دکتر مهدی محقق
اشاره: استاد سیدعبدالله انوار ـ کتابشناس، ریاضیدان و متخصص متون کهن ریاضی، مترجم، فرهنگنویس، نسخهپژوه، فهرستنویس، مصحح پرتلاش و از پیشکسوتان معاصر نسخهشناسی ـ در سال ۱۳۰۳ در تهران متولد شد. پدرش از مدرسان حوزه علمیه و از فعالان مشروطهخواه و نماینده مجلس بود. نسب او به فقیه نامدار عصر صفوی، سیدنعمتالله جزایری، صاحب کتاب «انوار نعمانیه» میرسد و نام خانوادگی انوار نیز از همین کتاب برگرفته شده است. عبدالله انوار در سال ۱۳۲۱ وارد دانشگاه شد و حقوق خواند. همچنین به امر پدر به دانشسرای عالی رفت و در رشته ریاضی شروع به تحصیل کرد و توانست از استادانی همچون دکتر هشترودی استفاده کند.
از آثار علمی اوست: شرح و ترجمه شفای بوعلی (در۲۲ جلد)، تعلیقه مفصل بر «دانشنامه علایی» ابنسینا، شرح «موسیقیالکبیر» فارابی، شرح«التحصیل» بهمنیار، تفسیر «جامعالحکمتین» و«خوانالاخوان» ناصرخسرو، ترجمه «مقاصدالفلاسفه» و «تهافت الفلاسفة» غزالى، ترجمه «شرح تلویحات» شیخ اشراق، ترجمه و شرح «منطقالمخلص» فخر رازی، شرح و ترجمه «شرح اشارات» خواجه نصیرالدین طوسی، متن و تعلیقات «اساس الاقتباس» خواجه نصیر، شرح و تفسیر «قضایاى منطقى» و بررسى آراى خواجه نصیر، شرح و تعلیقه «درّهالتاج» قطبالدین شیرازی، شرح و تعلیقه بر «مصنفات بابا افضل کاشی»، شرح «فرائدالاصول» شیخ مرتضی انصاری، تصحیح «تاریخ جهانگشای نادری»، تدوین حرف «خ» و «کاف» از مجلدات لغتنامه دهخدا، بررسى آراى مربوط به قیاسهاى منطقى و جهت در قیاسات، تدوین ده جلد فهرست نسخههاى خطى به فارسى و عربى به صورت تحلیلى و توصیفى که هفتهزار عنوان را در بر مىگیرد، شرح «متافیزیک» ارسطو، ترجمه «حکومت الهی» سنت آگوستین، ترجمه مدخل «متافیزیک» هایدگر، ترجمه «تطور حیات» برگسون، ترجمه «جستارهای فلسفی ویتگنشتاین»، ترجمه «سمبولیسم در دین»، ترجمه و شرح «هندسه تحلیلى» (اثر سروه، ریاضیدان بلژیکى)، ترجمه هندسه پروژکتیو (اثر فدریکو انریک)، تدوین هفت جلد حلالمسائل منطق و ریاضى، به اضافة مقالاتى در باره نسخهشناسى، جلدسازى و فهرستنگارى. وی سالها به تدریس هندسه ترسیمى، جبر، آنالیز و مکانیک استدلالى و زبان انگلیسى مشغول بود، سپس مترجم انگلیسى و فرانسه اداره نگارش شد و۲۲ سال نیز مسئولیت مدیریت بخش خطی کتابخانه ملی را برعهده داشت.
از این روست که او را آیینه تمامنمای فرهنگ ایرانی ـ اسلامی نامیدهاند که در سه محور اصلی زبان فارسی، دین اسلام و مذهب تشیع تجلی یافته است و به گفتة آقای احمد مسجدجامعی: انوار یکی از بهترین کسانی است که میتواند درباره تهران از منظر تاریخی سیاسی اجتماعی و فرهنگی سخن بگوید. او به نکات ارزشمند و مستندی درباره تحولات تهران اشاره میکند که تاکنون در هیچ منبعی منتشر نشده است. چندی پیش انجمن آثار و مفاخر فرهنگی جلسه بزرگداشت استاد انوار را برگزار کرد که از جملة سخنرانان، استاد دانشمند آقای دکتر محقق بودند. ایشان پیشتر نیز در بزرگداشت دیگری درباره استاد انوار سخنان مبسوطتری ایراد کرده بودند که در مواردی مکمل مطالب اخیر است.
