اوحدي ‌مراغه‌‌اي و موسيقي

اوحدي ‌مراغه‌‌اي و موسيقي

طغرل طهماسبي

كارشناس ارشد زبان و ادبيّات فارسي

و عضو پيوسته‌ي انجمن ترويج زبان و ادب فارسي

toghrol7@gmail.com

چكيده

پيش درآمد: «شعر تسلّي‌بخشِ ناكامي‌ها و موسيقي مونسِ تنهايي‌ها و سختي‌هاست. نواي سازْ آدمي را به عالَمِ آرزوها مي‌كشاند و نگاشته‌يي نَغز و بديع به او بال و پَرِ خيال مي‌بخشد تا بتواند در آسمان‌هايي كه روح حسّاسِ سَرمدي براي وي به‌وجود آورده و با مبدأ و كل، كه هستي‌بخشِ عالمِ وجود است، راز و نياز كند».[1]

امّا بعد … با كمال تأسّف بايست اذعان نمود: در مقدّمه‌ها و شروحِ نگاشته شده بر ديوانِ شُعرا، به ندرت اصطلاحاتِ موسيقي، نامِ سازها و نواها مدّ نظر قرار گرفته و تنها ـ همچون فرهنگ‌هاي لغت ـ ذكر نموده‌اند كه: «نوايي است از موسيقي» و يا: «سازي است كه نوازند» و … ؛ در حالي‌كه اگر خواننده وقوفِ لازم بر اصطلاحاتِ موسيقيِ مندرج در دَواوين را نداشته باشد، دركِ زيبايي از شعر نخواهد داشت و يا اصلاً شعر و بيت را به صورت صحيح تعبير نخواهد نمود؛ و ما در اين نيم نگاه، سعي خواهيم نمود تا نمونه‌يي از اشعار موسيقايي را ـ كه به نوعي در آن‌ها نام الحان و يا سازهاي موسيقي به كار رفته ـ به صورت هرچند مختصر تشريح نماييم.

درآمد: يكي از اركان اصلي موسيقي، «وزن» است كه آن را در گذشته «اصول» مي‌ناميدند. وزن (= بحر يا ايقاع)، عاملي است بر موسيقايي‌تر شدن هر شعر كه اعتبار آن نزد شعراي گذشته بسيار ثمين بوده است و تنوّع آن بازدارنده‌ي ملال براي خواننده.

ارسطو شعر را زاييده‌ي دو نيرو مي‌داند كه يكي غريزه‌ي مُحاكات است و ديگري خاصيّت درك وزن و آهنگ.[2] دكتر شفيعي‌كدكني نيز در موسيقي ‌شعر آورده:[3] «شعر دو موسيقي دارد: 1ـ موسيقي بيروني كه همان وزن عروضي است بر اساس كششِ هجاها و تكيه‌ها 2ـ موسيقي دروني، كه عبارت است از هماهنگي و نسبت تركيبي كلمات و طنين خاصّ هر حرفي در مجاورت با حرفِ ديگر».

 

­ واژگان كليدي: ادبيّات فارسي، اوحدي مراغه‌يي، وزن در شعر اوحدي، اصطلاحات موسيقايي.

مقدّمه

پيرِ طريقت[4] شيخ‌ رُكن‌الدّين (اوحدالدّين) بن‌ حسين ‌اوحدي ‌مراغي ‌اصفهاني از عارفان و شاعران معروف قرن ‌هفتم‌ و هشتم هجري به ‌سال۶۷۰ ه‍.ق. متولّد شد. در محلّ‌ تولّد اوحدي اختلاف ‌نظر وجود‌ دارد. استاد‌ ذبيح‌الله‌ صفا در كتاب تاريخ‌ ادبيّات‌ در ايران[5] آورده: «علّت آن است كه پدرش اصفهاني بوده، ليكن چون ولادت و وفاتِ شاعر در مراغه اتّفاق افتاده و مدّتي دراز نيز در آن شهر به سر بُرده به مراغي اشتهار يافته است». امّا در كتاب تاريخ‌ ادبيّات ‌ايران تأليف يان‌ريپكا و … (ص۳۷۸) آمده: «او از خانداني آذربايجاني بود، امّا در اصفهان زاده شد».

برخي تذكره‌نويسان وي را از جمله‌ي اصحاب شيخ‌اوحدالدّين‌كرماني ذكر كرده‌اند، امّا اتّخاذ تخلّص اوحدي را تنها بايد ارادت معنويِ شاعر به شيخ‌اوحدالدّين‌كرماني دانست وگرنه اوحدي تقريباً ۳۵ سال پس از فوت اوحدالدّين پا به عرصه‌ي هستي نهاده است.

