دکتر یوسف بیگ باباپور
(دکترای تاریخ علوم دورۀ اسلامی، کارشناس و پژوهشگر نسخه های خطی)
yosefbeigbabapour@gmail.com
چکیده
اندلس کشوری در دیار غرب امّا متعلّق به جهان اسلام است که در برهه اي طولاني از زمان در قلب طبّ تاريخ عربي بوده و صفحات درخشان مزيّن به عزّت و تمدّن خود را نگاشته است و از همين ديار دستاوردهاي دانش، فرهنگ و هنر اسلامي تا قلب اروپا نفوذ کرده است. و عليرغم مخالفتي که کلیسای مسیحی با هرگونه پيشرفت علمي يا فکري داشت، جرّاح مسلمان ابوالقاسم الزهراوی در اوج سخت ترین شرایط و زمان (قرون وسطی) کتاب جامعي را در علم پزشکي مي نگارد که بر پايه ي تجارب شخصي شکل گرفته بود. و دانش جرّاحي را که مسيحيّت آن را تحقير مي کرد به عنوان شاخه ي پزشکي مستقل مستند بر تشريح به مصاف تخصّص هاي ديگر بُرد. بنابراین، در تاريخ پزشکي بالاترين بيان و تعبير از علم جراحت «ابوالقاسم الزهراوي» به شمار می رود.
کلیدواژه ها: اندلس، زهراوی، پزشکی، اسلام و جهان.
مقدّمه
هرچند که اندلس در چهار چوب جغرافيايي وطن عربي نيست، ولي اين ديار در برهه اي طولاني از زمان در قلب طبّ تاريخ اسلامی – عربی بوده و زيباترين صفحات درخشان مزيّن به عزّت و تمدّن خود را نگاشته است و از همين ديار اندلس دستاوردهاي دانش و فرهنگ و هنر اسلامي تا قلب اروپا نفوذ کرد و در راه توسعه ي خود حدود سياسي يا جغرافي يا ديني را نشناخت و هيچ دانش برتر اروپايي نتوانست مانع توسعه ي آن شود، زيرا که اين دستاوردها از لحاظ فکري قوي تر و براي ماندگاري و شايستگي صلاحيت بيشتري داشتند.
به همين دليل اندلس به عنوان مهد علمي تمدّن عربي نقش پيشگام و تأثیر گذاري در شکل گيري انديشه ي اروپايي داشته است. چه، اروپا بخواهد بخواهد به اين فضل اعتراف کند يا خود را بالاتر بداند. چون که حقيقت و تاريخ مي گويند که دستاوردهاي تمدّن و سنّت هاي پيروی شده ي مدارس علمي ما در اندلس در طي قرون وسطي و دوران رنسانس و در برخي موارد ديگر حتّي اوايل قرن نوزدهم ميلادي بر مجامع علمي اروپا غالب بوده است. همچنانکه دانشمندان اندلس در مجامع اروپا استاد بوده اند. و افکار و علوم و کتابهايشان تا حد زيادي بر شيوه و سياق آموزشي در اروپا به ويژه در مراکز علمي صقليه و جنوب ايتاليا و فرانسه سيطره داشته است،
علي رغم مخالفتي که بعضي مؤسسات ديني با هرگونه پيشرفت علمي يا فکري داشتند؛ در زماني که شوراي تورس (شورايي متشکّل از افراد پاپ) در سال 1163 ميلادي فرماني صادر کرد که بر طبق آن مدارس پزشکي موظف مي شدند که علم جراحت را کنار بگذارند، جرّاح مسلمان ابوالقاسم زهراوي (936-1013م) کتاب جامعي را در علم پزشکي مي نگارد که بر پايه ي تجارب شخصي شکل گرفته بود و فصل سوم اين کتاب، سنگ بناي جرّاحي در اروپا مي شود و دانش جرّاحي که مسيحيّت آن را تحقير مي کرد به عنوان شاخه ي پزشکي مستقل مستند بر تشريح به مصاف تخصّص هاي ديگر برد. و اين کار بزرگ به دست أبوالقاسم زهراوي انجام شد.
