رساله در خواص آطریلال

رساله در خواص آطریلال

رساله در خواص آطریلال

به روایت: حکیم عماد الدین محمود بن مسعود شیرازی (11ق)

نوشین شکوری

 

درآمد

یکی از آثار ارزندۀ عماد الدین محمود بن مسعود شیرازی، پزشک معروف قرن دهم هجری قمری رساله ای است در خاصیت دارویی گیاهی به نام آطریلال. وی از پزشکان وحکمای مشهور دوره صفوی بود و در زمان پادشاهی شاه طهماسب صفوی (919-984 ه.ق) مدتی در مقام طبیب دربار صفوی بود و پس از آن به خدمت بیمارستان آستان قدس رضوی در مشهد درآمد. سپس به هندوستان رفت و مدتی بعد به ایران آمد و تا آخر عمر در شیراز ماند  و در همانجا درگذشت.

آطریلال یا اطریلال لغتی بربری یا به عبارتی یونانی است و آن را در زبان عربی «حشیشه البرص» و «رجل الغراب» و در ترکی «قاز ایاغی» گویند یعنی پنجۀ غاز، چرا که نورستۀ آن به پنجۀ غاز ماند. تخم این گیاه بهترین داروی برص بوده و خاصیتهای بی شمار دیگری نیز دارد که در این رساله بدانها پرداخته شده است.

از رسالۀ اطریلال دو نسخه در کتابخانه های ایران موجود است که عبارتند از:

نسخۀ خطی کتابخانۀ مسجد گوهرشاد مشهد به شمارۀ 3/946 (نک: فهرست گوهرشاد، 3/1323)، به تاریخ کتابت سدۀ 11 هجری.

نسخۀ خطی متعلق به موسسۀ لغتنامۀ دهخدا به شمارۀ 10/197 (نشریه 3/15)، به تاریخ کتابت 1006 هجری.

لذا در احیای اثر حاضر از رسالۀ کتابخانۀ گوهرشاد مشهد بهره برده شده است.

 

 

 

 

متن رساله:

بسم الله الرحمن الرحیم

 

الحمد لله المحمود فی کل فعاله و الصلوۀ و السلام علی سیدنا محمد محمود احمد و اله.

اما بعد، چون اختلافی عظیم بود میان اهل زمان در آطریلال با آنکه منفعتی عظیم جلیل دارد که هیچ دوا در هیچ مرض این تأثیر ندارد که او و نیز طرق تجربه او مختلف بود و در هیچ کتاب تفصیل آن مذکور نبود،خواست که آنچه محقق است در این رساله بیاورد.

