احمد کاظمی موسوی
پروفسور فضل الله رضا استادی صاحب تئوری در ریاضیّات است، اما چنان کنجکاو و یابنده در وادی ادبیات فارسی گام میزند که گویی جهان پر مجهول دیگری را در سخن فارسی یافته است. ریاضی بیکران است. این را ما شنیده بودیم. اما نشنیده بودیم که گردش معانی و ایدهها در شعر فارسی نیز میتواند یادآور بی نهایتهای اعداد ریاضی شود.
ما کم وبیش میدانستیم که سخن فارسی،نمایندگی هنرهای تجسّمی و موسیقی را نیز(به علت محدودیت تاریخی آنها) به عهده داشته است؛ اما نمیدانستیم که موازی گونههای جبر و مقابله را نیز میتوان در شعر فارسی (به ویژه در غزل حافظ) یافت. این آگاهی را پروفسور رضا به ما میدهد. او چنان ژرف به پرواز واژگانِ در شاهنامه مینگرد، و چنان صمیمی پا به خلوت أنس حافظ مینهد، که گویی میخواهد از فراز کاخ بلند سخن فردوسی نقش بندیهای غیب را در جام آینه کردار خواجه بخواند.
به گفته خودش تفکّر ریاضی نیروی شگفتی دارد. گاه مانند شعر و هنر به آسمان پرواز میکند، هرچند در استحکام بنیادها باید دقت کرد که پرواز اندیشه مانند پرواز کیکاووس نباشد. او گاه از بی وفایی الفاظ به معانی گلایه میکند، چون در وادی کرانها و نهایتها برخی الفاظ به مفاهیم وفادار نمی مانند.
پروفسور رضا که زاده شهر رشت در ۱۲۹۳ خورشیدی است، آموزشهای نخستین خود را در رشت و تهران و خدمت نظام را در مشهد دیده است.
رفت و آمد در کرانههای پر شکوه البرز، آن هم در ایام نوجوانی و صباوت، الهام بخش نه فقط شور علمی که شوق زیبایی شناسی سخن فارسی در ایشان گردید. از میان استادانی که وی نام میبرد، نصرالله فلسفی جایگاه ویژه ای دارد. او استاد تاریخ و زبان فرانسه بود، اما شعر فارسی به خصوص شاهنامه را با آهنگی خوش چنان میخواند که پروفسور هنوز طنین آن را در گوش دارد.
در بحبوحه جنگ جهانی دوم، رضا با کشتی از راه اقیانوس آرام به آمریکا آمد و به دنیای ریاضیات و فنّآوری پرشتاب انفورماتیک پیوست. اما همچنان گوشه چشمی به ادب فارسی داشت. چه به هنگام تدریس در نیویورک و سیرکیوس، چه در دانشگاههای اروپا.
او خود در این باره مینویسد: «ذهن من از دوران کودکی، از یک سو با ورزش علمی و پژوهش استدلالی دلبستگی داشت، واز سوی دیگر با شعر سنتی و ادب فارسی خو گرفته بود.»
در دهه ۱۳۵۰ خورشیدی، پروفسور رضا به ایران بر می گردد و به ریاست دانشگاه تهران میرسد. از همین زمان است که وی تراوشهای فکری خود را در زمینه ادبیات فارسی به قلم آورد، و این کار را با شاهنامه شروع کرد.
جای شگفتی نیست که دو تن از فرهیختگان عصر ما چون فضل الله رضا و شاهرخ مسکوب، نشرادبی خود را از شاهنامه شروع کرده، و سرانجام روی به حافظ آورده باشند. بی آنکه فردوسی ودیگر سخنسرایان رارها کرده باشند. هردو،شیفته معنا پروری و زبان آوری شگفت انگیز شاهنامه شدند، و هر دو به جایگاه خرَد در شاهنامه و شعر فارسی اندیشیده اند.
مسکوب به جستجوی خرَد در چارچوب تقدیر (به معنای اندازه گیری) به مفهوم زُروانی آن میپردازد؛ پروفسور رضا این اندازه گیری را با منطق ریاضی میآزماید. او زیبایی شعر فردوسی مانند جهان بینی نیوتن ماندگار و جاوید میبیند، و میگوید قانون جاذبه نیوتن زیباست و نیروی جمال آن اختلافات نژادی و زبانی و سرحدی را درهم میشکند و فراتر میرود.