معرفي زهراوي و نگاهي گذرا به زندگي او
او ابوالقاسم خلف بن عباسي زهراوي ملقب به قرطبي است. (نک: زرکلي، الاعلام- 2/310). زهراوي منسوب به زهراء مونث ازهر به معني تابان و درخشنده است و «الزهرا» شهر کوچکي بود در فاصله شش مايلي شمال غربي شهر قرطبة اندلس که عبدالرحمن الناصر بن محمد بن عبدالله بن محمد بن عبدالرحمن بن هشام بن عبدالملک بن مروان بن حکم هشتمين حکمران اموي اسپانيا در سال 325 هجري آن را بنا نهاد. (حموي، معجم البلدان. ج2- ص962- ابن عذاري المراکشي، التبيان المغرب في الخبار المغرب، ج2، ص344. ص345، مقري، نفح الطيب من غض الندلس الرطيب، ج1، ص344) نسب شناسان جملگي برآنند که نسبت زهراوي به انصار ميرسد. (دفاع- پزشکان برجسته در عصر تمدن اسلامي. ص109) زهراوي معاصر خليفه، عبدالرحمان سوم ملقب به الناصر (فرزند محمد بن عبدالله است) و پزشک دربار او بود. (تاج بخش- تاريخ دامپزشکي و پزشکي ايران- ج دوم- ص293). در زمان عبدالرحمان سوم خليفه اموي اندلس و مدتها پس از آن در قرطبه طبابت کرد. وي طبيب منصور سردار بزرگ اموي نيز بود. (همان ص293)
نخستين کسي از أبوالقاسم زهراوي نام برده و زندگينامه او را نگاشته است، علي بن أحمد بن حزم أندلسي (متولّد 454 هـ ق) است در کتاب (در فضل أندلس و ذکر بزرگان آن)، سپس محمد بن فتوح حميدي (488 هـ ق)، و شخص سوم ابن عميره ضبّي (559 ه ق) است که او نيز همان گفته حميدي را نقل کرده است ـ ولي کسي که در مشرق زندگينامه او را دوباره با إختصار نگاشته است ـ دوباره (عيون الأنباء في طبقات الأطباء) است .أمِّا پژوهشهاي گسترده امروزي درباره ابوالقاسم زهرواي به عنوانمؤسّس دانش جراحت نتيجه پژوهش عميق و جدّي بر روي کتاب زهراوي(التصريف لمن عجز عن التأليف) بوده است که اين پژوهش از جانب دانشمندان غرب اروپا و مشرق بلاد عرب، و بعد از دستيابي نسخه هاي خّطي زيباي اين کتاب صورت پذيرفته است. در صفحات آينده اين أمر بيشتر روشن مي شود.
اغلب راويان اتفاق نظر دارند که زهراوي به سال (325 هـ- 936 م)به دنيا آمده است، ولي آنان در سال (404 هـ..ق -1013) و فات يافته است ،برخي ديگر سال (400 هـ.ق -1009م) را براي وفات زهراوي ذکر کرده اند که ارجح اين اقوال همان گفته دسته آخر است که (400 هـ.ق) مي باشد.
زهراوی در شهر قرطبه نشو و نما ميکند ،وسالهاي نو جواني وجواني اش را در آن ديار مي گذراند. و همچنانکه عادت دانش آموزان وطلاب جهان عربي واسلامي بوده است، در مجالس شيوخ قرطبه علوم دين و دنيا را مي آموزد و نشانه اثبات اين أمر آن است که در مقاله دوم کتاب «التصريف» آمده است که در باب أقوالي است که سبک و سياق ترتيب و تعليم را در آن زمان ترسيم مي کند زهراوي در اين فصل از کتابش مي گويد که: (نوجوان به معلّم دينِ فاضلِ نرم خوي شيرين سخني مهربان وصميمي سپرده مي شد تا نخستاً کتاب خداوند عزّ و جلّ و سنّت رسول اش (صلي الله عليه وسلم)را بدو آموزد. سپس نحو و لغت عرب را. پس از کسب مهارت در علوم لازمه براي استحکام بخشيدن به دنيا و عقيده، اگر آن شاگرد از آنهايي بود که به علم ديگران اکتفا مي کرد، در دينش تقليد را پيشه مي کرد. و گرنه با علم خويش طلب برهان و استدالال مي کرد و بتواند دينش را بر اساس حقيقتش تصور کند. اگرهم در علوم دين و منهاج آن احکام و إتقان پيدا مي کرد، او را پيش معلمي مي برند که بدو رياضيات و سپس علم نجوم و بعد علم موسيقي را بياموزد. اين چهار علم از علوم رياضيات بودند پس اگر در آن استادي مي يافت و آنها را مي گذرانيد علم فلسفه و منطق را تعليم نمي ديد. پس از کسب مهارت در فلسفه و منطق هم، ساير علوم مانند طب و غيره مي آموخت در اينجا مشاهده مي کنيم که اين برنامه ي تعليمي چگونه با بالا رفتن سن کودک ياد گيرنده ارتقا مي يافت، و اين شيوه وسياق چگونه با تحول و إتقاي فکري در انسان پله پله تکامل مي