تصوّف و مراغه

تصوّف و مراغه

مصطفي حسين‌زاده

كارشناس ارشد عرفان اسلامي

درآمد:

آذربایجان به لحاظ تاریخ در سه موضع حائز اهمیت است: اول به لحاظ پیشینه دینی باستانی قبل از اسلام. دوم استقرار بخشی قوم مغول. سوم جامعیت بخشی تشیع علوی. این سه محور در تاریخ ایران نقش بسیار مهمی نه تنها در منطقه بلکه در تاریخ کل ایران و نیز در استقبال از آخرین دین بشری یعنی اسلام ایفا کرد. اهمیت مورد اول یعنی داشتن مرکزیت دینی باستانی قبل از اسلام بعنوان  دینی خرد محور در میان معرفت پژوهان معاصر پوشیده نیست.

اما مورد دوم و سوم که در حوزه بحث است از تأثر مورد اول چندان بدور نیستند. حمله قوم مغول که به یکبارگی منجر به فروریزی و رکود و تحول جامعه ایران انجامید، در آذربایجان نفسهای آخر خود را کشید و به تعبیر دیگر استحاله قومی چنان سخت و شدید از لحاظ ایدولوژی در آذربایجان صورت گرفت که ریشه‏های این تحول حیرت انگیز را باید در فرهنگ ایرانی دانست که دارای قدرت مقابله با چنین امری را داشت. به عبارت دیگر قوم مغول اگر چه در جنگ بیرونی پیروز شد ولی از لحاظ فرهنگی مرد این میدان نبود.

رسمیت یافتن مذهب شیعه و فراگیر شدن آن در ایران و مقبولیت آن در دوران صفوی از موارد سوم این بحث است که حائز همین اهمیت است. این تحولات عظیم در تاریخ همواره بدون بستر فرهنگی تقریبا نا ممکن است. این مقال کوتاه بدنبال بررسی شواهد قابل استناد در اشاره بر غنای فرهنگی، با تأکید بر منطقه آذربایجان و در کنار آن مراغه را دارد که از مناطق تأثیر گذار بر جریان تاریخی آن است.

مراغه چنانکه مذکور است یکی از سه مکان تولد زرتشت بشمار است. از لحاظ سند‏شناسی و مطالعات اسنادی هر چند اثبات آن قطعی نیست ولی عدم آن نیز با توجه به همان اسناد چندان بعید نیست. ولی آنچه میتوان با صراحت کامل بیان کرد وجود مکتب فلسفی ای است که آوازه آن تا سهرود زنجان قرن… است که سهروردی را برای مطالعه به سوی مراغه سوق داده است. این قرینه غیر قابل انکار بیانگر این نکته است که مراغه، مرکز ظهور زرتشت یا یکی از مراکز اشاعه معارف این پیامبر بوده است. اهمیت این امر آنگاه عمیق تر احساس می‏شود که بعدها سهروردی اقدام به تأسیس مکتبی بنام مکتب اشراق می شود چنانکه مکتب اشراق در میان معرفت پژوهان امروز نیز جایگاه ویژه‏ای دارد و از سوی این عالمان به‏عنوان عصاره ضمنی تاریخ معرفت و اندیشه و نقطعه عطف معرفت‏شناسی در ایران به شمار می آید.

از دیگر لحاظ در جریان تدبیرات خواجه نصیرالدین طوسی مبنی بر اهلی سازی یا بومی سازی قوم مغول و در کنار آن، فرار از سلطه و اعمال قدرت اعراب به بهانه اسلام، مراغه تبدیل به یکی از مراکز علمی عصر خود گردید. احداث رصدخانه به‏عنوان دانشگاه و نیز تمرکز حکومت در این منطقه از دیگر تحولات عظیمی بود که این منطقه را در تحول فرهنگی کشوری عصر خود سهیم کرد.

