
مقدمه
علوم پزشكي با همة تنوع و گستردگي، از كهنترين دانشهايي است كه تاکنون بشر به آن پرداخته و براي آن وقت و هزینة هنگفتی صرف کرده است؛ دليل آن نيز روشن است، اين دانش بستگي مستقيم با زندگی وسلامتی آدمي دارد و اگر به آن نپردازد، در زندگي روزمرة خود گرفتار مشكلات اساسی خواهد شد. در اين صورت، مقولة پزشكي و تمدن چنان در هم تنيده است كه امكان جدايي آنها از يكديگر تقریباً محال است. رشيدالدين فضلالله همدانی در مقدمة تنسوخنامه خود به بيان ارتباط دانش پزشكي با تمدن و حيات قوم چيني پرداخته و دوام آنان را در تاريخ مديون دانستن دانش برجسته پزشكي ميداند. وي بر اين باور است كه اگر آنان دانش پيشرفتهاي در اين حوزه نداشتند، امكان اين همه تكثير نسل و دوام در ميانشان وجود نداشت. بر اين اساس، تفكر در ماهيت يك تمدن از جمله تمدن اسلامي، مشروط به آن است كه بتوانيم ديدگاههاي موجود در دانش پزشكي آن قوم را نیز به دست آورده و نگاه آنان را به زندگي و حيات مادي و تركيبي كه از ماديّت و معنويت در اين حوزه دانشي برقرار ميشود، بشناسيم.
ادوارد براون در کتاب تاریخ طب اسلامی خود مینویسد «تحقيق در مورد طب اسلامي، در حقيقت مطالعه در بارة نطفه و اساس دانشِ جديد است و نيز فراتر از آن، اين مطالعه، در بارةباروري آن طبي است كه متفكران جديد روز به روز توجّهشان بيشتر به سوي آن جلب ميگردد. علم طب اكنون نيز مانند گذشته در حلقة بزرگي در سير و تحرّك است، و بار ديگر به همان نقطهاي كه ايرانيان و اعراب، آن را فرا گرفتهاند در حال نزديك شدن است. نامها اگرچه عوض شدهاند ولي حتي در اين مورد هم تغيير، كمتر از آن است كه در باورها بگنجد…جالينوس، ابن سينا و سيدنهام قهرماناني هستندكه نخست به عالم طب و سپس به ملتي كه از ميان آنها پا به عرصه وجود گذاشتهاند تعلق دارند. مورّخ پزشكي با تمام رجالي كه با مسائل مشترك مربوط به سلامت و بيماري سروكار دارند، داراي نوعي خويشاوندي معنوي است، به نحوي كه ازيادبردن هريك از افرادِ اين چنين خانوادهاي تضعيف مبناي آن خاندان، به شمار ميرود» (براون، ص3).
در بیان جایگاه رازی در دانش پزشکی همین بس که در میان پزشکان دورۀ اسلامیپس ازیوحنا بن ماسویه،که پیش از دیگران به علم تشریح توجّه داشته،زکریای رازینخستین کسی است که چند تکنگاری در زمینۀ کالبدشناسی اعضای بدن انسان داشته، که از آن جمله میتوان به فیهیئۀ الکبد، فی هیئۀ القلب، فی هیئۀ الانثیین، فی هیئۀ الصماخ، و نیز فی هیئۀ العین را نام برد(کرامتی، ص367ـ368). بعد از رازی اطبای دیگری چون علی بن عباس مجوسی اهوازی در کاملالصناعه، و ابنسینا در کتاب اوّل قانون در طب، و سپس ابننفیس نیز در آثار خود به دانش تشریح پرداختهاند.
از سوی دیگر تمرکز رازی بر دانش پزشکی و بالندگیاش در این رشته تا آنجا بوده که سلاطین دوران با شوق فراوان او را به خدمت میطلبیدند و تجویزهایش را به کار میبستهاند.
