریاد میزنم، پروردگارا كجایی؟ من یكی از دوستان تو هستم. من همانم كه در مقابل تو سر به سجده گذاشتهام. من عشق تو را دارم.
دعا یا آموزش توحید و معرفت
به هر حال دعاهای امام علی(ع) هم آموزش توحید است و هم معرفت. معرفتی به ما میدهد و ما را در جایگاه واقعی بنده خدا و عبودیت پروردگار مینشاند. علی(ع) خواهد كه ما اینچنین دعا كنیم و اینچنین در مقابل پروردگار تضرع و زاری كنیم و از او بخواهیم. ایشان روش خواستن را آنچنان كه هست به ما میآموزاند. در پایان بد نیست اشارهای به شهادت و درگذشت شهید مصطفی چمران در ٣١ خرداد داشته باشم. روز ٢٩ خرداد نیز روز درگذشت دكتر علی شریعتی بود. این عارف دلسوخته و این دانشمند بزرگ یعنی شهید چمران برای آن دردمندی كه پیوسته مینالید یعنی دكتر شریعتی، نیایشی دارد تحت عنوانای علی كه بسیار سوزناك است. شریعتی را از این حیث دردمند خواندم كه دكتر شریعتی مثلا ساعت ٨ شب در حسینیه ارشاد برنامه داشت، ساعت ١٠ میآمد و شروع به صحبت میكرد تا ساعت ١ بامداد حرف میزد. شنوندگان هم كه در حسینیه ارشاد بالا و پایین نشسته بودند، روی صندلی میخكوب شده بودند. اما گاهی گله میكردند كه چرا اینقدر نامرتبی و چرا دیر میآیی، چرا بیشتر از وقت خودت صحبت میكنی؟ شریعتی پاسخ میداد: من بیماری هستم كه مینالم، مگر میشود به بیمار گفت چقدر بنال و نالیدنت باید چقدر باشد. سخنان من از سر درد است. دردی دارم كه این سخنان را میگویم. اگر در آن تكرار میبینید، یا حتی اگر در آنها تناقض میبینید، مقصر درد است. اما نیایش او واقعا نیایش بینظیری است و ماندنی. او در راه خدا نیایش میكند: «خدایا، ما روش مردن را میدانیم، روش زندگی كردن را به ما بیاموز»
به هر حال باید درد باشد. همانطور كه مولانا نیز فراوان میگوید: خواندن بیدرد از افسردگی ست/ خواندن با درد از دل بردگیست. درد عشق است كه انسان را وادار میكند كه معشوقش را بخواند و آن معشوق خداست. آن كشیدن زیر لب آواز را/ یاد كردن مبدا و آغاز را/ آن شده آواز صافی و حزین/ای خداای مستغاث وای معین. از خدا بخواهیم آنچه را كه مصلحت ماست و حكمت اوست به ما بیاموزد و او را بخوانیم و پیوسته از او جدا نشویم. حضرت (ع) به فرزندش میگوید او هرگز بین خودش و تو پردهای نكشیده و تو را به كسی حواله نداده و شفیع توست. درهای او به روی تو باز است، مستقیما به سوی او حركت كن.
منبع: روزنامه اعتماد