***
دوست دیرین، دانشمند مفضال، ادیب و ریاضیدان و فیلسوف را متجاوز از شصت سال است که میشناسم و با او در ارتباط علمی بوده و هستم. در سال۱۳۳۰ که پس از اخذ لیسانس از دانشکده علوم معقول و منقول و دانشسرای عالی به استخدام وزارت فرهنگ درآمدم و در دبیرستان ابومسلم واقع در بازارچه شیخ هادی، خیابان ابوسعید فعلی به تدریس عربی و فارسی مشغول گردیده بودم، پس از چند ماهی حقوقی را به من دادند که ماهی یکصد و شصت تومان میشد و گفتند برای اخذ حق لیسانس که حدود شصت تومان بود، باید خودمان پیگیری کنیم: «تا نگرید طفل، کی نوشد لبن». شماری بین بیست تا سی تن در محوطه وزارت فرهنگ گرد میآمدیم تا با رئیسان صحبت کنیم.
این بهار سال ۱۳۳۱ بود و من هنوز عمامه به سر داشتم و یکی از این دبیران که قدی کوتاه و جثهای فربه و چشمانی نافذ داشت و همچون صوفیان دارای شارب بود، توجهم را به خود جلب کرد و وقتی از سابقه تحصیلاتش سؤال کردم، گفت که حقوق و ریاضی خوانده و هماکنون مشغول خواندن دروس حوزوی است و نامش سیدعبدالله انوار است. پدر او یکی از وکلای مجلس شورای ملی دوره رضاخان به نام سیدیعقوب انوار شیرازی بود که تعلیقاتی بر «شرح منظومة سبزواری» از او باقی مانده است؛ بنابراین، باب مباحثه و گفتگو میان ما باز شد و بیشتر بحثهایمان درباره مسائل منطق (همچون قضیّه و عکس قضیّه و نقیض قضیّه) بود و گاهی هم بر سر برخی از مسائل شاذّ نحوی (همچون منصوب به نزع خافض و خفض به جوار)، بحث میانمان درمیگرفت و این توفیقی برای ما بود که وقتمان بر در ارباب بیمروّت دنیا بیهوده به هدر نمیرفت و سرمان گرم بود.
مجالس انواریه
در همان وقت او از من دعوت کرد که در جلسهای که شبهای جمعه در منزل خود دارد و در آن جمعی از دوستان به بحثهای فلسفی میپردازند، شرکت کنم و من نیز چنین کردم. در این جلسه مرحوم شیخ عبدالجواد حکیمی که بعدها به «دکتر فلاطوری» مشهور گشت، حضور داشت. من ایشان را از سالهای ۱۳۲۶ و ۱۳۲۷ از مشهد میشناختم که در مدرسه حاج حسن زندگی میکرد و نزد مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینی فقه و اصول میخواند و من در مدرسه نوّاب بودم و نزد مرحوم شیخ محمدتقی ادیب نیشابوری «مغنی» و «مطوّل» میخواندم. از کسانی که در مجلس انوار برای نخستین بار آشنا شدم، جوانی خوشروی و مؤدب به نام امیرحسین آریانپور و جوانی ارتشی به نام ناصر فربد بود. در این مجلس، فلاطوری به بحث درباره یکی از مسائل مابعدالطبیعه (متافیزیک) میپرداخت و دیگران آن را مورد بحث و جدل و مناقضه قرار میدادند.
این مجلس چندی ادامه داشت تا آنکه انوار از منزل چهارراه مخبرالدوله به باغ ملکی خود در دزاشیب منتقل گردید و مجلس خود را به جمعهشبها انداخت و دوستان او که به دیدارش میآمدند، از هوای مطبوع و آزاد هم برخوردار میشدند و پس از بحث و گفتگو، به گردش در اطراف تپههای قیطریه میپرداختند. مجلس انوار به قول دکتر سیدجعفر شهیدی «سفینه نوح» بود و از هر طایفه و گروه و از هر شغل و حرفه، افرادی در آن جمع بودند. این جلسه که متجاوز از بیست سال ادامه داشت، به «انواریه» موسوم گردیده بود و دوستان، موعد دیدار را آنجا قرار میدادند. تا آنجا که یادم است، افراد زیر به تناوب منظم و نامنظم در آن جلسه دیده میشدند: سیداحمد فردید، محمدباقر هوشیار، احسان نراقی، خدایار محبّی، غلامرضا شهری، علیاکبر شهبازی، سیدعلی موسوی بهبهانی، سیدجلالالدین آشتیانی، سید محمدحسین انوار، ناصر فربد، سیدجعفر شهیدی، امیرحسین آریانپور، مهدی فولادوند، عبدالجواد فلاطوری و سایر دانشمندان شرکت داشتند و درواقع منزل استاد انوار یک آکادمی و مرکز دانشمندان شده بود.