بر این اساس معرفی آثار رازی به ویژه آن معدود مواردی که به زبان فارسی برگردادن شده اهمیت خاص پیدا میکند، و در این نسخهبرگردان ما با يكي از متون مهم در حوزة علوم پزشكي در تمدن اسلامي روبرو هستيم؛ ترجمهاي کهن از كتاب من لايحضره الطبيب رازی كه توسط پزشك دیگری که به دلیل افتادگی آغاز و انجام نسخه نامش بر ما آشکار نیست.این ترجمةبسيار كهن نه تنها به لحاظ پزشكي، بلكه به لحاظ ادبي و ویژگیهای خطشناسی و نسخهپردازی نيز شايستة توجه است.
کتاب من لایحضره الطبیباثري است به زبان عربي در برابر كتاب ديگر ذکریای رازي با عنوانطبُّالملوکی که برای شاهان نگاشته شدهبود، و به همين دليل اين اثر جدید به «طب الفقراء» هم مشهور است، چون رازی آن را برای کسانی که به طبیب دسترسی ندارند، تألیفنمودهاست.
پیشتر در دوران صفوی ترجمهای از این اثر به زبان پارسی صورت گرفته و در دوران معاصر منتشر شده بود، اما ترجمه حاضر که کهنترین ترجمه این کتاب محسوب میشود،نه تنها به لحاظ پزشكي، بلكه به لحاظ ادبي نيز شايستة توجه است.
در مقدمة کوششگر این اثر توضیحاتی را در خصوص این موارد میخوانیم: تاريخ نقش مهرهاي نسخه،ترجمة آثار رازي به زبان فارسي،مباحث و بخشبندي مطالب نسخه 17041 مجلس،اهميت مقدمة مترجم این اثر،دلايل قدمت و اهميت نسخه 17041 مجلس،کلمات كهن،ويژگيهاي رسمالمشقي،نشانههاي متني، ويژگيهاي هنري، ويژگيهاي سبكشناسي متن،نمادهاي دينمداري مترجم در مقدمة خود،آراي اطباء قديم، موارد مشكوك، نقايص و آسيبهاي نسخه، انجامهاي بيسرانجام، افتادگي اوراق و آشفتگي صحافي، حذف نقطههاي متن، پارگي و بريدگي برگها، ماليدگي مركب،آستربدرقه ساختگي، آبخوردگي صفحات، آغاز و انجام موجود، نوع خط و مركب و آرايهها.
در انتهای مقدمة کوششگر بخش باقیمانده مقّدمة مترجم ناشناس این متن بازخوانی و حروفچینی شده است. آنگاه تصویر تمام نسخه برگردان شده و در انتها نیز نمایههای سهگانهای از اشخاص، عناصر دارویی و بیماریها به آن ضمیمه شده است.
بخش مقدمة مترجم عليرغم اختصار و نقص آغازين از مهمترين جنبههاي اهميت نسخه 17041مجلس است، به چند دليل:نخست، معرفي اثري اگرچه مختصر اما تازه در عالم پزشكي، و نماياندن اين كه مترجماني از ديرباز در اين سرزمين زيستهاند كه نهتنها به برگردان اثر مبدأ به زبان مقصد براي استفادة همزبانان خويش ميانديشيدهاند، بلكه در انديشة ايشان ايجاد بهرهاي افزوده نيز جريان داشته است.
بياني شفاف و گويا در عين ادبي بودن و نيز توجه به جنبههاي زيباييشناسانه در زبان از ديگر ويژگيهاي متن اين نسخه نفيس است. مترجم همچنان كه در ترجمة سراسر كتاب رازي به سادهنويسي و گويايي نوشته خويش اصرار داشته، در اين بخش تأليفي هم بر آن گونه بيان اهتمامورزيده است. درعينحال ميتوان متن مقدمه را انشايي قلمداد كرد كه در تنگناي ترجمه گرفتار نبوده و آنچه مدّنظر نويسندة آن بوده به روشني برقلمش جاري شده و از اين حيث خلوص خاص خودش را داراست.
