مهدویت از منظر اسماعیلیان و قرمطیان

مهدویت از منظر اسماعیلیان و قرمطیان

نویسنده: علیرضا روحی میرآبادی

فرقه اسماعیلیه در نیمه دوم قرن دوم هجری، براساس اعتقاد به امامت اسماعیل، فرزند امام جعفر صادق(ع)، شكل گرفت. اسماعیلیان در خصوص مهدویت عقاید خاصی مطرح كردند؛ اسماعیل، نخستین كسی بود كه آنان به عنوان مهدی موعود و امام هفتم معرفی كردند؛ هر چند اكثریت اسماعیلیان به مهدویت محمد بن اسماعیل معتقد شدند و او را امام هفتم و پایان دهنده دور ششم دانستند. به طرفداران این اعتقاد «قرمطی» اطلاق شد. قرمطیان در ابتدا و برای مدت كوتاهی به مهدویت احمد بن محمد بن حنفیه گرویدند و سپس به مهدویت محمد بن اسماعیل بازگشتند.

عبیدالله مهدی، نخستین خلیفه فاطمی، با اجرای اصلاحاتی، مهدویت خویش را مطرح كرد. در دوره المعز، خلیفه چهارم فاطمی، بازگشت محدود به مهدویت محمد بن اسماعیل با تغییراتی مطرح شد. در زمان الحاكم، دروزیان معتقد به الوهیت الحاكم شدند و با ناپدید شدن وی در 411ه، غیبت و رجعت وی را باور كردند. در مقاله حاضر روند اعتقاد به مهدویت در فرقه اسماعیلیه و شعب آن‌ بررسی می‌شود.

فرقه اسماعیلیه در نیمه دوم قرن دوم هجری، براساس اعتقاد به امامت اسماعیل، فرزند امام جعفر صادق(ع)، شكل گرفت. اسماعیلیان در خصوص مهدویت عقاید خاصی مطرح كردند؛ اسماعیل، نخستین كسی بود كه آنان به عنوان مهدی موعود و امام هفتم معرفی كردند.

فرقه اسماعیلیه در نیمه دوم قرن دوم هجری، براساس اعتقاد به امامت اسماعیل، فرزند امام جعفر صادق(ع)، شكل گرفت. اسماعیلیان در خصوص مهدویت عقاید خاصی مطرح كردند؛ اسماعیل، نخستین كسی بود كه آنان به عنوان مهدی موعود و امام هفتم معرفی كردند؛ هر چند اكثریت اسماعیلیان به مهدویت محمد بن اسماعیل معتقد شدند و او را امام هفتم و پایان دهنده دور ششم دانستند. به طرفداران این اعتقاد «قرمطی» اطلاق شد. قرمطیان در ابتدا و برای مدت كوتاهی به مهدویت احمد بن محمد بن حنفیه گرویدند و سپس به مهدویت محمد بن اسماعیل بازگشتند.

عبیدالله مهدی، نخستین خلیفه فاطمی، با اجرای اصلاحاتی، مهدویت خویش را مطرح كرد. در دوره المعز، خلیفه چهارم فاطمی، بازگشت محدود به مهدویت محمد بن اسماعیل با تغییراتی مطرح شد. در زمان الحاكم، دروزیان معتقد به الوهیت الحاكم شدند و با ناپدید شدن وی در 411ه، غیبت و رجعت وی را باور كردند. در مقاله حاضر روند اعتقاد به مهدویت در فرقه اسماعیلیه و شعب آن‌ بررسی می‌شود.

واژه‌های كلیدی: اسماعیلیان، مهدویت، اسماعیل بن جعفر، محمد بن اسماعیل، قرمطیان، فاطمیان، عبیدالله مهدی.

مقدمه

مهدویت از جمله موضوعاتی است كه از همان سده نخست هجری مورد توجه مسلمانان به ویژه شیعیان قرار داشته است. فرقه‌های اسلامی درباره مهدی موعود به اختلاف سخن رانده‌اند. محمد بن حنفیه نخستین فردی بود كه كیسانیه او را مهدی موعود خواندند..[1] ابوهاشم عبدالله بن محمد بن حنفیه،[2] عبدالله بن معاویه،[3] امام محمد باقر(ع)،[4] محمد نفس زكیه[5] و امام جعفر صادق(ع)[6] از افراد مهمی هستند كه پیش از شكل‌گیری فرقه اسماعیلیه به عنوان مهدی معرفی شدند.

در نیمه دوم قرن دوم هجری فرقه اسماعیلیه با اعتقاد به امامت اسماعیل، پسر امام جعفر صادق(ع)، شكل گرفت. با توجه به سابقه مهدویت، اسماعیلیان از ابتدای تأسیس تا كنون، عقاید ویژه‌ای درباب مهدویت مطرح نموده، افرادی را به عنوان مهدی معرفی كرده و اصلاح‌هایی در خصوص آنان انجام داده‌اند. مهدویت در دیدگاه آنان پیوند محكمی با اصل امامت دارد و در منابع كلامی، فلسفی و تاریخی اسماعیلیان، به تفصیل درباره آن بحث شده است. در این خصوص باید به چند پرسش اساسی پاسخ داده شود: مهدی منتظر از نظر اسماعیلیان كیست و چه مشخصاتی دارد؟ شرایط و علایم ظهور اوچیست؟ آیا مهدی معرفی شده توانسته است كه قسط و عدل وعده داده شده الهی را اجرا كند؟ آیا قائم منتظر منحصر در فرد خاصی است یا قابل انطباق بر تمامی امامان اسماعیلی می‌باشد؟ اهمیت قائم منتظر از نظر اسماعیلیان در چه سطحی است؟ آیا او از خطا معصوم می‌باشد؟ قائم منتظر فوت كرده یا در غیبت است؟ و آیا بین مهدی و قائم تفاوتی وجود دارد؟

مهدویت اسماعیل بن جعفر

نخستین فردی كه برخی از اسماعیلیان به عنوان مهدی معرفی كردند، اسماعیل بوده است. منابع اسماعیلی او را متولد سال 110ه در شهر مدینه و پسر بزرگ امام صادق علیه‌السلام دانسته‌اند.[7] اسماعیل از ترس عباسیان به شام، بصره، كوفه و بلاد فارس سفر می‌كرد.[8] روایت‌های بسیاری تاكید می‌كنند كه اسماعیل در زمان حیات پدرش درگذشت و امام جعفر صادق(ع) در مسیر انتقال جسد اسماعیل از عریض تا مدینه ، سه بار دستور دادند تا تابوت را بر زمین گذارند، روی آن را باز نمایند و گریه و زاری كنند.[9] در حقیقت امام(ع) می‌خواستند مرگ اسماعیل را بر همگان ثابت كنند تا غیبت و مهدویت او در آینده مطرح نشود، با این همه، اسماعیلیان به امامت او معتقد و برای تایید سخن خود به ذكر احادیثی متوسل گردیدند.

شهرستانی، معتقد‌ان به امامت اسماعیل را «واقفه» خوانده است؛ زیرا آنان سلسله امامت را در اسماعیل متوقف ساختند.[10] نوبختی و قمی این فرقه را «اسماعیلیه خالص» نامیده‌اند.[11] مجلسی در این خصوص می‌نویسد: اسماعیلیان به سه گروه تقسیم شدند:

1. گروهی معتقدند كه اسماعیل نمرده است و او قائم منتظر است و در جایی مخفی شده به زودی ظهور خواهد كرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود.[12] بر طبق عقیده این گروه، چون مدار دور امام هفت تاست، شش امام ظاهر و هفتمی مستور از نااهل و قائم است و او زنده خواهد بود تا [وقتی كه در] آخرالزمان باز آید و مهدی او باشد.[13] اینان برای اثبات زنده بودن اسماعیل دلایلی ذكر می‌كنند از جمله این روایت كه محمد، پسر دیگر امام صادق(ع)، برادر خود اسماعیل را در حال خواب دیده است و امام به او دستور دادند تا این خبر را پنهان سازد. دلیل دیگری كه نقل می‌كنند این است كه چه سبب داشت كه امام ششم شیعیان محضر نامه‌ای برای فوت پسرش منعقد سازد.[14] بر طبق نقل برخی از منابع اسماعیلی، سال‌ها پس از شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام، اسماعیل را در بصره دیده‌اند كه در بازار فردی فلج را شفا داده و نابینایی با دعای او بینا شده است.[15] این منابع، مراسم دفن اسماعیل را دلیل بر این می‌دانند كه امام می‌خواست مرگ اسماعیل را به صورت ظاهر ثابت كند، ولی در واقع اسماعیل نزد ایشان مخفی بود.[16] شیخ صدوق در بحثی مفصل، مرگ اسماعیل را با روایت‌های محكم و دلایل منطقی ثابت می‌كند.[17]

2. گروه دیگری كه مجلسی از آن یاد می‌كند، معتقدند كه اسماعیل در زمان امام جعفر صادق(ع) فوت كرده و محمدبن اسماعیل پس از او به امامت رسیده است.

