دکتر فاطمه صدرعاملی
در دنیایی پر از خشونت زندگی میکنیم و مرتباً از دشمن و دشمنی و مقاومتکردن در برابر دشمن و تلافیکردن، داد سخن میدهیم. فراموش میکنیم که انسانها به هم وابستهاند و سرنوشت مشترکی دارند. پیشرفت علوم مختلف و تجربیات جامعه ارتباطی، این بستگی و انسجام را بیش از هر زمان و به طور روشن جلوهگر کرده است. دنیای زندگی موجودات این جهان یکی است و همه در تاثیر و تاثر متقابل قرار دارند و هرگونه اعمال خشونت در یک گوشه، تاثیری فراگیر در ارتباطات انسانها در جهان دارد و تاثیر آن به محدودهای که خشونت صورت گرفته محدود نمیماند و آثار سوء آن همه را در برمیگیرد. همان طور که نظریههای حفاظت از محیط زیست به این موضوع توجه دارد که عدم توجه به سیستم طبیعت و تخریب یکی از عناصر آن، آثار تخریبی بر کل نظام هستی دارد، خدشهدار کردن کرامت یک انسان هم تاثیرات فراگیر بر روابط انسانهای دیگر دارد.
خشونت ابعاد و شکلهای مختلف دارد. اما بطور کلی زمینه اصلی خشونت شکست ارتباط انسانی و بیحرمتی بین افراد است. متاسفانه در جهانی پر از خشونت زندگی میکنیم و همه با هم سقوط کردهایم. به جای تفاهم و همدلی و گفتگو با یکدیگر به فکر دفاع در برابر یکدیگر هستیم. عدم گفتگو و نارساییهای ارتباط انسانی جوامع را متشنج میکند. دفاعکردن به گفته «دیوید بوهم» کاری متناسب با زندگی در جنگل است و با زندگی انسانی تناسبی ندارد. درباره موضوعات مورد اختلاف گفتگو چارهساز است تا ریشههای خشونت کشف و رفع شود.
تنها با بررسی و تجزیه و تحلیل عوامل مورد اختلاف علل تشنجات مطرح میشود و به بیان میآید و قابل برطرفشدن میشود. در چنین حالی متوجه میشویم که مطلب خود را به طور دقیق به زبان نیاوردهایم. در ضمن، خشونت تنها شامل فرم فیزیکی نیست بلکه هر نوع قضاوت بیجا برچسبزدن و بدگویی نسبت به حرمت و شخصیت دیگران نوعی زورگویی و اعمال سلطه است. خشونت وقتی ایجاد میشود که به خود شک داریم و جایگاه خود را در زندگی پیدا نکردهایم.
با توجه به مساله ترور که حد نهایی خشونت است و بررسی جوانب مختلف آن روشن میشود که تنها فقر عامل ترور نبوده است.
بسیاری از افرادی که دست به ترور زدهاند افرادی توانا و تحصیلکرده هستند. سوال این است که چه شده که این افراد به چنین کارهایی دست میزنند. اگرچه تفاوت بین فقیر و غنی و بیعدالتی مواد خامی برای خشونت گروههای اجتماعی هستند ولی به تنهایی افراد را به شورش وانمیدارند… بلکه عوامل روانشناختی و احساسی در آن نقش دارد.
تروریستها وابستگی خاصی هم به عادات و سنتهای مذهبی نداشتهاند بلکه خود تصمیم میگیرند یک گروه سرسپرده تشکیل دهند و بطور سر سپرده خود را در اختیار اوامر آن گروه قرار دهند. زیرا آنان خود را متعلق به جامعهای که در آن هستند نمیبینند. یکی از عواملی که افراد خود را متعلق به جامعه نمیبینند آن است که جامعه به آنان اهمیت نمیدهد. و این احساس برای آنان بوجود آمده است که اگر در این جا “ما” گفته میشود آنان منظور نظر نیستند و در مورد آنان تصمیم گرفته میشود و «نه با آنان». چنین وضعیتی میتواند زمینهساز خشونت شود. نوعی تحقیر و پستانگاری است که باعث برانگیختن شورش میشود.
متاسفانه ارگانهایی هم هستند که از طریق ماهوارهها و شبکههای اجتماعی و ارتباطاتی هر روز به گسترش خشونت دامن میزنند و طعمه خود را از میان جوانان انتخاب میکنند و در نتیجه جوانان قربانی این تبلیغات به شبکه جهانی افراطی میپیوندند و «وابستگی به گروه» آنان را به اعمال خشونت میکشاند.