نكتة ديگر انعكاس باورهاي دانشيمردان اين سامان در آن دوران در زمينة فلسفة خلقت اندامها و چگونگي كاركرد آنها و كلياتي در باب علت بيماري هريك از آنهاست. در حقيقت اين بخش از متن ما را به فلسفه علم پزشكي از نظرگاه آنروزيان نزديكتر ميكند، و از اين جهت يك اثر حكمي، بنياني و جهانشناختي به حساب ميتواندآمد.
بخشی از این مقدمة زیبا را با هم مرور میکنیم:
باب هفتم: اندر آفرينش دل؛
ایزد تعالی جون دل را بیافریذ مایة حرارت همه تن اندرو نهاذ تا همه تن ازو کرم باشذ. و حرارتهای غریز نیز اندرو آفریذ و او را جنبنده آفریذ. هرکز نباشذ که او را جنبش نبوذ. و بکردار صنوبری آفریذ، یک سویِ او تنک و یکسویِ او فراخ. و تنِ او را بر دو خانه آفریذ، یکی باذ و یکی خون و زندکانی مردم اندرو نهاذ. و ازو چهار رک اصلی بیرون آورد، و این چهار رک سی و دو شاخ شوذ. جمله صدو بیست وهشت شاخ شوذ همه جنبنده باشذ، همچنانک دل بجنبذ. این همه رکها بجنبنذ مانندة دل کوایی دهذ از تن مردم بدرستی و بیماری و زندکی و مُردکی، تا جون بزشک دست بایشان[1] برنهذ بتوانذ دانستن که چه علت غالب است، تا علاجِ او بتوانذ کردن. و ازین جهار رک اصلی دو رک بر زیریننیمه برشذه است و بپراکنده در نیمة زیرين مردم تا قوّتِ دل پراکنده شوذ همه جایکاه. و این رکها که از دل بیرون آیذ او را بکشایذ و لیکن کشاذنِ او پهنا بوذ، جون بریذن و داغ کردن.
ایزد تعالی دل آفتاب را داذ، و نسبتِ دل بآفتاب حکمت آنست که او پادشاه سَیَّارَکَانَسْت[2] و مدددهندة حیویست. دل نیز پادشاه تن است، و موجب حیات و زندکانی، و محل جملة ارادات است، و تدبیرِ دل از آفتابست. فتبارک الله احسن الخالقین.
در مقدمة کوششگر بر این اثر میخوانیم: «فلسفة تأليف اين اثر مشكلگشايي از اقشار بيبضاعت و پاسخ به نداي وجدان اين دانشمند اخلاقمدار بوده است. و البته اين توضيح نيز لازم است كه اولین طبیبی که کتابي از گونة من لایحضرهالطبیب نوشت، عیسیبن ماسه از پزشکان قبل از رازی بودهاست.
همچنين گفته شده كه ابن بابویه ملقب به شيخ صدوق از بزرگان شیعه، عنوان کتاب من لایحضره الفقیه خود را با الهام از نام اين كتابِ رازي برگزيده است».
بر اساس پژوهش آقای شکراللهی از ديگر آثار رازي با همة اهميت و اعتبار در تاريخ علم پزشكي و عليرغم ايراني بودن اين دانشمندِ قدرآشنا تنها كتاب برءُالساعه و گزيدههايي از آن بارها به زبان فارسي ترجمه شده، اما از ترجمه كتاب من لايحضره الطبيب جز نسخة موضوع سخن، تنها نسخهاي كه یافته شدهتحفة سليمانيه است، كه علاءالدين محمد طبيب در زمان شاهسليمان صفوي آن را سامان داده، و شامل ترجمه گزيدهاي از آن كتاب ارجمنداست. اين ترجمه در سال 1388 توسط ناصر رضايي و پريسا مزيّني تحقيق و تصحيح و از سوي نشر المعي در تهران منتشر شده است. همچنين در دوران معاصر، دكتر ابوتراب نفيسي نيز ترجمهاي از آن صورت داده و آن را همراه ترجمة برءالساعه در سال 1363 منتشر نموده است.