3. گروه سوم اعتقاد داشتند محمد بن اسماعیل توسط خود امام جعفر صادق(ع) به امامت منصوب شده است.[18]

با مراجعه به منابع رجالی امامیه، مطلب خاصی درباره اسماعیل نمی‌یابیم. كشی در شرح حال بسام، با نقل روایتی از امام صادق(ع)، اسماعیل را به قتل بسام متهم می‌كند و او را به آتش بشارت می‌دهد.[19] روایت‌های بسیاری حاكی از آن است كه اسماعیل فردی شراب خوار بوده است و امام صادق(ع) فعل او را انكار كرده‌اند.[20]

شیخ صدوق سه روایت مشابه نقل می‌كند كه امام جعفر بن محمد(ع) در پاسخ به سؤال فردی درباره اسماعیل، فرمود: عاصٍ عاصٍ لایشبهنی و لا یشبه احد من آبائی.[21]

با توجه به این توصیف‌ها، اسماعیل در منابع شیعه امامیه شخصیت مثبتی شمرده نمی‌شود و همواره مورد انكار و طرد پدرش بوده است. به هر حال، اسماعیل به مثابه نخستین امام قائم در نظر عده‌ای از اسماعیلیان متجلی شده است كه معتقد بودند كه او زنده و از نظرها غایب است و سرانجام با ظهور خویش، وعده الهی را تحقق خواهد بخشید.

مهدویت محمد بن اسماعیل

پس از شهادت امام جعفر صادق(ع)، عده بسیاری از اسماعیلیان به امامت و مهدویت محمد بن اسماعیل معتقد شدند؛ با این توجیه كه امام صادق(ع) پسرش اسماعیل را نامزد امامت نمود و چون وی فوت كرد، امامت به پسرش محمد می‌رسد؛ بنابراین امام جعفر صادق(ع) محمد بن اسماعیل را جانشین خود ساخت و امامت حق محمد است و به دیگری نمی‌رسد.[22] نوبختی و قمی، هواداران این فرقه را مباركیه خوانده‌اند.[23] و در این خصوص، روایت‌هایی از قول امام ششم شیعیان(ع) نقل می‌كنند.[24]

محمد بن اسماعیل در هنگام شهادت جدش 26 ساله بود. امام جعفر صادق (ع) او و برادرش علی را مخفی كرد و محمد بن اسماعیل از ترس هارون كه دستور دستگیری او را صادر كرده بود از مدینه گریخت و به شهرهای مختلفی مهاجرت كرد و سرانجام در فرغانه فوت كرد و همان‌ جا دفن شد.[25]

در منابع رجالی شیعه، مطلب خاصی درباره محمد بن اسماعیل نیامده است. بنا به نقل كلینی، محمد بن اسماعیل پیش از سفر به بغداد نزد عمویش، امام موسی كاظم(ع)، آمد و ایشان سه بار او را سفارش به ترس از خونشان نمودند؛ اما محمد به نزد هارون در بغداد رفت و از امام سعایت كرد و از خلیفه صله گرفت.[26]

عدم دسترسی اسماعیلیان به محمد بن اسماعیل باعث شد تا به او لقب «المكتوم» داده شود و وی را شخصیتی با خصایص ویژه معرفی كرده، برای او ارزش و اهمیت والایی در نظر بگیرند. تبلیغات اسماعیلیان از زمان او در حجاز آغاز شد. داعیان محمد به جزایر زمین فرستاده شدند و دار الهجره‌ای برای آنان بنا گردید و سیستم تبلیغاتی گسترده‌ای پایه‌گذاری شد كه مراتب آن به تثلیث مسیحیت شباهت داشت. [27] اعتقاد به مهدویت محمد بن اسماعیل در میان اكثریت اسماعیلیان نخستین رسوخ پیدا كرد و تبلیغات گسترده‌ای در این خصوص برپا شد.

بر طبق نظر اسماعیلیان، تاریخ مقدس بشریت در هفت دوره و هر یك با طول زمانی مختلف به پایان می‌رسد. هر دوره با پیامبر ناطقی كه آورنده وحی منزل است، آغاز می‌شود و هر یك از این ناطقان یك وصی روحانی دارد و در پی هر وصی، هفت امام می‌آیند كه اتماء نامیده می‌شوند. در دور هر امامی، هفتمین امام به مرتبه ناطقی اعتلا می‌یابد و پیامبر و ناطق دور بعدی می‌شود. وی با نسخ شریعت ناطق پیشین، دور جدیدی آغاز می‌كند.[28] بر این اساس، امام هفتم و پایان دهنده دور ششم (دور پیامبر اسلام(ص))، محمد بن اسماعیل بود كه دور امامت با او پایان می‌یافت.[29] او كه استتار اخیتار كرده است، چون ظهور كند ناطق هفتم و مهدی موعود می‌شود و تنها در مرتبه او ناطق و اساس یكی خواهد بود. وی دین جدیدی می‌آورد كه شریعت قبلی را نسخ می‌كند؛ تكالیف ظاهری بشریت را با منادی تاویل برمی‌دارد؛ به باطن توجه می‌نماید[30] و دور پایانی جهان را آغاز می‌نهد. به این ترتیب، در دور واپسین و پیش از پایان دنیا، حقایق آزاد از هر رمز و رازی به تمامی جهان معلوم می‌شود و دور معرفت شروع می‌گردد. در این عصر مسیحایی و مهدوی، دیگر نیازی به شرایع نیست؛ محمد بن اسماعیل به عدالت بر جهان فرمان خواهد راند و سپس عالم جسمانی را به پایان می‌رساند و به داوری روز رستاخیز آدمیان می‌نشیند. در این حال، وی قائم القیامه و امام روز رستاخیر خواهد بود و دور او پایان تاریخ بشر است.[31] در تایید این موضوع، روایت‌هایی در شأن و مقام محمد بن اسماعیل نقل شده است، از جمله این روایت: «لوقام قائمنا علمتم القرآن جدیداً».[32]

ابن هیثم، متفكر بزرگ اسماعیلی، درباره مهدویت محمد بن اسماعیل می‌نویسد: «در روایات از قول پیامبر (ص) آمده كه مهدی نامش نام من است و اسم پدرش اسم پدر من است. گویند محمد بن اسماعیل مهدی موعود است، زیرا اسماعیل بن ابراهیم جد پیامبر است و خود او هم نام پیامبر است».[33]

معتقدان به مهدویت محمد بن اسماعیل او را آخرین فردی می‌دانند كه هم امام بود و هم پیامبر،[34] و معتقد شدند كه وی زنده است و عبدالله بن میمون بن مسلم بن عقیل، باب اوست.[35] به این ترتیب، غیبت محمد بن اسماعیل مورد توجه بسیاری از اسماعیلیان قرار گرفت و به صورت گسترده‌ای تبلیغ شد و پایه‌های اعتقادی قرمطیان بر این عقیده استوار گردید. در كنار این گروه كه محمد بن اسماعیل را مهدی و آخرین امام می¬دانستند. گروه دیگری از اسماعیلیان معتقد بودند كه امامت در فرزندان او تداوم دارد و خلفای فاطمی از نسل محمد بن اسماعیل‌اند. اشعری از این فرقه با نام «مباركیه» یاد می‌كند.[36]

دعوت اسماعیلیان پس از محمد بن اسماعیل تا به قدرت رسیدن عبیدالله المهدی به ائمه مستور بود كه نامشان در منابع به اختلاف آمده است. اسماعیلیانی كه به ائمه مستور دعوت می‌كردند، امام حاضر را برگزیده خداوند معرفی كرده، وعده ظهور مهدی موعود را به یارانشان می‌دادند.

قرمطیان و مهدویت

قرمطیان از شاخه‌های مهم اسماعیلی‌اند، دعوت آنان تا زمان عبیدالله مهدی هدف واحدی را دنبال می‌كرد. رئیس این فرقه حمدان بن اشعث، ملقب به قرمط ،[37] جایگاه خاصی در بین پیروانش داشت. وی كه در سال 287 ه در كوفه مشهور شد، به زهد و پارسایی تظاهر كرد و گروهی گرد او فراهم آمدند. او در ابتدا كاملا به سلمیه و اسماعیلیان وفادار بود و داعیان مشهور و با نفوذی با وی همراه شدند، سلمیه با این اقدامات او موافق نبود، اما از ترس دوگانگی سكوت كرد. [38] كارگزار اصلی او عبدان، شوهر خواهرش، ابوسعید جنابی (گناوه‌ای) را داعی جنوب ایران و زكرویه را داعی غرب ایران كرد و خود رهبری را از كلواذی به دست گرفت. [39] به این ترتیب، قرمطیان به سه گروه عمده تقسیم شدند: 1ـ قرمطی‌های سواد یا شمال كه داعیان برجسته آنها عبدان، حمدان و آل مهرویه بودند؛ 2ـ قرمطی‌های بحرین كه داعیان عمده‌شان آل جنابی بودند؛ 3ـ قرمطی‌های قطیف و جنوب بصره كه داعیانشان ابوحاتم بورانی و ابوالفوارس بودند.[40] حمدان و شوهر خواهرش، عبدان، از ابتدای تبلیغات، به «الامام من آل رسول الله» دعوت می‌كردند.[41] در حقیقت، نام این امام در ابتدا مشخص نبود. قرمطیان ظهور رهبری را به یك‌دیگر نوید می‌دادند و برای ترویج این اعتقاد خود از هیچ عملی فروگذار نبودند. [42]