اما جنبه دیگری که همواره کم رنگ گزارش شده است، بررسی حوزه عرفان این منطقه است. در قرون بعد از اسلام، تصوف در ایران با محوریت اسلامی میزبان مکاتب عرفانی گردید خراسان چند قرن بعد در به لحاظ جریانات عرفانی درخشید. اما همزمان با حمله مغول، مکتب خراسان که یکی از قطب‏های تصوف به شمار میآمد بر اثر این حملات منحل شد و چندی از بزرگان این سرزمین مجبور به کوچ به سرزمینهای غربی گردیدند. در این جابه‏جایی آذربایجان نیز بی تأثیر نماند. بزرگانی نیز در جریان سفر خود به این سرزمین گذر کردند و در تبادل معارف عرفانی تأثیر گذار بودند. با توجه به پیشینه عرفانی هرچند مکتب مشهوری در این سرزمین شکل نگرفت اما جریانهای عرفانی و برخی مکاتب عرفانی در این سرزمین به فعالیت خود ادامه دادند. که از آن جمله‏اند، مکاتبی چون، کبرویه، سهروریه، بقایای سلسلة ابن یزدانیار، فتیان و بابایان که اصلی‏ترین بافت عرفانی آذربایجان را شکل میدادند. در قرن هشتم، آذربایجان میزبان مکتب ابن عربی نیز گردید.. همچنین از طرف مشرق با مکتب خراسان و از طرف جنوب و غرب با مکتب بغداد و مصر و از طرف شمال و شمال غرب با مکتب مولوی برخورد کرد و حکم یک مرکز را یافت.

     هرچند قبل از آنکه در تذکره‏ها یادی از عارفان آذربایجانی به میان آید، مجذوبان گم‏نامی در این ناحیه می زیستند[1] اما با توجه به آنچه در پیشینة تصوف آورده شد، تصوف در این منطقه با مشرب عرفانی بایزید بسطامی شکل گرفت.

بایزید بسطامی با گسیل شیخ ابواسحاق ابراهیم جوینانی، مکتب خراسان را در آذربایجان پی ریزی کرد. چنانکه بعدها در قرن پنجم نیز ابونصر شروانی، از شاگردان و مریدان ابوسعید ابوالخیر همین وظیفه را بر عهده داشته است. وحلقة اتصال و انتقال مشرب عرفانی خراسان به منطقة شروان آذربایجان گردید؛[2] از سویی دیگر، ابن‏یزدانیار ارموی، حامل مکتب بغداد به آذربایجان گردید. وی علی رغم « نقاراتی» که با صوفیان دیگر داشت، عالمی آشنا با معارف الهی بود. سخنانی که در بیشتر منابع اولیه تصوف بجای گذاشته حاکی از صحت این مدعاست. سخنانی که از قول ابن یزدانیار در این آثار نقل شده است از اهم موضوعات رایج در عرفان اسلامی بوده است. مفاهیم و تعالیمی چون استغفار، توبه، ورع، رضا، حیا، انس به خدا و محبت، وفا، معرفت و مشاهدة حق، از او روایت شدهاند.[3]

علاوه بر این نهضتهای تصوف، مکتب تصوف فتیان نیز در ناحیه فعالیت داشته است. هرچند ورود آن و آغاز فعالیتهای این گروه در آذربایجان مشخص نیست، اما اولین کسی که گمان میرود از فتیان آذربایجان باشد، اخی فرج زنجانی است وی دو شاگرد بنام باله[4] خلیل صوفیانی و خواجه محمد خوشنام را تربیت کرد و این دو شخص جریان تصوف را وارد مرحله جدیدی کردند. شیخ شهاب الدین سهروردی در رسالة فتوت نامة خود از او با عنوان شیخ المشایخ و سلطان المحققین یاد میکند. که حاکی از شهرت و اهمیت این شخص در میان اهل تصوف بوده است. نکتة دیگر اینکه در باز سازی شهر تبریز به دست امیر وهسودان، از جملة اشخاصی که در کنار باله خلیل صوفیانی یا مرندی یاد میشود، شیخ ابونصر النجقی از النجق(نخجوان) است که سلسلة النجقیه که تا اوایل قرن دهم در آذربایجان فعالیت داشته است، منسوب به اوست[5].