بیماریهایی که در این اثر به آنها پرداخته شده فهرست بلندبالایی را تشکیل میدهد اما به عنوان نمونه بیماریهایی که نامشان با حروف «دال»آغاز میشوند بر اساس نمایة کتاب به قرار ذیل است:دآء الثعلب، دآء الفیل، دائم و بی سبب غمناک و دلتنگ بودن، درد پس از زایمان، درد پشت، درد پهلوی چپ، درد جگر، درد چشم، درد دل، درد روذگانی، درد زانو، دردِ سر با سرفه، دردِ سر که از گرمی بود، دردِ سر، درد سرِ کهن گشته، درد سر و شقیقه، درد سرّه، درد شکم، درد طحال، درد کلّی [/کلیه]، درد گوش، درد مثانه، درد معده، درد مفاصل، درد مقعده، دردهای دماغ، دردهای عصب، دق، دم بسیار زدن، دمّل، دَنبَل، دَوار، دُوالی، دهان ترشی، دهان تلخی، دهان شوری، دیوانگی.
برای درمان این بیماریها رازی استعمال داروهایی راتجویز میکند که عموماً در دسترس مردم عادی باشد و بتوانند با مصرف این داروهای موجود در اطرافشان بر بیماری خود فایق آیند. با توجه به اهمیت این مواد اشاره به نامشان ضمن صحه گذاشتن بر اهمیت چاپ و نشر این نسخهبرگردان، علاقمندان به دانش پزشکی و پزشکان سنتگرا را در یافتن این مواد طبیعی یاری خواهد نمود. ضمن ان که پرداختن به این مواد سیری است در فرهنگ عامه در دوران حیات رازی که نشان میدهد مردم در آن زمان چه میخوردند و چه مواد و منابعی در اختیارشان بوده است. باز به عنوان نمونه، داروهایی را که با حرف «الف» آغاز میشود از نمایه استخراج نموده و در اینجا میآوریم:
آب آلوی سیاه، آب آهنگران، آب ابهل، آب انار ترش، آب انار، آب انبرود، آب انجیر، آب نگبین، آب بربهن، آب برف، آب برگ بید، آب برگ ترب، آب برگ چغندر، آب برنج، آب بست جو، آب بَقَی، آب بنگ، آب بهیِ ترش، آب بهی، آب بیذ، آب پرّ سیاوشان، آب پنیر تازه، آب پیاز دشتی، آب پیاز، آب ترب، آب ترشی ترنج، آب تُرمس، آب جلاب، آب جلنار، آب جو، آب جوهر ساعتی، آب چغندر، آب حبّ الرمان ترش، آب حبّ الرمان، آب حصرم، آب حلبه، آب حی العالم، آب خربزه، آب خربزۀ هندی، آب خردل، آب خرما، آب خطمی، آب خیار شنبر، آب خیار، آب رازیانج، آب راسن، آب رگ کرفس، آب روناس، آب ریباس، آب ریحان، آب زعفران، آب زنجبیل، آب زیتون، آب زیره، آب سپند، آب سذاب تر، آب سذاب، آب سماق، آب سیب ترش، آب سیب، آب شاهترج، آب شبث، آب شنبلید، آب شیر تازه، آب عنب الثعلب، آب غوره، آب فوذنج، آب کاسنی، آب کامه، آب کاهو، آب کدو، آب کراث، آب کرفس، آب کرنب، آب کرنب، آب کنجد، آب گشنیز، آب گوشت بره، آب گوشت مرغ بچّه، آب لسان الحمل، آب مرزنجوش، آب مرغ فربه، آب معصفر، آب مورد تر، آب مورد، آب نار، آب نخاله، آب نخود، آب هلیلۀ زرد، آبگینه، آبگینۀ سوخته، آبهل، آبهل، آرد امرود، آرد باقلی، آرد برنج، آرد بقلی، آرد بلوط، آرد تخم کتان، آرد ترمس، آرد جو بریان کرده، آرد جو، آرد ُلبه/ چلبه، آرد زنبق، آرد سنجد، آرد سیب، آرد شلغم، آرد گاورس، آرد نخود، آلو، آلوی سیاه، آورس، آهک آب نابرسیده، آهک سوختۀ آب نارسیده، آهک، آهن، ابریشم سوخته، ابریشم، اترک، اذخر، ارزن، اسارون، استخوان پوسیده، استخوان خرما، استخوان سنجد، استخوان ماهی، استخوان مشمشه، اسطوخوذوس، اسفاناخ، اسفیذاج بلخی، اسفیذاج کافوری، اسفیذاج، اشق، اشنان مربّا کرده، اشنان، اشنه، اصل السوس، اصول السوسن آسمانگونی، اصول الفاح، اطریفل، افتیمون اقریطی، افتیمون، افراسیون، افسنتین رومی، افسنتین، افعیِ جوان، افیون، اقاقیا، اقراض السّوس، اقلیمای سیم، اقلیمیا، اکلیل الملک، املج مقشر، املج، انار ترش، انبرباریس، انجدان رومی، انجذان، انجیر پخته، انجیر خشک، انجیر، انگبین بلادِر/ بلاذر، انگبین، انیسون رومی، انیسون، اهخه الطبا، ایارج روفس، ایارج فیقرا، ایارج کبیر/ بزرگ، ایارج لوغاذیا.
چاپ نسخهبرگردان دستنويس شمارة 17041 كتابخانة مجلس شوراي اسلامي، تاريخكتابت:640ق، 174صفحه،قطع رحلی، متن اصلی رنگی روی کاغذ گلاسه، شمارگان 1000نسخه، قیمت 80000 ریال؛ بهكوشش احسانالله شكراللهي طالقاني؛ كتابخانه مجلس شوراي اسلامي، 1390منتشر شده است.
منابع:
1ـ تاريخ طب اسلامي،ادواردبراون، ترجمه مسعود رجبنيا، چاپ پنجم، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، ١٣٧١.
2ـ تحفة سلیمانیه: برگردان پارسی از من لا یحضره الطبیب/ محمد بن زکریای رازی؛ ترجمه علاءالدین محمد طبیب؛ تصحیح ناصر رضاییپور، پریسا مزینی. تهران: المعی،۱۳۸۸.
3ـ فهرستواره مشترك نسخههاي خطي پزشكي و علوم وابسته در كتابخانههاي ايران. تحقیق و گردآوری محمدرضا شمساردکانی، فرید قاسملو، و محمد صدر. تهران: اندیشه ظهور، دانشگاه علوم پزشکی تهران،۱۳۸۹.
4ـ فهرستواره دستنوشتهای ایران (دنا)، به کوشش مصطفی درایتی. تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی،۱۳۸۹.
5ـ فهرست نسخههاي خطي كتابخانه مركزي دانشگاه تهران؛ جلد4، محمدتقي دانشپژوه. تهران: چاپخانه دانشگاه تهران، 1333.
6ـ کرامتی، یونس (1387)، مقاله «تشریح» در دایرۀالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، بنیاد دائرۀالمعارف بزرگ اسلامی.
[1]. متن: پایشان.
[2]. حركت همه حروف در متن اصلي وجود دارد.
منبع :
جستارهايي در ميراث اسلامي (مجموعه مقالات، يادداشتها، اسناد و متون)
دفتر پنجم (گفتارهايي در تاريخ علم)
به كوشش: دكتر یوسف بیگباباپور