مهدویت احمد بن محمد بن حنفیه

در منابع، مطالب بسیاری درباره اعتقاد به مهدی غایب، از دیدگاه فرقه قرمطیان آمده است. ثابت بن سنان در شرح ابتدای كار قرمطیان و حمدان بن قرمط می‌نویسد: در سال 267ه در ابتدا اعتقاد به مهدویت «احمد بن محمد بن حنفیه» داشتند، چنان كه از نامه‌ای از قول فرج بن عثمان نقل شده كه او خود را داعی مسیح دانسته و او عیسی و كلمه و مهدی و او احمد بن محمد بن حنفیه و جبرئیل است. در ادامه نامه از شیوه اذان گفتن آنان سخن رانده است كه در هر نماز، مؤذن پس از ذكر نام خداوند و شهادت بر این كه نوح، ابراهیم، موسی، عیسی(ع) و محمد (ص) پیامبر خدایند، می‌گویند: «اشهد ان احمد بن محمد بن حنفیه رسول الله» و در واقع این فرد را هم‌ طراز با پیامبر می‌شمردند. در ادامه این نامه، به سایر مسایل اعتقادی آنان اشاره شده است[43] كه از نظر بقیه مسلمانان كفر و الحاد شمرده می‌شود. نویسندگان دیگری، چون مقریزی، همین مطالب را ذكر كرده‌اند. به احتمال زیاد، فرج بن عثمان نام سری یكی از داعیانی بوده كه این نامه را نوشته است. این اعتقاد در مقطع زمانی خاص و برای مدت كوتاهی به وجود آمد و هدف اصلی آن دعوت برای مهدی از فرزندان محمد بن حنفیه بود. این امر در استقلال سیاسی و اجتماعی قرمطیان بحرین بسیار موثر بود كه پس از مدت كوتاهی تغییر كرده، به اعتقاد جدیدی روی آوردند.

محمد بن اسماعیل، قائم منتظر قرمطیان

قرمطیان به مهدویت محمد بن اسماعیل، اعتقاد اساسی داشتند. با توجه به این كه اسماعیلیان و قرمطیان در آغاز به یك هدف می‌اندیشیدند، زمینه پذیرش مهدویت محمد بن اسماعیل برای آنان كاملا مهیا بود. از سوی دیگر، مهدویت احمد بن محمد بن حنفیه با تردیدهای بسیار مواجه گردید و وعده ظهور او محقق نشد؛[44] لذا این اعتقاد جدید مورد پذیرش و حمایت جدی قرمطیان قرار گرفت وچون از لحاظ مالی قوی شدند و افراد موثقی از آنها اطاعت كردند، تبلیغ برای محمد بن اسماعیل را وسعت دادند و او را به عنوان امام مهدی كه در آخر الزمان آشكار می‌شود و حق را به پا می‌دارد، معرفی نمودند و داعیان برای او بیعت می‌گرفتند و اموال را برای او گردآوری می‌نمودند تا آشكار گردد.[45] آنان معتقد بودند محمد بن اسماعیل زنده و در بلاد روم غایب است و او قائم مهدی می‌باشد.[46] این اعتقاد با تالیف و انتشار كتاب داعی نسفی به نام المحصول تقویت شد. این اثر به دست نیامده است، اما از قراین موجود در آثار دیگر به نظر می‌آید كه نیمه اول این كتاب به نوعی از نظام ما بعد الطبیعی نو افلاطونی پرداخته و بخش دوم با هفت دور نبوت در تاریخ بشریت مرتبط است.[47]

ابوحاتم رازی، از داعیان مشهور قرمطی، مبلغ این نظریه در طبرستان، اصفهان، آذربایجان و گرگان شد. او با ابوطاهر روابط گرمی پیدا كرد و اشتباه بودن این عقیده را به او تذكر داد كه دور ششم با ظهور امام هفتم، محمد بن اسماعیل، به پایان می‌رسد و دور هفتم بعداز او آغاز می‌شود؛ وی تاكید كرد كه دور ششم به طور حقیقی به پایان نمی‌رسد، مگر بعد از بازگشت امام هفتم و او بعد از بازگشتش زمین را از قسط و عدل پر می‌كند. حتی ابوحاتم رازی یك‌بار نزد مرداویچ، تاریخی برای ظهور مهدی پیش‌بینی كرد، ولی چون این پیش‌بینی محقق نشد به ناچار به ری و سپس به آذربایجان گریخت. [48]

پس از نسفی شاگردش، ابویعقوب سجستانی، به دفاع از استادش پرداخت و در این خصوص،كتاب النصره را تالیف نمود. تغییر اعتقادی قرمطیان باعث تكان شدیدی در اواخر عهد ابوسعید و ابتدای حكومت ابوطاهر گردید. ابوطاهر رهبری جوان، شجاع و متعصب برای حركت قرامطه بود. او این حركت را با قدرت و اعتماد به آن از نو تجدید كرد و پایه‌های اعتقادی آن را در بین پیروانش محكم ساخت.[49] در چارچوب این اعتقاد جدید، قرامطه به ابوطاهر، هم چون داعی مهدی می‌نگریستند و حتی عقاید غلوآمیزی درباره او پیدا كرده بودند.[50]

مشخص نیست كه آیا آل زكرویه در شام نیز این مرحله را سپری كرده‌اند و یا آنها از ابتدا به مهدویت محمد بن اسماعیل معتقد بودند ابتدا یحیی وسپس حسین، پسران زكرویه، خود را امام منتظر، یعنی نواده محمد بن اسماعیل خواندند، ولی قرمطیان بحرین و عراق این ادعا را نپذیرفتند و آنها نیز از ادعای‌ خویش سرخورده شدند.[51] به هر حال تعالیم اعتقادی قرمطیان تاثیر بسیار زیادی بر پیروانشان گذاشت؛ به گونه‌ای كه آنان بارها در راه اعتقاد خود، در نبردهایی بسیار سخت، دشمنانشان را شكست دادند و باعث رعب و وحشت عجیبی در بین مخالفانشان شدند.

در ابتدا قرمطیان در كنار اسماعیلیان و پیرو عقاید آنان بودند، اما با مرگ رهبر دعوت در سلمیه متوجه تغییر لحن جانشین او شدند و عبدان پس از گفت‌گو با پیشوای بزرگ فهمید كه دعوت به نام محمد بن اسماعیل حیله‌ای برای گردآوردن پیروان بوده است، لذا آنان از فرقه جدا شدند و داعیان خود را از این تصمیم آگاه ساختند.[52] عبدان با داعی یمن نیز مذاكره كرد و از او نیز همین موضوع را شنید.[53]

برخی از بزرگان اسماعیلی كه اكنون قرمطی شناخته می‌شدند با رساندن نسب خود به محمد بن اسماعیل، برای جلب توجه یاران خود از این طریق تلاش می‌كردند، از جمله آنها فردی به نام قاسم بن احمد قرمطی است كه قرمطیان برای او نام عبدالله و لقب مدثر قرار داده بودند و او را به عبدالله بن احمد بن محمد بن اسماعیل می‌شناختند.[54] اختلاف قرامطه و اسماعیلیان پس از این نیز تشدید شد. گروهی از قرامطه تا زمان ظهور مهدی از فرزندان اسماعیل خواستار ایجاد مجلس شوری به طریق انتخابات برای اداره دعوت بودند كه عبیدالله با آنان مخالفت و آنان را از مركز دعوت دور كرد.[55] پیروان قرامطه كه به مهدی موعود دعوت می‌كردند، لازم بود خمس درآمدهای خود را به نام صاحب عصر، یعنی امام غایب بپردازند. این رسم‌ بعدها نیز باقی ماند. این پول در لحساء در خزانه مخصوصی به نام خزانه مهدی كه تولیت خاصی داشت، واریز می‌شد.[56]

مهم‌ترین ویژگی مهدی در اعتقاد قرمطیان این بود كه شرع را منسوخ سازد، ولی این كار تنها برای آشكار ساختن كامل حقیقت‌هایی بود كه قبلاً در شرع اسلام و در كتاب‌های مقدس پیامبران پیشین مكتوم شده بود. قرمطیان، محمد بن اسماعیل را از پیامبران اولی العزم می‌شمردند و معتقد بودند قائم المهدی كسی است كه به پیغمبری برخیزد، آیینی نو آورد و دین محمدی را از میان بر دارد و نسخ كند. [57] آنان برای تأیید نظر خود به اخباری استناد جسته‌اند كه از قول امام جعفر صادق (ع) روایت شده است؛ مانند این حدیث، «انّ الله تبارك و تعالی جعل لمحمد بن اسماعیل جنه آدم صلی الله علیه»، قمی در این خصوص می‌نویسد: هدفشان از نقل این احادیث این است كه خداوند محرمات و آن چه را كه در گیتی آفریده بر یاران محمد بن اسماعیل حلال كرده است. [58]

