فرهاد طاهری
به دعوت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی سه شنبه 27 تیر 1396 بزرگداشتی در ادای احترام به آثار و شخصیت معنوی و فرهنگی استاد حسن لاهوتی مترجم نامدار و عرفان پژوه محقق معاصر برگزار شد. در این همایش دکتر حسن بلخاری، دکتر مهدی محقق، دکتر غلامعلی حداد عادل و دکتر اصغر دادبه و فرهاد طاهری سخنرانی کردند.
متن سخنرانی فرهاد طاهری، پژوهشگر تاریخ معاصر در بزرگداشت استاد حسن لاهوتی را در ادامه می خوانید.
تعقل در «اوصاف»
درآغازسخن ادای احترام می کنم به روان بزرگ مردی فرهیخته و اخلاق اندیش که شعله های وجود نازنین خود را گرمی وروشنی بخش عالم «آگاهی ودانایی » کرد . از سرِدغدغه های گام برداشتن برای تعالی اندیشه ها ، از نوردیده ها کاست و بررنج دست ها افزود و جادوی کلمات وجملات را به خدمت « بیداری از غفلت ها » گماشت . استاد حسن لاهوتی که یاد او همیشه در دل و دیدۀ ماست . همچنین از اولیای انجمن آثار ومفاخر فرهنگی بسیار سپاسگزارم که باردیگر، فرصتی به من دادند تا درمحفلی بسیار پرشأن که به حضور شماری از طایفۀ علم، مزین است در بزرگداشت استاد حسن لاهوتی سخن بگویم . بسیار خرسندم که چهارمین سخنرانی ام در این تالار نیز در ادای احترام به یکی از «سپاسگزاران»ِ بسیار شایستۀ هویت وفرهنگ ایرانی و از شیفتگان زبان فارسی است . من پیش از این سخنرانی ، در همین تالار ، در بزرگداشت استادان صاحب فکر و قلم و اندیشه که جملگی از دلسوزان ِزبان فارسی بوده اند( استاد بهاءالدین خرمشاهی ، استاد غلامحسین یوسفی ، استاد ابوالحسن نجفی ) سخن گفته ام . بدون تردید ، این بزرگان ، «شیفتگان در کمند ِ» چم و خم رازهای ناپیدا وهوش ربای « زبان فارسی» اند . همین « همدلی وهم نظری در این شیفتگی » هم مسلما ، انگیزۀ بسیار پرکشش من برای سخنرانی در«بزرگداشت» آن بزرگان بوده است . امروز می خواهم دربارۀ «سه ویژگی» در خور تأمل و بسیار شایستۀ ذکر ویادکردِ استاد حسن لاهوتی سخن بگویم . سخن گفتن درخصوص این سه ویژگی البته ، پیش کشیدن یک بحث بسیار مهم اجتماعی وفرهنگی و آموزشی است وگمان می کنم درخصوص این «اوصاف » اگر تعقل کنیم و بکوشیم که در رفتارهای فردی واجتماعی وفرهنگی لحاظ شود بی تردید به شکوفایی و پویایی بیشتر جامعۀ ایران خواهد انجامید . «اولین» این ویژگی ها ، نوعِ مواجهۀاستاد لاهوتی با آثار وافکار دانشمندان واندیشه وران پس از«درگذشت» آنان است . اصولا ودر وجه غالب ، مواجهۀ انسان ها با آثار وشخصیت «دیگران » بعد از ماجرای «مرگ » ( اعم از مرگ ِدانشمندان یا غیردانشمندان ) ازنوع «تحسر وتحلیل عاطفی » است . پردۀ« مرگ» معمولا در انظاربسیاری ، پوشانندۀ حقایق است . وقتی زنده یاد استاد ابراهیم پورداود درگذشت دکتر احسان یارشاطر در سوگ او نوشت :. «مرگ سایه ای خطاپوش دارد» . جان کلام این سخن آن است که داوری های بی غرض و نگاه منصفانه در بارۀ شخصیت هایی که در گذشته اند ، درسایۀ مرگ دچارخطا وچشم پوشی برحقایق می شوند! همین شاید مهمترین دلیلی است که نقد از «درگذشتگان» را دردیدۀ بسیاری ناخوشایند جلوه دهد . حسِ «تحسر وتأسف » داشتن بعد از «درگذشتِ » دانشمندان ونخبگان ، البته یک فضیلت اجتماعی ، یک آموزۀ تربیتی ومذهبی ، و یک حس انسان دوستی است که به تعالی اخلاق در جامعه بسیارکمک خواهد کرد و انگیزه ای در بزرگداشت ِ «شخصیت درگذشتگان» و باعث ادای بیشتر « حرمت واحترام» به آنان خواهد شد اما برای شکوفایی تعقل ، وپیش بردن جامعه به سوی کمالات ، صرف نمودِ «تحسروتأسف » در یادکرد « رفتگان » بسنده نیست وچه بسا اگر تمام نگرش ها و داوری ها دربارۀ «درگذشتگان» براساس «تحسروتأسف » باشد ، به نوعی ایستایی و خمودگی درعرصه های معرفت و دانش ، ودر نهایت به «انحطاط و تنزل ِ» ارزش ها در جامعه منجرمی شود . آنچه به نظر درکنار نمودِحس «تحسروتأسف » (بعد از «درگذشت » ها ) ، حضورآن برای قوام بخشیدن به «بنیان ارزش ها و تعالیم » درجامعه نیاز است ، «تحلیل عقلانی واقع بین ِروشنگر» است از آثار وشخصیت ِدانشمندان و نخبگان پس از «درگذشت ِ» آنان . این تحلیل عقلانی ، بی تردید به معنی « بی حرمتی » یا «اسائۀ ادب » یا ارتکاب رفتاری خلاف آموزه های مذهب وسنت های اجتماعی نیست . در این نوع تحلیل عقلانی روشنگر ، ملاک ها نه کند وکاو در رفتارهای خصوصی یا راه یافتن به اندرونی های دانشمندان و نخبگان ، بلکه حیطه وشمول معیارهای آن ، صرفا جلوه های اجتماعی و فرهنگی ِشخصیت دانشمندان وتحلیل ومعرفی واقع بینانۀ عقلانی آثار آنان است . این «تعقل در اوصاف ِ» دانشمندان وآثارشان ( پس از درگذشت آنان ) ، راه را بربیراهه رفتن های محققان خواهد بست ، مانع ِبروز قضاوت های نادرست درعرصۀ تحقیقات خواهد شد واجازه نخواهد داد مسیر تاریخ فرهنگی و اجتماعی منحرف شود و تصویری بسیار منطبق تر باواقعیت ها وحقایق از«چهرۀ شخصیت ها و آثارشان » پیش چشم ها خواهد گذاشت و «شکوه و ستایش وتوهم و اغراق » واهی وخیال انگیز نیز مجالی برای جلوه نمی یابد . بنابراین باید گفت دانشمند یا استادی صاحب نظر که بر چندو چون آثار و جزئیاتِ شخصیت فرهنگی و اجتماعی «معاصران پُریاد وپُرآوازۀ» حیطۀ تحقیقات خود به نیکی آگاه است اما «تحلیل عقلانی روشنگر» خود را «ازآنچه می داند» با مخاطب سخنان وخوانندۀ آثارش درمیان نمی گذارد ، دانسته یا ندانسته ، درنوعی« خیانت به فرهنگ و اصالت تحقیقات» سهیم بوده است . او ، درکشاندن «سیرتاریخ وتحول تحقیقات » به انحراف و به بیراهه ودرنهایت ، در دامن زدن به « نادانی ها وندانستن ها » درجامعۀ خود کوشیده است . جرم وگناهی که البته به هیچ عنوان بخشودنی نیست . هرچند مرتکب آن از استادان طرازاول ادبیات و عرفان و تاریخ و…باشد . نگاه و نظرِاستاد لاهوتی به شماری از دانشمندان متقدم دوران معاصردر ِعرصۀ عرفان پژوهی و مولانا شناسی ( یعنی عرصه ای که خود درآن صاحب فکرواثربود) دقیقا ، از پنجرۀ «تحلیل عقلانی روشنگر» بود . او البته این تحلیل عقلانی روشنگر را بیشتر در اظهارنظرهایش ، جلوه گرمی ساخت و درآثارقلمی لحاظ نمی کرد . دلیل آن هم نه ، دو رویی یا ریا ورزی بلکه صرفا در نظرگرفتن «تنگناهای شعور اجتماعی » بود . چگونه می توانست در عالم «تحقیقات و دانشگاه » این روزگار که بر«گِرد شماری از استادان پُرآوازه اش » این همه ارادتمندان سینه چاک حلقه زده و سدی نفوذ ناپذیر از «ستایش ها و بی همانندی ها ونخبۀ دهر بودن ها» برافراشته اند ، مثلا به آثار و شخصیت فرهنگی و اجتماعی استادان بی بدیلی چون بدیع الزمان فروزانفر ، دکترعبدالحسین زرین کوب ، دکترسیدجعفرشهیدی ، استادجلال الدین همایی ، علامه محمدتقی جعفری ، عبدالباقی گولپینالی ، و….