آیینه ادب در برابر تاریخ

آیینه ادب در برابر تاریخ

سیدمسعود رضوی

یادی از استاد تاریخ و ادبیات: دکتر صادق آیینه‌وند

دو سال پیش در روز هفدهم اردیبهشت ماه ۱۳۹۴ دکتر صادق آیینه‌وند، استاد تاریخ و ادبیات عربی، «جان گرامی به پدر باز دادر کالبد تیره به مادر سپرد». وی یکی از محققان و نویسندگان برجسته و از استادان زبده دانشگاه پس از انقلاب اسلامی بود که علاوه بر دانش و بینشی استوار، از اخلاق و فضایل نیک برخوردار بود. نوشتار زیر، یاد و خاطراتی از اوست که خداوند آرامش و آمرزش عطایش فرماید.

در لابلای کلاف پیچیده دانش و علوم بشر، دو شاخه بسیار اهمیت دارد و موجب توسّع روح و عمق بخشیدن به اندیشه‌های آدمی است: «تاریخ» و «ادبیات». تاریخ را مادر دانش‌ها خوانده‌اند، از آن رو که آشنایی با هر پدیده‌ای بدون درک و شناخت ریشه‌هایش در اعماق زمان و سیر تحوّل و تکاملی که از سر گذرانده، ناممکن است. انسان بیش از هر موجود دیگری در جهان ریشه در تاریخ دارد و در وابستگی بدان معنا یافته است. امام علی(ع) این آموزه را با تمثیلی عالی مؤکّد ساخته‌ و خواندن تاریخ را افزودن بر طول عمر و مایه‌ور ساختن زندگانی دانسته است؛ چه، وقتی کسی سرگذشت پرماجرای نیاکان و درگذشتگان و فراز و فرود ماجراهای رفته بر اقوام دیگر را بفهمد و با داستان‌های تلخ و شیرینش آشنا شود، گویی با ایشان زیسته و در درازنای تاریخ بر اعتبار عمر و امتداد حیات افزوده است.

برخی تاریخ و سرگذشت نیاکان را همچون علوم خفیّه، سرشار از رمز و راز دانسته‌اند و برخی نیز از عدم امکان چنین علمی سخن گفته‌اند؛ زیرا بازسازی گذشته امری محال و تکرار آن ـ ولو به توصیف ـ گزارشی ناقص و گزیده‌ای پریشان است و از این منظر تاریخ نیست، بلکه تحریف است؛ اما تاریخ یک علم است و با پرسش و پژوهش سر و کار دارد. تاریخ دانشی است با وظایف و محدودیت‌هایی که تمام رشته‌های علوم انسانی و اجتماعی دارند. روشها، کاوش‌ها و گزارش‌های تاریخی در پی رازگشایی از معماهای مکتوم نیست، بلکه در یی یافتن پاسخ به پرسش‌هایی است که برای ما و نیاکانمان مطرح شده است. این دانش به ما می‌آموزد که رازی در کار نیست. برای مورخان، نشانه ها و مدارک و نوشته‌هایی از دوره‌های پیشین بر جای مانده، و همان‌ها تکافوی افسانه‌ای عبرت‌آموز از نیاکان را برای ما خواهد کرد. مثل بازمانده اجاقی کوچک در بیابانی دوردست که حکایتگر عبور کاروان و مسافرانی از این گذرگاه است و مگر جهان جز گذرگاهی و تاریخ جز سلوک و سفری در زمان و مکان بوده است؟ به قول مولی شاه محمد دارابی:

همچو اخگر پاره‌ای کو را گذارد کاروانر شعله ادراکم، اما بی‌مربّی مانده‌ام

از تاریخ که بگذریم، به ادبیات می‌رسیم و اگر بخواهیم در این موضوع و منزل درنگ کنیم، سخن تمامی نخواهد یافت، که سرسپاری به عشق است و سرگردانی عاشق و سرگرانی معشوق، حکایت نی و شکایت از جدایی‌هاست. شرح اشتیاق و نفیر جداافتادگان است؛ سینه‌های شرحه شرحه و جستجوی بی‌پایان وصال است… شعر و ادب چنان وزن و ارجی نزد پارسی‌زبانان دارد که گویی الهاماتی از مرتبه و مقام قدسی است و مگر شعرهای بلند شیخ و خواجه و حکیم و مولانا و… افلاکیان و خاکیان را به طرب نیاورده و زمین و آسمان را محمل سماعی شورانگیز نمی‌کند؛ چنان که در نعره‌های بیخودی‌ و آوازهای مستانه‌ در ملکوت غوغا فکنند تا آدمی در اعماق این چرخ و فلک، ناله‌های غریبانه سر دهد، شاید از قفس تن بگریزد و پاسخی برای آن مسئله بی‌جواب بیابد که:

ازکجا آمده‌ام؟ آمدنم بهر چه بود؟

به کجا می روم؟ آخر ننمایی وطنم

چنین پرسش‌های حسّاسی را تنها در ظرف ادب و شعر می توان مطرح کرد وگرنه خشک‌مزاجی زاهدان و متکلمان، و حتی حکما، جرقّه و شراری ندارد که شعله به فکر و روان آدمی بیفکند و نور و گرمایی به سینه این گمشده افلاک واین غریب عالم خاک ببخشد. در این نکته همگان اتفاق دارند که همین پرسش ها مغز و دماغ آدمی را تر می کند؛ استعلایی به مقام بشر می دهد؛ حال وهوایش را معطّر می نماید و شاید او را به مرتبه آدمیّت برکشد. مضمون سخن را چکیده کنم: کیمیایی که «کرامت فزاید کمال آورد… » همان ادب و ادبیات است: اکسیر روح است؛ دوای درد بی‌درمان جان و گمگشته ذات بی‌قرار مردمان است.

این مقدمات را از آن جهت گفتم که یکی از استادان عزیز و ارجمند ادب و تاریخ در این روزگار را یاد کنم و او بی‌شک از کسانی بود که در وانفسای رونق و رواج ایدئولوژی، به ما آموخت که «تاریخ» و «ادب» ازهر آموزه و باوری برای تربیت انسان مؤثرتر و ضروری‌تر است؛ زیرا ادب، به پندار و کردار و گفتار انسان اعتبار می دهد و منش و اندیشه انسان‌های بافضیلت و مردمان بافرهنگ، با ادب عجین است. چنین انسانی مؤدب و نجیب است و درست و فصیح سخن می‌گوید و ظریف‌ترین و شیواترین مفاهیم را بیان می‌کند و بر اساس آن به حیاتش معنا و مفهوم می بخشد.

زمانی که در میانه دهه ۱۳۶۰ دانشجوی ادبیات فارسی بودم، و در تردّد میان میدان جبهه‌های جنگ و کلاس درس، با نام استاد صادق آیینه‌وند آشنا شدم. نخستین مقاله‌ها و کتابهای او نشر شده و نوید می‌داد که مردی فاضل و دانشور، این آثار را به قلم آورده است. کتابهایی در باره تاریخ اسلام و خیزش‌های شیعی در تاریخ و معرفی برخی ادبا و سرایندگان شیعه در ادبیات تازی تألیف کرده بود و انتشار این پژوهش‌ها اعتباری برای او به ارمغان آورد. دکتر آیینه‌وند با آنکه مقبولیتی در چشم حکومت انقلابی داشت و منزلت و مقاماتی بدو سپرده بودند، اما متکی به دانش خود و مفتخر به اعتبار علمی خویش بود. این موضوع را همان دوران از عبارت‌های ستایش‌آمیز استاد سیدجعفر شهیدی خطاب به وی دریافتم.

به خاطر دارم که کتاب مستطاب «تاریخ پیامبر اسلام» اثر دانشمند فقید محمدابراهیم آیتی، با اضافات و افاضات کم‌مانند دکتر ابوالقاسم گرجی (قدس الله نفسهماالزکیه)را به‌تازگی انتشارات دانشگاه تهران منتشر کرده بود و این فرزانگان بدین مناسبت در کتابخانه مرکزی دانشگاه محفلی ساخته بودند. استاد آیینه‌وند هم حاضر بود. فروتن و نظیف و موقر بود. علایق و الزامات مذهبی از گفتار و رفتارش هویدا بود که در جوار خاکساری و مهربانی، به او ملاحتی می داد. دکتر شهیدی از احوال و کارهایش پرسید و آیینه‌وند توضیح داد که رساله دکتری‌اش را در دانشگاه سنت جوزف گذرانده و در باب شیوه‌های تاریخنگاران مسلمان عرب در قرون اخیر تحقیق می کند. دکتر شهیدی که خود سرآمد ادب‌دانان و مرجع مجتهد مورخان اسلامی در روزگار ماست، با کلماتی سرشار از محبت و فخامت از پژوهش‌ها و آثار دکتر آیینه‌وند یاد کرد و گفت که به آینده‌اش در این زمینه ها امیدوار است.عین فرمایشات استاد شهیدی در خاطرم نمانده، اما غبار فراموشی بر اصل و مضمون سخن ایشان چنان ننشسته است که این حرمت‌گذاری و نوازش استادانه از خاطرم برود.

بعدها فرصت‌های متعدد پیش آمد که به دیدن دکتر آیینه‌وند می‌رفتم و از دانش و بینش او بهره‌ می‌بردم. او نیز در پی استادان بزرگی همچون دکتر زرین‌کوب و دکتر شهیدی که هر دو بروجردی و اهل همان صفحات غربی کشور بودند (و اتفاقا آیینه‌وند هم از همان دیار است)، به راه افتاد و ادبیات و تاریخ را همراه و همعنان کاوید و به موازات هم پژوهید و با سنجه‌ای یکسان در آثارش به این دو دانش شریف اهتمام ورزید. این اقبال برای من فراهم آمد که در اوایل کار روزنامه نگاری، بارها با زنده‌یاد دکتر آیینه‌وند دیدار و گفتگو کردم و نخستین بار به همراه دوست سفرکرده‌ام سعید عابدپور و دوست فاضلم دکتر حسین آبادیان در باب بایسته‌های سیره پیامبر اکرم(ص) و تاریخ اسلام، مصاحبه کردیم. بسیاری از ابهامات و پرسش‌هایمان را نیز از او می‌پرسیدیم که غالبا به متانت و شکیبایی پاسخ می‌داد.