دعوت قرمطیان در بین توده مردم، به ویژه مردم بحرین، توسط آل جنابی و نیز در شام توسط آل زكرویه به طور وسیعی تبلیغ می‌شد. ابوسعید جنابی و پس از او پسرش، ابوطاهر، رعب و وحشت عجیبی در دل مسلمانان به وجود آوردند. ابوطاهر در سال 316ه ، دارالهجره‌ای بنا كرد و از مهدی دعوت كرد. او در كار خود بسیار پیشرفت كرد و توانست با كمك پیروانش مناطق وسیعی را تحت سیطره خود در آورد؛ به گونه‌ای كه خلیفه ناچار شد هارون بن غریب را به نبرد او بفرستد. هارون در این نبرد پیروزی‌هایی به دست آورد.[59] این دعوت كه در منابع زیادی به صورت یك سان ذكر شده است نشان می‌دهد كه ابوطاهر در آن سال تبلیغاتش را افزایش داده و به مرحله جدیدی گام نهاده است. از او قصایدی باقی مانده است كه اعتقاد و اهتمام وی را به مهدی و گسترش دعوتش نشان می‌دهد.[60] او حتی حمله به مكه و قتل عام حاجیان و بردن حجرالاسود را وظیفه‌ای دینی و مذهبی می‌دانست كه برای ظهور مهدی لازم بود و برای این قتل عام‌ها تفسیرهای باطنی از آیات قرآن ارائه می‌كرد.[61]

مهدی اصفهانی، قائم كاذب

قرمطیان بحرین در نیمه اول قرن چهارم تغییر اعتقادی مهمی را تجربه كردند. ابوطاهر در این تغییر اعتقادی، به طور موقت حكومت بحرین را به جوانی اصفهانی سپرد و او را مهدی منتظر خواند. تاریخ این انتساب و نام مهدی اصفهانی گوناگون نقل شده است؛ مسكویه این حادثه را در سال 332ه ،[62] ثابت بن سنان در سال 326ه ،[63] مسعودی و عریب بن سعدی سال 319 [64] و نویری با اختلافی چهل ساله ـ كه قطعاً اشتباه است ـ ظهور مهدی اصفهانی را به آغاز دوران ابوسعید نسبت می‌دهد.[65] به احتمال زیاد، تاریخ صحیح، سال 319ه است؛ چرا كه این تاریخ با گذشتن 1500 سال از مرگ زرتشت در پایان سال 1242 از دوران اسكندر مصادف می‌شد و برای این تاریخ پیش‌گویی‌هایی به زرتشت و جاماسب داده می‌شد مبنی بر این كه این سال شاهد برقراری دوباره حكومت مجوسان خواهد بود. [66] منابع اسلامی نیز ظهور دعوت باطنیان را كه قرمطیان شاخه مهمی از آنان بودند، بنابر پیش‌بینی فردی زرتشتی می‌دانند كه در كتابش ظهور مردی را نوید می‌دهد كه پادشاهی زرتشت را تازه می‌كند و بر سراسر زمین دست خواهد یافت و زمان موعود با روزگار مكتفی و مقتدر برابر است.[67]

این غلام كه به نام ذكری، زكریا و ابن سنبر خوانده شده در ابتدا از اسیرانی بود كه ابوطاهر بین یارانش تقسیم كرده بود. او از همان ابتدا با گردن فرازی و سخنان درشت، قدرت خود را در برابر اربابش نشان داد. اصفهانی از طریق فردی به نام الصفوی، از اسرار ابوطاهر و پیچیدگی‌های احوال قرمطیان اطلاع پیدا كرد. او برای قتل دشمنش شریك، شوهر خواهر ابوطاهر، این اسرار را به اصفهانی اطلاع داد.[68]

چون ابوطاهر فهمید كه او از اسرار قرمطیان مطلع است، با وی خلوت كرد؛ سخنش را شنید؛ مطیع وی گردید؛ به یارانش امر كرد تا از دستور وی پیروی كنند و او را مهدی موعود معرفی كرد. یاران ابوطاهر به او ایمان آوردند و معتقد شدند كه او آگاه به غیب است و از آن چه در دل‌ها و خاطرهایشان هست خبر دارد.[69] ابوطاهر كه به قدرت وی معترف شده بود، آموزش‌های داعیان اسماعیلی را طرد كرد و به پیروان خود گفت: دین راستین كه اینك ابلاغ شده، دین پدرمان آدم است. پیامبران بعدی: موسی، عیسی و محمد، همگی شیاد بوده‌اند.[70] نفوذ اصفهانی با حمایت‌های ابوطاهر بسیار افزایش یافت؛ به گونه‌ای كه شریك، شوهر خواهر ابوطاهر را به همراه جمعی از یاران بانفوذ ابوطاهر و هفت‌صد نفر كه اغلب آنها از سران سپاه بودند، به قتل رساند و اقدامات زشت و روش‌های ناشایستی در سپاه پدید آورد كه از زمان تسلط ابوسعید و فرزندانش بر آن ولایات سابقه نداشت.[71]

به اعتقاد قرمطیان، قائم منتظر باید در موقع ظهور شریعت را منسوخ كند. مهدی اصفهانی با دست زدن به این كار، رسوم عجیب و غریب و بی‌سابقه‌ای به وجود آورد؛ او عبادت و شریعت اسلامی را منسوخ دانست؛ مبادرت به سب و لعن پیامبر اسلام و دیگر پیامبران و هم چنین امامان در ملأ عام نمود و نیز سوزاندن كتاب‌های دینی و پرستش آتش را شایع كرد.[72] فرمان‌روایی مهدی اصفهانی تنها هشتاد روز به طول انجامید. ابوطاهر چون از اقدامات وی بیم‌ناك شده بود و از طرفی، به بسیاری از آن كارها بدگمان گردید، بر آن شد تا او را بیازماید و چون وی را دروغگو یافت، دستور قتلش را صادر نمود و اعلام كرد كه او زندیقی بود كه قتلش واجب شده بود.[73] مهدی اصفهانی بیش از آن كه خلف علی و فاطمه باشد كه اسماعیلیان انتظار داشتند تا بیاید و حقیقت‌های پنهان شده در نگاشته‌های مقدس پیامبران یهود و مسیحیت را آشكار كند، به صورت بازگرداننده كیش ایرانی در آمده بود. ادعا شده بود كه مهدی اصفهانی از تبار پادشاهان ایرانی و فردی مجوسی است كه مردم را به پرستش آتش فرا می‌خواند.

ماجرای مهدی اصفهانی باعث شد تا اتهام‌های پیوسته جدلیان رونق پیدا كند و آنها بگویند كه در عقیده باطنی اسماعیلیان شرك، دوگانه پرستی یا ثنویت نهفته است و بنیان‌گذاران آن گروهی از شعوبیان متعصب ضد عرب بوده‌اند كه برای نابودی اسلام، دست به توطئه زده‌اند. به احتمال زیاد، علت این كه ابوطاهر، مهدی دروغین را زود سرنگون ساخت، همین واكنش گسترده و خصمانه بود.[74]

با ظهور مهدی دروغین، نفوذ قرمطیان بر اسماعیلیان شرق كاسته شد. بسیاری از قرمطیان، به ویژه رجال قبایل، بحرین را ترك كردند و در دهه‌های بعد به سپاهیان قرمطی پیوستند.

از شخصیت‌های مهمی كه دچار تنگنا شد، ابوحاتم رازی بود، او ناچار شد تا از پیروان خود پنهان شود و برای التیام این زخم تلاش كرد، ولی به نتیجه نرسید. وی كتاب الاصلاح را بعد از ماجرای مهدی اصفهانی در وارسی آن حادثه نوشت. در این میان، قرمطیان عراق به عقیده مهدویت محمد بن اسماعیل باقی مانده بودند. قرمطیان بحرین نیز پس از قتل مهدی اصفهانی به رد و انكار وی برخواسته، به معتقدات قبلی خود بازگشتند و ادعا كردند كه به فرمان مهدی غایب عمل می‌كنند. آنها این اعتقاد را تا پایان حیاتشان حفظ كردند و به شدت در خصوص آن حمیت به خرج می‌دادند. آنان سرانجام بر اثر منازعات داخلی، دچار ضعف و اضمحلال گردیدند و هرگز بین آنان و اسماعیلیان، درباره مهدی، آشتی به وجود نیامد. تنها در دوره المعز و با اصلاحات او تا حدودی قرمطیان به اسماعیلیان نزدیك شدند. [75]

امامت از دیدگاه خلفای فاطمی

به اعتقاد اسماعیلیان، پس از فوت محمد بن اسماعیل، سه نفر از فرزندانش جانشین او شدند كه به آنها ائمه مستور اطلاق شده است. در منابع، نام ائمه مستور به اختلاف آمده است، اما در آثار اسماعیلی این گونه ذكر شده است: عبدالله بن محمد بن اسماعیل، ملقب به الرضی؛ احمد بن عبدالله، حسین بن احمد؛ [76] و پس از او سعید كه ملقب به عبیدالله شد. در دوره ستر، امامت دارای مقامات و درجاتی بوده است.[77] و داعیان اسماعیلی فعالیت گسترده‌ای برای اثبات امامت آنان داشتند.