تاثیر گروه بر اعمال فرد را روانشناسان از جنبههای مختلف بررسی کردهاند و معمولاً چنین است که فرد تحت تاثیر گروه قرار میگیرد و خود فکر نمیکند! احساس و دید این افراد در اثر تجاربشان در جامعه شکل گرفته است و ایجاد چنین گروههایی به اسلام ربطی ندارد. اما ما برای روشنشدن زمینههای این بلا در قرن بیست و یکم به گفتگو نیاز داریم تا این مسایل را از جنبههای مختلف بررسی کنیم و بفهمیم وگرنه مشکلی رفع نخواهد شد. لازم است بفهمیم با چه مشکلی سروکار داریم و لازم است بدانیم که ریشههای آن کدام است؟ ظواهر این پدیده خشونت و ترور است. بایستی بررسی کنیم و عمق آنرا بفهمیم. این کار جز با گفتگو در مورد مساله و ریشهیابی آن مسیر دیگری ندارد.
انسان از فرهنگ خود نمیتواند جدا شود همانطور که از بدن خود و از زبان خود جداشدنی نیست. بدون توجه به این امر بین فرهنگها ارتباط واقعی و همزیستی شکل نمیگیرد. در بعضی مواقع در برابر جهانیسازی، محلهگرایی قد علم میکند تا حدی که ایدئولوژی از آن ساخته میشود و افراد آن قوم با خون خود از آن حمایت میکنند. دفاع خشونتآمیز از «خودیتِ خود» معمولاً از یک شک و تردید نسبت به خود و از زخمیشدن نتیجه گرفته میشود. تصویر نیرنگآمیز هستیشناسی بیگانه که بر دیگری برچسب میزند که کیست؟ و چیست؟ و جامعیتدادن به اینکه چه کس دوست است و چه کسی دشمن؟ و چه کسی خودی است و چه کسی بیگانه؟ راهی برای فرار از این طبقهبندیها نمیگذارد. در چنین مشاجرهای زور و خشونت بروز میکند که تکنیکهای بسیار پیشرفته در اختیار دارد. صنعتیشدن بدانجا رسیده است که هر دو نوع زور به هم نزدیک شده است. خود کشیهای بمبگذار خود را به ابزار زور تبدیل کرده است. برای برطرف کردن زمینه خشونت باید فضای گفتگو را آماده کرد تا با تعمیق ارتباطات و «فهم از دیگری»، جایی برای فهم مشترکات ایجاد شود.
گفتگو و دیالوگ از مباحثی است که ضرورت آن در دنیای امروز برای ایجاد همزیستی مسالمتآمیز و صلح بر کسی بوشیده نیست. ریشه بسیاری از بحرانها در سوءتفاهمات و شکست گفتگوی واقعی است. در مورد دیالوگ سخن بسیار گفتهاند و در قرن بیستم رویکرد آن قوت و قدرت یافته است اما سابقه آن به آغاز تاریخ فلسفه بر میگردد. سقراط شیوه محاوره و دیالوگ را برای طرح مباحث فلسفی به کار میگرفت. امروزه ارتباط بین انسانها و گفتگوی بین آنها را لایههای مختلفی پوشانده و تفاهم بین افراد را مشکل کرده است. رویکرد جدید به گفتگو برای کنارزدن این لایهها و برداشت و فهم دیگران متناسب با واقعیت است.
گفتگو بین مردم مشکل شده است. کسی درست به حرف کسی گوش نمیدهد. یک نفر یک چیزی میگوید اما منظورش آن چیزی نیست که میگوید! دیگری آن حرف را معنی میکند که معنی حقیقی آن نیست و در جواب چیزی میگوید که جواب آن مطلب نیست. ارتباط کلامی ما پر از سوءتفاهم است. زبان وسیله تفاهم است و اگر در فرم ظاهری آن باقی بماند بلای اجتماعی به بار میآورد. پس باید به بازآفرینی توان گفتگو فکر کرد و آن را یاد گرفت و یاد داد.
هدف اصلی، بهبود وضعیت تعامل و تفاهم و گفتگو و همفکری و همکاری بین افراد جامعه و اگاهی یافتن نسبت به نارساییها است تا زمینه برطرف کردن بسترهای سوءتفاهمات ایجاد شود. بدون بر طرف کردن این نارساییها توسعه اجتماعی صورت نمیگیرد و ساختار اجتماعی که لازمه بیشرفت اجتماعی است غیرممکن میشود.
مقصودمان از گفتگو چیست
گفتگو مهمترین وجه مدنیت است. گفتگو تنها به معنی رد و بدل کردن اطلاعات نیست بلکه گفتگوی واقعی شیوهای است برای جویایی مشترک و دستیافتن به ریشههای سوءتفاهمها و پیشداوریهایی که مانع فهم درست و تفاهم بین انسانها میشوند.
