دکتر محمود عابدی
یکی از مشهورترین منظومههای خواجویکرمانی، روضهالانوار است. او این مثنوی را که در مواعظ و حکم و سیر و سلوک است به پیروی از مخزنالاسرار نظامی سروده و ۲۰۳۶ بیت دارد. این اثر در جمع نظیرههای متعدد مخزنالاسرار منظومهای دلنشین و دارای ارزشهای استثنائی است. زبان آراستهاش، گذشته از آنکه مشحون از تازگیهاست، بعضی از تعابیر نوشده نظامی را هم با خود دارد و در بسیاری از موارد، راه فهم زبان حافظ را هموار میکند. به اعتقاد من خواجو یک نابغه ضایعشده است. تا به حال کمتر به آثار او اعتنا شده و به آن پرداختهاند، ولی حقیقت این است که این شاعر در هر مایه و پایهای که باشد، در به وجود آمدن بخشی از ادبیات ما بهویژه ادبیات قرن هشتم و از جمله ساختمان شعر حافظ بسیار موثر است.
اگرچه اطلاعات خواجو و بیشتر شاعران قرن هشتم در تصوف معتنابه است، ولی بسیاری از آن شاعران نه صوفی بودند، نه مرید، نه خانقاهنشین و… زبان ادب قرن هشتم، زبان آمیخته با تصوف است. زبان شعر قرن هشتم از یک طرف زبان سعدی و انوری و از یک طرف زبان مولوی، عطار و سنایی است. زبان ادبی قرن هشتم، زبان تلفیق است. تلفیق دو نوع ادبیات عارفانه و ادبیات عاشقانه.
عرفان و تصوف شاخصههایی دارد و وقتی سنایی، مولوی، عطار و عراقی را به عنوان شاعر عارف و صوفی میشناسیم، اینها وجوه اشتراکی دارند، مثلا مطلقا شکایت در شعر آنها نیست و در مقام تسلیم و رضا هستند؛ چون در عین رضایت هستند و شعر و فکرشان مظهر استغناست، یعنی عرض نیازی به کسی نکردن و از کسی چیزی نخواستن. رضا و استغنا از ارکان اصلی عرفان بوده است.
خواجو از این معانی به دور است و در میان شاعران فارسی، استثناست. با اندکی بیرحمی باید گفت خواجو شاعر آوارهای است. کرمانی است ولی هیچ دلبسته کرمان نیست و وقتی کرمان را در شعرش به کار میبرد، همیشه با «کرم+ان» مقارن و نزدیک است؛ یعنی کرمان در شعر او حس مثبتی به خواننده نمیدهد و اصلا با شیراز حافظ قابل قیاس نیست! خواجو دلبستگی به کرمان و کرمانیان ندارد. اصلا با صوفیان کرمان ارتباطی ندارد و در مقابل، با صوفیان فارس، کازرون و با شیخ ابواسحاق کازرونی و شیخ بلیانی ارتباط و دلبستگی دارد.
حاکم شعر خود
خواجو دائم در سفر است و تقریبا بیش از هر دیوانی، در دیوان خواجو، اسامی شهرها دیده میشود. قرار و آرامی در یک جا ندارد و در ذهن و اندیشه او قرار و سکونت نیست. در عین اینکه به امیرمبارزالدین دلبستگی دارد، او را میستاید و قصاید و آثاری برایش ساخته است، با شاه شیخ ابواسحاق اینجو، مخالف امیرمبارزالدین هم رابطه دارد و آخرین شعر خود را در باب او ساخته است. از این جهت هم آدم خاصی است.
خواجو حاکم شعر خود نیست، بلکه اسیر صنعت است. هیچ شاعری در شعر فارسی به اندازه خواجو ایهامساز نیست. هر کلمهای که به ذهنش میآید، در درجه اول ایهام میسازد. همچنین شعر فرمایشی در آثارش زیاد است. قصایدی دارد که آشکارا از حوزه ادب، شاعری، هنرمندی و هنرورزی بیرون است؛ مثلا با ردیف «اشترهجره» قصیدهای دارد که در کمال رکاکت است و در شعر فارسی بینظیر است.
