تنها رسالۀ برجاي مانده از اعمش طبيب

تنها رسالۀ برجاي مانده از اعمش طبيب

تحقيق و تصحيح و ترجمه:

دكتر احسان مقدس

 

مقدّمه

در لابه لاي نسخ خطي موجود در كتابخانه ها ، چنان چه نسخه اي يافت شد كه مشابه آن در ساير كتابخانه هاي جهان گزارش نشده باشد ، آن نسخه از اهميت بيشتري برخوردار خواهد شد ، بويژه اين موضوع زماني اهميت مي يابد كه نويسنده آن كسي باشد كه در ميان كتاب هاي اعلام و فهرست­هاي موجود نامي از وي ذكر نشده باشد، در چنين حالت نسخه خطي مذكور منحصر به فرد اعلام مي شود. «رسالة في معرفة البطيخ» نيز چنين حالتي دارد و نسخه منحصر به فردي از آن در كتابخانه ملي ملك به شماره 8/6188 نگهداري مي شود. اين نسخه با خط شكسته نستعليق نوشته شده و تاريخ نگارش آن قرن 11 قمري است، و نگارنده سطور به صورت گذرا تلاش مي كند تا اطلاعاتي از اين نسخه در اختيار خوانندگان قرار دهد.

نام كامل رساله كه توسط مولف در آخر رساله آمده چنين است « جملة كافية في معرفة البطيخ و حلّ الشك فيه و في كيفية مضرته في الابدان و البلدان و الاسنان» يعني «جمله اي كافي در شناخت خربزه و بر طرف كردن شك در مورد آن و كيفيت ضررهاي آن در بدن ها و كشورها و در سنين مختلف است» و ظاهراً علت نگارش اين مقاله سوالي بوده است كه پيرمردي از مولف آن يعني ابوعلي اعمش طبيب در باره مواصفات و مشخصات خربزه نموده است.

ابو علي اعمش، طبيب قرن چهارم هجري است كه اطلاعات چنداني در باره وي بدست نيامده است و فواد سزگين در كتاب خود تاريخ نگارش هاي عربي[1] در باره او چنين مي گويد: « از اين عالم كه فعلاً براي ما ناشناخته است ، و به نظر مي رسد پس از قرن چهارم قمري / دهم ميلادي نيز در قيد حيات نبوده ، مقاله اي  كوتاه در زمينه طب سنتي درباره خربزه به دست ما رسيده است».

در ترجمه فارسي گفتار فواد سزگين به جاي خربزه ، هندوانه آمده است كه بايد گفت در زبان عربي «بطيخ» هم بر هندوانه و هم بر خربزه اطلاق مي شود و با مراجعه به متن عربي رساله خطي مشخص گرديد كه منظور از «بطيخ» مذكور در مقاله «ابوعلي اعمش » همان خربزه است، و قبلاً نيز «محمد بن زكرياي رازي» ، رساله اي در باره خربزه نوشته بود كه  متأسفانه اثري از اين رساله برجاي نمانده است ، اين رساله « مقاله فيما جري بينه و بين جرير الطبيب في التوت عقب البطيخ»  است كه رازي اين رساله را در ردّ نظريه «جرير طبيب» يكي از اطباي دربار ساماني نوشته شده است و در رساله ديگر خود كه «تقديم الفواكه علی الطعام و تأخيرها» هنگامي كه به مبحث خربزه مي رسد ، اشاره اي نيز بدين رساله مفقوده مي نمايد.

اعمش در زبان عربي بر كسي اطلاق مي شود كه چشمانش در اثر بيماري ضعيف باشد و از آن آب جاري شود ، پس اين واژه يك صفت است و لقب خانوادگي نيست و  نشان مي دهد كه ابوعلي اعمش دچار ناراحتي چشم بوده است.

در طول تاريخ تمدن اسلامي مشهور ترين كسي كه اين صفت بر وي اطلاق شده است ، سلیمان بن مهران قاری تابعی مولای بنی کاهل از بنی اسد است. سلیمان بن مهران اسدی مکنی به ابومحمد از تابعین مشهور و اصل وی از بلاد ری بود. وی در کوفه زندگی کرد و به همان جا بسال 148 هجري قمري درگذشت . او به علوم قرآن و حدیث و فرایض دانا بود و در حدودهزار و سيصدحدیث روایت کرد[2].

