بیماری آبله در ایران

بیماری آبله در ایران

محمدحسین عزیزی

فرهنگستان علوم پزشکی

درآمد:

از گذشته‌های دور، بیماری آبله[1] در نواحی مختلف جهان از جمله در خاورمیانه و ایران وجود داشته (نجم‌آبادی، ص 119، 1375 ش) و تا سدۀ هفدهم میلادی، بیماری مزبور از رایج‌ترین ناخوشی‌های مرگ آفرین بوده است و کسانی‌که از آن جان سالم بدر می‌بردند، برای همیشه نشان آبله را بر چهره و بدن خود داشتند؛ به طوریکه برای نمونه، در کلّ ساکنان لندن، بیش از یک سوم، این نشان در چهره و بدن آنها دیده می‌شد (لیوتر، ص 493، 1987 م).

آبله بیماری همه‌گیری[2] بوده و در سدة هجدهم در اروپا، حدود شصت میلیون نفر در اثر آن جان باختند (پونت، ص 59، 1385 ش). در سده‌های هجدهم و نوزدهم میلادی، مرگ‌ومیر ناشی از آبله همچنان ادامه یافته است. مثلاً، در یک همه‌گیری، تنها سه هزار نفر در مونترال کانادا قربانی شدند (دوفین، ص 155، 2001 م) سرانجام، آخرین مورد بیماری آبله، در سال 1977 م در یک جوان، از اهالی سومالی گزارش شد (همان) و پس از آن، طومار این بیماری دهشتناک در هم پیچیده شد.

مبارزه با آبله در جهان در گذشته

پیش از آنکه در نیمۀ دوم سدۀ هجدهم میلادی، روش ابداعی پزشک انگلیسی، ادوارجنر[3](1749-1823 م) در مورد مایه‌کوبی علیه آبله[4] به تدریج رواج یابد، بیماری آبله را می‌شناختند و برای پیشگیری از آن، روشهایی را به کار می‌بردند. برای مثال، در چین باستان، کیمیاگری به نام کوهانگ[5]، برای نخستین بار، نشانه‌های آبله را گزارش کرده است. چینی‌ها از ارتباط بین ابتلا به آبلۀ گاوی و مصونیت در برابر آبلۀ انسانی نیز آگاه بودند و برای پیشگیری روشهایی را به کار می‌بردند. در برخی از قبیله‌های افریقایی نیز از سده‌ها پیش، مایع حاصل از تاولهای آبله را زیر پوست تزریق می‌کردند و بدین ترتیب از بروز بیماری شدید در فرد پیشگیری می‌کردند. در برخی از نواحی آسیا، پوسته‌های خشک تاولهای آبله را در آب حل کرده و زیر پوست تزریق می‌کردند تا از بروز آبلة شدید جلوگیری کنند (لیونز، ص 493، 1987 م). پزشکان ایرانی هم از گذشته‌های دور این بیماری می‌شناختند. برای نمونه، ابوبکر محمد زکریای رازی، رساله‌ای به زبان عربی به نام «الجدری و الحصبه» (آبله و سرخک) نوشت و برای نخستین بار در تاریخ پزشکی تفاوتهای بالینی این دو بیماری را بیان کرد و درمانهای متداول آن دوران را شرح داد. این رساله به زبان لاتین ترجمه شد و ترجمة آن بارها در اروپا به چاپ رسید (الگود، ص 232-234، 1371 ش) رسالة مزبور از آن جهت ارزشمند بود که به دقت نشانه بالینیک بیماری ویژه را ارائه کرده بود؛ افزون بر آن، نخستین اثر پزشکی بود که از یکی از بیماریهای شایع و خطرناک کودکان سخن می‌گفت (زیگریست، ص 78، 1362 ش). در هندوستان نیز در حدود سال 550 م، یکی از پزشکان تلقیح مایه آبله برگرفته از پستان گاو آلوده به بیماری را بر روی بازوی فرد توصیه کرده بود (تاجبخش، ج 2، ص 602، 1375ش). مشابه این روش، از دیرباز در بلوچستان ایران مرسوم بوده است. یکی از پزشکان اروپایی از اهالی هلند به نام دکتر یوهان لویی شلیمر[6] (1819-1881م)، استاد پزشکی مدرسة دارالفنون، در سفری به بلوچستان گزارش کرده نزد مردمان بلوچ، نوعی مایه‌کوبی برای پیشگیری از آبله مرسوم بوده است. اگر کودکی به طور اتفاقی دستش زخ‌مي‌می‌شده، پدر و مادرش او را وادار می‌کردند تا شیر گاو آلوده به بیماری آبلة گاوی را بدوشد. به این روش که برای مصونیت از آبله انسانی انجام می‌دادند، پوتوگاو[7] می‌گفتند (فلور، ص38-43، 2004م).