( مولوی شناسان و مثنوی پژوهان پیش از او ) ،آشکارا وپُرصدا ، از دریچۀ «تحلیل عقلانی روشنگر» بنگرد وصریح هم به قلم آورد؟
ویژگی دوم شخصیت استاد حسن لاهوتی را شاید بتوان در«لحاظ کردن ِ» همین «تحلیل عقلانی روشنگر»درحرفۀ مترجمی اش دانست. حضور این نوع تحلیل عقلانی ، در ساختار ذهنی او ، پیامدش تحقق «صداقت درترجمه ای محققانه » وتجلی «سعۀ صدر وصمیمیت » در اندیشۀ او با مترجمانی «نوقلم » بود که به تازگی قدم به راه گذاشته بودند . استاد حسن لاهوتی ، در سلسله مقالاتی باعنوان «ترجمه وویرایش » ( که درقالب چهار مقاله درشماره های 27، 30 ، 31، 34 فصلنامۀ وزین مترجم ازپاییز 1377تا بهاروتابستان 1380 منتشرشد ) کوشید تا حاصل سالها تجربیات گرانقدر خود را در عالم ترجمه ونیزنتیجۀ تعمق وتأمل بسیارش را در متون ادب فارسی و نیز ماحصل ِانس یافته گی خود را با« فارسی اندیشی وفارسی نویسی » بی دریغ در اختیارنوپویندگان عالم ترجمه بگذارد . او درعالم ترجمه ، به اذعان صریح بسیاری از مترجمان وعالمان بزرگ روزگارما ، به «آنی » دست یافته بود . «آنی » که سالهای بسیاربرسرِرسیدن به «آن» ازکف داده بود اما صادقانه این تجربیات وشگردهای نکته آموز گذر از «تنگناهای » مسیر انتقال «مفاهیم واصطلاحات و اعلام » را از زبان انگلیسی به زبان فارسی ، به قلم آورد . اینکه محقق یا مترجمی ، درمثل به قول سعدی « سیصد شصت بندفاخر بدانستی » ( گلستان سعدی ، تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی ، ص 79) و « رمزوراز» شایستگی ها و موفقیت های چشمگیرخود را درمعرض مطالعۀ دیگران بگذارد حکایتگر ِمنتهای برخورداری از «روح تحقیق و فرزانگی» آن محقق یا مترجم است . ( زنده یادان دکتر غلامحسین یوسفی ، کریم امامی ، و استاد ابوالحسن نجفی ، نیز از زمرۀ مترجمان و عالمانِ پُرصداقت و باهمت در عرضۀ «بندهای فاخر» حاصل تجربیات خود بودند ) . شاید یکی از معضلات بسیار مهم شیوه های «تحصیل وتحقیق» درایران ، گسست میان «تجربه ها » و « آموخته ها » است . محققان و استادان بزرگ در مؤسسات ومراکز تحقیقاتی و دانشگاه ها ، عمدتا ، «آموخته ها» را به دانشجویان یا پژوهشگران «نوپا وبی تجربه » انتقال می دهند . حال آنکه «تجربه ها» است که می تواند «آموخته ها » را قوام بخشد ودرنهایت به «فرهیختگی و ورزیدگی» درعالم علم و عمل منجرشود . این «خست ِ معماگونۀ » بعضی بزرگان عرصۀ تحقیق وتعلیم و تربیت ، در پرهیز از عرضۀ«تجربه ها » ، شاید از همان اصول « حفظ » پایگاه ِ « بی بدیلی وعظیم الشأنی و نادره بودن و….» در گسترۀ دانش ودانشگاه نشئت گرفته است . استاد لاهوتی در سلسله مقالات « ترجمه وویرایش » برآن شد تا درتوان خود در رفع معضلاتِ پیشگفته بکوشد و به سازگاری و همراه کردن ، «تجربه