نگارنده اين سطور نام «ابوعلي اعمش» را در كتاب عيون الانباء في طبقات الاطباء تاليف ابن ابي اصيبعه جستجو نموده است ولي متاسفانه اثري از او نيافته است. رساله حاضر نيز هيچ كمكي در اين زمينه نمي كند و مولف آن مطالب مندرج در آن را به جايي و يا كسي ارجاع نداده است اما محتواي آن نشان مي دهد كه نگارنده آن از اطلاعات پزشكي خوبي برخوردار بوده و ظاهراً كتاب هاي طبي مختلفي را مطالعه كرده است و از تأثير بلدان و اهويه و سن به خوبي مطلع بوده است.

 

 

 

 

 

مسئلة لابي علي الاعمش

«في معرفة البطيخ»

سئل عن البطيخ ، فقال: البطيخ بارد رطب فتعجب السائل عن قوله و ذلك انه كان حار المزاج –أعني السائل- فصاحب المزاج الحار يحسُّ بالحرارة عند أكل البطيخ لاسيما إذا كان البطيخ حلواً لأنَّ البطيخ الحلو إذا أكلهُ صاحب الصفراء يستحيل من ساعة إلی المرة الصفراء فيظهر عند أكله حرارةو لهيب فيخيّل إليه ان البطيخ نفسهُ حار و ليس الأمر كذلك.

و لأنَّ الأمور التي قد ذكرتها بعضها – أعني البطيخ- كما انه يستحيل في الأبدان الصفراوية إلی الصفراء كذلك يستحيل في الأبدان البلغمية إلی البلغم و في الأبدان المريضة إلی الخلط الغالب في البدن.

والصواب في معرفة طبع البطيخ، ان ينظر إلی فعله في البدن الصحيح المعتدل الا التبريد و الترطيب.

فأن قال قائلٌ: فما تقول في البطيخ الحلو و غير الحلو و في فعله و في كل واحد و في البدن المعتدل هل يختلف فعل كل واحد منها في البدن المعتدل أم يولّد الحلو ما يولّد التفه الغير حلو؟، قلنا له: يختلف فعلهما من جهة و يتفقان من جهة ، اما اتفاقهما فهو ان كل النوعين يولّدان في البدن المعتدل التبريد و الترطيب و اما اختلافهما فهو ان التفه الغير حلو هو أكثر توليداً للترطيب و التبريد من الحلو الصادق الحلاوة في البدن المعتدل.

و يختلف حكم البطيخ في ساير الأبدان التي هي غير معتدلة أيضاً لأنَّ البدن كان البطيخ الحلو أكثر توليداً للصفراء . بحسب ذلك ينبغي استعماله مائه فكلما كان البدن أقل حرارة كان فعل البطيخ فيما ذكرنا فيه أقل، و كذلك اللبن الحليب أيضاً حكمه فيما نتكلم عليه قريب من حكم البطيخ و ذلك أن اللبن الحليب أيضاً في نفسه بارد رطب الا أنهُ سريع الاستحالة إلی الصفراء في الأبدان المرارية و إلی الخلط الغالب في ساير الأبدان و حكمهُ كحكم البطيخ – أعني أن الاعتبار و القياس فيه موجود بما يظهر به من الأبدان المعتدلة- و يعني قول الحكماء ان البطيخ بارد و رطب علی ما بينّا و شرحنا.

فأن قال قايل: فما تقول في حلاوة البطيخ إلی البرد هي منسوبة أم إلی الحر؟

قلنا : حلاوته منسوبة إلی الحر و ليس يجب لأجل ذلك ان يطلق القول في البطيخ بأنهُ حار لان البرودة و الرطوبة اللتين في البطيخ، أغلب علی حر البطيخ من الحرارة التي فيه لاجل الحلاوة و مثال ذلك، انك ان اخذت وزن درهم من الكافور و مثله من السكر و مزجت بعضها ببعض ثمَّ ذقتها لأحسست بحلاوة السكر و لا يجب لأجل ذلك ان ينسب هذا الكافور إلی الحرارة لأجل حلاوته ، لكن الصواب من ذلك ان نقول لان فيه حرارة بمقدار حلاوته و نفس الشيء منسوب إلی البرودة لغلبة قوة الشيء الامر الكافور عليه، كما قلنا في البطيخ و حلاوته و هذا واضح و انا اتبع جواب هذه المسئلة بكلام مشاكله مما قد اختلف فيه علماء الأطباء و هو ان بعضهم قال: ان مضرة البطيخ يدفع بالشراب و بالكندرو بالجوارشنات الحارة ، و بعضهم زعم ان مضرته تدفع بالاشياء الباردة الحامضة مثل السكنجبين المجرد الحامض و مثل ماء الرمان الحامض و ما أشبه ذلك.