با این همه مبارزه علیه آبله تا هنگا‌مي‌که در دهه 1790 م ادوارد جنر که در یکی از روستاهای انگلستان طبابت می‌کرد و به این موضوع علاقه‌مند شد، امکان‌پذیر نبود. وی پس از بررسی فهمید که برخی از کسانی‌که به آبلة گاوی در اثر دوشیدن شیر گاو آلوده، مبتلا شده‌اند، در برابر بیماری آبلة انسانی کاملاً مقاومند و این موضوعی بود که پزشکان در آن زمان به دیدة تردید به آن می‌نگریستند. جنر در 14 ماه ‌مي‌1796 م، پسر بچة هشت ساله‌ای را با ماده‌ای‌که از تاول آبله زن شیردوشی تهیه کرد مایه‌کوبی کرد. سپس این روش را برروی 23 نفر دیگر انجام داد و شش هفته بعد به آنها مایه آبلة انسانی تزریق کرد، اما آنها دچار بیماری نشدند (رنان، ص 564-565، 1384 ش). وی این روش را واکسیناسیون[8] نامید که برگرفته از واژة «واکسا»[9] به معنی گاو در زبان لاتین بود. این روش مبارزه با آبله که جنر پیشنهاد کرده بود به سرعت در اروپا گسترش یافت و در سال 1800 م در همه‌گیری آبله در وین به کار رفت (هگر، ص 175، 2000 م). پس از جنر، مبارزه با آبله همچنان ادامه یافت، تا آنکه اواسط دهۀ 1960 م، سازمان بهداشت جهانی، برنامة ریشه‌کنی آبله را در سطح جهان اعلام کرد و آخرین مورد بیماری آبله در دسامبر 1997 م از سومالی گزارش شد و سرانجام در نهم دسامبر 1979 م، سازمان بهداشت جهانی ریشه‌کنی کامل آبله را در سطح جهان اعلام کرد (دافین، 2001 م).

مبارزه با آبله در ایران

پیشینۀ آبله‌کوبی در ایران به زمان فتحعلی‌شاه قاجار (1212-1250 ق/ 1797-1834 م) باز می‌گردد. در آن زمان، «عباس‌میرزا» ولیعهد و حاکم آذربایجان (1213 ق/ 1798 م) از پزشک ویژة خود «جان کورمیک»[10] انگلیسی درخواست کرد تا رساله‌ای دربارۀ مبارزه با بیماری آبله بنویسد. این رساله در سال 1245 ق/ 1828 م توسط عبدالصبور خویی طبیب، به فارسی ترجمه و بعداً در دورۀ صدارت امیرکبیر تجدید چاپ شد (آدمیت، ص 332، 334، 1378 ش). این رساله در باب تعلیم آبله‌کوبی نخستین کتاب پزشکی بود که در چاپخانة تبریز که در سال 1190 ق/ 1816 م به دستور عباس‌میرزا، تأسیس شده بود، به طبع رسید (الگود، ص 232-234، 1371 ش). افزون بر این، دکتر کورمیک، به دستور عباس‌میرزا، خانواده او را آبله‌کوبی کرد و در شماری از روستاهای آذربایجان نیز اقدام به آبله‌کوبی نمود؛ اما به دلیل مخالفت عمومی، این کار متوقف شد (فلور، ص 111، 2004 م). برادر بزرگتر عباس‌میرزا، محمدعلی میرزای دولتشاه، حاکم کرمانشاه (1203-1237 ق) که رقیب او بود، دستور داد که مایه‌کوبی آبله در مناطق مرزی غرب کشور انجام شود (همان،ص 167).