خواجه محمد خوشنام  نیز از دیگر شاگردان اخی فرج زنجانی بوده است که بنا بر گفتة حافظ حسین کربلایی «چنین مشهور است که طریقة سلوک صوفیه محققه در آذربایجان، اول مرتبه از وی انتشار یافته است»، میتوان گفت طریقت فتیان توسط این دو تن به قرنهای بعدی در آذربایجان گسترش یافت. و در قرن ششم و هفتم به اوج خود رسید. از معروفترین شاگردان خوشنام، “فقیه زاهد”[6] و “پیر محمد” بودند که از شاخه های اصلی این جریان محسوب میشوند.

از دیگر سلسله های تصوف آذربایجان، میتوان به سلسلة ابراهیم ادهم (ادهمیه) اشاره کرد. بابا حسن ولی سرخابی از بزرگان اولیاء تبریز که به پیرِ هفتاد بابا معروف است، در روضات به روایتی دیگر، از طریق پیر محمد به ابراهیم ادهم منتهی میشود.[7]

سلسلة تصوف سهروردیه ظاهراً متأخرترین سلسله‌ای بود که در آذربایجان فعالیت داشت. اولین کسی که در ارتباط با این سلسلة متصوفه گزارش شده است، مولانا محمد مشهور به “بابا مزید” است که به قول حافظ حسین کربلایی «عالم بوده به علوم ظاهری و باطنی، مریدِ حضرت شیخ الاسلام و المسلمین شهاب الدین (عمر) سهروردی است قدس الله تعالی سره و قطب الابدال بوده و از خاصان حضرت عزت و باریافتگان بساط قربت است».[8] از دیگر کسانی که در ارتباط با سهروردی گزارش شده است، شیخ حسین بلخاری است. حافظ حسین کربلایی مشایخ  شیخ را چنین آورده است: «شیخِ تربیت و خرقة حضرت شیخ حسن، شیخ شمس الدین رازی است که از کبار مشایخ طریقت بود، و اخیار اصحاب حقیقت،  و در علم تفسیر و اصول کلام و حدیث روایت عالی داشته و در لطائف و مقامات و حقائق و تعبیر واقعات آیتی بوده، وی مرید آن مجذوب حضرت کبریا شیخ حسین سقا بوده و شیخ حسین سقا مریدِ آن آفتاب معرفت الهی و آن بحر مواج نامتناهی، آن صاحب سلسلة اهل تصوف، و آن مفتی اهل معرفت بی تکلف، آن مبارز میدان مردمی و مردی، شیخ ضیاء الدین ابونجیب سهروردی بوده.»[9]

اما معروفترین عارفی که منتسب به این سلسله است، شهاب الدین محمود اهری است که از طریق رکن الدین سجاسی با واسطة قطب الدین اهری(م 775 هـ ق) به ضیاء الدین ابونجیب سهروردی میرسد.

با اسنادی چند که تعداد آنها کم هم نیستند، در مورد خانقاه­های دورة اوایل قرن هشتم ارائه گردید، موارد زیر قابل اثبات است.

1- فعالیت و جنب و جوش خانقاه ها با تثبیت حاکمیت مغولان بیشتر شد.

2- رفاه عمومی خانقاه ها و تأمین آسایش این قشر در کنار آبادانی شهرها در درجه اول قرار داشت.

3- طبیعتاً گرایش اکثر مردم بعد از تخریب در قرن هفتم به سوی این خانقاه ها روبه فزونی بود.

4- ادارة این خانقاه ها و نظارت بر آنها با مرکزیت آذربایجان بود. که در گرو آن حکومت آنها را از رفاه برخوردار می­ساخت.

5- تبدیل خانقاه­های سنتی به خانقاه­های حکومتی که تا حدودی انحصار آن به دست حکومت بود. سقوط و افول بنیان­های معرفتی و رسالت خانقاه ها را در بر داشت.