يافت. در پله نخست علوم أساسي دين، سپس لغت بود و سپس علوم رياضيات، چونکه علوم رياضي با زندگي روزمرة إنسان داراي ارتباط است، اين منهج از ناحية هنري و از جنبة زيبايي نيز غاقل نبود . پس دانش موسيقي يا لحن ها را فرا مي داد چون که موسيقي از مستلزمات تربيت در زندگي بشر است. سپس در پلة آخر اين نردبان و در آخرين درجة مدارج علمي اش منطق و فلسفه را جاي مي داد. سپس اگر آن طالب از علم سيراب مي شد و نواحي مختلف إقليم معرفت را زير پا مي نهاد بر او واجب مي شد که گام أخيرش که نبوغش در آن بروز مي کرد را بردارد،مهارتش را اعلام مي داشت و در علمي که روح و عقل و ميلش شيفته آن بود ،تخصص پيدا مي کرد.زهراوي مي گويد: «اگر معلم ديد که روح دانش آموز او به علمي از علوم راغب است و طبيعت او با آن ألفت و أنس گرفته است ،براي او شايسته تر آن است که بصيرت شاگردش را در آن علم بيشتر کند و او را در جهت فراگيري آن ياري نمايد تا شاگرد در اين علم مطلوب مهارتو استاد ي پيدا کند ولي اگر معلم پي برد که شاگردش از علمي گريزان است و طبيعت ش از آن نفرت دارد، نبايد او را به اجبار به تمرين آن علم وا دارد. چونکه اگر علاقه به چيزي در سرشت و طبع آدمي نباشد، تحصيل آن براي فرد دشوار و شايد ناممکن باشد. به درستي که نظريات زهراوي در مقاله دوم کتاب التصريف کاملاً با دستورات تعليم و تربيت يا آموزش و پرورش نوين منطبق است که مي گويد: نخست شناخت رغبت و علاقه شاگردان سپس جهت دهي به آنان بر طبق علايق و سلايق شان راه درست و شيوه مناسب و پرفايده براي هر شاگردي است تا درعلم خويش مهارت پيدا کند و به بالاترين درجه نبوغ و استادي در رشته تخصصي خود برسد.
شکي نيست که خود زهراوي مراحل تعليم و تربيت مذکور را پشت سرنهاد است و اين طبيعي است زيرا که او اين مراحل را وضع کرده و آن را به رشته تصنيف درآورده است و به مرحله انتخاب علمي رسيده است که آن علم را دوست داشته و پيگيري تحصيل وأخذ تخصص در آن را وجه همّت قرار است او وقت خويش را صرف تحصيل و پژوهش طب در مجالس طبيبان أندلس يا تفحص در کتابها و تأليفات موقوفة کتابخانه هاي قرطبه يا ديگر شهرهاي أندلس کرده است چه اينکه اين منابع در مشرق کشورهاي و عربي در دسترس او بوده است، يا اينکه در مغرب دياراسلامي مثل خود أندلس، مثل کتاب(زاد المسافر و قوت الحاضر) ابن جزّار قيرواني (سال 350هـ) اين که طبيب عمر بن حفص بن بريق آن را با خود به أندلس برده بود، و يا بعضي از کتابهاي ابوبکر رازي که به گفته خود زهراوي کتابهاي مرجعي بوده اند که نمي شود از آن مستغني بود. با اين تلاش و تکاپو و اجتهاد و ممارست علمي، زهراوي به يکي از ماهرترين طبيبان و نابغه ترين پزشکان در حرفة طبابت و فنون آن در عصر خود تبديل مي شود. به گونه اي که طبيب پادشاه دوم المستنصر نهمين خليفة بني اميه در ديار أندلس مي شود، خليفه اي که در بين سالهاي دهه 350 هجري 961 ميلادي حکومت را در دست داشته و دورة حکومتش يکي از شکوفاترين دوره هاي تمدّن آن ديار بوده است، در دوران او نخستين دانشگاه مملکت اسلامي و سراسر جهان که همان دانشگاه قرطبه مي باشد، تأسيس شد دانشگاهي که علوم رياضيات و نجوم وطب و شيمي و موسيقي و غيره در آن به شکوفائي رسيد و کتابخانه هاي آن با کتابهايي در حدود 400 هزار جلد ونسخه خطي آراسته بود جويندگان علم را از دور و نزديک جهان به سرچشمه زلال و گواراي خود مي خواند. در ژرفاي جوشش اقيانوس علمي تمدّن اين دوره است که زهراوي به عنوان طبيبي بروز مي کند که طبابتش را با دستان خود شروع مي کند و خشت را روي خشت ديگر مي گذارد تا بتواند بناي علم جراحت را معماري کند و أساس علمي را پايه ريزي کند که رازي با نظريه نه با ممارست و علمي از آن سخن گفته، و چرا غي شده روشني بخش راه أطبائي چون ابن سينا (428 هـ ق) و محمّدبن مروان بن زهير اندلسی(432 هـ ق).
