
مدتها قبل از آنکه حمله نظامی اسکندر به ایران آغاز شود موجبات و عوامل شکست ایرانیان در مقابل هر حمله خارجی فراهم شده بود. در حدود ۱۵۰ سال شاهنشاهی هخامنشی بر اصولی که کورش و داریوش بنیان نهاده بودند به زندگی افتخارآمیز خود ادامه داد. در طول این مدت زندگی اجتماعی ملل تابع شاهنشاهی تا حدّی رضایتبخش بود. کارمندان اعزامی حکومت مرکزی نیز به وظایف خود عمل میکردند و مأموران مخفی ناظر اعمال آنها بودند؛ ولی کسانی که پس از خشیارشا در شوش به سلطنت رسیدند بهجای آنکه از سیاست خردمندانه کورش و داریوش الهام بگیرند و ارتباط معنوی خود را با ملل تابع حفظ کنند با تحمیل مالیاتهای سنگین و عدم توجه به مصالح آنها مقدمات تزلزل شاهنشاهی را فراهم کردند.
رقابتها و توطئههایی که در اطراف تاجوتخت برای کسب قدرت وجود داشت غالباً منتهی به کشتار افراد خاندان سلطنتی میشد، دربار نیز مرکز نزاعها و دستهبندیهای سیاسی شده بود و افراد برجسته حکومت پولها و طلاهایی را که از خزانههای شاهی گردآوری شده بود در خدمت فساد و خیانت مصرف میکردند. درحالیکه افراد خاندان سلطنتی بر اثر خودپرستی به جان هم افتاده و کوچکترین توجهی به مسئله ملل تابع شاهنشاهی نداشتند در مصر، قبرس، فنیقیه و سوریه فکر استقلالطلبی قوت میگرفت و در همین ایام مقدمات وحدت شبهجزیره یونان توسط فیلیپ مقدونی فراهم میگردید.
در این احوال در ایران نیز اردشیر سوم مسموم گردید و درباریان پس از مدتی جستجو یکی از خویشاوندان او به نام داریوش کدمان را به جانشینی برگزیدند. در این موقع حکومت ایران ضعیف و ناتوان بود و بدبختیهای گوناگون که در جنگهای مصر نصیب ایران شده بود، عدم قدرت سرداران ایران در جلوگیری از مراجعت گزنفون و دههزار سرباز یونانی او و شکستهای نظامی ایرانیان در قبرس ضعف شاهنشاهی ایران را نشان داده بود. در این موقع در یونان نیز بین متفکرین و زمامداران دو طرز فکر مختلف وجود داشت، عدهای سلطه پارسیان را بر تسلط مقدونیان ترجیح میدادند و میگفتند شهرهای یونانی آسیای صغیر از مرکز قدرت شاهنشاهی دور است و تحمل تسلط پارسیان برای ما بهتر است تا قبول تسلط مقدونیان و عدهای دیگر برخلاف میگفتند نژاد عالی یونانی نباید از شاه پارس تبعیت کند و اگر یونان میتواند در راه وحدت و استقلال خود توفیق یابد چه ضرری دارد که مقدونیه یونانی شده در راه این مهم پیشقدم گردد. عاقبت نظریه دوم حاکم گردید و اسکندر بهقصد انتقامجویی خود را آماده تسخیر ایران نمود و به حکومت باعظمت و درخشان هخامنشی پایان داد؛ اما خیلی زود با مرگ اسکندر نزاع بر سر جانشینی او آغاز گردید و سردارانی که در مکتب او و پدرش فیلیپ به فنون جنگ آشنا شده بودند هیچ یک خود را کمتر از دیگری نمیدانست به همین جهت مدت ۴۰ سال شاهنشاهی اسکندر دستخوش خونینترین مبارزات بین مدعیان جانشینی او گردید. در تقسیم این امپراتوری، ایران، بینالنهرین، فلسطین، سوریه و قسمتی از آسیای صغیر سهم سلوکوس یکی از سرداران اسکندر گردید و پایهگذاری سلسله سلوکیان در ایران فراهم شد. بااینحال حکومت سلوکی بهتدریج در جنگهای دامنهداری که با مقدونیه و مصر و سپس با پارتیان و رومیان به عمل آوردند نیز رو به ضعف نهاد. رقابتهای مدعیان و توطئههای آنان برای احراز زمامداری و رشوهدادن به نام سناتورهای رومی برای برانگیختن رومیان علیه دشمنان خود نهتنها در تحکیم حکومت سلوکی مؤثر نیفتاد؛ بلکه رومیان متجاوز به هرجا قدم میگذاشتند دیگر حاضر به برگشت نبودند به همین علت سلوکیان ندانسته راه را برای تجاوزات رومیان و شکست خود باز کردند؛ ولی خطرناکتر از رومیان رشد تدریجی نهضتهای استقلالطلبی در داخل ایران بود که بیش از هر چیز اساس حکومت سلوکی را متزلزل میکرد. ایرانیان آرامآرام در نقاط مختلف به کارشکنی و مبارزه مشغول شدند و سرانجام به کمک پارتیان به حکومت جانشینان اسکندر خاتمه داده شد و در نهایت حکومتهای باقیمانده سلوکی در سوریه و مناطق بینالنهرین نیز توسط رومیان برای همیشه از صفحه تاریخ محو گردید.
کتاب اسکندر و سلوکیان در ایران به نوشته مهرداد نوری مجیری (خواجهنوری) در تابستان 1402 توسط انتشارات ندای تاریخ به چاپ رسید.
این کتاب در قطع رقعی و 299 ص به قیمت 190 هزار تومان است.
منبع: کتابخانه مجلس