ااطریلال، اول این اسم دو الف است یکی مهموز و دیگری ممدود و طای مهمله مکسوره و رای مهمله مکسوره و یاء معجمه بالنقطتین من تحتها و لام و الف و لام ،گیاهی است که در مصر رجل الغراب می گویند و بعضی حرز الشیطان و این اسم بربری است و معنی او پای مرغ است. قبل از آوردن آنچه در کتاب ها مذکور است آنچه این حقیر معلوم کرده ذکر می کند بعد از آن نقل کلام قوم می کند که بعد از تدبر حقیقت حال منکشف شود. پوشیده نماند که پیش اطبای فارس و عراق و آذربایجان که این حقیر در میان ایشان نشو و نما یافته چنان مشهور و مقرر است که آطریلال تخم گیاهی است که آنرا به ترکی قاز ایاغی گویند و این گیاه در چمنها و باغها و صحرا ها  بسیار میروید. سه برگ دارد دراز بتلخی مایل مشرف جوانب تشرفی خفی ، ورق در میان او درازتر از دو ورق دیگر است ، چند شاخ بر روی زمین پهن می شود هر یک سه برگ و طعم او با حدت و حرارتی فی الجمله باشد، و بوی مناسب طعم، و ساقی بیرون می کند بدرازی یک گز تقریباً، و گل و تخمی می آورد به درازی زیره کرمانی، اما راست و به سفیدی و سبزی مایل و از بسیار گیاه اندک تخمی حاصل شود برگ او را در اوایل بهار که سبزیها عرقی دارد مردم می خورند و او را ازگیاههای گرم می دانند ، والحق چنانست و طعم او بسیار شبیه است بطعم خاری که ترکان آن را بوقاپراغی  گویند و معنی این خار بزبان ایشان برگ گاو کوهی است  ماده مگر آن جانور او را دوست دارد و برگ نیز ببرگ او می ماند، تفرقه میان ایشان آن است که در این خار هست و در آطریلال نی؛ و آطریلال در اول بهار برگ بیرون می آورد و در آخر تابستان ساق و گل و تخم می کند، تخم آن اندک است زود ریخته می شود و ساق آن را باد می شکند و از این جهت کمتر می یابند و نادر می باشد و کم کسی می داند که این ساق و تخم از این برگ است. القصه مقرر این قوم آن است که آطریلال و رجل الغراب این گیاهست و تشابه این بپای قاز از آن جهت است که سه برگ دارد چنانچه پای قاز سه انگشت دارد، و اما این که میان این برگها پرده نیست از این جهت مخالف پای قاز است بلکه بعضی اوقات سرهای ریباس را مشابهت زیاده است، و اما در دیار مصر و شام و آن حوالی تخمی استعمال می کنند که از گیاهی حاصل می شود که آن را اینجاها خلال مامونی گویند و اما خلال مامونی حقیقتا  اذ خر است اینجا به غلط آن نام برو واقع شد ه به همین تقریب که شکل شبیه او به خلالها می ماند که به هم پیوسته باشد و چون اسم خلال مامونی شنیده اند و تحقیق ماهیت آن نکرده پنداشته اند که آن این است و این گیاه در بعضی بلاد می باشد. اکثر آن مواضع گرمسیر مشاهده شد و اگر در سرد سیر باشد سردسیری است که نزدیک به گرمسیر باشد و متصل به آن مثل آنکه در شماخی می باشد و او متصل نعلی جویان است که گرمسیر است و در مغان و گرجستان و بعضی مواضع میباشد، گیاه آن یک زراع و نیم می باشد و جزری الورق است واکلیل شبیه به اکلیل شبت دارد بعد از آنکه گل او ریخته می شود و خلالها دسته دسته بیرون  می آید و در میان شاخهای خلال تخم می باشد مانند انیسون و قدری از آن بزرگ تر به تلخی مایل و این گیاه را تخم او اگر چه بسیار می باشد اما زود میریزد  به مجرد تحریک باد، و در بلادی که این گیاه می باشد چون باران بسیار می باشد و باران قوه آن را بسیار کم می کند، جهت آنکه تخمی ضعیف است نم باران به او بسیار می رسد و بی قوت می کند و از این سبب است که آطریلال مصری بهتر است که در مصر باران نمی آید ، دیگر بواسطه کثرت حرارت هوا پیش ازآمدن باران و ضعیف شدن قوت آن او را بر می گیرند تخم آن به سیاهی مایل باشد و تلخی در طعم او هست و گرانی و حدتی در رایحه نبات او سبزی است مردمی خلال کردن به خلال آن متمین نمی دارند حقیر گوید، همچنین افراش بگیاه او وقتی از اوقات بارانی عظیم آمد چنانچه تردد متعسر شد مردم این گیاه را در منازل و راه گذرها ریختند که بر آن بنشینند و عبور کنند، آن اوقات بسی بیماری و پریشانی واقع شد تا وقتی که از آن حوالی دور شدند؛ القصه بعضی از مردم، آطریلال تخم این گیاه را می دانند.

