دنیلا بلای – ترجمۀ: علیرضا شفیعینسب – مرجع: Atlantic
مثل هر فارغالتحصیلِ دانشگاهی دیگری، من هم روزگاری خود را در کتابخانه حبس میکردم تا برای امتحانات شفاهی دورۀ دکتری مطالعه کنم. این آیین تشرّف با لیستی بلندبالا برای خواندن آغاز میشود. در روز امتحان، دانشپژوه باید تسلطش را بر رشتۀ خود، چه هنر اسلامی و چه تاریخ آلمان، به اثبات برساند. دانشجو در مقابل هیأتی از اساتید مینشیند و به سؤالاتی پاسخ میدهد که آنها از فهرستی از کتابها درآوردهاند.
برای اینکه خودم را برای این امتحان آماده کنم، آنقدر برگۀ فیشبرداری خریدم که برای کل عمرم بس باشد. روی هر مستطیل ۴ در ۶، نکات اصلی هر کتاب را استخراج کردم. فیشهای من که قابلحمل، مصور و تودستی بود و به راحتی میشد مرتبشان کرد و دوباره به هم زد، باعث شد تا این امتحان را با موفقیت پشت سر بگذارم.
اما در آن دوره، که حدود ده سال پیش بود، وقتی داشتم نکات سخنرانیام را تمرین میکردم هیچگاه به ذهنم خطور نکرد که برگههای فهرستنویسی دقیقاً متعلق به همین تاریخ اروپا هستند، یعنی رشتهای که در آن تحصیل میکردم. برگۀ فهرستنویسی محصول عصر روشنگری است و یکی از چهرههای برجستۀ این عصر آن را ابداع کرده است: کارل لینۀ سوئدی، گیاهشناس، پزشک و پدر علم طبقهبندی مدرن. اما برگههای فهرستنویسی هم مانند تمام سیستمهای اطلاعاتی، پیامدهای سیاسی داشت: این برگهها راه را برای دستهبندی انسانها و تمام تعصبات و خشونتهایی هموار کرد که با چنین دستهبندیهایی همراه است.
در سال ۱۷۶۷، کارل لینه در اواخر دوران حرفهایِ خود شروع به استفاده از «تکهکاغذهای کوچکی با یک اندازۀ مشخص» کرد تا اطلاعات مربوط به گیاهان و جانوران را ثبت کند. به گفتۀ ایسابل شارمانتیه و اشتفان مولر ویله که مورخ هستند، این تکهکاغذها از نظر این دانشمند سوئدی «راهحلی ساده برای بحران اضافهبار اطلاعاتی» بود. بیش از ۱۰۰۰ نمونه از برگهها که پنج در سه اینج هستند، در انجمن لینه در لندن نگهداری میشوند. هر یک از این کارتها شامل یادداشتهایی دربارۀ گیاهان و مواد است که از کتابها و دیگر نشریات جمعآوری شدهاند. کاغذهای لینه نسبت به بستههای سنگین امروزی آسیبپذیرتر هستند و با دست بریده شدهاند، اما عملاً بهسختی میتوان آنها را از برگههای فهرستنویسی امروزی تشخیص داد.
این دانشمند سوئدی را غالباً با اختراع دیگری میشناسند: نامگذاری دوبخشی که روشی برای استفاده از کلمات دوبخشی لاتین برای تمام گونههاست. تا قبل از لینه، توصیفاتی بلند و درهمبرهم برای شناسایی گیاهان و جانوران وجود داشت. مثلاً اسم علمی گوجه این بود: سولانوم کائوله اینرمی هرباکئو فولیس پیناتیس اینکیسیس. پس از لینه، این میوۀ گرد به سولانوم لیکوپرسیکوم تبدیل شد. کتاب برجستۀ او به نام نظام طبیعت۱ زبانی جهانی در اختیار طبیعتشناسان گذاشت که دنیای طبیعت را به صورت سلسلهمراتبی تودرتو سازماندهی میکرد: گونه، سرده، تیره، راسته، رده، شاخه و فرمانرو. این سلسلهمراتب امروز نیز مرسوم است.