عباس اقبال آشتیانی می‌نویسد که در آن زمان فردی به نام «آوانس مرادیان» از ارامنة استانبول که در سالهای 1232-1238 ق، در ایران بود، علاوه بر سمت مترج‌مي‌محمدعلی میرزا، در کرمانشاه به آبله‌کوبی پرداخت و 25 نفر از اعضای خانواده او را علیه آبله مایه‌کوبی نمود. آوانس مرادیان، پس از مرگ دولتشاه نیز در شهرهای دیگر از جمله تهران، اصفهان، همدان و جلفا به آبله‌کوبی پرداخت (اقبال آشتیانی، ص 68-72، س 4، ش 4، 1326 ش).

تقریباً در همان دوران، در سال 1228 ق/ 1811 م، در فصل زمستان، پزشکان سفارت انگلیس، بر آن شدند که روش نوین آبله‌کوبی را رواج دهند که ابتدا با موفقیت همراه بود؛ اما پس از مدتی کوتاه، در اثر مخالف پزشکان ایرانی و مساعدت نکردن اولیای امور، این اقدام آنها متوقف شد (فلور، ص 175، 2004 م). جیمز موریه، نویسندة کتاب «سرگذشت حاجی‌بابای اصفهانی»، مخالفت یکی از پزشکان سنتی دربار دوران قاجار را با طب نوین و آبله‌کوبی این گونه بیان کرده است: «ادعایی چند می‌کند که تا حال نه کسی در ایران شنیده و نه دیده است. برخلاف رأی جالینوس و بوعلی، حرارت و برودت و رطوبت و یبوست را نه در امزجه قبول دارد، نه در ادویه… از همه بدتر با غده‌ای‌که از جگر گاو می‌گیرند آبله می‌کوبد و می‌گوید که این از مخترعات یکی از حکمای ماست.» (موریه، ص 95، 1374 ش).

البته، به رغم این گونه مخالفت‌ها دکتر ژوزف دزیره تولوزان (1820-1897 م)، پزشک فرانسوی ناصرالدین‌شاه کتابی دربارۀ آبله نوشت. در ادامۀ دورۀ قاجار یکی از اقدامات ارزشمند میرزا تقی‌خان امیرکبیر صدراعظم روشن‌بین ناصرالدین‌شاه، در عرصۀ بهداشت همگانی در جامعه تأکید او بر آبله‌کوبی بود. آدمیت می‌نویسد: «او نخستین دولت‌مردی بود که قانون آبله‌کوبی همگانی گزارد» (آدمیت، ص 332-334، 1378 ش) او در ابتدای سال 1267 ق/ 1850م، عده‌ای از پزشکان پایتخت را بر آن داشت تا گروهی را تعلیم آبله‌کوبی دهند تا پس از آموزش، آنها به نقاط مختلف کشور روانه شوند. در روزنامة «وقایع اتفاقیه»(شماره سوم، جمعه نوزدهم ربیع‌الثانی 1267 ق) به این مطلب اشاره شده است. پس از صدور فرمان امیر‌کبیر در مورد آبله‌کوبی همگانی، ابتدا مردم آن را نپذیرفتند. برای نمونه در تهران در عرض 28 روز از ماه ربیع‌الاول 1267 ق. فقط 330 نفر آبله‌کوبی شدند و در سایر شهرها نیز همین‌گونه بود، اما به تدریج آبله‌کوبی مقبولیت یافت. به طوری‌كه روزنامه وقایع اتفاقیه 26 شعبان 1267 ق می‌نویسد: «کربلایی نورمحمد، آبله‌کوب مازندران، متجاوز از سیصد چهارصد نفر را آبله‌‌کوبیده است و چون خوب شده‌اند مردم راغب شده‌اند و نیز میرزا ابوالقاسم آبله‌کوب گیلان خوب کار کرده است» (منبع پیشین).