با اين اختلاف که اين پزشکان هيچ گاه عمل جراحي را با دست انجام نداده اند و در پي ممارست آن نيز با دست نبوده اند در حاليکه زهرواي پايه ها و صلاحيات علمي لازم براي آناني که به تمرين و إجراي حرفة خطير جراحي روي مي آورند، در دايره المعارف پزشکي خود يعني کتاب (التصريف) وضع و تشريح نموده است او در اين باره در خطاب به شاگردانش مي گويد: «اي فرزندانم آنگاه که اين کتاب که جزء علم طبابت را به اتمام رساندم و وضوح و بلاغت را در آن به کار بستم، بر آن نظر شدم که کتاب را با اين مقاله که اختصاص دارد به جراحي با دست، به اکمال برسانم، زيرا که عمل با دست يا جرّاحی در کشور ما و در زمان ما وجود ندارد حتي منسوخ شده و نزديک است که علم آن مندرس شود و أثري از آن باقي نماند. دليل أمر هم آن است که در دوره زماني ما کسي به نيکي و درستي از عهده آن برنمي آيد. چونکه حرفة طبابت تاريخي طولاني دارد، شايسته است براي استاد اين حرفه که قبل از شروع به عمل، علم تشريح که جالينوس آن را بنيان نهاد، تمرين کند، تا اينکه بر منافع و عملکردهاي أعضاي بدن و شکل و هيأت آن، و مزاجها، و جايگاههاي اتصال و انفصال آن، و شناخت استخوانها و أعصاب و عضلات و تعداد و مخرج هاي آن و عروق و أعضاي تپنده و نبض دار و أعضاي بي نبض و ايستا و مخرجهاي آن واقف باشد. به همين جهت است که بقراط گفته است که أطباء در أسامي فراوان اند ولي آناني که کاري و عملگرا هستند أندک اند. به ويژه عمل با دست. و گوشه اي از آن را در مقدّمه اين کتاب نگاشته ايم. زيرا آنکه به تشريحي که نام برديم واقف نباشد خطايی مرتکب مي شود که مردم با آن خطا جانشان را از دست مي دهند.(حمیدان، 1993م.، ص15)
اگر چه ابوالقاسم زهراوي ستارة درخشان پزشکي جهان است ولي از زندگي او اطلاع دقيقی در دست نيست. (ابن ابي اصبيه. عيون الانباء. ص501) وی بزرگترين جراح دوران اسلامي و بزرگترين شخصيت جراجي جهان در دوران هزار سالة قرون وسطي است. (تاج بخش، تاريخ بيمارستانهاي ايران ص258) صاحب ريحانه الادب او را از فضلاي اطبا که در ادوية مفرده و مرکبه خبرتي بسزا داشته معروض ميکند. (مدرس تبریزی، ريحانه الادب، ج1، ص138)
وي کتاب عظيم التصريف لمن عجز عن التاليف– دستور العملي به کسي که نتواند از يک مجموعة کامل طبي استفاده کند- را در 30جلد تاليف کرد که دائره المعارف بزرگ پزشکي است. (تاج بخش. تاريخ بيمارستان ايران، ص258)
بسیاری از مستشرقین اروپایی معتقدند که ابوالقاسم زهراوي يکي از سه رکن پزشکي است اين سه رکن از بقراط، جالينوس و. زهراوي تشکيل ميشود. (نک: دفاع، پزشکان برجسته در عصر تهران اسلامي، ص111)
تاريخ تولد و وفات وي به درستي مشخص نيست. ابن ابي اصبعه در عيون الانباء از او به اختصار نام برده، ولي تاريخ تولد و وفات او را ذکر نمي کند. (ص501) لئون افريقي وفات او را در سال 404 مي داند.(نک: محقق، مقدمه التصریف، ص27؛ بروکلمان، تاریخ الادب العربی، ج4، ص300)
اسلوب علمي زهراوي
زهراوي منهج علمي معيّني را براي ممارست عمل جرّاحي بنيانگذاري کرد که در نظر وي هيچ طبيبي نمي تواند آن منهج را به طور کامل اجرا کند و راه را به درستي پيش رود، مگر اينکه امور زير را که در چند جنبة مشخص دسته بندي شده اند، به خوبي عملي سازد.
- در علم تشريح ممارست داشته باشد و با پژوهش و کاوشگري در ظرافت ها و دقائق جسم انسان ژرف انديشي کند و هر عضو را بشناسد و عملکرد هر استخوان يا هر عصب را بداند و به طور کامل موقعيّت اعضاي بدن شکل و ارتباط و اهميّت آن را متّصور شود.
- طبيب يا آموزنده ی طبّ يا جرّاح، بايد از تجارب ديگران وآموزه هاي خبرگان پیش از خود، اطّلاع داشته وآن تجارب سودمند را به کار گيرد. به همين جهت است که زهراوي بر ضرورت اطّلاع از تشريح «جالينوس» و تجارب طبيبان پيشين ديگر تأکيد دارد.