استاد آیینه‌وند مدتی در وزارت خارجه بود و هرگاه ازلبنان و سوریه و دمشق (که خدا این بلاد را از بلا برهاناد) باز می‌آمد، به دیدارش می‌رفتیم. یک بار به همراه دکتر حسینی در دفتر مطالعات و پژوهش‌های وزارت خارجه ملاقاتش کردم. میهمانی دانشگاهی داشتند که استادی اهل الجزایر یا مراکش بود. میهمان بسیار سخن می‌گفت و از خود اطمینان داشت. دکتر آیینه‌وند نکته‌ای در باره شیعیان در اوایل عصر عباسی گفت که چندان اهمیتی نداشت، اما متضمن تمجید و تأکیدی بر قدمت و اعتبار علمی شیعه در قرون نخست اسلامی بود. آقای حسینی سخنان را روایت و ترجمه می‌کرد که ناگاه میهمان برآشفت که: «اینها قصه‌پردازی در منابع شیعه است و به این چیزها نباید اهمیت داد.» دکتر آیینه‌وند توضیح داد که: «مأخذ این مطلب، یکی از آثار خطیب بغدادی است و اصل این حکایت هم آنچنان معروف بوده که جاحظ هم در الحیوان (یا شاید یکی دیگر از آثارش) آورده و در فلان جلد و بخش و صفحه می‌شود دید.» یکباره حالتی رفت که انگار استاد مذکور به فریاد آمد. کوشش کرد بحث را عوض کند و بعد هم فاصله گرفت چنان که ما با خیال راحت در کنار دکتر آیینه‌وند ناهاری خوردیم و از مصاحبت ایشان نکته‌ها شنفتیم!

دکتر آیینه‌وند ۶۳ سال عمر کرد و فقدانش صدمه‌ای به فرهنگ ایران بود. خبر ناگهانی و اندوهبار بود. عزایی برای جامعه فرهنگی و دانشگاهی ایران و مخصوصا دانشجویان و محققان تاریخ و ادبیات عرب بود. برای من یک وجه دیگر از این خبر، تسلیت و تسلی به داماد آن استاد فقید، دوست هنرمند عزیز، طراح باذوق مطبوعات هادی حیدری بود. صادق آیینه‌وند در سال ۱۳۳۰ در تویسرکان متولد شد و ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۴ در تهران درگذشت. دوران پختگی او، مصادف با انقلاب اسلامی و تحولات بزرگ در وطن و جامعه ما بود. او متعلق یه نسلی از مذهبیون در نظام تازه بود که به ذات معنوی و مقصد فرهنگی انقلاب و پویایی فکر دینی در ذیل باورهای اسلامی اعتقاد داشتند. به همین دلیل بسیار کوشید و بر میراث فرهنگی و علمی جامعه ‌افزود. حضور آیینه‌وند در عرصه‌های آموزش دانشگاهی همواره مغتنم بود و به‌ویژه در رأس مدیریت دانشگاه تربیت مدرس، آثار مثبت و نتایج فراوان داشت.

استاد فقید به پارسی و عربی مسلط و نوشته‌هایش به هر دو زبان شیوا و شیرین بود. کارنامه علمی او پربار و غنی بود. دهها کتاب و صدها مقاله نوشت و استاد مشاور و راهنمای تعدادی از بهترین رساله‌های دانشگاهی بود. تاریخ اسلام در صدر پژوهش‌های او قرار داشت و در ذیل تحقیقاتش در این زمینه، چهار محور و موضوع بیش از بقیه دیده می‌شود: نخست سیره پیامبر اکرم(ص)، دوم تاریخ سیاسی شیعه و قیام‌های مربوط یا منسوب به تشیع، سوم طبقات مورخان مسلمان و تاریخنگاری و شیوه‌ها و مکاتب آن در تمدن اسلامی، و چهارم منزلت و تاریخ و سیره زنان از صدر اسلام تا امروز٫

بخش مهم یا محور دوم تحقیقات دکتر آیینه‌وند به ادبیات عرب و ترجمه و تذکره شعرا و معاریف آن محیط ادبی اختصاص داشت. در این حیطه نیز کارهای ماندگار و ارزشمند فراوان به قلم آورد. اگرچه شیرینی قند پارسی را بیش از حلاوت رطب حجاز دوست می‌داشت و من این را از خودش شنیدم که غزل فارسی از قصیده تازی شیواتر، و از حیث ظرافت و صنعت سرتر است. اما باری، رنگ و بوی متفاوت، اثری در زیبایی گلها ندارد.

منبع: روزنامه اطلاعات

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.