و أنا أقول: ان هذين القولين جميعاً لا ينبغي استعمالها علی الاطلاق- أعني دفع مضار البطيخ بالاشياء الحارة في جميع الاحوال خطأ- و كذلك بالاشياء الباردة، و لكن بحسب ما يوجبه مزاج الابدان و أحوال البلدان و الاهوية و الاسنان، فان هذه الاسباب – أعني الامزجة و الاهوية و البلدان و الاسنان- يوجب دفع مضار البطيخ احياناً بالبارد و مرّة بالحار و ذلك ان البدن الحار المزاج مثل بدن الشيخ السائل من حقه ان يدفع مضرّة أكل البطيخ عنه بأشياء باردة و بالاشياء الحارة لمن يكون مزاجه بارداً، لا سيما إذا كان صاحبه قد طعن في السن و كان الهواء و الفصل باردين فانه بحسب هذه الاسباب يزداد في الحرارة التي يدفع بها مضرّة البطيخ علی هذه الابدان و كذلك القول في الابدان المخالفة لهذا البدن فان الابدان الحارة الامزجة أيضاً قد تكون منها أقل حرارة و منها ما هي أكثر حرارة فبحسب قلّة حرارتها و كثرتها يراد البارد الذي يدفع به مضرّة البطيخ عنها و ينقص و هذه جملة كافية في معرفة البطيخ و حلّ الشك فيه و في كيفية مضرته في الأبدان و البلدان و الاسنان، و الحمد لله وحدهُ.

 

 

 

 

ترجمۀ

مسأله در شناخت خربزه

تأليف ابوعلي اعمش طبيب

 

دربارۀ خربزه از او پرسيدند، پس چنين گفت: خربزه سرد و مرطوب است، پس پرسشگر از اين سخن وي تعجب كرد ، زيرا كه او فردي گرم مزاج بود – منظور كسي كه سوال كرده بود- و صاحب مزاج گرم در هنگام خوردن خربزه احساس گرمي مي كند، مخصوصاً اگر خربزه مذكور شيرين باشد، چه اين كه خربزه شيرين، را اگر شخصي صفراوي بخورد آن خربزه به سرعت تبديل به «صفراء يا زردآب» خواهد شد و در هنگام خوردنش حرارت و گرمي پديد آيد. اين شخص گمان خواهد كرد كه خود خربزه گرم است ، و اين در حالي است كه چنين نيست.

و با توجه به اموري كه برخي از آن را بيان كرديم- منظورمان در باره خربزه است-  اين ميوه در بدن هاي صفراوي به صفرا، و در بدن­هاي بلغمي به بلغم و در بدن افراد بيمار به خلطي كه در بدن غالب شده است تبديل مي شود.

و راه صحيح در شناخت طبع خربزه آن است كه به رفتاري كه در بدن سالم و تندرست و معتدل ايجاد مي كند توجه شود كه آن همانا سرد كردن و مرطوب كردن است.

اگر كسي بگويد: پس در باره خربزه شيرين و خربزه بي مزه (غير شيرين) و در باره فعل آن و تأثير هر كدام از اين ها در بدن هاي معتدل چه مي گوييد؟ و آيا فعل و اثر هر يك از اين ها در بدن هاي معتدل با هم تفاوت دارند، و يا اين كه خربزه شيرين همان چيزي را به وجود مي آورد كه خربزه بي مزه پديد مي آورد؟

به او پاسخ مي دهيم كه: فعل و اثر آن ها از يك جهت با هم متفاوت و از يك جهت ديگر همسان مي باشد؛ اما همساني آن ها در  اين است كه هر دو نوع در بدن هاي معتدل باعث سردي و رطوبت شوند و اما تفاوت آن ها در اينست كه خربزه بي مزه بيشتر از خربزه شيرين در بدن هاي معتدل توليد رطوبت و سردي مي كند.

و حكم خربزه در ساير بدن هايي كه غير معتدل هستند، نيز تفاوت مي كند ، زيرا كه در بدن [غير معتدل] خربزه شيرين صفراي بيشتري توليد مي كند، و بر همين اساس بايد از آب خربزه استفاده كرد. چرا كه هرچه بدن حرارت كمتري داشته باشد ، فعل و اثر خربزه همان طور كه گفته شد در آن كمتر خواهد بود ، و همچنين شير نيز ، در اين خصوص كه سخن مي گوييم ، حكمي نزديك به حكم خربزه دارد، چرا كه شير در ماهيت خود سرد و مرطوب است و در بدن هاي صفراوي سريعاً به صفرا استحاله مي يابد  ودر ساير بدن ها نيز به خلط غالب استحاله مي يابد و حكم آن همانند حكم خربزه است – منظورم اينست كه اعتبار و قياس موجود در آن، برابر چيزي است كه در بدن هاي معتدل ديده مي شود-  و اين است معني قول حكماء در باره اين كه خربزه سرد و مرطوب است و ما آن را تبيين نموده و شرح داديم.