دکتر یاکوب ادوارد پولاک[11] (1818-1819 م) معلّم طب دارالفنون، در این بار نوشته است: «چون امیر به افزایش جمعیت مملکت علاقه‌مند بود علیه بیماری آبله کارها کرد و آبله‌کوبی را در سرتاسر ایران مرسوم ساخت». آدمیت می‌افزاید: «به نواحی مرزی نیز آبله‌کوب رفت که تازه واردان را آبله بکوبند». سپس می‌نویسد: «ضمانت اجرای قانون این بود که اولیای اطفال که در آن قصور می‌ورزیدند مورد مؤاخذه و جریمه قرار می‌گرفتند.» (همان) متأسفانه پس از مرگ امیر‌کبیر (در سال 1268 ق/ 1851 م) برنامه‌های او متوقف شد و یا کارایی خود را از دست داد و علیرغم برخی اقدامات، همه‌گیری‌های آبله گاهگاه بروز می‌کرد.در پایان دهه 1850م، پزشکی به نام دکتر «هانز[12]» بر آن شد تا آبله‌کوبی در گیلان را پی‌گیری کند، اما به سبب مخالفت‌ها، مجبور شد که آبله‌کوبی در رشت را متوقف نماید. سپس، در سال 1287 ق/ 1870 م آصف‌الدوله حاکم گیلان، دوباره دستور داد که آبله‌کوبی انجام شود، و در سال 1298 ق/ 1880 م به امر اعتضاد‌السلطنه آبله‌کوبی اجباری شد، اما هرگز عملی نشد و طی سال‌های 1288-1301 ق/ 1871-1882 م، در جنوب کشور همه‌گیری آبله رخ داد. سپس در سالهای پیش از مشروطیت (1316-1321 ق/ 1898-1903 م) آبله با شدت کمتری در خوزستان بروز کرد و به دنبال آن در سال 1284 ش/ 1906 م نیز همه‌گیری دیگری در خراسان رخ داد. این همه‌گیری‌های آبله از علل عمدۀ مرگ‌ومیر کودکان بود، اما علیرغم ادامة کشتار آبله، دولت  مرکزی و پزشکان در آن زمان اقدام عمده‌ای نمی‌کردند و به گفتة ویلم فلور[13]، پژوهشگر تاریخ دورة قاجار: «این موضوع بسیار شگفت‌انگیز بود، زیرا واکسن موجود بود و سالیان دراز نیز در ایران آن را می‌شناختند. اما به هر حال، در سال 1293 ق/ 1876 م، به دستور ناصرالدین‌شاه نخستین مجلس «حفظ‌الصحه» برای تمشیت امور بهداشتی در کشور برپا شد و یکی از اقدامهای مجلس مزبور اعزام پزشکانی موسوم به «حافظ‌الصحه» به کشورهای مختلف کشور بود و یکی از وظایف آنان آبله‌کوبی همگانی تعیین شده بود و آنها موظف بودند نتایج کارشان را ماهانه به مرکز گزارش کنند. اما علیرغم این اقدام باز هم آبله مهار نشد و در 1294 ق/ 1887 م، یک‌بار دیگر بیماری در اصفهان 760 نفر را دچار کرد که فقط سی نفر از آن بیماران زنده ماندند (همان).

از این‌رو، نگرانی دربارۀ خطر بیماری آبله همچنان پابرجا بود. برای نمونه، یکی از مترجمان بوشهری در سال 1288 ش/ 1910م کتابی را بر مبنای منابع متعدد انگلیسی به فارسی ترجمه و منتشر کرد که عنوان آن «طلوع تمدن، اختراعات عظیمه» نام دارد. وی بخش کوتاهی از آن را به بیماری آبله اختصاص داده است و نوشته: «آبله مرض مهلکی است که بسیاری از آنهایی را که نمی‌کشد کور می‌سازد. در هندوستان ضرب‌المثلی هست: تا وقتی‌که طفلی آبله نگیرد، مادرش نمی‌تواند بگوید طفل دارم.» (ملا احمد منشی، 1328 هـ ق).

پس از نهضت مشروطیت و برپایی مجلس بالاخره قوانینی در زمینة مبارزه با آبله تصویب شده است. نخستین قانون دربارۀ وظایف حکومت در باب حفظ‌الصحه عمو‌مي‌(بهداشت همگانی) که در آن مبارزه با بیماریهای واگیر و عفونی گنجانده شده است، در سال 1285 ش/ 1325 ق/ 1907 م به تصویت مجلس شورای ملی رسیده است، سپس قانون دیگری سه سال بعد به تصویب رسیده و مقرر شده که از مالیات وسایط نقلیه، تومانی یک قران برای حفظ‌الصحة عمومی، به ویژه آبله‌کوبی و تهیة سرم ضد دیفتری رایگان اختصاص یابد. قانون مایه‌کوبی (واکسیناسیون) همگانی اجباری نیز در مهر ماه 1322 ش/ 1953 م از تصویت مجلس شورای ملی گذشته است، اما با وجود این قانون وزارت بهداری تا سالها بعد نتوانست آبله را از ایران ریشه‌کن کند و هنوز در شمار کشورهای آلوده بود (سعادت، ص 154، 159، 1370 ش).