با توجه به نکات بالا مشخص می­گردد که تصوف در این برهه در خانقاه ها با کلیه آداب و رسوم اجراء میگردید و کثرت تعداد خانقاه ها و مریدان آنها و حمایت حاکمان و توجه وزرا و اقبال عمومی مردم، این دوره را در ردیف ادوار مشخص تاریخ تصوف معرفی می­کند. اما این اقبال هرگز به معنای پیشرفت و بهبود وضع تصوف نیست. مردم قحطی زده پس از جنگ آن هنگام که رفاه و آسایش را در کنار تبلیغات عرفانی خانقاهی تجربه کردند. در قبول و گرایش به تصوف کمتر تردید به خود راه می­دادند و این در سالهای بعدی منجر به قدرتمندی نظام خانقاهی گردید که در تاریخ ایران نظیر نداشت. این امر هرچند از لحاظ وسعت به دامنة تصوف افزود اما چنانچه در نواحی غیر از آذربایجان نیز مشاهده می­شود[10]، کم کم رو به ابتذال گرائید. این ابتذال در وضع خانقاه ها و درویشان و انتقادات آن در مورد آداب و رسوم قرن هشتم که در گوشه­ای از آثار اوحدی مراغی نیز مشاهده می­شود، حاکی از این مدعاست[11].

به هر حال آنچه نمی­توان از چشم دور داشت این است که مغولان که در ابتدا به مردم عامی و عرفا تفاوت قائل نمی­شد و در جریان حملات آنها بزرگان عرفان را به قتل رساندند، در این دوره از تصوف حمایت کردند و چنانچه در حکایتی در صفوة الصفا آمده است: « از مشاهیر سخن هاست که وقتیکه شیخ[صفی الدین اردبیلی] قدس سره در تبریز در جامع عمارت رشیدی بود روز جمعه به نماز حاضر شده بود و بعد از نماز مولانا شمس­الدین طوطی وعظی گفت و مجلسی بود … که مجمع سلاطین همچون سلطان بسور رحمه الله و وزراء همچو غیاث­الدین وزیر و ارباب دنیا که در آن زمان بودند و ارباب علوم همچون سید برهان­الدین عبری و مولانا فخرالدین چاربری و مولانا قطب­الدین و مولانا عضدالدین شبانکاره و ائمه تبریز که هر یکی اعلام علوم و علامة عالمی بودند حاضر بودند و جمعی از خلفای شیخ که ناموران بودند حاضر بودند … مجلسی بود پر هدی و علوم … عالمی بود پر بدور و نجوم و مولانا شمس­الدین طوطی بساط مجلس تذکر بر لطایف … نهاده بود…. و می­فرمود؛ … و شیخ وجد بر وی غالب شد. جماعت از اطراف و زوایای جامع متوجه شدند و از علو و غلبه و ازدحامِ خلایق حالِ مجلس دگرگون خواست شدن… خواجه امیر احمد رشیدی بر مثل دأبِ ایشان، چوب برداشت که مردم را از ازدحام باز دارد مردم غلبه بر وی کردند و وی را زیر پای آوردند و خواجه سرایانی که با وی بودند، وی را از زیر پای خلایق خلاص دادند …». [12]

در این حکایت علاوه بر رونق و استقبال مردم در خانقاهی در تبریز که علاوه بر آن دو خانقاه دیگر نیز همزمان دایر بوده، نشانگر این است که در مجالس خانقاهی بزرگان و وزرا نیز حضور می­یافتند. این خانقاه ها گاه برای رفع مخاصمه بزرگان کشور پادرمیانی می­کردند.[13]

هر چند در دوران حکومتِ جانشینانِ اولجایتو یعنی ابوسعید بهادرخان (717- 736 هـ ق) هر کدام از اهل سیاست با پشتیبانی فرقه­ای از متصوفه و مذاهب دینی سعی در بهره برداری آن داشتند[14]. ولی آبادانی خانقاه ها در دوران وی امری انکار ناپذیر است. این روال در دوران ابوسعید و جانشینانش، یعنی ارپاخان، امیر علی نواده بایدو، طغای تیمور، ساتی بیگ و جهان تیمور، آل چوپان و … همچنان ادامه داشت و تصوف فرصت مناسبی برای گسترش در بین مردم و نفوذ در دربار پیدا کردند. در این امر چند سلسله همزمان در قرن هشتم در منطقه آذربایجان، که از مهمترین آنها نیز بودند دخالت داشتند.

[1]. ابن کربلایی، روضات الجنان، ج 1، ص 276.

[2]. محمدبن منور، اسرارالتوحید، ج 1، به کوشش شفیعی کدکنی، تهران نشر آگاه، 1366.ص 132- 134.

[3].پور جوادی، نصرالله، «ابن یزدانیار ارموی و منازعة او با مشایخ بغداد»، معارف، 1377، ش45، دورة پانزدهم، آذر- اسفند:66-91.

[4].حافظ حسین کربلایی در این باره مینویسد: «باله به زبان رازی، بزرگ و جوانمرد و صاحب ایثار  را گویند». ابن کربلایی، همان، ج2 ، ص83.

[5].همان، ج 2، ص 1.

[6].حافظ حسین کربلایی از کتاب فتوت نامة نجم الدین زرکوب حکایتی نقل میکند که بیانکنندة مشرب فتوتیة وی است. ابن کربلایی، همان ج1 ص193.

[7].همان، ج 1، 54.

[8].همان، ج 1 ، ص 58.

[9]. همان، ج1 ، ص 141.

[10].اوج انتقادات روشهای سلوکی و طریقتهای رایج تاریخ تا قرن هشتم در اشعار حافظ به وفور یافت می­شود. چنانچه دیوان حافظ از جهتی اعتراض نامه­ای در مقابل وضع تصوف به شمار می­آید.

[11].اوحدی مراغی در مثنوی جام جم خود در شرح حال اهل ذوق و تلبس، متصوفة معاصر خود را به مارگیری و نیرنگ و دروغ بافی و راحت طلبی و گدایی متهم ساخته است. اوحدی مراغی، مثنوی جام جم، ص 220 -290. همچنین برای اعتراض به آداب و رسوم تصوف در قرن هشتم، رک: همان، ص 204- 208.

[12].اردبیلی، ابنبزاز، صفوة الصفا، ص342.

[13]. «امیر چوپان هفتاد هزار سوار فراهم آورده به اتفاق امراء بر صوب عراق نهضت فرمود و چون به مشهد مقدس رسید امراء را در آن مقامِ متبرک سوگند داد که با او مخالفت نکنند و از وی بازنگردند و از وی بازنگردند … و چون به سمنان رسیدند امیر چوپان به خانقاه معارف پناه حضرت ولایت منقبت شیخ رکن­ الملة و الدین علاء الدولة سمنانی که مقتدای مشایخ روزگار بود، امراء را یک یک سوگند داد که از وی برنگردند و امراء سوگند خوردند اما هم در آن چند روز حادث شدند و امیر چوپان از شیخ التماس نمود که پیش سلطان رود و صورت نیکی و بندگی و اخلاص امرا به پادشاه رساند و به شیخ گفت که شاید به یمن نفس شما میان من و سلطان مصالحه واقع شود و مرا تیغ در روی ولی نعمت مخدوم زاده خود نباید کشید… . شیخ بنابر التماس امیر به اردوی سلطان رفت و چون چشم پادشاه بر شیخ افتاد بر پای خاست و شیخ را در پهلوی خود نشانیده به دو زانی(زانو) و ادب بنشست شیخ زبان به نصیحت گشاده و … »روضةالصفا،ج9،ص411. داستانی دیگر راجع با استمداد همت ابوسعید از شیخ صفی الدین اردبیلی نیز مذکور است. رک: صفوةالصفا، ص 303 .

[14]. خطیبی، «ابوسعید بهادر خان» ،دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج5، ص540.

 

 

دانلود متن کامل مقاله

منبع :

جستارهايي در ميراث اسلامي (مجموعه مقالات، يادداشت‌ها، اسناد و متون)

دفتر سوم (ويژه‌نامة مراغه‌پژوهي)

به كوشش: دكتر مسعود غلاميّه، دكتر یوسف بیگ‌باباپور

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.