احترام به آب در فرهنگ و ادبیات باستانی

احترام به آب در فرهنگ و ادبیات باستانی

انوشیروان منشی زاده

شیخ را گفتم. «چون از سماع فارغ می‌شوند، آب می‌خورند، معنی آن چیست؟» گفت: ایشان می‌گویند که آتش محبت در دل اثر کرد و از حرکت رقص دیگ معده تهی گشت، اگر آب بر وی نزنند، بسوزد.(۱)

آب همان که آتش دل را فرو نشاند، پلیدی و گناه از بدکاران بزداید، بر سر آبرو رفتگان و آلودگان آب ریزند، تا توبه شود از همه پلیدی‌ها و پلشتی‌ها و دوباره نزد خداوند عزیز گردند، آب بر چهره زنند، وضو سازند تا سر بر خاک سایند و سرور پاکان را بستایند. آفرینش آب همان آفرینش خلقت و پهنه هستی است. بدون آب خلقت تباه گشته و همه چیز نابود و نیست گردد.

در فرهنگ ایرانیان، همواره آب گرامی و بزرگ داشته شده و هرگز ایرانیان آب روان را به آلودگی‌ها نیالوده‌اند. استرابون جغرافی دان می‌نویسد: (ایرانیان در آب جاری استحمام نمی‌کنند، در آن لاشه و مردار و آن چه ناپاک است نمی‌اندازند.) قباد در اساطیر ایرانی از آب گرفته می‌شود. رودابه مادر رستم نامش از آب آمده است، فریدون برای نبرد با ضحاک و ستم کاران روزگار خویش می‌بایست از اروند رود بگذرد، بدون گذر از آب پیروزی بر بیدادگران امکان ندارد.

زرتشت پرسید: ای آفریننده جهان هستی، چه کسی زمین را بیشتر شادمان کند؟ اهورمزدا گفت: ای اسپتمان زرتشت، کسی که بیشتر کشت کند و بیشتر بکارد و گیاهان بیشتر برویاند، آب در آورد و زمین بیشتر سیراب کند.(سرود ۲۹ گات‌ها)

نیاکان ما هزاران سال پیش که به این سرزمین اهورایی ایران پای نهادند، با این رویداد روبرو گردیدند که سرزمین آنان با رودخانه‌های اندک و باران‌های کوتاه مدت همراه است.

خشکسالی و قهر باران همواره مشکل آنان می‌بود، آموختند که می‌بایست با خشکسالی به مبارزه پرداخت و بر آن چه آب‌های روان و رودخانه‌های بزرگ است به دیده احترام نگریست و از آلودن «آب» بر حذر بود. در آیِین و باور آنان آن گونه گرامیداشت «آب» جای گرفت که آناهیتا(ناهید) را فرشته و نگهبان آب دانستند. آناهیتا از فرشتگان ایرانی است که به او ستایش می‌ورزیدند برای این که یار و یاور آنان باشد، دست به قربانی کردن برای این فرشته پاسبان آب می‌زدند.

در گمان ایرانیان «آناهیتا بانویی است که در زورمندی برابر با تمام آب‌هایی است که بر روی زمین جاری است و به دریای فراخکرت می‌ریزد، وی بانو و سرپرست تمامی آب‌هاست، کسی است که هزار دریا و هزار رود دارد.»(۲)

ایرانیان جاودانگی و حیات جاودانه را در آب گمانه می‌بردند، آبی که نوشیدن آن حیات ابدی می‌آورد، برای رسیدن به آن طی ظلمات واجب بود. آب حیات بسیار کسان را تشنه و ناکام در ظلمات قرار داد. بسیار سر در این راه گذارند. ایرانیان می‌انگاشتند، همان گونه که جنگ و نبرد میان روشنایی و تاریکی گیتی را فرا گرفته و روشنایی را از اهورمزدا و تاریکی را از اهریمن می‌دانستند، ترسالی و باران‌های فراوان، خروش رودها، سرازیرگشتن آب‌های روان از دل کوه‌ها و چشمه‌ها از نعمت‌های خداوندی است. خشک سالی، قهر و سترون گشتن ابرها و گریز از آسمان ایران زمین از اهریمن است.

پس تعظیم و احترام آب‌های جاری و رودخانه‌ها در باور راستین آنان جای یافت. آناهیتا که پاسبان آب‌ها بود مورد ستایش قرار گرفت، معابد برای این نیایش‌ها ساخته شد. شاید همین باورها بود که سنگ تمدن و فرهنگ ایرانی را در رهگذر هزاران سال ساخته و تمدن و فرهنگ ایرانی را در پهنه گیتی گسترانید.

آب ریزگان یا آب ریزان جشن کهن ایرانی بود که قرن‌ها از سوی ایرانیان برگذار می‌شد که شوربختانه اندک اندک از خاطره فرزندان این خاک و بوم زدوده شد و هنوز گهگاه رگه‌هایی از آن در میان اقوام ایرانی دیده می‌شود. به امید آن که عزیز آنان به سلامت از سفر باز گردد، کاسه آبی بر پشت بام او پاشیده می‌شد تا فره آب بدرقه او باشد.

