ناصر ناصری
چکیده: عصر حافظ، عصر انحطاط اخلاق و از میان رفتن ضوابط سالم در روابط طبقات مختلف مردم، بویژه حاکمان و فرمان روایان و صوفیان و زاهدان است و نابسامانی و هرج و مرج ناشی از ظلم و بیداد حاکم و فرمان روایان از یک طرف و رواج و ریاکاری و خدعه و نیرنگ فقیهان دینی و صوفیان مدعی از طرفی دیگر، سبب سقوط ارزش های اخلاقی و مذهبی شده است و حافظ در بطن این منجلاب فساد و تباهی و نفاق و یأس و به قول خودش در « شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل» گرفتار شده است و به عنوان یک متفکر و مصلح اجتماعی به تمام دردها و فسادها و آفت ها و آسیب های زمانه اشراف دارد و جراح وار با نیشتر انتقاد و طنز می خواهد بیماری های اجتماعی جامعه را بشکافد و با مهربانی بر زخم ها مرهم نهد. برای وصول به این آمال بناچار می بایست زبانی را برمیگزید که از گیرایی و دل نشینی و تأثیرگذاریی بیش تر برخوردار باشد و به کالبد واژه های مرده و معتاد و بی روح زبان، جانی تازه ببخشد و با استفاده از ترفندها و هنرهای ادبی، رستاخیزی در عادت های مألوف ذهنی و زبانی ایجاد کند از این رو به ترین مسیر برای مبارزة قلمی با دو قشر حاکمان و صوفیان، چنگ زدن به هنرهایی چون آشنایی زدایی و هنجارگریزی و باورشکنی و عقل ستیزی و تصاویر متناقض نما و بالاخره خلاف عرف و عادت عامّه است و کاربرد هنرهای ادبی فوق به صورت گسترده، سبب شهرت و آوازة حافظ شده است که خود می فرماید:
از خلاف آمد عادت بطلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم
پژوهشنامه فرهنگ و ادب سال هفتم بهار و تابستان 1390 شماره 11
منبع: پرتال جامع علوم انسانی