- تجربه و مشاهده حسّي و کار عملي در نهايت بايد راهبرِ طبيب باشد، همان اموري که در کنار جنبه ی نظري طبابت، مهارت و دقّت در انجام عمل کافي و شافي براي شناخت علّت ها و امراض را به طبيب مي بخشد. به نظر زهراوی، تجربه و مشاهده حسّي، نخستين اصل از اصول منهج و اسلوب پژوهش در همه ی ميادين علم است ـ و آن يک شاخصه اي است که زهراوي بدان متمايز گشته است ـ و اين اصل، ويژگي هردانشمندي در ميادين گوناگون علوم است.
- به باور زهراوی، در عمل جرّاحي، قياس بايد باعث انديشه و استنباط مُبدعانه شود و در اين راستا مي گويد: «و من درباره ی چگونگي بيرون آوردن بعضي تيرها به تو آگاهي مي دهم تا آن را قياس قرار دهي براي آنچه که آن ذکر نکرده ام، چون که اجزاي اين پيشه (جرّاحي) وتفصيل آن با توصيف قابل فهم يا فهماندن نيست و در هيچ کتابي نيز نيامده است و شخص ماهر حاذق از بياني اندک براي فراوان نيز قياس مي گيرد(از أندک مي توانيد نتيجه بگيرد و امور فراواني را استنباط کند.) و به وسيله ی آنچه که حاضر است رهنمون شود به سوي آنچه که نهان و غايب است و عملکرد جديد و ابزار جديدي را در هنگام بروز مشکلات بي سابقه ابداع کند.
باری، ابوالقاسم زهراوي شهرت خويش را به عنوان يک جرّاح ماهر نيز از عمليات جرّاحي که به دست خود انجام داده، کسب کرده و با همين کار از ديگراني که پيش از او آمده اند نيز از همه معاصران و نيز از جرّاحان عرب و غير عرب که درطي قرون متمادي بعد از او هم مي آيند، گوي فضل و برتري را ربوده و خلاصه او تا ابتداي قرن نوزدهم ميلادي جرّاح بلامنازع است پس با لياقت و شايستگي تمام که داشته مستحق احراز لقب «امير جرّاحي و مؤسّس آن» در دنياي پزشکي مي باشد، به غير از ادوات و ابزارآلات فلزي که با ابداع خويش ساخته و آن را در اين عمل جرّاحي به کار بسته است، همه ی اين امور افتخار مقام نخست را در بين جرّاحان مشرق بلاد عرب و مغرب اروپا بدو مي بخشد.
دستاوردها و ابداعات زهراوی در طبّ جرّاحی
از ابداعات زهراوي که فراوان است و در کتاب «التصريف لمن عجز التاليف» ذکر شده است، به ذکر چند نمونه بسنده می گردد: (نک: حمیدان، 1993م.، ص25-26)
الف ـ در زمينة جرّاحي زنان
- معالجه جنين و بيرون آوردن او در حالت خروج دست يا شانه يا قرار گرفتن پاها در دهانه رحم به جاي سَر (وضعيت پاها).
- معالجه و تجويز عمل بيرون کشيدن جنين در حالت وجهي يعني حالت جلوتر بودن صورت جنين در دهانه رحم.
- معالجه و تجويز به دنيا آوردن جنين به شيوه ي (حوضي) که امروزه به «والشر» نسبت داده مي شود.
- نخستين کسي که ابزاري ساخت و آن را براي گشاد کردن دهانه ي رحم به کار گرفت و نيز آيينه اي ويژه براي معاينه ي رحم ساخت زهراوي بوده است.
ب ـ در زمينة جرّاحي استخوان
زهراوي در زمينه ي جرّاحي استخوان بر ديگران تقدم دارد.
- در معالجه ي انتشار عامل سل در ستون فقرات یا آنچه که امروزه بوتي خوانده مي شود (به دليل نسبت به بوتي برسيوال) بر خلاف اين ادعا که هونکه گفته است. زهراوي اين بيماري را در حدود 700 سال پيش کشف و مداوا کرده است.
- در ايجاد شکاف در باند گچ پيچي در شکستگي هاي بازو. او در بين پزشکان نخستين شخصي بود که به اين عمل مبادرت ورزيده است. .(همان، ص26-27)
ج ـ در زمينه ی جرّاحي دهان و صورت و دندان و او در موارد زير پيشگام و نخست بوده است:
- در معالجه ي ناهنجاريهاي دهان و فک و دندانها که با ضربه سنگين از جا کنده شده باشد.
- در بکار بردنِ استخوانِ گاوهاي نر براي ساخت دندان مصنوعي. (همان، ص26-27)
د ـ در معالجه مجاري ادراري و ساختن سُند
- زهراوي نخستين کسي بوده است که عمل داخل کردن ميل در مجراي بُول را شرح داده و او نخستين شخصي بوده که اين ايده را ارائه کرده و براي انجام آن کار «ميل» ساخته است.
