محمدرضا علم – فرزانه دشتی – بیژن میرزایی
چکیده: نوسازی در تجربۀ اروپاییان، بر پایۀ مدرنیته و به یاری و کمک بورژوازی و دولت مطلقه و ملی و مدرن و از گذر تغییرات اجتماعی وسیع و همه جانبه، به ظهور جوامع مدرن و توسعه یافته انجامید. اما، در کشور ایران، با وجود تلاش هایی که در عصر رضا شاه صورت گرفت، نوسازی به ایجاد جامعه ای مدرن و توسعه یافته نینجامید. نوسازی در دورۀ پهلوی اول شتابان صورت گرفت و به دلیل تسلط دولت بر منابع قدرت، ناتوانی و پراکندگی جامعۀ مدنی، نوسازی در عرصه هایی اجرا شد که با ساخت و سرشت دولت مطلقه در انطباق بود. لذا، ممانعت دولت مطلقه از گسترش مشارکت و شکل گیری رقابت، حوزۀ سیاست ایران را به عرصه ای توسعه نیافته در ساخت اقتصادی و اجتماعی تبدیل کرد. به بیانی دیگر، دولت مطلقه در حوزۀ سیاست و نظام سیاسی مانع توسعه بود و به بازتولید استبداد و خودکامگی منجرشد و به دلیل نارسایی های اساسی ایستاری و ساختاری، به حل بحران های عمدۀ هویت، مشروعیت، توزیع و تضادهای عمدۀ داخلی و خارجی و برقراری ثبات نهادینه، قانونمند و پایدار به سمت سرمایه داری و جامعۀ مدرن همراه با تقویت نهادهای مدنی و دموکراتیک و بورژوازی مستقل و ملی موفق نگردید.
در این پژوهش به دنبال پاسخ به این پرسش هستیم که چرا کشور ایران به رغم تجربۀ نوسازی در دوران پهلوی اول، نتوانسته به جامعه ای مدرن و توسعه یافته تبدیل شود. لذا، تلاش می شود تا با تحلیل و تبیین علل و عوامل مربوطه، رهیافت تازه ای برای فهم تنگنا و بن بست توسعه نیافتگی در دورۀ مورد بحث ارائه شود. روش پژوهش نیز مبتنی بر کار کتابخانه ای و عمدتاً بر یک مطالعۀ تاریخی تحلیلی استوار است.
تحقیقات تاریخ اجتماعی سال چهارم بهار و تابستان 1393 شماره 1 (پیاپی 7)
منبع: پرتال جامع علوم انسانی