گویند نباتی است که تخم وی مستعمل  است و مانند تخم کرفس است به بزرگی و بلون کبود و به شکل مانند زیره و به غایت تلخ و رایحه تیز و قدری از آن بزرگتر بود آنرا تخم خلال دان گویند و آن آطریلال است غیر مصری و این مؤلف گوید آن نوع از طرف اهواز آورند و آنجا می روید و آنچه کبود رنگ بود آطریلال مصری بود حشیش وی رجل الطیر و رجل الغراب گویند و حرزالشیطان نیز گویند ودررجل الغراب گوید از جمله حشایش بود بشکل پای کلاغ و صاحب جامع گفته که این گیاه را در مصر و حوالی او رجل الغراب و حرز الشیطان گویند و نبات او مشابه شبت است در ساق و گل و بیخ، فرق آنست که گل شبت زرد است و گل این گیاه سفید است، و بعد از ریختن گل دانه می بندد و به هیئت حب مقدونس یا مثل دانه گیاهی که در مصر او را اخله گویند، اما اندکی درازتر از آن است، و جرم آن از آن اصغر است  و در آن حرارت و حرافت است و اندکی تلخی نیز دارد و در وقت چشیدن زبان را گرم کند، از کلام او این فهم می شود که تخم او به تخم اخله می ماند پس غیر اخله خواهد بود صاحب جامع بغدادی گوید که این گیاه آطریلال که او را رجل الغراب و حرزالشیطان گویند و در زمین های سخته حارة المزاج و معتدله می روید در مواضع معموره به زروع ، و نبات آن شبیه به نبات شبت بود در ساق و قد و گل مگر اینکه گل این دو اسفید باشد و دانه بیرون می آرد و کوچک بدرازی مایل، باریک سرخ بغبره مایل حادالمذاق در وقت خائیدن حرارتی از ان احساس می توان کرد و هر گاه که از آن شاخی تازه برگیرند و بر زمین هموار نهند جای پای مرغ و انگشتان آن ظاهر شود و این گیاه ربیعی است. و در آفتاب در جوزا میرسد و کامل می شود و در رجل الغراب میگوید که آطریلال را به این نام می نامند و نباتی دگر که بقدر یک شبر بلند می شود و برگ او بسیار سبز است چنانچه از بسیاری سبزی به سیاهی گراید مانند ورق رشاد و بستانی است هر ورق مشقوق است به دوشق میان دراز و کنارها کوتاه تر به پای کلاغ می ماند و قومی آن را رجل الغراب میگویند و او را بیخهاست غائر در زمین باستداره مایل و آن بیخها را زواید مستدیره هست و ظاهر بیخ زرد رنگ است و چون صلایه کنند سفید رنگ شود مانند سورنجان و در طعم برگ او حرافت با قبض اندک هست و حلاوتی دارد مانند جزر حار در اولی است یا بس در ثانیه در نواحی بیت المقدس بسیار روید. صاحب جامع و او از دیسقوریدوس نقل می کند که رجل الغراب نباتی است مستطیل منبسط، و از تمیمی نقل کرده که رجل الغراب را در شام رجل الزاغ می گویند و آنچه بغدادی آورده از او نقل کرده و در اطریلا ل می گوید که جماعتی از اهل صنعت ما گفته اند که آطریلال تخم گیاهی است که آن را رعی الابل می گویند و مرا در این نظر است جهت آنکه دیسقوریدوس در رعی الإبل می گوید که ساق او مزو است یعنی زوایا و گوشها دارد و در حشیشه آطریلال ساق او مدور است و این حقیر می گوید که این کلامها مؤید آن است که آطریلال گیاه مشهور به غاز ایاغی است نه خلال مذکور.

اما اولا جهت آنکه همه ذکر کرده اند که به جزر ماند ساق او و شکوفه او و بیخ او الا آنکه شکوفه شبت زرد است و شکوفه آطریلال سفید است و نمی گوید که ورق او به جرز می ماند.

و اما ثانیاً جهت آنکه می گوید که جمعی از اهل صنعت ما گفته اند که آطریلال تخم رعی الابل است و در رعی الابل گفته که برگ او به بزرگی انگشتی است و برگ خلال جزری است و میان رعی الابل و آطریلال فرق آن است که صاحب جامع و کسانی که ناقل کلام اویند گفته اند که تخم آطریلال حار یا بس است در آخر درجه دوم و همین تخم او مستعمل است در مداوات این مرض و اما بغدادی می گوید که حرارت او در درجه چهارم است ویبس و خشکی او کمتر از حرارت است، حقیر میگوید گویا پنداشته که دفع مرض قوی بحرارت بسیار می شود و چون مرض در غایت صعو بت است دوای او نیز در کمال حدت و حرارت خواهد بود و حال آنکه میتواند بود که دوای قلیل الحرارة را فعلی قوی به واسطه خاصیتی که در اوست و از طعم و بوی حدتی معلوم نمی شود و از خوردن او هم احساس حرارت قوی نمی کند و آنکه گفته اند که در آخر درجه دوم است حرارت او به واقع و حق اقرب می نماید که ساق رعی الابل مزو است.

و اما ثالثاً جهت آنکه از شریف نقل کرده که آطریلال تخم یکی از انواع دوقس است و حال آنکه چنین نیست این را به تحقیق نفی کرد و برگ دوقس شبیه برگ رازیانه می ماند و آن به خلال نزدیک است.

و اما رابعاً اینکه گفت که تخم آطریلال تخم نباتی که در مصر آن را اخله می گویند می ماند اما آن درازتر از اوست و جرم او صغیر تر  و این صریح است در آنکه خلال است .

و اما خامساً جهت آنکه از علامه نقل خواهیم کرد که آطریلال را با ماست می پزند و طعم او خوبست و طعم خلال در غایت گرانی و تلخی.