و اگر كسي بگويد: در باره شيريني خربزه چه مي گويي ؟ آيا منسوب به سردي است يا منسوب به گرمي؟

مي گوييم: شيريني آن منسوب به گرمي است ، ولي نبايد به اين دليل بگوييم كه خربزه گرم است زيرا كه سردي و رطوبتي كه در خربزه هست ، بر گرمي ناشي از شيريني در خربزه غالب است، و براي مثال مي گوييم كه اگر شما وزن يك درهم كافور را با مقدار همساني شكر مخلوط كنيد و سپس مزه آن را بچشيد ، شيريني احساس خواهيد كرد ولي بدين خاطر نبايد گرمي را به كافور به خاطر شيريني اش نسبت دهيد، و صحيح آن است كه گفته شود، گرمي موجود در آن به ميزان شيريني موجود در آن است و همين امر نيز در باره سردي آن نيز صادق است و آن به علت غلبه قوت آن  است، و كافور نيز چنين است ، و اين همان طوري است كه ما در باره خربزه و شيريني آن ذكر كرديم، و اين موضوع واضح و آشكار است، و ادامه مي دهم جواب اين مسأله را با سخنان همانندي كه علماي پزشكي در باره آن با هم اختلاف نموده اند ، و آن اينست كه برخي  از آنان گفتند: كه ضرر خربزه را مي توان با شراب  و كندر و جوارشنات گرم دفع كرد، و برخي ديگر معتقدند كه ضرر آن را مي توان با چيزهاي سرد وترش مانند سكنجبين خالص ترش و آب آنار ترش و چيزهاي همانند آن بر طرف كرد .

و من مي گويم: كه اين دو ديدگاه را نبايد به صورت مطلق به كار برد – منظورم دفع ضرر خربزه با چيزهاي گرم ،كه در تمامي احوال نادرست است- و همچنين با چيزهاي سرد ، و بلكه بايد كه اين كار با توجه به مزاج بدن ها و احوال و اوضاع شهرها و كشورها و با توجه به سن افراد تعيين گردد، چرا كه اين اسباب – منظورم مزاج ها، آب وهوا، كشورها و سن افراد- گاهي باعث مي شود كه دفع ضرر خربزه با چيزهاي سرد و گاهي نيز با چيزهاي گرم صورت گيرد ، چرا كه در بدن گرم مزاج – مانند بدن پيرمردي كه اين سوال را مطرح كرده است- بايد ضرر خوردن خربزه را با چيزهاي سرد دفع نمود، در حالي كه براي كسي كه مزاج او سرد است بايد از چيزهاي گرم استفاده كرد، و مخصوصاً اگر صاحب آن شخصي كهنسال است و آب و هوا و فصل نيز سرد باشد ، پس به دليل، اين اسباب كه ذكر شد، بايد گرمي را بيفزود تا ضرر خربزه را بر اين بدن ها دفع كرد، و اين امر نيز بر بدن هاي مخالف با اين بدن ها صادق است، و بايد توجه داشت كه در بدن هاي با مزاج گرم نيز، برخي بدن ها گرمي آن ها كمتر و برخي بدن ها نيز گرمي آن ها بيشتر است و لذا بر اساس كمي و يا زيادي گرمي بدن ها، بايد به همان ميزان از سردي براي دفع ضرر خربزه از آن ها استفاده كرد و آن را كم و زياد كرد كرد، و اين مقدار سخن كه در باره شناخت خربزه و بر طرف كردن شك و ترديد در باره آن و كيفيت ضررهاي آن در بدن‌ها و سرزمين‌ها و سن افراد ذكر كرديم، بسنده باشد و سپاس تنها شايسته خداست.

 

[1] . فواد سزگين، تاريخ نگارش هاي عربي، جلد سوم ، ص 412، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي چاپ اول سال 1380.

[2] . دهخدا، لغتنامه دهخدا، ذيل كلمه اعمش.

 

منبع :

جُستارها و جَستارها (مجموعه مقالات در حوزۀ تاریخ، فرهنگ، نسخ خطی و اسناد)

دفتر اول

به كوشش: دكتر یوسف بیگباباپور

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.