به اعتقاد اسماعیلیان، امامت در تمامی ادوارش از ابتدا تا پایان، مستمرالوجود است؛ زیرا امام وارث نبی است و از سوی نبی مشخص می‌شود. هدایت امام نیز موروثی است. بر طبق اصل دور، امام، معلم شریعت است، پس همواره این حالت مستمر است تا زمانی كه حكمت الهی به شریعت دوم، اجازه تجدید بدهد، از این رو امامت تا قیامت استمرار دارد.[78] اسماعیلیان، بر طبق این اعتقاد، امامت را پس از محمد بن اسماعیل در فرزندان او و سپس در شخص عبیدالله می‌دیدند.

اصلاحات عبیدالله و اعلام مهدویت او

بر طبق منابع اسماعیلی، عبیدالله در سال 259 یا 260 ه در عسكر مكرم متولد شد، سپس پدرش به سلمیه منتقل شد و در آن جا رشد كرد و جانشین پدرش گردید. او مدت هشت سال تحت سرپرستی عمویش ابو علی بود كه بعدها پدر همسرش نیز گردید و فرزندش، قائم، از دختر عمویش متولد شد. دعوت اسماعیلیان در زمان او از سلمیه به مناطق مختلف پراكنده گردید.[79]

ابن حوشب و ابوعبدالله شیعی، مهم‌ترین داعیان اسماعیلی در یمن و افریقیه بودند. ابوعبدالله پس از آن¬كه در حج خود را به قبیله كتامه نزدیك كرد به همراه آنان به افریقیه رفت وكار دعوت را با شدت تمام ادامه داد. [80] وی كه برای مهدی دعوت می‌كرد، برای جلب قبیله كتامه احادیثی جعل كرد تا آنان را به مهدی معتقد نماید و به آنها گفت: «در روایات آمده است زمانی كه مهدی قیام می‌كند گروهی از نیكان اهل زمانه او را یاری می‌كنند. آنان قومی هستند كه نامشان مشتق از كتمان است پس شما اهل كتامه آن قوم هستید».[81]

علاوه بر ابوعبدالله، سایر داعیان نیز وعده ظهور مهدی را به مردم می‌دادند. ابن حوشب در یمن به مردم گفت: ظهور مهدی نزدیك است، باید آماده خروج باشید. جمعی از اهل عراق به ایشان پیوستند، قوی حال شدند و اموال را بین خود تقسیم نمودند. [82] البته وفاداری اسماعیلیان یمن به عبیدالله تا سال 299 ه تداوم یافت. در این سال، فردی به نام ابن فضل، پس از تصرف صنعا شریعت را ملغی اعلام كرد و خویشتن را مهدی خواند. او حتی برای جلب نظر ابن حوشب تلاش كرد، اما موفق نشد. موقعیت او دیری نپایید و با مرگ ابن فضل جنبش او از هم پاشید و بار دیگر اسماعیلیان یمن به مهدویت عبیدالله گرویدند.[83]

موفق‌ترین داعی عبیدالله، ابوعبدالله شیعی بود. او پس از آن كه نیروی كافی به دست آورد به عبیدالله نامه نوشت و او را به افریقیه دعوت كرد. حاكم سجلماسه، عبیدالله را دستگیر و زندانی نمود، اما ابوعبدالله به كمك وی آمد و او را آزاد ساخت و موقع بیعت به مردم می‌گفت: این مولای شماست، این مهدی است با او بیعت كنید. عبیدالله دستور داد تا نام او را در خطبه بخوانند. وی در تمام بلاد به مهدی امیرالمومنین ملقب شد.[84]

چون عبیدالله به خلافت رسید. دست ابوعبدالله و برادرش ابوالعباس را از قدرت كوتاه كرد، تا آن جا كه ابوالعباس منكر مهدویت او شد؛ سرانجام هر دوی آنها، به واسطه نفوذ زیادشان، به قتل رسیدند. این عمل باعث قیام اهل كتامه شد و آنان طفلی را به عنوان مهدی به حكومت برداشتند و گمان می‌كردند كه به او وحی می‌شود. عبیدالله پسرش قائم را به سركوبی آنان فرستاد.[85]

پیش از تشكیل دولت اسماعیلی، فعالیت‌های مبلغان اسماعیلی باعث شده بود تا آرزوی آمدن یك مهدی در همه جا گسترده شود. داعیان اسماعیلی به مردم اطمینان می‌دادند كه مهدی موعود یكی از جانشینان اسماعیل خواهد بود كه اینك در خفا به سر می‌برد، اما به زودی با فتح و پیروزی در عالم ظاهر خواهد شد، اكنون مومنان باید در حال تقیه بسر برند و دوستی و بیعت خود را با امام موعود از حكم‌رانان زمان بپوشانند، مبادا تعقیب و آزار آنان، مذهبشان را از میان بردارد. با این همه، هر وقت كه از آنها خواسته شود امام را با پول و سلاح یاری كنند.[86]

عبیدالله برای آن كه بتواند مهدویت خود را ثابت كند لازم بود اصلاحاتی در عقیده اسماعیلیان ایجاد كند. اسماعیلیان نخستین، در اصل فقط به هفت امام اعتقاد داشتند كه آخرین آنها محمد بن اسماعیل، قائم منتظر و ناطق هفتم بود.[87] اما در سال 286ه، عبیدالله كه از موقعیت خود مطمئن بود، به طور آشكار برای خود و اسلاف خود كه پس از محمد بن اسماعیل نهضت را رهبری كرده بودند، ادعای امامت و مهدویت كرد.

چنین به نظر می‌رسد كه رهبران مركزی فرقه اسماعیلیه، پیش از اصلاح عبیدالله، برای خویشتن مقام حجت قائل بودند؛ چنان كه رشید الدین فضل‌الله همدانی می‌نویسد: «عبیدالله گفت من پیشتر می‌گفتم داعی امامم چون هنگام ظهور نبود، اكنون گاه ظهور آمد می‌گویم مهدی منم از اولاد اسماعیل».[88]

ارتباط اسماعیلیان با امام در دوره ستر، تنها از طریق حجت و داعی بود. به عبارت دیگر، ظاهراً رهبران نهضت در آغاز كار به عنوان حجت‌های امام مستور، محمد بن اسماعیل، انجام وظیفه می‌كردند و مردم را به اطاعت از او دعوت می‌نمودند. عبیدالله در واقع مقام خود و اسلاف خویش را از مرتبه حجتی امام قائم منتظر به مرتبه امامت بالا برد و این كار البته به طور ضمنی نفی مهدویت محمد بن اسماعیل بود كه باعث شد قرمطیان از اسماعیلیان جدا شوند.

از نامه‌ای كه عبیدالله به اسماعیلیان یمن نوشته است چنین بر می‌آید كه نام محمد بن اسماعیل بر همه امامان حقیقی از نسل عبدالله بن جعفر الصادق كه خود نام اسماعیل و اخلافش نام محمد بن اسماعیل بر خود نهاده بودند، اطلاق می‌شده است. در نتیجه مهدویت محمد بن اسماعیل به عوض آن كه به نواده خاصی از امام جعفر صادق (ع) راجع باشد، معنایی جمعی پیدا كرد و مراد از آن هر امامی بعد از عبدالله بن جعفر تا زمان ظهور مهدی (صاحب الزمان) بود. به عبارت دیگر، عبیدالله، هم امامت و هم مهدویت آن شخص خاص از آل علی (ع) كه تا این زمان قرمطیان او را قائم منتظر تلقی می‌كردند، انكار كرد؛ زیرا بنا بر توضیح او همه امامان راستین بعد از عبدالله بن جعفر، گذشته از نام‌ها و القاب دیگرشان، نام محمد بن اسماعیل را به عنوان اسم رمز بر خود نهاده بودند و ازباب تقیه مرتبه حجتی گرفته تا مورد حمایت مردم قرار گیرند. عبیدالله در تایید این عقیده جدید، حدیثی از امام جعفر صادق (ع) نقل كرده كه ثابت می‌كند از اهل بیت پیامبر (ص) بیش از یك مهدی بیرون می‌آید.