ها» با « آموخته ها» نائل آید . ازجنبۀ فرهنگی وغنابخشیدن به «توانایی های » زبان فارسی در «ظرفیت ترجمه» و نیزدرراه ممانعت از رسیدن آسیب ها و آفت های « تأثیر نحو وفکر » زبان انگلیسی به فارسی این مقالات استاد لاهوتی بسیار حائزاهمیت است . دراین مقالات ، نکته یا نکته هایی متذکر مترجمان و ویراستاران شده است که بدون تردید در محیط آموزش رسمی دانشگاهی یا با بحث وتبادل نظر در شوراهای تصمیم گیردرخصوص مسائل و معضلات زبان فارسی ، شاید بسیار به دشواری بتوان به این نکته ها توجه یا چگونگی مواجهه با آن را روشن وکاربردی گوشزدکرد . استاد لاهوتی در این مقالات ، به مسائلی چون « عدم گواریدگی مفاهیم در زبان فارسی » ، «چگونگی ممانعت از تهدید تأثیرنحوزبان انگلیسی درزبان فارسی » ، و « راه یافتن خطای معنایی و اصطلاحی و اعلام در نثرترجمه ودرزبان فارسی » ، و « پای بندی به سبک و سیاق فارسی اندیشی وفارسی نویسی » پرداخته وباتوضیحاتی بسیار روشنگرانه آراءِ خود را در حاشیۀ ویرایش های شواهد ترجمه با خوانندگان درمیان گذاشته است . شاید به دست دادن نمونه هایی خالی از لطف نباشد :
The only way to police a ghetto is to be oppressive
تنها راه کنترل یک محله سیاه پوست نشین این است که پلیس سرکوبگرباشد .
ترجمۀ ویرایش شده
تنها راه حفظ نظم درمحلات سیاه پوست نشین این است که پلیس با چماق روی سرشان باشد
The world, have any way of understanding the lives led by the people they swagger about in twos and threes controlling.
هیچ یک ازافراد پلیس حتی اگر دردنیابیش ازهمه دلش بخواهد ، هیچ راهی برای درک زندگی مردمی که برابرآنها دو به دو یاسه به سه می گذرد وآنها را زیرنظرمی گیرند ندارد .
ترجمۀ ویرایش شده
هیچ از مأموران پلیس حتی اگرخیلی انصاف داشته باشد به هیچ طریق نمی تواند بفهمد مردمی که او دو به دو یا سه به سه وبا تبخترازبرابرشان می گذرد و آنها را زیرنظردارد زندگی را چگونه به سرمی آورند .
Indians in the United States are faced with significant problems.
هندی ها در ایالات متحده آمریکا با مشکلات عمده ای روبرو می شوند
ترجمۀ ویرایش شده
سرخ پوستان ایالات متحده آمریکا با مشکلات عمده ای روبرو هستند
سومین ویژگی شخصیت استاد لاهوتی را هم باید در تأثیرپذیری او اززمینۀ مطالعاتی و تحقیقاتی اش در عالم رفتار واخلاق دانست . او ازمعدود اهل فضلی بود که مفاهیم آثارش درنیکویی اخلاق ورفتاراوتاثیرگذاشته بود . درعلوم انسانی قلم زد و واقعا هم انسان بود . شاید او ازانگشت شمارفرهیختگانی بود که در عالم «عرفان و مثنوی » می اندیشید و قلم می زد اما هیچ رذیلت اخلاقی یا تفرعن رفتاری ازاو ندیدم . یکی از استادان بزرگ ادبیات ، برایم تعریف می کرد که روزی در خدمت زنده یاد دکتر عبدالحسین زرین کوب بودیم . صحبتِ یکی از مولوی شناسان بسیار بزرگ به میان آمد . استادی بی بدیل که در عالم عرفان و تحقیقات مولوی پژوهی دردوران معاصر، صاحب نبوغ وحافظۀ درخشان بود . دکتر زرین کوب گفت : این بزرگمرد یک عمر در دریای بیکران معنویت مولوی و مثنوی معنوی شنا کرد ، غرق شد اما دامنی ترنکرد !
