سیدعلی لطیفی
به مناسبت عزل میرزا محمدتقی فراهانی از صدارت
میـــرزا محمدتقـــــی فراهانی کـــــه با نام امیرکبیر بهتر شناخته میشود، اولیـــــن و یکی از شایستهترین صدراعظــــــــمهای ناصرالدینشــــاه بوده است. او وزارت را در اکتبر 1848 با به سلطنت رسیدن ناصرالدین شاه به عهده گرفت و تا موقع عزلش یعنی سه سال بعد (نوامبر 1851) خود را در این مسند نگه داشت. او بلافاصله پس از اخراجش تبعید شد و در ژانویه 1852 به دست گماشتگان دربار به قتل رسید.
یکی از فرضیات بیچون و چرا در مورد امیرکبیر که هم در منابع ایرانی و هم در منابع غربی یافت میشود، این است که او را نواندیشی معرفی کردهاند که آرزوی دگرگونی جامعه ایرانی را در سر میپروراند. سخنانی همچون «اگر امیرکبیر به دست جلادان ناصرالدین شاه به قتل نرسیده بود، میتوانست سرنوشت ایران را در آن بحبوحه حساس فرجامی دیگر بخشد.» (رائین، اسماعیل، حقوقبگیران انگلیس در ایران، 1347: 2290) نشان از اهمیت این فرضیه دارد.
بعضی از اسناد و شواهد حاکی از آگاهی امیرکبیر از نظامهای حکومتی اروپا و علاقه ویژه او به نظام سیاسی کشورهای ژرمنی دارد؛ بهگونهای که در برخی گفتارهای خویش نیز مفاهیم متجددانه چون «ملت»، «آزادی» و قانون را شاهد هستیم.
سفرهای امیرکبیر به خارج از کشور در شناختن شخصیت نوگرا و اصلاحگرای او بسیار حائزاهمیت است. او در سال 1829 خسرو میرزا پسر عباسمیرزا را در یک ماموریت رسمی به سنپترزبورگ همراهی کرد، بهگونهای که همین سفر و سفرهای بعدی به قفقاز بر افکار وی در مورد نیاز ایران به اصلاحات تاثیر بسزایی برجای گذاشت. خصوصا جنبش ترکیه به او، اصلاح یک دولت اسلامی آسیایی را مطابق با امکانات موجود نشان داد (peter avery, modern iran, new york, 1965: 2). در تایید این فرضیه، میتوان شباهت بسیاری از کارخانههای صنعتی که امیرکبیر هنگام تصدیاش بهعنوان صدراعظم تاسیس کرده و پیش برده بود با آنهایی که در سفرهایش به خارج از کشور مشاهده کرده بود را اشاره کرد.
با وجود اینکه ناصرالدین شاه، یک نوزاد سیاسی و امیرکبیر هم غیر از شاه، پشتیبانی در زمان بهقدرت رسیدنش نداشت و از طرفی توسط مدعیان حسود همچون مهدعلیا و سفارت روس و انگلیس محصور شده بود اما، امیرکبیر در سامانبخشی به برخی نقاط کشور توانست موفقیت قابلملاحظهای به دست آورد.
وی در عرصه صنعتی، شمار جدیدی از صنایع را رونق داد. او صنایعی چون معدن، کارخانههای پارچهبافی، ماهوت، ابریشم، کاغذسازی، کریستالسازی، ریختهگری، تصفیه شکر و… را مبتنیبر تحولات جدید عرصه صنعت تقویت و اصلاح کرد. هرچند که در برخی نقاط خاص، صنعتگران ایرانی را وادار به تقلید و نسخهبرداری از اقلام خارجی مثل سماور و کالسکه و کورهای مدور آمریکایی میکرد. (آدمیت، 388)
امیرکبیر با ایجاد اولین روزنامه رسمی فارسی، روزنامه وقایعالاتفاقیه، جنبش نوگرایی در ایران را گسترش داد و عملا سطح آشنایی جامعه نسبت به روال قدرت و دنیای خارج را سرعت بخشید. این روزنامه که توسط امیرکبیر پیش از گشایش دارالفنون شروع به کار کرده بود، تحت نظارت یک سردبیر انگلیسی بهچاپ میرسید که در آن مفاهیم و خلاصهای از مجلات اروپایی منتشر میشد و برجامعه ایران تاثیر بسزایی میگذاشت. بنابراین بهتعبیر ایرانشناسان خارجی، هرچند امیرکبیر متعلق به دوره حکومت مطلقه و استبداد بود ولی از برخی جهات پیشرو جنبش مشروطه 1285 ه.ش به شمار میرود (حامد الگار، دین و دولت در ایران، 1785-1906: 136).