و اما سادساً جهت آنکه مکرر تخم خلال را یکسان دادیم مفرداً و مرکباً اثری ظاهر نشد  و اما تخم غاز ایاغی تأثیر ظاهر دارد و مجرب است و این وجه معتمد ترین وجوه است.

بدان که سبب اشتباه در باره آطریلال آن است که بعد از آنکه برگ او زود متلاشی می شود و یا در زیر دست و پا برطرف می شود یا حیوانات می خورند ساقی بیرون میکند و ساق او از ورق عاری است و گل و تخم ظاهر می شود و مردم مطلع نمی شوند و نمی دانند که این ساق از آن برگ است و در کتابها ذکر ورق او کمتر است و بنا بر آنکه فایده او عظیم است قیمت او بسیار است و مقدار او اندک و با وجود این زود متلاشی می شود و باد او را بر می کند و به اطراف می برد کمتر می یابند به واسطه این جهد می کنند و اشباه او را جمع می کنند و اما طریق خوردن این تخم مختلف است بر حسب تجارب، بعضی مردم مفرد او را استعمال می کنند و بعضی مرکب را بدین طریق که یک درم آطریلال با ربع درمی عاقرقرحا ممزوج می کنند و با عسل لعق می کنند و بعضی ثلث وزن عاقر قرحا می کنند و شریف می گوید که تخم آطریلال یک جزو و نیم سلخ الجبه و برگ سداب از هر یک جزوی مجموع سحق کنند و پنج روز سفوف کنند هر روز سه درم به شراب انگوری مجرب است خاصه وقتی که شارب او در آفتاب بایستد تا عرق کند و گفته که هر گاه که تخم او را بکوبند و بپزند و به عسل معجون کنند و لعوق سازند و هر روز یک مثقال با آب گرم بنوشند تا پانزده روز متوالی برص را برد. صاحب جامع گفته که شریف گمان برده که آطریلال تخم یکی از انواع نباتی است که به  یونانی دوقس گویند و نه چنین است و بغدادی گوید که مشتبه شود بر غیر تخم این گیاه و ملتبس به تخم دوقس شود و حال آنکه تخم دوقس بزرگتر و تلخ تر است و مایل تر به سیاهی و به رعی الابل مشتبه شود و رعی الابل را ساق مزو است یعنی گوشها دارد  و مستدیر نیست و گل آن زرد است و برگ آن بزرگتر است و آطریلال مخالف مجموع این اوصاف است و به تخم اخله غش می کنند و اما تخم آطریلال باریک است و به رنگ اغبر یعنی خاک  رنگ و حدت در طعم ندارد و می گوید که هرگاه که به نوعی که شریف آورده که با سلخ الحیه و ورق السداب مخلوط می سازند  بنوشند به قدر قوت و علت و کهنگی و نو ی مرض باید خورد و از یک درم تا سه درم  با آب یا شراب یا آب و عسل یا لعوق کنند با عسل و اگر احتیاج واقع شود و اما این طرق بعد از تنقیه بدن باید و در آفتاب بنشینند و در تابستان گرم و موضع مبروص بگشایند و بس که از آن آبله بیرون آید و از آبله زرداب ترشح کند و این علامت صحت یافتن باشد و این هنگام نباید خورد و فعل این دوا در مواضع لحمیه ابلغ است و در مواضع عصبانی و نزدیک بعظم کمتر. صاحب مختار گفته که با عسل لعق کنند یا با تخم شقایق و عاقر قر حا و جند بیدستر مخلوط سازند و بخورند و موضع را به آفتاب دارند، شربتی دو مثقال است و مولانا قطب الدین در جواب مکتوب ویس قتلغ که یکی از امرای ترکان بود آورده که به موجب اشارت عالی چهار مثقال آطریلال فرستاده شد اما شرط خوردن او آن است که اول بستانند دو درم خردل سپید با بیست درم پیه بز سیاه با یکدگر بکوبند و روز اول نیم مثقال بخورند و روز دوم چهار دانگ و همچنین هر روز دانگی بر سر آن می افزایند و می خورند و چون تمام خورده باشد بستانند سه مثقال از این آطریلال و مثقال و نیم  بزر شقایق النعمان و چهار دانگ و نیم عاقرقر ها و دانگ وتسوئی جند بیدستر این هر چهار را با یکدگر بکوبند و بعسل بسرشند و وقتی که هوا گرم شود، این مجموع به چهار قسمت کنند و هر روز قسمتی از آن بخورند و در آفتاب بنشینند و آن موضع که سپید است به آفتاب دارد و برهنه چنانکه عرق کند و همچنین می کند تا آنگاه که متقرح و ریش گردد و بعد از آنکه ریش خشک شود پوست به رنگ بدن باشد و چون سپید سیاه گردد انشاءالله تعالی و این مجرب است و دعا گوی در صد کس تجربه کرده نافع آمده امید هست که اینجا نیز نافع آید.