طالب علم
انوار همیشه طالب علم بود. در همان سالها از من خواست تا برایش استادی پیدا کنم تا به او «شرح منظومة» حاج ملاهادی سبزواری درس دهد و من در آن وقت مرحوم شهیدمرتضی مطهری را که تازه از قم به تهران آمده و ازدواج کرده بود و در منزل مرحوم پدرم در دو اتاق محقر زندگی میکرد، به ایشان معرفی کردم تا هم انوار دارای معلمی فاضل و توانا گردد و هم گشایشی در زندگی مادی آن مرحوم به وجود آید. هفتهای دو روز ساعت دو بعد از ظهر این معلم و شاگرد در مدرسه معیّر
ـ واقع در خیابان سیدنصرالدین، خیام فعلی ـ گرد میآمدند و به بحث درباره وجود و ماهیت و علت و معلول و قوّه و فعل میپرداختند.
در سالهای ۱۳۴۷ و ۱۳۴۸ که من مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مکگیل شعبه تهران را تأسیس کرده بودم و همکارم، پروفسور ایزوتسو ـ فیلسوف ژاپنی ـ از من خواست تا استادی برای تدریس مباحث الفاظ اصول فقه برایش پیدا کنم، من استاد دکتر ابوالقاسم گرجی را معرفی کردم که هفتهای دو روز «کفایهالاصول» را در محل مؤسسه ـ در خیابان خارک ـ درس دهد و یکی از شرکتکنندگان آن درس سیدعبدالله انوار بود که مباحث اصولی و منطقی را با مباحث ریاضی در هم میآمیخت و بحثها را پربارتر میساخت و ایزوتسو هم از این مقایسه خرسند و خشنود بود.
فعالیت اداری و علمی
انوار کار دولتی خود را از دبیرستان آغاز کرده بود و او از تدریس جمعی بهویژه در مدرسهای که برایش در جنوب شهر نزدیک دروازه دولاب معین کرده بودند، ناراضی بود و یک بار بر طریق شکایت گفت: «محقق، نمیدانی من باید بچهها را از سر بساط قمار جمع کنم و به کلاس ببرم» و در وقتی دیگر گفت: «بچهها در کلاس شلوغ کردند و من بر سرشان فریاد زدم: چند نفر به یک نفر!» من خود در دبیرستان البرز تدریس میکردم و وضع بهتری داشتم. با وجود این کوشیدم تا خود را به کتابخانه ملی منتقل ساختم و بخش نسخههای خطی به من واگذار شد و این بخش پس از مرحوم سیدجلالالدین محدّث ارموی به وسیله برخی که آشنایی با مخطوطات نداشتند، اداره میشد و نسخههای خطی فقط نامشان در صورتهای خرید و اهدایی مضبوط بود. من نخستین کاری که کردم برای هر نسخه، شناسنامهای شامل بر نام کتاب و مؤلف و تاریخ کتابت و تألیف و آغاز و انجام و نوع خط و جلد و تذهیب و سایر ویژگیها ترتیب دادم تا از حیف و میل و تعویض و تبدیلها جلوگیری شود.
در سال ۱۳۳۹ که از وزارت فرهنگ به دانشگاه برای تدریس با عنوان دانشیاری منتقل شدم، دریغم آمد که آن گنجینه نفیس را به دست هر کس و ناکس بسپارم. شایستهترین فردی که سراغ داشتم، سیدعبدالله انوار بود و با این عمل هم او را از مدرسه پرازدحام دروازه دولاب نجات دادم و هم کتابخانه را به فردی عالم و کتابشناس و بصیر و امین سپردم. او در مدت تصدی خود موفق شد که بر پایه همان شناسنامههایی که من برای نسخههای خطی فراهم کرده بودم، ده مجلد فهرست تفصیلی نسخههای فارسی و عربی کتابخانه ملی را فراهم سازد.
انوار در طی تحصیلات منظم حوزوی خود به زبان عربی مسلط گردید و در زمانهایی که من و آریانپور برای دوره دکتری زبان و ادبیات فارسی متون نظم و نثر فارسی همچون شاهنامه و مثنوی و سنایی و عطار و تاریخ بیهقی و جوینی و سیاستنامه و قابوسنامه را میخواندیم، انوار پا به پای ما این کتابها را میخواند و کتابهای خوانده شده و یادداشتبرداری شده را روی هم مینهاد که در زمانی از قد یک نفر بلندقد بالاتر رفته بود. او به متون فلسفه اسلامی بسیار علاقهمند بود. «درّه التاج» قطبالدین شیرازی و «اساسالاقتباس» خواجه نصیرالدین طوسی را مکرر اندر مکرر خوانده و یادداشت برداشته بود و این کار را با «شفا»ی ابنسینا نیز انجام داده است که قرار بود بنیاد ابنسینا در همدان آن را چاپ و منتشر سازد. او سالیان دراز با مؤسسه لغتنامه دهخدا همکاری داشت و مرحوم دکتر معین او را از غنایم آن مؤسسه به شمار میآورد.