اطلاعات خواجو هم عجیب است. ذهن و شعر او کاملا با موسیقی درآمیخته و مجموعه اصطلاحات موسیقی در آثار او یک کتاب است. خواجو همچنین از نظر وزن بسیار تنوعطلب است، چون با موسیقی و برای موسیقی میسازد، به گونهای که از نظر وزن در شعر فارسی بعد از مولوی، دومین نفر است.
در شعر خواجو برای اولین بار مطربهای که شعر میخواند، مطرح میشود که معلوم است شعر او را مطربهها میخوانند و اصلا شعر را برای این معانی ساخته بوده است. برای اولینبار در شعر، خواجو سرود و در اصطلاح امروز، «ترانه» ساخته است که با غزلها و دیگر آثارش قابل قیاس نیست. عرصه شعر خواجو بسیار گسترده است. شاعران بیتها و مصرعهای فراوانی به عنوان صنعت تضمین گفته بودند، ولی خواجوست که برای اولین بار شعری از سنایی را تضمین کرده است.
ذهن او از یک جهت متمرکز نیست. او با توجه به شاهنامه، «همای و همایون» را ساخته است. بسیاری از اسامی قهرمانان شاهنامه در همای و همایون آمده است. بعد «گل و نوروز» را ساخته است که ظاهرا قهرمانان آن، شخصیتهای سیاسی روزگار حیات خود خواجو هستند و این به کام کسی است که میخواسته در رد یا نقد آن شخصیتها ظاهر شود.
روضهالانوار یکی از منظومههای اخلاقی، صوفیانه و عرفانی خواجوست. اگر به داستان حسن بصری و حبیب عجمی در این اثر دقت کنید، داستان یک گفتگو و ماجرای کوتاه است اما شاعر بیشتر اطلاع میدهد؛ خیلی بیشتر از آنچه که قابل قیاس با شعر عطار باشد. شعر عطار ساده و ظرف کلمات پر از معناست، اما در شعر خواجو بازیهای لفظی دیده میشود. یعنی معلوم است اول به کلمات، به کاربرد اطلاعات و این قبیل متکی است. از خوشبختیهای سنایی این بود که در عالم شاعری، چشمانداز تازهای باز کرد: چشمانداز عرفان و تصوف و «حدیقه الحقیقه» را پدید آورد که نقطه آغاز آثار فراوانی شد.
شعر هیچ شاعری در زبان فارسی به اندازه سنایی در زمان حیاتش در آثار دیگران تأثیر و نفوذ نداشته و سنایی از این جهت استثناست. سنایی هنوز زنده بود که عینالقضات همدانی با آن سرسختی، خودرایی و با آن کبر و نازی که داشت، مریدانه از آثار او در آثار خود بهره برد. سنایی هنوز زنده بود که احمد غزالی در «سوانح» از اشعار سنایی به کار برد. سنایی هنوز زنده بود که نصرالله منشی در کلیله و دمنه داستان «داشت زالی به روستای تگاو» را به کار برد و هنوز سنایی زنده بود که رشیدالدین میبدی در جایجای «کشفالاسرار» اشعارش را استخدام کرد و زینت آثار خود قرار داد. سنایی در بسیاری از گویندگان بعد از خود نیز تأثیر گذاشت و همچنین در کل قلمرو فارسی از جمله در شعر و آثار نظامی گنجهای.
روضهالانوار و مخزنالاسرار
نظامی اولین کتابش یعنی «مخزن الاسرار» را در گنجه به پیروی از حدیقه ساخت. عطار هم در نیشابور «اسرارنامه» را تقریبا با همان شکل و شمایل ساخت. حدیقه در بسیاری از مراکز تصوف خوانده میشد و در بیشتر کتابهای تاریخی شعر سنایی را میبینیم، یعنی در ذهن کتابخوانها رسوخ و نفوذ کرد؛ آثار عطار نیز همینطور بود؛ ولی نظامی، زاهدی صنعتگر بود که بعد از عطار و اسرارنامه به یک عرصه دیگر وارد شد و تحت تأثیر ابنسینا، منظومههای دیگری در عرفان به وجود آورد. او که بیشتر عمرش در گنجه گذشت و با درباریها رابطه داشت، شعرش از «مخزنالاسرار» به طرف «لیلی و مجنون» و «خسرو و شیرین» و «اسکندرنامه» جهت پیدا کرد.