به این ترتیب، انطباق عقیده جدید با واقعیات، مستلزم تغییراتی در وظیفه و نقش مهدی بود، به خصوص از آن جهت كه نظامی كه انتظار می‌رفت با ظهور مهدی تحقق یابد، عملاً تحقق نیافته بود. در نتیجه، وظیفه و ماموریت مهدی از نو تعریف گشت؛ به نحوی كه اساساً دفاع از شریعت را به قوت شمشیر شامل شود نه هم چون گذشته نسخ شریعت اسلام و استقرار حكومت عدل در سراسر جهان.[89]

در برابر این ادعا، قرمطیان كه معتقد به مهدویت محمد بن اسماعیل بودند، به هیچ وجه مطیع نظر او نشدند و ادعای امامت و عبیدالله را رد كردند. با این اعتقادات جدید، نیاز به جرح و تعدیل دیدگاه‌های قبلی درباره طول دور ششم، دور حضرت محمد(ص)، تعداد و وظیفه امامان در طی این دور و نیز هویت و سجایای قائم، ضروری بود. بر این اساس، در نقش محمد بن اسماعیل تجدید نظر شد؛ به این نحو كه در این دور برخلاف پنج دور پیشین، بیش از هفت امام مجاز شمرده شد. گذشته از این، امامان فاطمی كه دردومین سلاله از ائمه هفت‌گانه یكی جانشین دیگری می‌شدند، خلفای قائم محمد بن اسماعیل به حساب می‌آمدند كه عهده‌دار برخی از نقش‌ها و وظایف او بودند. با ادامه حكومت فاطمیان، انتظارات مربوط به قائم برآورده نشد، سلاله‌های بیشتری از ائمه هفت‌گانه در دور اسلام كه اینك پیوسته بر طول آن افزوده می شد پذیرفته گردیدند این امر، باز هم ظهور قائم منتظر را كه ‌باید دور آخر تاریخ را آغاز كند به آینده دورتری موكول می‌كرد. اسماعیلیان فاطمی تا زمان المستنصربالله تعبیری روحانی از ظهور قائم داشتند، ضمن این كه او را شخصی غیر از محمد بن اسماعیل، اما از ذریه او می‌دانستند؛ زیرا آنها در انتظار ظهور جسمانی محمد بن اسماعیل نبودند.[90] اصلاحات عبیدالله به قدری موفق بود كه بسیاری از پیروانش، او و همه ائمه اسماعیلی را معصوم از گناه می‌دانستند.[91]

از بین مورخان اسماعیلی، قاضی نعمان و داعی ادریس توجه خاصی به مباحث مهدویت، مانند ظهور مهدی و نشانه‌های آن، پیروان مهدی و توصیفاتی كه از مهدی شده است، داشته و به طور مفصل در این مورد بحث كرده‌اند، البته منظور آنان از مهدی، عبیدالله، اولین خلیفه فاطمی، است. قاضی نعمان در بحث قیام مهدی، احادیثی از پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین علی (ع) نقل می‌كند كه اگر از قیامت تنها یك روز باقی مانده باشد آن روز آن قدر طولانی می‌شود تا این كه مردی از اهل بیت من برانگیخته شود و زمین را پر از عدل كند، چنان كه پر از ظلم و جور شده است.[92]

وی در حدیثی دیگر از پیامبر (ص) درباره فضیلت انتظار، می‌نویسد: كسی كه خودش را برای داعی ما وقف كند و منتظر ظهور او باشد، هم چون كسی است كه در راه خدا به شهادت برسد.[93] قاضی نعمان پس از نقل چند حدیث درباره فضایل مهدی، به پیروان مهدی و كسانی كه با او قیام می‌كنند، می‌پردازد.[94]

روایت در خور توجهی از قول پیامبر (ص) به این مضمون نقل شده است: «به طور قطع و یقین قائم از فرزندان فاطمه از مغرب بین پنج تا هفت قیام می‌كند و قدرت بدعت‌گذاران را می‌شكند و گمراهان را به قتل می‌رساند». برخی این حدیث را چنین تفسیر كرده‌اند: عبیدالله با تمام یارانش به مغرب رفتند و ابوعبدالله شیعی صاحب دعوت مغرب در سال 296 ه به او رسیدند و در افریقیه در سال 297 ه خلافت و مهدویت عبیدالله اعلام شد. چون سال 296 و 297 بین پنج تا هفت می‌باشد، لذا حدیث فوق را با مهدویت عبیدالله منطبق نموده‌اند.[95] در احادیث مشابه دیگر، محل رشد مهدی در مشرق و هجرت او به مغرب و قیامش در آن جا ذكر شده است.[96] هم چنین احادیث فراوانی درباره چگونگی ظهور مهدی نقل شده است.[97] ویژگی‌های ظاهری مهدی، مثلاً این كه چهره او چون ستاره‌ای درخشان است، رنگ او رنگ عربی است و جسمش اسرائیلی می‌باشد! و نیز سایر مشخصات وی، مورد توجه نویسندگان اسماعیلی قرار گرفته است.[98] علاوه بر این، بحث مفصلی درباب این كه مهدی از نسل فاطمه (س) است و سرانجام قیام خواهد كرد و عدل و داد وعده داده شده الهی را پیاده خواهد نمود، ارائه شده است.[99]

یكی از پیش‌بینی‌ها درباره ظهور مهدی، روایتی از علی (ع) است: ایشان خطبه‌ای برای مردم خواندند و مشخصات مهدی را چنین بیان كردند: مهدی در مصر منبر گذاشته دمشق را می‌گیرد و به غزای روم می‌رود.[100]

هم چنین یكی از احادیثی كه درباب مهدی، مورد توجه ویژه اسماعیلیان قرار گرفته و در منابع بسیاری نقل شده، چنین است: «ان الشمس تطلع من مغربها علی رأس ثلاثمائه» اسماعیلیان خورشید را در این حدیث به ظهور مهدی در سال 297 ه تعبیر می‌كنند.[101] و هر جا واژه خورشید مغرب را به كار می‌برند منظور عبیدالله است؛ چنان كه در حدیثی از پیامبر (ص) روایت شده است: در روز قیامت چشمه آفتاب نخست از مغرب برخواهد آمد و میان آسمان رسد و از آن جا باز گردد و در مغرب فرو شود و از مشرق برآید. این حدیث را این گونه تفسیر نموده‌اند كه مولانا (مهدی) از مغرب ظهور كرد و همه جا را گرفت تا حلوان بغداد كه میان عالم است به زیر تصرف خویش درآورد و بعد از آن به موجب اقتضای وقت باز در مغرب مستور شد.[102] تقویت امت محمد و یاری دین خدا به دست منصور، پس از مهدی مورد توجه اسماعیلیان قرار گرفت.[103]

قاضی نعمان در قصیده‌ای كه دارای هشت بیت است به خلافت ومهدویت عبیدالله اشاره می‌كند.[104] در سایر منابع اسماعیلی نیز ظهور مهدی توصیف شده است. ابویعقوب سجستانی درباره ویژگی‌های مهدی می‌نویسد: «مهدی آنست كه مردمان را هدایت كند و همه پیغمبران پیش از او مردمان را هدایت می‌كردند ولیكن سخن‌های ایشان پوشیده بود، زیرا در آن عصر این گونه واجب بود. پس چون كار به نهایت خود رسید دور كشف آشكار شد برهان¬های روشن و دلیل¬های آن آراسته شد پس آن كس كه مردمان را راه نماید نامش مشتق از «هدی» است و كسی از هدایت او بیرون نباشد و علوم ملكوت را بر مردم بگشاید تا مردم با حقایق و تایید یكی گردند و آسایش و راحتی فراهم آید و همه معاندان به اختیار و رغبت به طاعت در آیند».[105]

هم چنین سجستانی توصیفاتی از گسترش عدل و داد در جهان به دست مهدی دارد[106] و مردم پس از این دعوت دو گروه می‌شوند: گروهی به او ایمان می‌آورند، منتظر ظهورش می‌شوند و از نور او بهره می‌گیرند و گروهی او را نمی‌پذیرند و از نور او می‌سوزند. [107] با این اعتقاد است كه امام و قائم یكی شمرده می‌شود، جز این كه قائم به كسی اطلاق می‌شود كه در شریعت تصرف زیادت كند.[108]

نویسندگان اسماعیلی از آثار شیعیان امامیه بهره بسیاری برده‌اند، چنان كه بسیاری از روایت‌هایی كه درباره مهدویت عبیدالله نقل شده، در منابع امامی نیز درباره حضرت مهدی(عج) آمده است؛ از جمله از قول امام جعفر صادق (ع) روایت شده است: «انّ الاسلام بدأ غریبا و سیعود غرییا كما بدأ فطوبی للغرباء».[109]

نقل حدیث‌های بسیاری درباب مهدویت كه اغلب آنها تلویحاً به مهدویت عبیدالله اشاره دارد، حاكی از تلاش بسیار زیاد نظریه پردازان اسماعیلی برای اثبات و تحكیم مهدویت عبیدالله است. اثبات مهدویت عبیدالله، گذر از مرحله‌ای بسیار مشقت بار بود كه به این شكل انجام شد و در بین توده پیروان تبلیغ گردید. عبیدالله هم‌چنین فرزند خود، محمد را نیز مهدی دانست و او را ملقب به القائم نمود. این نكته وقتی مشخص‌تر می‌شود كه او را محمد نامید تا هم نام پیامبر (ص) باشد؛ همان نامی كه در منابع به مهدی موعود نسبت داده شده و بنا به گفته اسماعیلیان، القائم، هم چون جدش علی (ع) از پدرش پیامبر(ص) بهره برده است.[110]

فرقه اسماعیلیه در نیمه دوم قرن دوم هجری، براساس اعتقاد به امامت اسماعیل، فرزند امام جعفر صادق(ع)، شكل گرفت. اسماعیلیان در خصوص مهدویت عقاید خاصی مطرح كردند؛ اسماعیل، نخستین كسی بود كه آنان به عنوان مهدی موعود و امام هفتم معرفی كردند.