در اروپای قرن هجدهم، نام لینه بر سر زبانها افتاد: «به او بگویید مردی بزرگتر از او در دنیا نمیشناسم». این را ژان ژاک روسو دربارۀ اسطورۀ سوئدیاش میگوید. روسو همانند دیگر فرهیختگان عصر خود، مطالعۀ گیاهان را حرفهای اخلاقی و نوعی گریز زاهدانه به طبیعت میدانست. یوهان ولفگانگ فن گوته، ادیب آلمانی اعتراف میکند که بعد از شکسپیر و اسپینوزا، هیچکس بیش از لینه بر او تأثیر نگذاشته است. ضربالمثلی رایج شده بود که «خداوند خلق کرد و لینه نظم بخشید».
اما لینه با وجود موفقیت سریع خود، مشکلی هم داشت. مردی که به هرجومرج طبیعت نظم داد، سیستم مدیریتی مناسبی برای کارهای خودش نداشت. روشهای او برای مرتبسازی و ذخیرۀ اطلاعات دربارۀ دنیای طبیعی نمیتوانست برای حجمی از اطلاعات که لینه جمعآوری میکرد، جوابگو باشد. ظاهر لینه هم به این حس بینظمی میافزود. بازدیدکنندگان بهتزده میشدند که پادشاه گیاهشناسی مردی «کاملاً پشمالو» با «کفش و جوراب ساقبلند خاکآلود» است. خود لینه هم اصلاً توصیف خوبی از خود نمیکند: «پر از چین و چروکهای پیشانی، زگیلی بر گونۀ راست و یکی دیگر روی قسمت راست بینی. دندانها خراب و کرمخورده».
اما جدای از بحث کرمها، مشکل اصلیای که بزرگترین دانشمند سوئد را میآزرد نحوۀ مدیریت انبوه اطلاعات بود. او شروع به جمعآوری گیاهان جنگلهای زادگاه خود در جنوب سوئد کرده بود. اما با گسترش نمایۀ لینه، پژوهشها و نوشتهها و تعداد دانشجویانش نیز افزایش یافته بود. این دانشجویان که خود به دانشمندانی مشهور تبدیل میشدند، از سفرهای خود به اروپا، روسیه، خاورمیانه، غرب آفریقا و چین نمونههایی برای لینه میفرستادند. شارمانتیه و مولر ویله میگویند که اکثر گیاهشناسان آن دوره گروهی برای مدیریت امور استخدام میکردند تا مکاتباتشان را ثبت کرده و نمونهها را دستهبندی نمایند. اما لینه اینطور نبود. او «ترجیح میداد تنها کار کند». از دهۀ ۱۷۵۰، لینه در نامههایش به دوستان خود مینویسد که اطلاعات بیش از حد زیاد شده و احساس فشار کاری میکند. ظاهراً فرسودگی از کار پدیدۀ جدیدی نیست.
معضل لینه هم چیز جدیدی نبود. ان بلر، مورخ آمریکایی در کتاب دانستن بیش از حد: مدیریت اطلاعات علمی قبل از دوران مدرن۲ توضیح میدهد که از دوران رنسانس، «کشف دنیاهای جدید، احیای متون باستانی و زیادشدن کتابهای چاپی» بهمنی از اطلاعات را به وجود آورد. ظهور شبکههای مکاتبه از راه دور نیز این گردش اطلاعات را افزایش داد. تلخیص، مرتبسازی و جستجوی اطلاعات جدید به خصوص با توجه به ابزارها و تکنولوژیهای موجود آسان نبود. کتابهای چاپی نیازمند خریدار بودند. دفترچهها هم با وجودیکه اطلاعات را یکجا نگه میداشتند، یافتن جزئیات مدفون در این دفترچهها خودش داستانی بود. اتمام یک رسالۀ دانشگاهی فقط آزمون فرهیختگی یا پشتکار نبود؛ مدیریت اطلاعات (ثبت، جستجو و بازیابی آنها) هم نوعی کابوس سازماندهی به شمار میرفت.