نقش انستیتوپاستور در مهار آبله

تأسیس انستیتوپاستور ایران در سال 1300 ش/ 1921 م نقطه ضعف مه‌مي‌در مبارزه با بیماریهای همه‌گیر، از جمله آبله بود. این انستیتو، با مساعدت انستیتو پاستور پاریس اما با هزینة دولت ایران تأسیس شد. سپس سه سال پس از برپایی آن در سال 1303 ش، هیأتی از سوی کمیتة بهداشتی جامعة ملل، که پیش از سازمان ملل کنونی، بعد از پایان جنگ جهانی اول در سال 1298 ش/ 1919 م ایجاد شده بود و ایران هم در آن عضویت داشت، به تهران آمد تا وضعیت بهداشتی و پزشکی کشور را ارزیابی کند. در بخشی از گزارش این هیأت به فعالیتهای انستیتو پاستور از جمله نقش آن در برنامه واکسیناسیون و تولید واکسن اشاره شده است. مطابق این گزارش، پیش از تأسیس انستیتو پاستور ایران، واکسن آبله را از فرانسه وارد می‌کردند، اما روزگار نشان داد که در این میان نقش دکتر بالتازار فرانسوی حائز اهمیت بود. او می‌نویسد که در سال 1956 م، یکی از ویروس‌شناسان انستیتو پاستور پاریس به ایران آمد و مدت دو ماه در بخش ویروس‌شناسی به کار پرداخت و طی اقامتش، ابتدا ویروس آبلة گوسفند و پس از آن ویروس آبلة انسانی را برای نخستین بار دریافت کشت داد (عزیزی، نیر نوری، 2008 م).

بدین ترتیب، به تدریج تولید و کیفیت واکسن آبله در انستیتو پاستور ایران افزایش یافت؛ به طوری‌که پس از جنگ جهانی دوم (1939-1945 م)، این مؤسسه توانست سالانه پنجاه میلیون دوز واکسن آبله تهیه کند. دکتر مهدی قدسی که چند سال ریاست انستیتو پاستور را بر عهده داشته می‌نویسد: «پس از پایان جنگ جهانگیر دوم و تجدید سازمان انستیتو پاستور ایران، اولاً به جای پنج میلیون دوز مایه آبله در سال، پنجاه میلیون به علت طولانی بودن راه و گرمای زیاد در طول مسیر، واکسن‌ها هنگامی‌که به ایران می‌رسیدند، کیفیت اولیه‌اش را از دست می‌داد. این گزارش می‌افزاید پس از تولید واکسن توسط انستیتو پاستور در ایران، در هشت ماه نخست فعالیت آن جمعاً 119/193 دوز[14] واکسن تولید شده است. این گزارش سپس افزوده است: در آن زمان عمده‌ترین عامل محدودکنندۀ تولید بیشتر واکسن آبله در ایران در دسترس نبودن ویالهای[15] شیشه‌ای ویژة نگهداری واکسن‌ها بوده است (عزیزی، نیز نوری، 2008 م). با آمدن دکتر مارسل بالتازار[16] (1908-1971 م) به ایران از سوی انستیتو پاستور فرانسه در ژانویه 1946 م، تحول چشمگیری در انستیتو پاستور ایجاد شد. وی عملیات ملی را علیه بیماری‌های آبله و سل در ایران سازماندهی كرد و تا مارس 1961 م / 1340 ش ریاست انستیتو پاستور ایران را عهده‌دار بود (نشریة انستیتو پاستور ایران، 1383 ش).

انستیتو پاستور در ایران نه تنها پیشگام تولید واکسن آبله بود، بلکه در این زمینه پژوهشهای ارزنده‌ای نیز پنجاه میلیون فراهم گردید و ثانیاً با وسایل نقلیة سریع و اسباب حفاظت مطمئن برای مایع آبله توانستیم سراسر ایران را آبله‌کوبی کنیم و این بیماری باستانی را از کشور خود ریشه‌کن سازیم.» (قدسی، 1350 ش).