گفتگو اگر به صورت واقعی جریان پیدا کند، اذهان و شعور را با هم مرتبط میکند و وسیلهای است برای دسترسی به حوزههای مشترک وجود انسانی. حوزه هایی که وجود دارد و بر اعمال و رفتار انسان تاثیرگذار است.
گفتگو وقتی مطرح است که انسان با انسان دیگر مکالمه هدفمند میکند. روند گفتگو به مثابه مدل فرستنده و گیرنده نیست، من با دیگران در مورد موضوعی صحبت میکنم و این ارتباط یک وحدتی را نشان میدهند که در آن هر کدام دیگری را تعیین میبخشد.
جمع گفتگوکنندگان مجموعهای ظاهری از تک تک افراد گفتگوکننده نیست، بلکه اتصال و وحدت زندهای است بین افراد شرکت کننده. چنین گفتگوئی دارای گشودگی نظری برای همه همفکران و همراهان است. اگر جلوی یک نفر گرفته شود و یک نفر کنار گذاشته شود، در آن صورت از شرکتکنندگان نمیتوان به عنوان افراد آزاد سخن گفت و آنها را آزاد دانست. مثلا گفته میشود سفیدها، سیاهها، اروپائیها، کاتولیکها، هم طبقهها و غیره…و از این طریق عدهای کنار گذاشته میشوند. با کنارگذاشتن عده و گروهی، خود انسان ورود به بخشی از اجتماع را برروی خود میبندد و خود را محدود میکند و به آزادی امکان بروز نمیدهند. هر جمعی که خود را محدود میکنند عدهای را کنار میگذارد، و دیگر نمیتوان از آزادی سخن گفت.
چگونه میتوان گفتگو را یاد گرفت
معمولا آگاهی یافتن نسبت به اهمیت به کارگیری یک ارزش با عملکردن به آن ارزش متفاوت است و کمتر در یک زمان اتفاق رخ میدهد. دو صد گفته چون نیم کرار نیست و بطور کلی در مواقع بحران اجتماعی برای تحول در منش انسانها معرفی ارزشها کفایت نمیکند. برای یادگیری ارزشها کمتر میتوان به حرف و گفتار، تکیه کرد بلکه در روند تجربه و گفتگو میتوان ارزشها را به مهارتهایی مشخص و متناسب با مقتضیات زمان و قابل یادگیری تبدیل نمود. و سپس راه یادگیری و تمرین آنها را برنامهریزی کرد. با چنین برداشتی در پی راهحل بر آمدیم و در این جستوجو به تحقیقاتی برخوردیم که به پرورش و یادگیری مهارتهای گفتگو میپردازد، و از طریق کارگاههای آموزشی عرضه میشود. این شیوه توسط گروهی به همراهی «ویلیام اسحاق» ایجاد و به صورت درس دانشگاهی در «ام ای تی» ارائه شده است. نظریات «دیوید بوهم» دانشمند فیزیک کوآنتم که در باب گفتگو هم نظریهای دارد و همچنین «مارتین بوبر» و بعضی مکاتب روانشناسی و فلسفی و نظریه سیستمها از پایههای نظری این طرح است.
برای یادگیری گفتگو از روش کارگاهی استفاده میشود. این نوع یادگیری از آن جهت موثر است که از حد آموزش کلاسیک که در آن فقط ذهن افراد یادگیرنده فعال میشود، فراتر رفته و احساسات و تجربیات و معلومات و ارزشهای خود افراد را با مطالب ارائه شده در کارگاه درگیر مینماید. تا از این طریق امکان یادگیری بهتر و گستردهتر فراهم شود. مواد کارگاهها شامل فعالیتها و تمرینها ایفای نقش کارهای هنری و غیره است. چگونگی فضای کارگاه و نوع همکاری و هماندیشی اعضای کارگاه نیز از پایههای مهم کارگاه آشنایی با گفتگوست. برای تنظیم برنامه کارگاهها شناخت و تجاربی که از تحقیقات علمی بدست آمده است مبنا قرار میگیرد و متناسب با آن شناخت راه و روش کاربردی ارائه میشود.
در اینجا یک نمونه از چگونگی استفاده از برداشت فلسفی برای بدست آوردن و معرفی یک مهارت ذکر میشود. یکی از مباحث مهم فلسفی مربوط به سؤال در مورد چگونگی شناخت انسان و معرفت او نسبت به دیگران و اشیای پیرامونی اوست است. هرکدام از مکتب های فلسفی جوابی متناسب با دیدگاه خود عرضه کردهاند. در پدیدارشناسی برای شناختن اشیاء بایستی پردههائی را که واقعیت اشیاء را پوشاندهاند کنار زد و به اصطلاح کشفالمحجوب کرد. اگر به این برداشت توجه کنیم از خود میپرسیم چگونه میتوان در عمل، و به هنگام گفتگو متوجه شد که برداشت ما از واقعیتی که در مورد آن گفتگو میکنیم بخشی از واقعیت است و به نسبیبودن شناختِ خود، آگاهی پیدا کرد. چگونه میتوان برداشت خود را به واقعیت نزدیک کرد و لایههایی که واقعیت را پوشاندهاند، کنار زد و به واقع شرایطی را ایجاد کرد که بتوان تحت همان شرایط کیفیت شناخت و متعاقب آن کیفیت مطلبی را که در گفتگو رد و بدل میشود به واقعیت نزدیک نمود.