تحصيلات و تربيت عرفانيِ اوحدي در زادگاه خود ـ مراغه ـ سپري شد. چندگاهي به سير در آفاق‌ و انفس و درك حضورِ مشايخ در بلادِ مختلف پرداخت و سپس به مراغه بازگشت و در آن‌جا سرگرم ارشاد و نيز نظم اشعار عارفانه‌ي خود شد، تا در نيمه‌ي شعبان سال ۷۳۸ ه‍.ق. در مراغه بدرود حيات گفت كه مقبره‌اش امروزه داخل شهر در كنار موزه‌ي شهر مراغه باقي است.

اوحدي در آثارش نيازهاي زمان خود را شرح داده است. شعرهاي وي علاوه بر موضوع‌هاي عرفاني، گرايش شاعر را نيز به مسايل اجتماعي و تربيتي مي‌نماياند. اوحدي بيش از هر شاعر ديگري به اين گونه مسايل توجّه ويژه داشته است.

ملك‌الشّعراي‌بهار چنين عقيده دارد كه اوحدي‌مراغي در شيوه‌ي غزل‌سرايي كمتر از حافظ نيست. پاره‌يي از غزل‌هاي اوحدي كه در ديوان‌ حافظ وارد شده‌اند بدين قراراند:

اوحدی: مَده به شاهدِ دنیا عنانِ دل، زنهار!  /  که این عَجوزه عروسِ هزارْدامادست[6]

حافظ: مَجو درستیِ عهد از جهانِ سُستْ نهاد  /  که این عَجوز عروسِ هزارْدامادست

 

اوحدی: پَیِ همراهیِ این قافله بُودم عُمری /  تا به گوشِ دِلَم آوازِ دَرایی برسید[7]

حافظ: چشمِ من در رَهِ این قافله‌ي راه بِمانْد  /  تا به گوشِ دِلَم آوازِ دَرا بازآمد

 

اوحدي: آواز دهید، تا ببینند  /  صوفی که به دستْ جام دارد[8]

حافظ: آن‌کس که به دستْ جام دارد  /  سلطانیِ جَم مُدام دارد

 

اوحدی: قَدَش به درختِ سَرو می‌مانَد راست /  زُلفَش به رَسَن، که پای‌بَندِ دلِ ماست[9]

حافظ: ماهی که قَدَش به سَرو می‌مانَد راست /  آیینه به دست و رُویِ خود می‌آراست[10]

اوحدی: هزار دیده به رُویِ تو ناظِرند و تو خود  /  نَظر به رُویِ کَسی بَرنمی‌کُنی از ناز[11]

حافظ: هزار دیده به روی تو ناظرند و تو خود – نظر به روی کسی بر نمی‌کنی از ناز[12]

 

[1]. موسيقي در ادبيّات، ص59.

[2].(‰ هنر شاعري، بوطيقا، صص 55 ـ 54).

[3].ص 51.

[4].حافظ در تضمين مصرعي از اوحدي با نام «پيرِ طريقت» ياد مي‌كند:

نصيحتـي كُنمت، ياد گير و در عمل آر                              كه اين حـديث ز پيـرِ طـريقتـم يـادست

مجـو درستي عهـد از جهـانِ سست نهاد                             «كه اين عجوزه عروس هزار دامادست»

 

[5].جلد سوم، قسمت دوم، ص 832.

[6].دیوان اشعار «قصاید»، قصیده‌ي شماره‌ي ۶ (و لَه روح‌الله روحه)، بيت 11.

[7].دیوان اشعار «غزلیّات»، غزل شماره‌ي ۳۷۴، بيت 6.

[8].دیوان اشعار «مربّع»، بیت ۱۴.

[9].دیوان اشعار «رباعیّات»، رباعی شماره‌ي ۱۰.

[10].ديوان حافظ «رباعیّات»، رباعی شماره‌ي4.

[11].دیوان اشعار «غزلیّات»، غزل شماره‌ي ۴۰۷، بيت 7.

[12].از اشعار منتسب به حافظ.

 

دانلود متن کامل مقاله

منبع :

جستارهايي در ميراث اسلامي (مجموعه مقالات، يادداشت‌ها، اسناد و متون)

دفتر سوم (ويژه‌نامة مراغه‌پژوهي)

به كوشش: دكتر مسعود غلاميّه، دكتر یوسف بیگ‌باباپور

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.