علیرغم سازماندهیهایی که او انجام داد دلایلی وجود دارد که نشان میدهد امیرکبیر به دنبال تغییرات اساسی در ساختار جامعه ایرانی نبوده است و او را نباید جز یک اصلاحگر اشرافی در چارچوب جامعه سنتی دید. چراکه اصلاحات امیرکبیر در عین شرایط تاریخی و عمق مراتب جدیتر از دوران گذشته بود اما فاقد استحکام و قدرت لازم بود. او با وجود علاقه به ترقی، به مبانی جامعه سنتی موجود و استبداد سلطنتی اعتقاد مطلق داشت و همین امر مانع تحقق یک تحول متجددانه و بنیادی در جامعه میشد. بهعنوان مثال او در ارائه نظریات جدید عموما طبق میل و خواست عناصر سنتی جامعه حرکت میکرد. در اعزام افراد به خارج بهمنظور آموزش و تعلیمات فنی یا مشاهدات و ماموریتها بیشتر افراد پیر و زیرک و باتجربه را انتخاب میکرد (آراسته، 35-37). همه دانشآموزانی که به دستور امیرکبیر برای شرکت در دارالفنون انتخاب شدند، فرزندان خانوادههای مهم و اشرافی بودند که بعدها نقش موثری در نهضت مشروطه ایفا کردند. (یغمائی) و از طرفی او سعی نکرد که کابینه دولت را به ابزاری کارآمد در جهت سیاستگذاری تبدیل سازد بلکه مقتدرانه خود همه فعالیتهای دولتی را کنترل میکرد. در واقع، امیر برخلاف مخالفانش که او را مستبد تصویر میکنند، مستبدی بیقانون و لجامگسیخته در جهت منافع شخصی نبود، بلکه وی فردی مقتدر و دارای استبداد منور مبتنی بر خیر و مصلحت را بر امر صدارتش حاکم کرده بود.
اساسا در نگاه به اقدامات امیرکبیر میتوان اصلاحاتی را مشاهده کرد که شبه آن را در دوران پهلوی نیز شاهد بودیم و هدف از آن اقدامات، تقسیم یا تقلیل قدرت در میان قدرتهای سیاسی جامعه بود. همین امر باعث شده بود که روابط امیرکبیر با علما آن هم در بحبوحه تهدید بابیت، رابطهای سرد باشد. چراکه برخی اقدامات امیرکبیر همچون تاسیس مدارس جدید به سبک اروپایی همچون دارالفنون باعث قطع شدن انحصار مدارس مذهبی بر امر آموزش شد. یا اینکه امیرکبیر سعی بر ممانعت از برگزاری مراسم تعزیه و محدود کردن مراکزی که میتوانست محفلی برای تهدید قدرت مرکزی باشد، داشت.
در موارد دیگری نیز امیرکبیر چندین شخصیت مذهبی را بهمنظور جلوگیری از ایجاد هیجانات مذهبی که به وقایع اعجاببرانگیز در زیارتگاه تبریز معروف است، از تبریز اخراج کرد و با ممنوعیت تجمع (بست، تحصن) در مساجد ازجمله مسجد شاه تهران، عملا اقدام به تضعیف رابطه خود با علمای مذهبی کرد.
اگرچه این مخالفتها و ستیزهای مذهبی عامل سقوط و زوال امیرکبیر نبود اما تا حدی سبب نارضایتی بزرگان و اشراف شد بهگونهای که زمینه را برای بیاعتمادی شاه 18ساله از امیرکبیر فراهم کرد. سرانجام بر اثر توطئهچینی درباریان و در راس آنها مهدعلیا مادر شاه و مادر همسر امیرکبیر، شاه بعد از انجام اقدامات امنیتی برای حفاظت از جان امیر، وی را اخراج کرد.
با این وجود، رقبای وی که بیم بازگشت او به قدرت را داشتند، به ناصرالدین شاه فشار آوردند و توانستند همراه با فشارهای خارجی، مرگ غیرمنتظره وی را سبب شوند. شاهزاده دالگورکی بهعنوان وزیر روسیه در ایران آشکار عنوان میکند که: «از سنپترزبورگ دستورات امنیتی درخصوص جان امیرکبیر دریافت کرده است و این امر سبب دوری جستن شاه از امیرکبیر شد.» (واتسون: 401).
منبع: روزنامه فرهیختگان