به گفتۀ بلر، بیشتر پژوهشگران نظیر رابرت بویل، شیمیدان قرن هفدهم، ترجیح میدادند بر روی کاغذهای بزرگ کار کنند که میتوان آنها را جمعآوری، مرتبسازی و جابجا کرد. اما برخی دیگر راهکارهای جدیدی داشتند. توماس هریسون، مخترع انگلیسی قرن هفدهمی، «صندوقچۀ مطالعات»۳ را ابداع کرد. صندوقچۀ مطالعات کابینت کوچکی بود که پژوهشگران را قادر میساخت گزیدههایی از کتابها را جدا کنند و یادداشتهایشان را با نظمی مشخص طبقهبندی نمایند. خوانندگان تکهکاغذهایی را به قلابهای فلزی وصل میکردند که عنوان موضوع روی آن نوشته شده بود. گوتفرید ویلهلم لایبنیتس، همهچیزدان آلمانی و مخترع مشترک حسابان (با آیزاک نیوتن) حداقل در بعضی از پژوهشهایش از وسیلۀ سنگین هریسون استفاده میکرد.
لینه به طور آزمایشی از چند نوع سیستم طبقهبندی استفاده نمود. در سال ۱۷۵۲، وقتی میخواست کلکسیون پروانههای ملکه لودویکا اولریکا را به کمک شاگردش، دنیل سولاندر فهرستنگاری کند، برای اولین بار برگههای کاغذ کوچک و یکدست آماده کرد. شارمانتیه توضیح میدهد که «این تجربۀ فهرستنگاری احتمالاً منشاء ایدۀ استفاده از تکهکاغذ بوده است». به گفتۀ شارمانتیه، سولاندر این روش را با خود به انگلستان برد و در آنجا کلکسیون اسلون در موزۀ بریتانیا و سپس کلکسیونهای جوزف بنکس را با استفاده از تکهکاغذهای مشابهی فهرستنگاری نمود. و اینگونه بود که این روش به سیستم فهرستنگاریِ یک کلکسیون ملی تبدیل شد.
لینه احتمالاً از کارتهای بازی الهام گرفته بود. به گفتۀ بلر، تا قبل از قرن نوزدهم، سازندگان کارتهای بازی پشت آنها را خالی میگذاشتند تا «جای مناسب برای نوشتن» در اختیار استفادهکنندگان بگذارند که پژوهشگران بتوانند روی آن یادداشتبرداری نمایند. مارکوس کراژفسکی، نویسندۀ ماشینهای کاغذی: دربارۀ کارتها و کاتالوگها۴ توضیح میدهد که کارتهای بازی را خیلی وقتها به عنوان بلیطهای قرعهکشی، اعلامیههای ازدواج و فوت، دفترچه یادداشت یا کارت ویزیت استفاده میکردند». در سال ۱۷۹۱، دولت انقلابی فرانسه اولین نظامنامۀ ملی فهرستنگاری را در دنیا منتشر کرد که در آن قرار شد از کارتهای بازی برای ثبت اسناد کتابشناختی استفاده کنند. به گفتۀ شارمانتیه و مولر ویله، کارتهای بازی هم زیر تختههای کف خانۀ لینه و همسرش، سارالیسا در اوپسالا پیدا شده بود.