آبان، هشتمین ماه در تاریخ باستانی ایرانیان است. آبان به آب اختصاص داشت. گمان داشتند که سنت آب ریزان از نوروز باستانی که جشن بزرگ مردم ایران زمین است، سرچشمه گرفته است. چه آن که اهورمزدا برای احیای روان در گذشتگان به آسمان‌ها فرمود تا بر آنان ببارد، جان تازه بگیرد.

در شاهنامه فردوسی، جمشید پیشدادی با فرّه ایزدی به یاری خداوند، نخست مردمان را به ساختن آلت جنگ همچون زره و خُود رهنما گشت و بافتن و دوختن جامه را آموخت. با توجه به ارزش آب و گریز از آلودگی در فرهنگ ایرانی و سفارش به پاکی تن و جلوگیری از فرو رفتن مردمان در آب‌های جاری، جمشید فرمان می‌دهد که دیوان حمام و گرمابه را بنا کنند و به این روش ایرانیان نخستین مردمانی بودند که گرمابه را شناخته و ساختند:

از این پس که این‌ها شد آراسته

شهنشاه با دانش و خواسته

بفرمود دیوان ناپاک را

به آب اندر آمیختن خاک را

هر آن چه از گلِ آمد چو بشناختند

سبک خشت را کالبد ساختند

به سنگ و به گچ، دیو دیوار کرد

نخست از برش هندسی کار کرد

چو گرمابه و کاخ‌های بلند

چو ایوان که باشد پناه از گزند

با همه احترام که ایرانیان نسبت به آب داشته‌اند و آن را به عنوان یکی از عناصر چهارگانه (آب، باد، آتش، خاک) مورد ستایش فراوان قرار می‌دادند، با توجه به وضعیت آب و هوای ایران زمین، از خشکسالی‌ها در امان نمی‌ماندند. از این خشکسالی‌ها در اساطیر و تاریخ ایرانیان بسیار سخن آمده است. در گذر هزاره‌ها بر پهنة ایران زمین به واسطه این خشکسالی‌ها، رودخانه‌ها خشکیده، آسمان بر زمین بخیل گشته، آدمیان بسیار به همراه طبیعت و جنگل‌ها در آفت خشکسالی نابود گشته‌اند. این موضوع نیز در شاهنامه فردوسی در بیان حماسه‌ها و رویدادهای تاریخی آمده است، در زمان قباد پادشاه ساسانی خشکسالی بر ایران زمین حاکم می‌شود به علت قحطی گسترده که زاییده خشکسالی است.

مزدک، پیشوای انقلابی، از سوی قباد به مشورت خواسته می‌شود و فرجام این انجمن آن است که انبارها و خزائن پادشاهی بر مردمان گشوده شود، مردمان به کاخ‌ها و انبارهای ثروتمندان هجوم آورده و شورش سرزمین ایران را فرار می‌گیرد:

ز خشکی خورش تنگ در جهان

میان کهان و میان مهان

ز روی هوا ابر شد ناپدید

به ایران کسی برف و باران ندید

بدیشان چنین گفت مزدک که شاه

نماید شما را به امید راه

دوان اندر آمد بر شهریار

چنین گفت کای نامور شهریار

به گیتی سخن پرسم از تو یکی

گرانی که پاسخ دهی اندکی

قباد سراینده گفتش بگوی

به من تازه کن در سخن آبروی

بدو گفت آن کس که مارش گزید

همی از تنش جان بخواهد پرید

یکی دیگری را بود پای زهر

گزیده نیابد ز تریاک بهر

سزای چنین مردگویی که چیست؟

که تریاک دارد درم سنگ بیست

چنین داد پاسخ ورا شهریار

که خونیست این مرد تریاک را

چو بشنید برخاست از پیش شاه

بیاید به نزدیک فریاد خواه

مزدک مردمان به ستوه آمده را به آرامش فرا می‌خواند. ستم دیدگان دادخواه که خشکسالی و گرسنگی خانمان آنان را درهم تنیده می‌خواهد تا به خانه و کاشانه خود باز گردند. مزدک به نزد قباد بازگشته از تباهی روزگار مردمان و آن چه که بر ایرانیان به ستم رفته باز می‌گوید:

چنین گفت کای نامور شهریار

کسی را که بندی ببند استوار

خورش باز گیرند زو تا بمرد

به بیچارگی جان و تن را سپرد

مکافات آن کس که نان داشت او

مرین بسته را خوار بگذاشت او

چنین داد پاسخ که میکن بُنش

که خونیست ناکرده بر گردنش

پاسخ خردمندانه از قباد همان بود که در دل و جان مزدک رخنه کرده، شادمانه به میان مردمان دردمند آمده و آنان را به تاراج انبارهای زورمندان و بیگانه از رنج و اندوه‌ فرودستان فرا می‌خواند:

چو بشنید مزدک زمین بوس داد

خرامان بیامد ز پیش قباد

بدرگاه او شد به انبوه گفت

که جایی که گندم بود در نهفت

دهید آن به تاراج در کوی و شهر

بدان تا یکایک بیایید به بهر

دویدند هر کس که بد گرسنه

به تاراج گندم شدند از بنه

خشم آسمان، قهر طبیعت، سترون شدن ابرها در گذر زندگی ایرانیان به فراوانی پیش آمده است. مردمان ایران‌زمین دچار سختی‌ها و رنج‌های گسترده گردیده‌اند که بررسی این موضوع رسالت این نوشتار نیست. خردمندان و دانشمندان، هرگز خود را در برابر این آسیب‌ها تسلیم ننموده‌اند. اندیشه ایرانی راهگشای گرفتاری‌های تاریخی این مردمان بوده است.

احترام به آب در فرهنگ ما به آرامی ریشه دوانیده و عملاً به‌صورت یک نماد و واقعیت در برابر فرهنگ‌های بیگانه درآمد. این احترام مجر به بالندگی این نماد و ستایش مردمان جوامع دیگر گردید که وقایع‌نگاران درباره آن به گفت‌وگو پرداخته و به فخر و سرافرازی ایرانیان در این راستا باور داشتند. راه چاره دگر مقابلة عملی در برابر طبیعت می‌بود. می‌بایست در برابر آن چیره گشت. کاریزها و قنات به کوشش و پای‌مردی پژوهش‌گران ایرانی و به دست زحمتکشان اندک اندک پای گرفت. داخل زمین سخت شکافته شد. چندین فرسنگ طول این قنات‌ها می‌بود.

فرجامین کار «آب»‌ از دل زمین بر خاک‌های تفتیده سرازیر گشت،‌ مادر چاه‌ها گرامی شمرده شد. گزاف نیست که گفته شود در هیچ‌ گوشه و کناره این سرزمین پهناور نبود که قناتی حفر نشده باشد. این شاهکار دانش و فرزانگی و هنر دانایان ایرانی بود هنوز پس از قرن‌ها این قنات‌ها تشنگان را سیراب، کشتزارها را خرم و بارور و خنکای آب آن آرام‌بخش جسم و جان ایرانیان پاک‌نهاد است.

لازمة حفظ این شاهکار بشری، احترام به قنات و مادرچاه آن نیز بود. قربانی کردن برای قنات رسم زمانه گردید، به هنگام خشکسالی و کاهش آب قنات، مردمان قربانی خود را به قنات تقدیم می‌کردند و در نگهداری و حرمت آن کوشش‌های بسیار به عمل می‌آمد، راز و نیاز با قنات همراه با دعاهای گوناگون گردید.

تلاش در برابر طبیعت گستاخ و بی‌رحم همت دیگر هنرمندان و فرزانگان ایران‌زمین را می‌طلبد. چه آن که در هنگام باران‌ها سهمگین قطره‌های باران، نه تنها مشکلی را از ایرانیان نمی‌زدود، بلکه سیلاب‌ها و رگبارها شهرها و کشت‌زارها را درهم می‌تنید. کوشش و زحمات مردمان بر باد می‌رفت، سیلاب‌ها در دل دریاها جای می‌گرفت، جز اندوه و نگریستن بر باد رفتن اندوخته‌ها و نابودی روستاها و شهرها دگر چیزی باقی نمی‌ماند.

آب که حرمت فراوان داشت، بی‌رحم می‌گردید و خشم او دامنگیر مردمان می‌گشت. اندیشه ساختن «بند» و «سد» از همین‌جا نشأت گرفت. تنها راه نبرد با خشم طبیعت همین بود. دانایان به همراه فرمانروایان فرزانه ایرانی به ساخت «بندها» روی آوردند. در میان دره‌ها و کوه‌ها با تلاش و پای‌مردی بندهای عظیم ساخته شد که خود شاهکاری دگر از فرزانگی و فرهمندان ایرانی بود و پس از گذشت روزگاران هنوز هم جا مانده است. این «بندها» در گوشه و کنار ایران‌زمین دیده می‌شوند که گونه‌ای دیگر از فرهنگ و تمدن راستین خود را به رخ جانیان کشیده‌اند.

——————————

پی‌نوشت:

۱ـ کتاب قصه‌های اشراق، شهاب‌الدین یحیایی سهروردی، قصه فی حالت طفولیت

۲ـ از ماهنامه آناهیتا و مقالات آن از جمله شادروان دکتر جابر عناصری و خانم دکتر معتکف، بهره فراوان برده‌ام.

۳ـ کتاب‌های شادروان جمشید سروشیان، از جمله «پاک‌تن»،‌آب و گرمابه، بهره بسیار برده‌ام.

۴ـ شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی، مشهور به چاپ مسکو، از مأخذ است.

منبع: روزنامه اطلاعات

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.