- جاري کردن مايع درون مثانة بولي، براي داخل کردن بعضي مايعات به آن، ابزارهايي که ابتکار کرده بود. (همان، 27-28)
هـ ـ در زمينة جرّاحي عمومي
- زهراوي نخستين شخصي است که عمل تراکيوتومي (شکافتن نايژه هاي هوائي) را انجام داده است، کاري که پزشکان زيادي از جمله «ابوعلي سينا» و «رازي» از انجام آن عاجز ماندند، او اين کار را با موفقيّت انجام داد.
- او نخستين کسي بوده که نخ را براي بخيه هاي جرّاحي ساخته و آن نخ ها را در جرّاحي ها به ويژه در جرّاحي ناحيه شکم به کار برده و آن را از امعاء گربه مي ساخت.
- او نخستين شخصي بوده است که بخيه ي زخيم يا تدريز هشت لا در جرّاحيهاي شکم را ابداع کرده است.
- او نخستين کسي است که بخيه ی داخلي را تمرين و به کار گرفته تا اثر بخيه ها غير محسوس باشد.او اين کار را (التيام جروح درزير پوست ) ناميده است.
- او نخستين شخصي است که کار دوخت بخيه ها با دو سوزن و يک نخ که در بين آن دو جاي مي گيرد را انجام داده است.
- او نخستين کسي است که در هر عمل جرّاحي که در نيم تنه ی پايين مريض انجام داده، قبل از هر کاري پاهاي او را بالاتر از بدن نگه داشته است و در اين کار از جرّاح آلماني فريدريک ترداينبورگ در حدود (800 سال) جلوتر است.
- او نخستين شخصي است که اقدام به انجام عمل جرّاحي بر روي غدة تيروئيد کرده است. (همان، ص28-29)
و ـ چند نمونه از ادوات(ابزارها) که زهراوي آن را ابداع و در جرّاحي به کار برده است:
ـ ابزارهاي به کار برده شده در جرّاحي دهان و فک و دندان و بيني و گوش و حنجره و حلق
- جُفت يا پينس: واژه فارسي که معناي آن زوج بوده و ابزاري است که براي بيرون کشيدن استخوان شکسته در دهان يا فک به کار مي رود.
- دو شاخه: براي کندن دندان و بيرون کشيدن تکه هاي باقي مانده.
- قلاب بزرگ: ابزاري مثلثي شکل که نوک آن خميده است که براي بيرون کشيدن تکه هاي باقي مانده دندان در لثه و نيز براي بيرون کشيدن آن استفاده مي شود.
ـ ابزارهای ويژه جرّاحي حلق
- سُنبة زبان: ابزاري است که از مس يا نقره ساخته مي شود پهن و نازک است، درون اين ابزار از يک طرف تو خالي است. به وسيله آن زبان فشرده مي شود تا اسباب و علل صعوبت در تکلم آشکار شود و توّرم هاي موجود در داخل زبان که در نطق ايجاد مشکل مي کنند، ديده شوند.
- انارک (جهاز بخارساز): از نقره يا مس ساخته مي شد يک طرف آن دريچه اي تو گود است به شکل لوله و طرف دوم به شکل انار و تو خالي است، مقداري بخور در آن ريخته مي شود سپس به آرامي در دهان فرو برده مي شود بخار مواد بخور داخل جهان از لوله آن متصاعد مي شود و بخارش بر روي زبان کوچک قرار مي گيرد تا با بخار کمپرس شود اين کار به خاطر از بين بردن احتقان يا تراکم خون در رگها يا رفع تورم آن است.
- کلاب( قيچي خميده): ابزاري است که سري خميده شبيه منقار پرندگان دارد، به سان سوهان زبر است به آرامي در حلق فرو برده مي شود تا با نوک تيز و زبر خويش زائده گوشتي رویيده در داخل گلو را گرفته و آن را قطع کند.
- چاقو: نوکي خميده دارد که يک طرف آن برنده و تيز است و طرف ديگر آن غير برنده است به کار برده مي شود و براي بريدن و قطع لوزه در حالتي که قطع لوزه با ابزار ديگري ميسر نباشد.
- ابزار قطع و برش لوزه: ابزاري است که از آهن يا فولاد ساخته مي شود مانند قيچي است دو نوک آن خميده و بسيار تيز است هر طرف از نوک اين قيچي کماني و به طرف داخل خميده است.
ـ ابزار جرّاحی گوش و بيني
- لوله: از يک سر گشاد و از سر ديگر تنگ است. به آرامي و آهستگي در گوش فرو برده مي شود براي مکش کِرم و گرفتن آن به منظور بيرون کشيدن نهايي کِرم از گوش.
- سُرنگ: مانند ابزار قبلي از نقره يا مس ساخته مي شود در نوک آن سوراخ کوچکي وجود دارد گاهي پيستون در آن فرو برده مي شود اين پيستون به داخل لوله ي ساخته شده از مس فشار داده مي شود، مقداري از روغن داغ شده يا مايع ديگر مشابه به آن که در دل لوله سرنگ جاي مي گيرد با فشردن آرام لوله ي سرنگ به داخل گوش ريخته مي شود.