برای نیل به چنین مقصودی در جستوجوی مهارت های مشخص که رعایت آنها به صورت لوازم و شرایط مناسبی برای انجام گفتگوی واقعی باشد برآمدیم و به علاوه بر آن شدیم تا تلاش کنیم که این اصول بدست آمده، قابل تعلیم و تعلم یا یاددادن و یادگرفتن هم باشد. برای مثال با توجه به تجربیات علمی در مورد محدودیت شناخت انسان که در بالا بیان شد سه شرط زیر که میتواند مقداری از این محدودیت را بر طرف نماید به عنوان مهارت تعریف میشود و با تمرین هایی زمینه یادگیری آنها فراهم میشود .
۱- به تعلیق در آوردن ارزیابیها و برداشتهای خودبه طور موقت؛
۲- بر ساختار ذهن خود و بر شیوة نگرش خودنظارت داشتن؛
۳- ذهن باز داشتن و دارای گشودگی ذهن و فکر بودن؛
این سه مهارت در کارگاه در کنار هفت مهارت دیگر که به مبتنی بر تجربیات علمی و تجربی هستند در قالب تمرین هایی عرضه میشود . و با فعالیتهای کارگاهی زمینهای فراهم میشود تا خودِ افراد به اهمیت مهارتهای مورد نیاز پی ببرند …
این نوع کارگاهها را میتوان عرصه تجربه گفتگو دانست. بدین معنی که تک تک افراد فرصت پیدا میکنند تا از طریق اجرای تمرین به افکار و مدلهای ذهنی و رفتاری خود آگاهی پیدا کنند و بتوانند از این طریق خود را بهتر بشناسند و فرهنگ گفتگو را توسعه دهند .
کانون گفتگو دیر زمانی است که این کارگاهها را بر گزار میکند . اهداف آن عبارت است از:
– پرورش مهارتهای گفتگو
– شناسایی و برطرف کردن موانع گفتگو
– پایدار ساختن فرهنگ گفتگو در جامعه
– جمع آوری و انتقال تجربیات ملی، منطقهای و جهانی در این زمینه
– ایجاد ارتباط حضوری و مجازی بین علاقه مندان به گفتگوی واقعی
با مثالی از امام موسی صدر که چگونه با استفاده از گفتگو، خشونت را تقلیل دادند مطلب را به پایان میبرم:
در یکی از دهات لبنان یک جوان فلسطینی، یک دختر مسیحی را کشته و فرار کرده بود. مسیحیها عده زیادی از فلسطینیها را به گروگان گرفته بودند. یاسر عرفات از امام موسی صدر کمک خواست. ایشان ابتدا دستور دادند جوان فلسطینی را پیدا کنند و بدست فلسطینیان بسپارند و سپس به مسیحیان گفتند من در به خاکسپاری دخترتان شرکت میکنم. سرانجام با سخنرانی عاطفی خود و نقل سیره مسیح در «بخشش دیگران» مشکل را حل نمودند. (به نقل از کتاب خاطرات دکتر صادق طباطبایی، صفحه ۱۲۰)
سخن پایانی
کشور ایران با انقلاب اسلامی و مواضعی که در سطح بین الملل اتخاذ میکند برای جوانان کشورهای مسلمان الگوست . آگاهی نسبت به این امر وظیفه مهمی بر عهده مسئولان کشور میگذارد . تبلیغات و اقدامات مناسب میتواند دنیای بهتری برای آنان نوید دهد .
طرح گفتگوی تمدنها و اتخاذ مواضع فر هنگی و سیاسی متناسب با آن نه تنها اقبال دیگر فرهنگها و توجه جهانی را نسبت به اسلام مثبت کرد بلکه در رفتار جوانان کشورهای مسلمان هم تاثیر سازندهای داشت.
باید توجه داشت و مواضعی اتخاذ کرد که در روح جوانان مسلمان دنیا حالت خشونت ایجاد نشود و دوستی و مدارا جایگزین شود. احساسات جریحهدار شده جوانان آنان را به تشکیل تجمعهای افراطی میکشاند و به صورت گروهی به کارهایی دست میزنند که هیچگاه به تنهایی به آن نمیپردازند.
منبع: روزنامه اطلاعات