و این یک مثقال آطریلال در تغاری بکارد و خاک رمل آمیز در آنجا کند و اندک خاک بر سر آ ن کند که تخمی ضعیف است و تا بر آمدن و رستن باید نمکین باشد خاک آن تغار و چون رست و قوت گرفت آب به وقت حاجت می دهند. دیگر آطریلال در ماست  عظیم خوش می باشد چنانچه در صحراها از آن تره دوغ کنند و خورند و ما نیز می ساختیم و می خوردیم غرض آنکه اگر صحراها از آن جنس که در تغار برآمده باشد ببینند، بدانند که آن آطریلال است و تره دوغ از آن می توان ساخت و تخم آنرا خود این خاصیت است که معجزه پیغمبری بوده است. این است تمام کلام علامه که در ذیل کتاب ذکر کرده و ما دیدیم در بعضی کتب که به مولانا جمال الدین ترکستانی که شاگرد نجیب الدین سمر قندی بوده  است و علامه از او  در شرح کلیات نقل ها می کند، طریق خوردن آطریلال نزدیک به آنچه علامه ذکر کرده است و آنجا می گوید که چون دانگ دانگ زیاده چندان که به دو مثقال رسد بعد از آن شروع در خوردن آطریلال کند بدین طریق که بستاند تخم آطریلال و ورق و ساق آن اگر تخم نباشد یک مثقال تخم شقایق النعمان نیم مثقال عاقرقرحا ربع مثقال قندس قبری که آن را جند بید ستر گویند تسویی و آن هر چهار را خرد بکوبند و به قدری عسل بسرشند و تناول کنند و چند روز متوالی بخورند و چون خورده باشند به آفتاب نشینند و چنان سازند که آن موضع مکشوف باشد چنانکه آفتاب بر آنجا تابد و صبر کند که عاقبت آن موضع عرق کند وآن رنگ به کلی برود انشاءالله تعالی و آن مجرب است. این است آنچه او ذکر کرده و ا زخط او منقول است و این فقیر در شخصی که در سن شصت و چند سالگی بود و قریب به چهل سال برص داشت و بدن او را آن مقدار گرفته بود که رنگ اصلی بسیار کم بود او را تنقیه چنانچه موافق قواعد فن بود و حدس طبی آن می کرد کرد چند مرتبه بعد از آن به این دستور که مذکور شد آطریلال به او داد و جهت احتیاط هر دو قسم متعارف آطریلال را به او داد و پنج روز متوالی بخورد او داد و در روز ششم اعضای او بلکه سر تا پای او آبله شد و از بدن آنقدر قلیل که به رنگ بدن بود آبله نکرد و زحمت عظیم عظیم از درد و سوزش آبلها کشید او را به مرهم ها علاج کرد تا به شد و اعضای او به رنگ اصلی آمد مگر آن موضع که آبله نکرده بود که آنها بسیار سیاه رنگ شده بود. این حقیر بعضی اطلیه که ازاله سواد او کرد فرمود تا بتدریج برفت و  آن مبروص چهل ساله به توفیق الله صحت یافت و الحمدلله علی نعمائه و در بعضی مواضع دیده ام که بگیرند از آطریلال یک مثقال تخم شقایق النعمان نصف مثقال عاقر قرها ربع مثقال جند بیدستر عشر مثقال بکوبند ادویه را و طلا کنند با سرکه به موضع برص و اگر با آن زنجبیل و عسل بخورند و در آفتاب عریان نشینند که آن موضع ورم کند و از آن مانند صدید بیرون آید و العهدة علی القائل و الغالب انه لیس تحته طائل و از منافع دیگر که فکر می کنند از برای آطریلال آن است که گفته اند که اگر او را بکوبند و بپزند و در بینی زن حامله دمند بچه بیندازد و اگر رجل الغراب باشد خواص رجل الغراب در محلش مذکور است، ذکر او در اینجا حاجت نیست؛ تمّ.

 

* * *

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.