- نشتر: يک طرف اين ابزار از آهني مثلثي شکل وتيز ساخته مي شود دسته ي آن نيز چوبي مخروطي شکل است براي علاج بواسير بيني از آن استفاده مي شود.در ابتدا به وسيله ي نوک باريک استخوان معلوم مي شود سپس به وسيله ي دواي بي حس کننده که روي آن ريخته مي شود استخوان بي حس شده و نشتر با دست بر روي آن با فشار چرخانده مي شود تا سوراخ شود.
ـ ابزارهاي جرّاحي چشم
- قيچي(مِقُذ): نوعي از انواع کاردهايي است که داراي دو لبه ي تيز و برنده است.
- کارد باريک صاف: اين ابزار زماني به کار برده مي شود که ناخنک شکننده و توخالي باشد و امکان داخل کردن سوزن يا جا انداختن قلاب وجود نداشته باشد.
- کارد نوک پهن: اين ابزار براي بريدن ناخنک و ديگر گوشت هاي زايد و بر آمده ي کاسه ي چشم به کار مي رود.
- کاوياء هلالي شکل(داغه): از اين ابزار براي گذاشتن داغ بر پلک هاي آويزان يا براي نهادن داغ بر بالاي دو ابرو استفاده مي شده است.
ـ ابزارهای استفاه شده براي زايمان زنان
- قلاب: که تاحدي ضخيم و قوي است براي گرفتن جنين به کار مي رود.
- قلاب دو سر: اين ابزار نيز براي گرفتن جنين از آن استفاده مي شود.
- ابزاري براي جلو کشيدن جنين از رحم به سوي بيرون مهبل: اين ابزار عبارتست از قلابي که يک طرف آن از جنين گير مي کند و او را به سوي جلو مي راند.
- مِشدَاخ:ابزاري قيچي شکل با نوکي انبري و خميده براي گرفتن سر جنين از آن مي شود براي تسهيل در کار خارج ساختن جنين از دهانه رحم، نوک اين ابزار قيچي شکل دندانه دار است.
ـ ابزارهاي مخصوص جرّاحي استخوان يا استخوان بندي (ارتوپدي):
- اهرم(ديلم): اهرم ميله اي کوچک است که از آهني به طول هفت يا هشت انگشت ساخته مي شود ولي عرض آن بنا به جراحت هاي مختلف مي تواند متغيّر باشد، ميله اهرم گرد بوده يک سر آن باريک تر و خميده است و سر ديگر کلفت،کاربرد اين ابزار براي جا انداختن استخوانهاي در رفته و بيرون آمده از پوست مي باشد.
- جَبيره(تخته ی شکسته بندي):ابزاري است که به عضوي که استخوان آن شکسته شده، بسته و محکم مي شود (تا عضو ثابت و بي حرکت بماند).
- مِبرَد (استخوان تراش): اين ابزار از جنس آهن بوده و ميله اي به عنوان دسته دارد و با سري ستاره اي شکل دارد که عاج دارد و کار سوهان را انجام مي دهد، با اين ابزار سر مفصل يا استخوان شکسته يا معيوب سايده مي شود.
- ارّه هاي بريدن و قطع استخوان: نوع اين ارّه ها متناسب با وضعيت استخوان و ضخامت يا باريکي، کوچکي و بزرگي، صلابت و پوکي آن متفاوت مي باشد.
ز ـ آثار و تأليفات زهراوي
کتاب «التَّصريفُ لِمَن عَجَرَ عَن التأليف» در مقاله هاي سي گانه که مقالۀ سی ام آن مربوط به جراحی های مختلف و ابزارهای آن است.
رسالة مختصر ديگري نيز از زهراوي در دست است که اعمار العقار، يا اعمار الادويه المفرده و يا اعمار الادواء نام دارد که دربارة داروهاي مفرده است. نسخي چند در ايران موجود است که از آن جمله است: مجلس، ش 8/352 (ج22، ص121) و ش 6/6201 (ج19، ص187) و ش 1553 (ج4، ص257) و (سنا)، ش 72/360 (ج1، ص184)، سپهسالار، ش2911 (ج3، ص169).