درواقع شعر سنایی و عطار به حوزههای تصوف اختصاص پیدا کرد و این بود که شعر نظامی در پناه و از برکت قدرت و زیباییاش، در خدمت اهل قدرت قرار گرفت و به جایی رسید که تا امروز بیش از ۸۰ شاعر از آثار نظامی پیروی کردهاند و آثاری را به وجود آوردهاند.
پیروی از آثار نظامی یک آیین شاعری شده بود و از جمله کسانی که از او پیروی کردند، یکی امیرخسرو دهلوی بود که به تقلید از «مخزن الاسرار»، «مطلع الانوار» را ساخت و خواجوی کرمانی در ۷۵۰ یا ۷۵۳ «روضه الانوار» را ساخت. روضه الانوار تنها منظومه اخلاقی و عرفانی خواجو است که از بسیاری جهات با مخزنالاسرار مشابه است. از جمله تعداد مقالات، یعنی بخشهای این دو منظومه برابر و تعداد ۲۲ مقاله است.
هر دو از نظر شکل مثل حدیقه سنایی هستند و مسائلی را مطرح میکنند، بعد در تأیید و توضیح آن مسئله یک حکایت و داستان میآورند که تفاوت در این دو منظومه در استخدام داستان این است که داستان یا حکایتی که در مخزنالاسرار میآید، در توضیح بیت آخر است در حالیکه داستان خواجو درباره موضوع قبل از حکایت است. داستانهای نظامی غالبا خودساخته است یا اینکه ما اصل آنها را نمیشناسیم، ولی اغلب داستانهایی را که در روضهالانوار خواجوست میدانیم.
مخزنالاسرار بیشتر اخلاقی است و از صوفیان بسیار کمتر گفته است، درحالیکه در روضه الانوار از صوفیان داستانها و حکایاتی آمده است. نظامی و خواجو در ساختن ترکیبات تازه و تعابیر جدید بسیار کوشیدهاند، منتهی طبعا نظامی نفر اول است. چون اهل ابداع است و خودش بنیادگزار این نوع شاعری و صنعتگری در شعر است و خواجو از او پیروی کرده. کلماتی که خواجو به کار میبرد، از جمله، اسامی اهل حرفه، پیشه و کسب و کار بسیار زیاد است یعنی شعر و زبان خواجو با زبان گفتار، بسیار درآمیخته، در عین اینکه در کمال صنعتگری است.
هم در مخزنالاسرار و هم در روضهالانوار شکایت است، منتهی شکایت نظامی از معاصران خود است و ظاهرا از شاعران کهنسال و پیر که نظامی جوان را به شاعری نمیپذیرند و خواجو هم از صوفیان کرمان شکایت دارد. نکته دیگر اینکه خواجو بیشتر متمرکز در ایهام و ایهامسازی است و از هیچ کلمهای در ساختن ایهام بهسادگی عبور نمیکند. نکاتی در شعر خواجو یافتهام که بدون شک حافظ از خواجو گرفته است. از جمله آنهایی که در روضهالانوار آمده است. در دیوان خواجو غزلیات فراوانی است که با زبان تصوف ساخته شده، ولی اگر احیانا ده غزل عرفانی هم از آن میان برآید، به هیچ وجه عرفان خواجو را ثابت نمیکند، بلکه حالات او را بیان میکند. نشان میدهد که خواجو صاحب احوال بوده است.
یکی از شاخصههای شعر خواجو، تکرار در مضمون است که در شعر سعدی هم هست. تعداد مضامین شعر سعدی با همه وسعت شعرش که غیر از بوستان، گلستان، قصاید و…، هفتصد و چند غزل دارد و حافظ مثلا ۵۰۰ غزل دارد، ولی شمار مضمونهای شعر حافظ تا حدودی بیشتر از تعداد مضامین شعر سعدی است. یعنی سعدی یک مضمون را در قصاید، غزلیات، بوستان و گلستان تکرار کرده است، ولی به گونهای تکرار کرده است که هیچ بیتش قابل حذف نیست و چنان جامه تازه به این مضمون پوشاندهاند که اصلا نشانه تکرار در شعر سعدی نیست و برعکسش، یک مضمون، بارها و بارها در شعر خواجو تکرار میشود و مضامینی را که از سعدی گرفته، بارها تکرار میکند.
منبع: روزنامه اطلاعات