درمقاله “دروگر” که نخست در شماره شهریور ۱۳۵۰ یغما و سپس در پژوهشی در شاهنامه (۱۳۵۴) درج گردید، پروفسور رضا به تحلیل بینش فردوسی در مفهوم زمان میپردازد. دروگر نامی ست که فردوسی به زمان میدهد. ما همه پرورده و درو شونده به دست زمان هستیم؛ ازینرو زمان هم نیا و هم نبیره ماست.
دروگر زمان ست و ما چون گیا
همانش نبیره، همانش نیا
زمان را همین است رسم و نهاد
که جز مرگ را کس ز مادر نزاد
فردوسی در جای جای شاهنامه به داوری در سرگذشت قهرمانانش
برمیخیزد، و یادآور این رسم و نهاد روزگار میشود. از جمله در داستان آزمایش زال پسر سام از سوی موبدان است که سخن از رمز گشایی از دوازده درخت برومند با سی شاخ بردمیده (دوازده ماه سال) و از دو اسب تیز روی سیاه و سپید (روز و شب) میرود.
پروفسور رضا که شیفته اعداد است،میکوشد خطوط موازی اعداد را در اسطوره بیابد و با شاهد آوردن از شعرای دیگر این سخن فردوسی را برجسته کند که در جهان آفرینش جایی نیست که از قلمرو زمان بیرون باشد. در کتاب مهجوری و مشتاقی در باره نگاه فردوسی به حرکت کیهانی چنین مینویسد:
ببینید چقدر زیبا میگوید که جهان دائماً در حال نو شدن و جنبش است: سرعت زمین، حرکت کهکشان، گرما و سرمای بی نهایت در جهان، شگفتی اندر شگفتی، در عین حال اثری از فرسایش در آن دیده نمی شود، و یا اگر فرسایشی هست از دایره تصور و تجربه ما بیرون است:
پدید آمد این گنبد تیز رو
شگفتی فزاینده نو به نو
نه گشت زمانه بفرسایدش
نه این رنج و تیمار بگزایدش
نه از جنبش آرام گیرد همی
نه چون ما تباهی پذیرد همی
در نوشتههای اخیرش پروفسور رضا بیشتر با حافظ و زیبایی پایان ناپذیر شعر او سروکار دارد. او مقاله ای با عنوان “حافظ و تفکًر ریاضی” نوشته، و در آن با یک نگرش ریاضی گونه به برآورد ذهنیت سیًال شاعر پرداخته است. وی نخست به چگونگی خردگرایی در ریاضیات اشاره میکند. در آنجا تفکًر انتزاعی، طرح تئوری (یا پیش فرض) و سپس در شکستن آنها از لوازم کار است. برخلاف شعر و شاعری که نوعی آزادی در آن حکمفرماست.
با این همه، وی در شعر حافظ ردههای فکر انتزاعی مشابه تفکّر علمی اهل ریاضی میبیند. به نظر پروفسور رضا در پس پرده ذهن حافظ میشود میزان استعداد تفکر علمی او را دید. ذهن حافظ به ساختار جبر و مقابله نزدیکتر از دیگر شعراست. یعنی بسیاری از اشارات عارفانه حافظ به روابط جبر و مقابله گونه ای در میان ناشناختهها شباهت دارد که جواب مسأله را به مفروضاتی که در چارچوب آن مسأله نهفته است، پیوند میدهد. مثلاً:
بدم گفتی و خرسندم عفاک الله نکو گفتی
جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخا را
تقابل بین “بدم گفتی” و “نکو گفتی” از یک سو، و “جواب تلخ” و “لب شکرخا” از سوی دیگر آشکار است. تقابل لطیف دوم بین “خرسندم” و “زیبندگیِ” است که مفهوم مخالف خود را یعنی “نازیبندگی” امر را نیز القا میکند که آن هم با خطاب “عفاک الله” متقابلاً توجیه میشود.