نتیجه گیری:
دانش پزشکی که در جهان امروزی به یکی از دانشهای بلندپایه ی بشری تبدیل شده و با پیشرفت های حیرتآوری ضامن حیات و بقای نسل بشر گشته است، اینهمه موفقیّت و توسعه ی چشمگیر را مدیون دانشمندان و نوابغی از جهان اسلام است و اروپاییان ـ علی رغم ادعایشان که خود را سکّاندار و قافله سالار اکثر علوم بشمار می آورند ـ ریزه خوارِ خوانِ دانش نوابغ بی بدیلی همچون ابوالقاسم الزهراوی هستند که از بطن عالَم اسلام زاده و در دامن پُربرکت تمدّن اسلامی بالیده است. و اگر در سایر دانشهای بشری نیز غور و تفحّص گردد، معلوم خواهد گشت که نظایر زهراوی در عالَم اسلام بیشمار بوده اند که متأسفانه گرد و غبار غفلتِ تاریخ اسلامی و تعصّبات ملل غیر اسلامی نام و آثار و جایگاه رفیع این اندیشمندان و نوابغ را نهان داشته است. بنابراین، اکنون بر ملل اسلامی است که این دُرّهای ثمین را که در دلِ گِل و لای تاریخ مدفون گشته اند، با آگاهی و همّت وافر بدر آورند و بر تارک جهان جای دهند تا جهان به انوار وجود این اثرآفرینان جاویدان، منوّر گردد.
صفحه ای از مقالت سی ام کتاب التصریف زهراوی
نسخۀ کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی، (سنا)، ش397
منابع و مراجع
(منابع مستقیم و غیرمستقیم در این مقاله برای مطالعۀ بیشتر)
محقق. مهدي. تاريخ و اخلاق پزشکي در اسلام و ايران. انتشارات سروش. تهران 1374.
دفاع. علي عبدالله. پزشکان برجسته در عصر تمدن اسلامي. پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي. تهران 1382.
زهراوي. ابوالقاسم. التصريف لمن عجز عن التاليف. ترجمه احمد آرام. مهدي محقق. انتشارات موسسه مطالعات اسلامي دانشگاه تهران. تهران 1374.
تاج بخش. حسن. تاريخ بيمارستانهاي ايران. پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي. تهران 1379.
شريعت تربقان. شمس. تاثير پزشکي يراني اسلامي بر پزشکي غربي. انتشارات دانشگاه علم پزشکي تهران. تهران 1388
محدثي. احمد. تاريخ طب در دورة آل بويه. احرار تبريز- 1377
الگور. سيريل. تاريخ پزشکي ايران و سرزمينهاي خلافت شرقي. ترجمه با هر فرقاني. اميرکبير. تهران 1271
هونکه. زيگريد. فرهنگ اسلام در اروپا. دفتر نشر فرهنگ اسلامي. ترجمه مرتضي رهباني. 1362
تاج بخش. حسن دامپزشکي و پزشکي ايران. انتشارات دانشگاه تهران. تهران 1375.
براوت. ادوارد. تاريخ طب اسلامي. ترجمه مسعود رجب نيا. انتشارات علمي و فرهنگي. پائيز 1383
حموی، ياقوت. معجم البلدان. (لايپزيک ، 1866)
الجامع لمفردت الادويه و الاغذيه، ضياء الدين بن عبدالله بن احمد الاندلسي الماقي المعروف به ابن البيطار. 4ج- مکتبه المثني به بغداد. 1291ه.ق
مدرس تبريزي- ميرزا محمدعلي- ريحانه الادب في تراجم المعروفين بالکنيه و اللقب. ده جلد. تهران. بي تاريخ.
عيون الانباء في طبقات الاطباء ابن ابي اصيبعه. ترجمه سيد جعفر غضبان و محمود نجم آبادي- دانشگاه تهران. 1249
مرحبا، محمد عبدالرحمن، الموجز في تاريخ العلوم عند العرب. قاهره، 1998.
قاضي. محمد. المساهمه الاسلاميه في الطّب.، مجله الضياء، ش14، 1992.
رفاعي- انور، تاريخ العلوم في الاسلام.، دارالشرق، 1989.
دوميلي- العلم عندالعرب، بیروت، 1883.
شطي. احمد شوکت. تاريخ الطب و آدابه و اعلامه. بیروت، 1991.
ابن ابي اصيبعه، عيون الانباء في طبقات الاطبا. بیروت، 1994
سزگين، فواد، تاريخ نگارشهاي عرب، ج 3، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، چاپ اول، 1380، تهران.
اولمان، مانفرد، طب اسلامي، ترجمه دكتر فريدون بدرهاي، انتشارات نوري، 1383، تهران، چاپ اول.
بخاري اخويني، ربيع بن احمد، مشهد، چاپ اول، 1344.
الرازي و محنة الطبيب، مجلة المشرق، سال 54.
امين اسعد خيرالله، الطب العربيف بيروت، 1946.
بدوي، عبدالرحمن، 1981. مقالة ابحاث المستشرقين في تاريخ العلوم عند العرب، بيروت .
عيسي بك، احمد، 1931. الات الطب و الجراحة و الكحالة عند العرب، قاهره.
حمیدان، زهیر، 1993م. ابوالقاسم الزهراوی مؤسس علم الجراحی، دمشق، دار مجله الثقافه.