به هر حال، خلفای فاطمی پس از عبیدالله به تبلیغ امامت و مهدویت خود می‌پرداختند. در حقیقت، وظیفه مهدی؛ یعنی اصلاح جهان، به تمام افراد سلسله فاطمی به توالی نسبت داده شد،[111] و در واقع، وجود امام را قائم زمان خود و مایه فیض الهی آن عصر دانستند. این اعتقادات تا زمان المعز، خلیفه چهارم فاطمی، پابرجا بود، اما دراین زمان، اصلاحاتی در آن به وجود آمد.

اصلاحات المعزلدین الله و بازگشت محدود به مهدویت محمد بن اسماعیل

المعز، خلیفه چهارم فاطمی و از نظریه پردازان مهم اسماعیلی اقدام به اصلاح اعتقادی و تجدید نظر در برخی عقاید اسماعیلیان مخالف، در خصوص مهدویت نمود. اصلاح دینی المعز متضمن بازگشت جزئی به عقیده امامت بود؛ بدان صورت كه اكثریت اسماعیلیان نخستین قبول داشتند.

بر این اساس، او امامت اسماعیل بن جعفر و پسرش محمد بن اسماعیل را به جای عبدالله بن جعفر كه عبیدالله در نامه‌ای او را جد فاطمیان شمرده بود، پذیرفت و نسب خود را به آنان رسانید. بر طبق این اعتقاد، قائم دارای سه حد شد: حد عالم جسمانی، حد عالم روحانی و حد داوری روز قیامت. سپس دو حد جسمانی برای قائم منظور گردید: حد ناطق و حد خلفاء الراشدون. قائم نخست در پایان دور ششم تاریخ به عنوان امام هفتم دور اسلام ظاهر شد و به این ترتیب، اولین حد جسمانی خود را در شخص محمد بن اسماعیل، در مقام ناطق هفتم دور اسلام، به دست آورد، اما چون در دور ستر كامل ظهور كرده بود، شریعت او نیز مخفی و مستور بود. لذا قائم خلفایی برای خود تعیین و در آنها حد جسمانی ثانوی خود را تحصیل نمود و از طریق همین خلفا معنای باطنی احكام را بر مردم آشكار كرد؛ زیرا محمد بن اسماعیل رجعت نخواهد كرد. خلفا در ابتدا مخفی و مستور بودند، اما با عبیدالله آشكار شدند. آنها تا پایان عالم جسمانی حكومت خواهند كرد و حجت قائم، آخرین آنها خواهد بود. پس از آن قائم به حد جدیدی خواهد رسید و در دور روحانی ستارگان آشكار خواهد شد و پیش از آن كه فراتر رود و با نفس كل یكی شود، بر مردمان داوری خواهد كرد.[112] المعز بخشی از علم غیب را به قائم نسبت داد تا قائم با آن از امام جلوتر خبر بدهد.[113] براساس این باور آنها كه حكمت از امامی به امام دیگر منتقل می‌شود، امام هر عصر، دارای حكمتی است كه از امام نخستین به او رسیده است.[114]

یكی از داعیان اسماعیلی در قرن ششم، با اشاره به این اعتقاد المعز، می‌نویسد: قائم هفتمین امام، هفتمین پیامبر بعد از آدم و هفتمین وصی بعد از شیث است كه عالم طبیعت با او به پایان می‌رسد و ظاهر شریعت تعطیل می‌شود. سپس مولانا المعز به رمز درباره مهدی دعا كرده و او را تجدید كننده نسخ شریعت شمرده است.[115] در كتاب كنزالولد، ادعیه‌ای از قول المعز نقل شده است. المعز در خصوص محمد بن اسماعیل كه پایان دهنده شریعت و كامل كننده حقوق آن بود، دعا كرده و او را قائم الوسطی خوانده است و قائم القیامه كبری صاحب كشف خواهد بود.[116]

قاضی نعمان در كتاب شرح الاخبار كه در زمان المعز تالیف نموده، روایتی از حضرت علی(ع) نقل كرده است: ما اهل بیت (خلفای فاطمی خود را از اهل بیت می‌دانستند) بابی از ابواب بهشت هستیم؛ یعنی امام زمان در هر عصری در بهشت است و این كه گفته می‌شود مهدی جهان را پر از عدل می‌كند، این گونه تعبیر می‌شود كه نخستین كسی كه آن عدل را پیاده كرد، مهدی بود و خداوند بعد از او به دست ائمه‌ای از فرزندانش آن عدل را كامل می‌كند و این وعده به مهدی نسبت داده شده است؛ زیرا او این كار را برای اولین بار آغاز كرد.

در روایت دیگری از قول المعز، مهدی باز كننده قفل فضل، رحمت و بركت است و [افرادی] از ذریه او وعده الهی را كامل می‌كنند.[117] این دو روایت در حقیقت به نوعی اعتراف به مهدویت محمدبن اسماعیل است، اما ادامه دهنده كار محمد بن اسماعیل در ذریه او و خلفای فاطمی می‌باشد كه باید عدل الهی را كامل كنند. در این تفسیر جدی، قائم، شریعت جدیدی اعلام نمی‌كند، بلكه معنای باطنی شرایع قبلی را آشكار می‌كند و خلفای فاطمی را نماینده قول و عمل قائم می‌شمارد و به جز امام وقت كه تاویل كننده معنای باطنی احكام شریعت‌اند، قائم و صاحب الزمانی معرفی نمی‌شود. به عبارت دیگر، او منكر رجعت جسمانی محمد بن اسماعیل به عنوان قائم است، زیرا فاطمیان در مقام خلفای او، وظایفش را عهده‌دار شده‌اند.[118]

این اصلاح اعتقادی باعث شد تا بسیاری از اسماعیلیان مخالف، با او بیعت كنند؛ ابویعقوب سجستانی از مهمترین شخصیت‌هایی است كه به المعز گروید و در آثارش از امامت او دفاع كرد. اسماعیلیان خراسان، مكران و سند نیز حامی المعز شدند، به ویژه المعز با این اصلاحات می‌خواست قرمطیان بحرین را به خود نزدیك كند. او در نامه‌ای به قرمطیان، آنها را به سبب قتل و غارت‌های انجام شده توبیخ كرد. حسن اعصم، رهبر آنان، نیز به المعز پاسخ داد.[119]

اصلاحات المعز، در زمان جانشینان وی نیز ادامه یافت و در حقیقت هر خلیفه‌ای خود را امامی می‌دانست كه در دور محمد (ص) به امامت رسیده و تكمیل كننده عدل قائم است و این دور تا قیامت ادامه خواهد داشت.

رجعت الحاكم بامرالله در اعتقاد دروزیان

از جمله خلفای جنجال برانگیز اسماعیلی الحاكم بامرالله (د: 411 ه) است كه پس از العزیز، فرزندان المعز، به خلافت رسید. در زمان الحاكم، فرقه دروزیه با اعتقاد به الوهیت الحاكم ایجاد شد. ركن اصلی دین دروزیان كه از اعتقاد فاطمیان نشأت می‌گیرد، باور به مهدی و امام منصوب از جانب خداوند است. عقیده رجعت به مفهوم امام حامل نور الهی اضافه شده است و هنگامی كه زمان آن برسد، امام، قائم یا مهدی منتظر رجعت خواهد كرد تا زمین را پر از عدل و داد كند و نماینده خدا در زمین باشد. چون حكومت فاطمیان نتوانسته بود عدالت را به طور كامل در جامعه پیاده كند، لذا احساس نارضایتی عمومی به وجود آمد و موجب شد تا مردم الحاكم را همان امامی بدانند كه وعده آن در قرآن داده شده است و عدالت را در جهان بر پا خواهد كرد.

داعیان الحاكم زمینه دور كشف را فراهم كرده بودند و در سال 403 ه از ظهور قریب الوقوع قائم خبر دادند. این اعتقاد در سال 408 ه تغییر كرد و الحاكم جلوه خداوند معرفی شد و امامت كه ذاتی الحاكم بود در حمزه بن علی تجلی یافت،[120] و برای اولین بار الوهیت الحاكم اعلام شد. این امر باعث شورش‌هایی گردید و بسیاری از دروزیان به شام گریختند و در آن جا باقی ماندند و با تبلیغ پنهانی این اعتقاد، جامعه خاصی برای خود به وجود آوردند. نامه‌ها و مطالبی كه از حمزه‌بن علی باقی مانده به اعتقاد به الوهیت الحاكم اشاره می‌كند؛ اعتقادی كه با برخی اقدامات الحاكم، جنبه معنوی خاصی پیدا می‌كرد.[121]

حمید‌الدین كرمانی با طرح دلایل اثبات امامت الحاكم،[122] به این امر توجه كرده است كه اعتقاد به الوهیت الحاكم ریشه در آرزوی قائم و قیام قیامت دارد. وی این نظریه را كه با ظهور الحاكم، قیامت رخ خواهد داد، به شدت رد می‌كند. با پنهان شدن الحاكم در سال 411 ه و مرگ حمزه‌بن علی، اندیشه انتظار و ظهور و بازگشت الحاكم در میان دروزیان نفوذ بیشتری پیدا كرد. ابن طولون، از دانشمندان قرن نهم هجری، می‌نویسد: «بسیاری از مردم شام تا امروزه به غیبت الحاكم اعتقاد دارند و می‌گویند او بدون شك بازخواهد گشت و زمین را آماده می‌كند».[123] این اعتقاد تا امروز هم¬چنان در بین دروزیان باقی مانده است.