.افسوس که استاد لاهوتی زود رفت وبا خود دنیایی ازلبخند وصفا را هم برد. لحظه ای که خبردرگذشت استاد لاهوتی را شنیدم در صبحدمی در راه سفربودم . وصف حالم در آغاز مقاله ای که به یاد او نوشتم این گونه بود :
خبر درگذشت حسن لاهوتی درپیامکی ودردمدمۀ صبحی پرازتردید وغم ، پیش ازاندوه ،حیرت زای بسیار بود. لحظه ای نگذشت که غمی گرانبار یکباره بردل آمد . مبهوت به افق های موازی راه خیره بودم و اشکِ مدام ، ازنور دیده می کاست . شاید درلحظه شنیدن خبر، احتمال درگذشتِ خیلی ازمعمران را می دادم، اما درگذشت حسن لاهوتی را هرگز. به نظرم با پایان راه، بسیارفاصله ها داشت. قامت بلند با چشمان ِپف کردۀ نافذ که درآستانۀ اتاقم درانتشارات علمی وفرهنگی به صدایی خسته ومحزون، سراغ ازاستاد پرویزاتابکی می گرفت وخود را حسن لاهوتی می نامید هنوزهم پیشِ چشمان است . دیداری که چندی بعد به حضور حضرت مولانا به دوستی انجامید . ترجمۀ شرح مثنوی معنوی مولوی ( اثرنیکلسن) به قلم او، درانتشارات علمی وفرهنگی جامه طبع برتن می کرد. چندباری به عزم گره گشایی ازبخت آن کتاب مبارک ، به سنابادِ مشهد ومنزل ِ مترجم نامدارآن ، راهم افتاد . وقتی هم به خواستاری او بازنگاری و ویرایش علمی بخش آیات واحادیث فهارس ِترجمه شرح مثنوی معنوی را به گردن گرفتم ورضایتش را برآوردم دوستی ما پا گیرشد. بعد ازآن ، دیداربااو درمشهد همواره بود واو هم هروقت به انتشارات می آمد دقایقی دراتاقم می نشست وازری وروم بغداد وازفارسی ندانی مترجمان وازشلختگی نثرفارسی درآثارترجمه واز بی اخلاقی بعضی ادبای مدعی مسلمانی که خود را ارادتمند ائمه اطهارومولانا نیز می دانستند سخن می گفتیم . هردفعه نیزهنگام وداع ، وعده می داد که باربعد به منزلم خواهد آمد ؛ وعده ای که البته هیچ گاه ازعهدۀ وفا سربرنیاورد . من هم هرگز به دل نمی گرفتم . می دانستم برای او همیشه وقت بیگاه است وفرصت کوتاه. آخرین دیدارمان هم ، بعد ازوقفه ای دور ودراز، درکنگره ازبلخ تا قونیه بود.( 27تیر1391تهران – مرکزدایره المعارف بزرگ اسلامی ).بعد ازایراد سخنرانی بسیارعالمانه وگیرایش، که درخصوص کالمن براین بارکس( Coleman Bryan Barks)وتحریف غزل های مولانا بود مرا گرم درآغوش خود فشرد . هنوزهمان محبت ولبخند ملیح را داشت که با چشمان بسته می خندید . گفت فرهاد خان! همچنان برسرِعرفان ستیزی وعارف گریزی ات هستی . گفتم آری ! اما به شما هم که ازعرفان پژوهان نامدارایران ومترجم بسیارفرهیخته وچیره قلم متون عرفانی به زبان فارسی هستید ذره ای ازارادتم کم نشده است . چون گذشته ها ، خنده ای بلند ازته دل سرداد ورفت . هیچ هم حدس نمی زدم برای همیشه خواهد رفت ودرغربت غرب به ملاقات خداوندگارش خواهد رفت وسرنوشتی چون مرادش ، مولانا ، می یابد که نه درخراسان ، که درجای دیگری …
حکایت غریبی است . حلقه دوستی وآخرین دیدارم با آن شیرین قلندر درمحضر مولانا بود . به یمن حضورش به هم پیوستیم واز هم گسستیم :
بشنو ازنی چون حکایت می کند و ز جدایی ها شکایت می کند
منبع: میراث مکتوب