نعمت الله فاضلی
وقتی یک دانشمند به ابژهای برای تحلیل جامعهشناسانه بدل میشود
درگذشت بانوی ریاضیدان ایرانی، مریم میرزاخانی، یکی از رخدادهای رسانهای در روزهای اخیر بود. این رخداد رسانهای از همان ابتدای شکلگیری، شخصیت میرزاخانی را بهعنوان نوعی اسطوره نبوغ، دانش، ملیت، جنسیت، پیشرفت، مدنیت و… نمایان کرد.
روزی که رسانهها خبر دریافت مدال فیلدز ریاضی به مریم میرزاخانی را بهعنوان نخستین بانوی جهان و نخستین ایرانی مفتخر به دریافت آن، ارائه کردند، این تصویر اسطورهای و مردمپسند شکل گرفت که انسان ایرانی این ظرفیت را دارد تا قلههای علم و دانش را کسب کند. این اسطوره هر روز ابعاد تازهای به خود گرفت و روایتهای بزرگی از او در ذهن جمعی مردم ساخته شد. گویی جامعه ما در انتظار رویش چنین اسطورهای بود. و این اسطوره، میتوانست بیانکننده مسائل مهمی از جامعه امروز ما و پاسخگوی نیازهای روانی بسیاری از افراد جامعه باشد و ما هر لحظه شاهد فربهتر شدن این نشانه هستیم؛ درست همانطور که آلبرت اینشتین در نیمه اول قرن بیستم به دال و نشانه بزرگی برای انسان امروزی مبدل شد تا بتواند همچون اسطورهای بزرگ به نیازها و مسألههای جامعه و انسان امروزی پاسخ دهد. شاید هنوز زود باشد که روانکاوان و جامعهشناسان ما به تجزیه و تحلیل ابعاد گوناگون این رخداد اسطورهای بپردازند. اما دیر یا زود چنین اتفاقی خواهد افتاد و مریم میرزاخانی به ابژهای برای تجزیه و تحلیل روانکاوانه و جامعهشناسانه بدل خواهد شد.
درگذشت زودهنگام این بانوی ریاضیدان قابلیت او را برای شکل دادن به اسطورهای بزرگ افزایش داد. فرهنگ تراژیک ایرانی همواره این استعداد و قابلیت را داشته است که اسطورههایش را حول «مرگ» سامان دهد. گویی مرگ راهبرد مناسبتری برای خلق جاودانگی و اسطورههای ماندگار است.
اما آنچه تاکنون شاهد بودهایم این است که اسطوره میرزاخانی از لایههای پیچیدهای برخوردار است و میتواند به تنهایی طیف وسیعی از مسألههای فرهنگی و ابعاد گوناگونی از ناخودآگاه ذهن جمعی امروز ما را آشکار سازد. معتقدم، آنچه که به نحوه روشنی او را به یک نشانه در جامعه ما بدل کرد به صورت فهرستوار از این قرار است:
1.جامعه ایران از ابتدای شکلگیری دوره معاصر، یعنی از آغاز اصلاحات عباس میرزایی دوره قاجار و تحولاتی که امیرکبیر انجام داد به نوعی تشنه دستیابی به علم جدید بود. این تشنگی برای دست یافتن به توسعه علمی در ذهن و ضمیر ناخودآگاه جمعی ما همچنان مشاهده میشود. هر بار که موفقیت علمی توسط ایرانیان بهدست میآید شاهد موجی از عواطف و احساسات پرشور مردم برای جشن گرفتن هستیم. این مواجهه پرشور مردم، بیانگر این است که ما تا حد زیادی هنوز از ناکامی جمعی خود برای رسیدن به توسعه علمی رنج میبریم. شادی ما در مواجهه با پیروزیهای علمی به نوعی واکنش ما به شکستهای ما است و تلاش برای خلق نوعی «امید اجتماعی» و تلقین جمعی به خود که میتوانیم به آرمانهای تاریخی دوره معاصرمان برای دست یافتن به توسعه علمی و احیای دورههای طلایی تمدن ایرانی که در گذشته شاهد بودهایم، جامه عمل بپوشانیم. در این میان، درخشش یک محقق جوان، گویی کورسویی است در فضایی تیره و تار که به ما امید دست یافتن به این آرزو را یادآوری میکند.
2. مریم میرزاخانی، دال یا نشانهای از مسأله جنسیت در جامعه امروز ما نیز بود. او زن بود، زنی که در جامعه معاصر ما با کلیشه فراگیر غیرخلاق بودن و ناتوانی در مشارکت در علم رو به رو است. و از این رو، مریم میرزاخانی نشانهای بود برای به چالش کشیدن این کلیشه جنسیتی.
نشانه میرزاخانی متن فربهی بود برای به پرسش کشیدن تمامی نابرابریهایی که گمان میرود جامعه معاصر ما نسبت به زن امروز روا داشته است. از این رو، نشانه میرزاخانی فرصتی به جنبش زنان و مدافعان حقوق زن داد تا از طریق آن با مردم گفتوگو کنند و نوعی آگاهی و حساسیت زنانهنگر را توسعه بخشند. در اینجا دیگر مسأله این نیست که سرنوشت ریاضیات یا توسعه علمی چه میشود بلکه مسأله عبارت است از نوعی توسعه فرهنگی و اجتماعی برمبنای عدالت جنسیتی.
3. میرزاخانی نمادی از جوانی نیز شد. در فضای فرهنگیای که در دهههای اخیر در ایران شکل گرفته است، به نظر میرسد که جوان و جوانی با چالشهای مختلف سیاسی و فرهنگی مواجه شده است و از این رو، برای نظارت و کنترل یا مهار جوان دائماً رسانهها تولید متن میکنند و جوان را بهعنوان نیروی اجتماعی مخرب و گاه طغیانگر فهم میکنند. در این فضا، مریم میرزاخانی، نشانه جدیدی از جوان ایرانی است که میتواند تصویر دیگری از جوان ارائه کند. تصویر انسان سختکوش، خلاق، پرتوان، فرهیخته و به نوعی جوان آرمانی. نشانه میرزاخانی به جوانان قدرت و توانمندی بخشید که از طریق آن بتوانند حقوق اجتماعی، فرهنگی و سیاسی تازهای را طلب کنند.
4. مریم میرزاخانی نشانه ای بزرگ برای شکل دادن به نوعی گفتوگوی انتقادی در زمینه سیاستهای آموزشی در ایران امروز نیز شد. میرزاخانی با مهاجرت به امریکا و درخشش در دانشگاههای خارج از کشور، این فرصت را به منتقدان نظام آموزش عالی ایران داد تا کاستیهای آن را آشکارتر سازند. نشانه میرزاخانی، شاهدی گویا و عریان از ضعفهای سیستمی نظام آموزشی ما قلمداد شد.
5. میرزاخانی نشانه نوعی گفتوگوی فرهنگی میان ایران و غرب نیز شد. نشانه میرزاخانی به نوعی بخشی از تصویر سیاسی پرتنش و خصمانه ایران و غرب را به چالش کشید و بیانکننده صدایی بود که خواهان ارائه تصویر متفاوتی از امریکا یا غرب در فضای ایران امروز بود.در اینجا صرفاً تلاش کردم تا به برخی از معانی در خصوص درگذشت مریم میرزاخانی اشاره کنم. گمان میکنم امروز فرصتی است تا اینگونه نشانهها بیشتر کاویده شوند تا ما بتوانیم بیش از آنکه موجی از احساسات را بروز دهیم، به نوعی به تجزیه و تحلیل و فهم موقعیت تاریخ خود بپردازیم.
منبع: ایران