زباندانی
انوار با زبان انگلیسی و فرانسه آشنایی کامل دارد و به هر دو زبان کتاب میخواند و من خود او را به دو مجمع بینالمللی معرفی کردم که سخنرانی قابلتوجهی ایراد نمود و موفق شد در آن مجامع برخی از برجستگیهای آثار فلسفی اسلامی را به دانشمندان غرب معرفی نماید که آنان تا آن زمان، آن مباحث به گوششان نخورده بود.
یکی از این دو مجمع، «کنگره بینالمللی تاریخ فلسفه در دانشگاه فوردام آمریکا» در سال ۱۳۴۵ بود که در آن مرحوم محمدتقی دانشپژوه و سیدحسین نصر و مهدی حایری یزدی و سیدعلی موسوی بهبهانی و پرویز مروج نیز حضور داشتند و دیگری «مجمع بینالمللی خاورشناسان آمریکا در دانشگاه تورنتو» در سال ۱۳۵۶ بود که پروفسور فرانز رزنتال (مترجم مقدمة ابن خلدون و مؤلف تاریخ تاریخنگاری در اسلام) ریاست آن مجمع را به عهده داشت و در پایان سخنان انوار گفت: «بسیار مایه تأسف است که کوششهای فیلسوفان اسلامی قرون اخیر که مرکز فعالیت آنان حوزههای علمیه ایران بوده، تا کنون بر جهان علمی غرب مغفول مانده است.!»
انوار مدتی عضو شورای علمی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی بود و با کمک اعضای دیگر: حسن انوری، سیدمحمد دبیرسیاقی، علی رواقی، توفیق سبحانی، حقیر (مهدی محقق) و محمدرضا نصیری، فعالیتهای علمی آن انجمن را تحت نظارت و اشراف داشتند. در پیش از انقلاب نیز با انجمن همکاری داشت و به خواهش مرحوم فرجالله آقاولی رئیس هیأتمدیره و مرحوم سید محمدتقی مصطفوی مدیر اجرایی آن انجمن، کتاب «تاریخ جهانگشای نادری» میرزا مهدی استرآبادی را تصحیح و منتشر ساخت.
انوار به پیادهروی و کوهنوردی علاقهمند است. در بسیاری از مواقع از کتابخانه ملی خیابان سی تیر تا دزاشیب، منزل خود را پیاده راه میپیمود و زمانی با این پیادهروی وزن خود را به نصف تقلیل داد. در تابستان ۱۳۴۲ من و انوار و آریانپور و احمد منزوی سفری به قله توچال رفتیم و انوار بر همه ارتفاعات و خطوطالرأس آن نواحی تسلط کامل داشت. او با هر کسی معاشرت نمیکند و در انتخاب دوست و رفیق بسیار سختگیر است، ولی وقتی دوست شد، از هیچ دلسوزی و محبتی مضایقه نمیکند. او با از دستدادن دوستانی همچون جلال آلاحمد و امیرحسین آریانپور و استادانی همچون محسن هشترودی و محمدباقر هوشیار، واقعا در هم شکسته و خرد شد و به زبان حال گفت:
هذا جزاءُ الذی اقرانُهُ درجُوا
من قبله فتمنّی فُسحه الاجل
این بوَد اجر کسی کز رفتهیاران شد جدا
باز خواهد دیر ماند در جهان ایدری
استاد انوار علاقه بسیاری به تدریس دارند و اکنون نیز جوانان بسیاری نزد ایشان «تعلیقات ابنسینا»، «اساسالاقتباس» یا «نفایسالفنون» آملی را میخوانند. یادم هست همانوقتها تیمسار فربد که اولین رئیس ستاد ارتش جمهوری اسلامی بود، پیش ایشان کتاب «دانشنامه علایی» از ابوعلی سینا را میخواند.
من معتقد بودم یگانه شخصی که میتواند بخش نسخ خطی کتابخانه ملی فرهنگ را مدیریت کند، ایشانند که به اصرار، این مسئولیت را قبول کردند. استاد انوار حقش شناخته نشده است و اخیراً به ایشان توجه میکنند، از جمله در مسائل تهرانشناسی و مسائل دیگر. ایشان شخصیت جامعی است که در ایران کسی را شبیه او سراغ ندارم. درِ خانه استاد انوار همیشه باز است، چه به روی آشنا چه به روی بیگانه و هر کسی سؤالی دارد، میتواند از محضر او بهره ببرد. برای ایشان آرزوی طول عمر دارم.
منبع: روزنامه اطلاعات