در سال ۱۷۸۰ دو سال پس از مرگ لینه، کتابخانۀ دیوان وین یک کاتالوگ کارتی را ارائه نمود که در نوع خود بیسابقه بود. این کاتالوگ تمام کتابهای موجود در کتابخانه را با سیستمی منظم معرفی مینمود و مبتنی بر یک ابزار ساده و منعطف بود: تکههای کاغذ. به گفتۀ کراژفسکی، همزمان با ظهور این کاتالوگ کتابخانهای، اروپاییها هم شروع به استفاده از اسکناس به عنوان رسانۀ جهانی تبادل نمودند. کراژفسکی معتقد است که این یک تصادف تاریخی نیست. اسکناس هم مانند تکهکاغذهای کتابشناختی و کتابهای مرجعشان، ماهیتی مادی، بازنمودی و قابلحمل داشت. شاید لینه هم همین جهش ذهنی را از «اسکناسهای سبکبال» به «تکهکاغذهای کوچک» (یا برعکس) تجربه کرده بود. گیاهشناس بزرگ سوئد همچنین از کسانی بود که در اقتصاد درحال ظهور کاپیتالیستی سهم داشت.
لینه هرگز پتانسیل کامل تکنولوژی کاغذی خود را محقق نکرد. شارمانیته و مولر ویله میگویند که این تکهکاغذها چون از روی ناچاری به وجود آمده بود، «بینظم بود. هیچ نشانهای وجود ندارد که او سعی کرده باشد این روش جدید را تبیین یا تبلیغ کند». این تکهکاغذها نیز مانند نظام طبقهبندیِ لینه، هم ایده و هم روش بودند و هدفشان نظمبخشی به هرجومرج دنیا بود.
اما شوق دستهبندی که از شاخصهای عصر روشنگری است، روی تاریکی نیز دارد. از گوناگونی طبیعت، وسواسی ماندگار دربارۀ تفاوتهای میان انسانها به وجود آمد. همین که انسانشناسان سیستمهای طبقهبندی لینه را روی انسانها به کار بستند، مقولۀ نژاد و ایدئولوژی نژادپرستی زاده شد.
پس طبیعی است که برگههای فهرستنویسی تاریخ پرفرازونشیبی داشته باشد. به عنوان مثال، جی ادگار هووِر، مأمور افبیآی با استفاده از مهارتهایی که در مقام فهرستنگار کتابخانۀ کنگره به دست آورده بود، «برگههای فهرستِ سرپرستی»۵ بدنام خود را جمعآوری کرد. او تا ۱۹۲۰، دویستهزار فرد و سازمان برانداز را در مدخلهایی دقیق و با ارجاعات متقابل، فهرستنگاری کرد. ایدئولوگهای نازی هم پایگاههای دادۀ مخوفتری مبتنی بر برگههای فهرستنویسی جمعآوری کردند تا پانصدهزار آلمانی یهودی را بر اساس پیشینۀ نژادی و ژنتیکی دستهبندی کنند. رژیمهای دیگر هم روشهای مشابهی را به کار گرفتهاند و از سادگی و روانی برگههای فهرستنویسی برای فهرستنگاری دشمنان حقیقی و فرضی استفاده کردهاند.
سازماندهی اطلاعات (حتی دربارۀ گیاهان) هیچگاه بیطرف و عینی نیست. هرکس که از برگههای فهرستنویسی برای برنامهریزی یک پروژه، پیرنگبندی یک داستان یا مطالعه برای یک امتحان استفاده کرده است، میداند که ناخواسته سلسلهمراتبی به وجود میآید. چهل سال پیش، میشل فوکو در پانوشتی اذعان کرد که عجیب است که مورخان تاریخچۀ ابداع برگههای فهرستنویسی را از قلم انداختهاند. این کتاب مراقبت و تنبیه بود که به بررسی رابطۀ میان دانش و قدرت میپردازد. فوکو معتقد بود که برگههای فهرستنویسی نقطۀ عطفی در رابطۀ میان قدرت و تکنولوژی است. تکهکاغذهای لینه همچون مقولههایی که در آنها فهرستنگاری میشوند، هم مربوط به تاریخ سیاسیاند و هم تاریخ علم.
منبع: ترجمان علوم انسانی