و سرانجام در اثر این تلاشها، بیماری ترسناک آبله که همه ساله عدۀ زیادی را قربانی می‌کرد، در ایران ریشه‌کن شد و در نوامبر 1978 م/ 1356 ش، ادارة کل کنترل بیماریهای واگیر و ریشه‌کنی مالاریا وابسته به وزارت بهداری و بهزیستی ریشه‌کنی مالاریا را به سازمان بهداشت جهانی گزارش کرد (عزیزی، 2010 م).

 

 

منابع:

ـ آدمیت، فریدون، امیرکبیر و ایران، ص 332-334، انتشارات خوارزمی، چاپ هشتم، تهران، 1378 ش؛

ـ اقبال آشتیانی، عباس، آبله‌کوبی، مجله یادگار، سال 4، ش 3، ص 68-72، 1326

ـ انستیتو پاستور ایران از نگاه مارسل بالتازار، از انتشارات انستیتو پاستور ایران با همکاری بخش فرهنگی سفارت فرانسه، 1383 ش؛

ـ پونت، لیزا، تاریخ پزشکی، ترجمه رضا یاسایی، ص 59، انتشارات ققنوس، چاپ نخست، تهران، 1385 ش؛

ـ تاجبخش، حسن، تاریخ دامپزشکی و پزشکی ایران، ج 2، ص 602-603، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول تهران، 1375 ش؛

ـ رُنان، کالین ا.، تاریخ علوم کمبریج، ترجمه حسن افشار، ص 564-565، نشر مرکز، چاپ چهارم، تهران، 1384 ش؛

ـ زیگریست، هنری. ا، پزشکان نامی، ص 78، ترجمه کوکب صفاری، حسن صفاری، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1364 ش؛

ـ سعادت، ابراهیم، تاریخ پیشرفتهای پزشکی در هفتاد سال اخیر، 1300-1370 ش، ص 154-159، انتشارات گلستان، تهران، 1370؛

ـ ش؛ الگود، سیریل، تاریخ پزشکی ایران و سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمه دکتر باهر فرقانی، ص 232-234، انتشارات امیرکبیر، چاپ دوم، تهران، 1371 ش؛

ـ قدسی، مهدی، تاریخچه خدمات پنجاه ساله انستیتو پاستور ایران، انتشارات انستیتو پاستور ایران، تهران، مهر 1350 ش؛

ـ محمد حاجی ملا احمد منشی، طلوع تمدن، اختراعات عظیم، مطبع مظفری، بمبئی، 1328 هـ. ق؛

ـ موریه، جیمز، سرگذشت حاجی بابای اصفهانی، ترجمه میرزا حبیب اصفهانی، ویرایش جعفر مدرس صادقی، ص 59، نشر مرکز، تهران، 1379 ش؛

ـ نجم‌آبادی، محمود، تاریخ طب در ایران پس از اسلام، ص 119، 848، انتشارات دانشگاه تهران، 1375 ش؛

 

Azizi. M. H. A. Brief History of small pox Eradication in Iran, Archives of Iranian Medivine, 2010, 13 (1), 69-73; Azizi, M. H., Nayernouri T., The First Four Decades of the Activities of The Pasteur Inistitute of Iran, Archives of Iranian Medicine, 2008, 11(4), 477-481; Duffin D. History of Medicine, p: 155, Tronoto University press, 2001; Floor W., Public Health in Qajar, Iran, p: 38-43, 111, 167, 175, 206, 207, 213, 222, Mage Publishers, Washington DC, 2004; Heager K., History of Surgery, p: 175, Harold Starke Publishers, 2000; Lyons. A., Petrucelli R. J., Medicine, An Illustrated History, P: 493, Aradale press, New York, 1987.

[1]. Small pox

[2]. Epedemic disease

[3]. Edward Jenner

[4]. Smallpox Vaccination

[5]. Ko- Hung

[6]. Johan Louis Schlimmer

[7]. Poto gav

[8]. Vaccination

[9]. Vacca

[10]. John Cormick

[11]. Jacob Edvard Polak

[12]. Dr. Hans

[13]. Willem Floor

[14]. Dose

[15]. Vials

[16]. Marcel Baltazard

 

منبع :

جستارهايي در ميراث اسلامي (مجموعه مقالات، يادداشت‌ها، اسناد و متون)

دفتر دوم(ويژه‌نامة تاريخ پزشكي و طب سنتي)

به كوشش: دكتر یوسف بیگباباپور

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.