عقیده مهدویت اسماعیلیان در عصر المستنصربالله

اسماعیلیان تا دوره المستنصربالله (د: 487 ه) كه نواده الحاكم بود، سلاله‌های هفت امامی بیشتری را پس از محمد بن اسماعیل پذیرفتند. ناصر خسرو، از داعیان دوره المستنصربالله، دیدگاه‌های خاصی در این باره مطرح كرد. وی كه از قبادیان به مصر رفت و به كیش اسماعیلی گروید، در كتاب وجه دین این اعتقاد را مطرح كرده است كه هفتمین امام، قائم یا قائم القیامه خواهد بود كه مرتبت قیامت دارد و قائم در حقیقت تكمیل كننده امامان خواهد بود و به جای آن كه به نسخ شریعت قبلی بپردازد و شریعت جدیدی جای‌گزین آن نماید، به هدایت الهی بر بشریت داوری خواهد كرد. او با تقسیم دور كنونی به دو بخش دور امامان و دور خلقان، ظهور قائم كه هفتمین امام و صاحب دور آخر شناخته می‌شد، امر متعلق به آینده می‌داند و درباره ظهور قائم پیش‌بینی خاصی نمی‌كند.[124] اندیشه‌های ناصر خسرو تا حدودی بیانگر دیدگاه مردم و خلافت فاطمی در نیمه دوم قرن پنجم هجری درباره مهدویت است.

هم زمان با ناصر خسرو، داعی دیگری به نام محمد بن علی صوری، نظریه‌ای مطرح كرد مبنی بر این كه بین مهدی و قائم تفاوت وجود دارد. او مهدی را در شخص محمد بن اسماعیل دانست كه پس از ظهور، به صورت روحانی در آمده و امام قائم كه از نسل المستنصربالله خواهد بود، هنوز ظهور نكرده است. در این میان، امامان و ابواب آنها در این دور فترت هم چنان وجودشان ادامه خواهند یافت و مردم را به اطاعت از این دو شخصیت معادی فرا خواهند خواند. این اعتقادات تعدیل و تطبیق عقاید قدیم را با واقعیاتی كه اسماعیلیان فاطمی پس از پایان دومین دور سلاله ائمه هفت‌گانه با آن روبه‌رو شدند، بیان می‌كند. بنابر نقل كتاب المجالس المستنصریه كه تقریرات ملیجی یكی از دعات المستنصربالله است، سلاله‌های هفت‌گانه یكی پس از دیگری ادامه خواهد یافت تا فرا رسیدن قائم القیامه كه حجت او وهفتمین امام متصل به دور او خواهد بود و خود قائم امام هشتم در میان امامان آن دور، هفتمین ناطق است. المستنصر بالله، هشتمین خلیفه فاطمی و هشتمین امام است؛ یعنی این كه او می‌تواند انجام دهنده و تحقق بخشنده وظایف قائم باشد، اگر زمان ظهور وی فرا رسیده باشد.[125]

با این دیدگاه، خلفای فاطمی، در حقیقت، خلفای قائم معرفی شدند كه باید تا روز قیامت از ذریه حضرت رسول (ص) باشد. این اعتقاد باعث شد تا به قائم ارزش و اهمیت خاصی بدهند و كمال نفس و رستگاری انسان را توسط قائم بدانند و با ظهور قائم كه آغاز كننده مرحله واپسین تاریخ است، جدایی قطعی بین رستگاران و دوزخیان را در زمان ظهور او بدانند.

پس از مرگ المستنصربالله در سال 487ه ، اسماعیلیان به دو شاخه نزاری و مستعلوی تقسیم شدند. مستعلویان در مصر تا سال 567ه، زمانی كه صلاح‌الدین ایوبی پس از مرگ العاضد، خطبه را به نام خلیفه عباسی گرداند، ادامه حیات دادند. ضعف سیاسی فاطمیان و درگیری با صلیبیان و جدایی نزاریان از طیبیان یمن باعث شد تا جایگاه اعتقادی خلفای مستعلوی در نزد عموم اسماعیلیان به شدت تضعیف شود و به تدریج اعتقاد به قائم منتظر، ارزش خود را از دست بدهد.

اسماعیلیان ایران به رهبری حسن صباح معتقد به امامت نزار شدند و تبلیغات گسترده‌ای در این خصوص به راه انداختند. سه امام نخستین نزاری به نام‌های هادی، مهتدی و قاهر، در دوره ستر به سر می‌بردند. از اعتقادات اسماعیلیان در این عصر اطلاع چندانی در دست نیست، اما این مسئله روشن است كه به تدریج جایگاه قائم منتظر و مهدی موعود به قائم القیامه داده شد. با امامت حسن دوم ائمه نزاری به دور كشف و ظهور وارد شدند. وی در سال 559 ه، با اعلام قیامت، اسماعیلیان را به دور قیامت وارد كرد و شریعت را از دوش آنان برداشت و خود را قائم القیامه معرفی نمود. قیامت در نظر آنان معنوی و روحانی بود و به ظهور حقیقت امام نزاری تعبیر شد و مؤمنان می‌توانستند حقیقت یا واقعیت معنوی و باطنی احكام را دریابند و به این صورت، بهشت در این جهان برایشان محقق شده بود.[126] پس از امامت حسن دوم، امام به عنوان قائم شمرده می‌شد و برخی وظایف قائم را عهده‌دار بود.

حمله هلاكو به الموت و تسخیر الموت باعث سقوط حكومت اسماعیلیان گردید و آنان را برای مدت دو قرن از دسترسی به امام دور كرد. خواجه نصیر كه در زمان حمله هلاكو به الموت در آن جا به سر می‌برد، در خصوص امامت و جایگاه آن بحث مفصلی دارد و علت همه هستی را امام می‌داند و صفاتی الهی به او نسبت می‌دهد. دیدگاه‌های او بیانگر نگرش اسماعیلیان در این مقطع زمانی به امامت و به تبع آن، قائم و صاحب‌الزمان است.[127]

پس از سقوط الموت، بین محمد شاه و قاسم‌شاه، نوادگان ركن الدین خورشاه، اختلاف درگرفت و باعث به وجود آمدن دو شاخه محمد شاهی و قاسم شاهی شد. امامان محمد شاهی در ابتدای قرن دهم هجری به هند مهاجرت كردند و سلسله امامت آنان تا قرن سیزدهم هجری تداوم یافت و پس از آن منقطع گردید. از فعالیت‌ها، تبلیغات و اعتقادات امامان محمد شاهی در خصوص مهدویت و قائم منتظر اطلاع دقیقی در دست نیست، اما به نظر می‌رسد كه اینان پیرو عقاید آخرین امامان الموت بودند. امامان قاسم شاهی به تدریج مورد قبول اكثریت جامعه اسماعیلی قرار گرفتند و اسماعیلیان تا امروز به امامت كریم آغاخان چهارم معتقدند و او را از سلاله قاسم شاه می‌شمارند.

اسماعیلیان معاصر به امام وقت نسبت روحانی می‌دهند و او را جلوه‌گاه صفات علمی بر می‌شمارند. آنان، همانند پیشینیان معتقدند كه امام باید زنده باشد و اگر زنده نباشد امام نیست و اگر ظاهر نباشد، در حق پیروان خود ظلم كرده است. فرمان‌های امام تا زمان حیات وی ارزش¬مند است و اسماعیلیان باید آن را اجرا كنند.[128] آنها در دعاها و مراسم مذهبی‌شان كه از زمان آغاخان سوم ملزم به اجرای آن شدند، به صاحب‌الزمان و امام عصر توجه خاصی دارند. در دعاهای صبح پس از ذكر تسبیح اول و دوم، ذكر نام حضرت علی(ع) و پیامبر(ص) و اسماء‌ جلاله و قرائت سوره حمد، بر صاحب الزمان صلوات می‌فرستند. در دعاهای بعد هم از امام حاضر در رفع مصائب استمداد طلبیده، می‌گویند توسلوا عندالمصائب بمولاكم الحاضر شاه كریم الحسینی. در دعای دیگری با استعانت از امام عصر طلب مغفرت می‌نمایند و طلب شفاعت از همه ائمه را از خداوند خواستارند.[129]

طبق اظهار نظر مسئولان انجمن مذهبی اسماعیلیان مشهد، امروزه انتظار به ظهور مهدی موعود، در اعتقاد اسماعیلیان معنایی ندارد و اعتقاداتی كه در گذشته به ظهور و علائم مهدی شده بنابر شرایط آن عصر بوده و امروزه امام حاضر همه دستورات مذهبی را می‌دهد. آنان برای مهدویت هیچ جایگاهی قائل نیستند و تمام دستورات امام را از جانب خداوند می‌دانند، بدین ترتیب، وظایف مهدی را برعهده امام عصر گذاشته، تحقق وعده‌های الهی را منوط به اطاعت محض از دستورات امام می‌دانند.

منبع:انجمن علمی دانش پژوهان تاریخ

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.