پروفسور رضا در نگرش ریاضی خود حافظ را اندیشگر نامساویها (یا معادلات نامساوی) برآورد میکند. او چنین مینویسد:
واژههای کلیدی اصطلاحات عرفانی، که همان بازیگران نمایشگاه اندیشه والای حافظ اند، درهاله ای از ابهام جای میگیرند. طرح عارفانه ای که حافظ از گوشه ابروی جانان، میو مطرب، منبر و شیخ، زاهد و صوفی در کارگاه ذهن خواننده میآفریند اغلب بیرون از رده تفکر جزمی و حساب چهار، پنج و شش است. ناشناختهها مانند مجهولات و معادلات پارامتردار و نامساویهای جبری رخصت پرواز دارند.
خصیصه دیگری که بنده در حافظ سراغ کردم و کمتر به آن توجه شده، پرهیز از گفتار جزمی است. لسان الغیب سخنان خود را پرسش وار مطرح میکند: ” نقدها را بود آیا که عیاری گیرند؟” اگر بخواهیم او را در لباس ریاضی دان تصور کنیم، میگوییم که فکر حافظ بیشتر با نامساویها سروکار دارد تا با معادلات و برابریها و داوری جزمی. عرصه پرواز اندیشه برای تفأًل در دیوان حافظ بیشتر فراهم است.
سخن از تقابل contrast مفاهیم در شعر حافظ از دید پروفسور رضا وقتی به اوج خود میرسد که حافظ آنرا به مرز بی نهایت میرساند. بسیاری از شاعران ما تقابل بین هجر و وصل، شاه و گدا و مانند آنرا خوش بیان کرده اند. این تقابل را به زبان ریاضی شاعرانه میتوان “تقابل اضداد” یا “فاصله صفر و بی نهایت” خواند. در خصوص مفهوم بی نهایت پروفسور رضا توضیح میدهد که: “مفهوم علمی بی نهایت ریشه یونانی دارد و مفهوم صفر ریشه اسلامی – هندی – ایرانی. حافظ به علم حساب و ابجد تمایل ذهنی داشته و گاه ماده تاریخهایی را محاسبه کرده، که نمودار گرایش به تفکر علمی است.» حافظ در برخی از ابیاتش، به گفته پروفسور رضا، دو بی نهایت را نقش بندی میکند:
که بَرَد به نزد شاهان ز من گدا پیامی
که به کوی میفروشان دو هزار جم به جامی
به نظر پروفسور رضا از مصراع اول خواننده استنباط میکند که مقام شاهان به فاصله “بی نهایت” برتر از مقام حافظ است. در مصراع دوم گوینده شاهان را به فاصله بی نهایت پایینتر از گدایان خرابات مینشاند.
در بیت دیگر:
خدا زآن خرقه بیزار است صد بار
که صد بت باشدش در آستینی
از صد بار مصراع نخست، به گفته پروفسور رضا، مفهوم بی نهایت بر میآید، و از “صد بت” مصراع دوم “بی نهایت در بی نهایت” یعنی بی نهایت به توان دو را القا میکند. اگر بیزاری خداوند از یک بت را بی نهایت بشماریم، طبعاً آنکه بینهایت بت در آستین دارد، بی نهایت در بی نهایت را بر میانگیزد.
در غزل دیگر:
اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل
کمترین ملک تو از ماه بُوَد تا ماهی
فاصله معنوی ماه تا ماهی بی نهایت است و واژه کمترین گواه آن است. بینهایت “مُلکِ فقر” وجود دارد که کمترینش را به دل شاعر بخشیده اند. سخن از بی نهایت را پروفسور رضا در مقاله “پایگاه خِرَد در شعر” دنبال میگیرد و بیت زیبای زیر را از حافظ شاهد میآورد:
این شرح بی نهایت کز حُسن یار گفتند
حرفی است از هزاران کاندر عبارت آمد
هسته اصلی این شعر به گفته پروفسور رضا “وصف حسن بی نهایت یاری است برتر از قیاس و گمان و وهم. مصراع دوم بی نهایت فراتری را به ذهن میآورد؛ بی نهایت در فضایی ورای فضای حرفهایی که به گفتن و نوشتن و تصور در میآیند.”
شاهد دیگری از شعر حافظ بیت زیر است:
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
پروفسور رضا میافزاید: “از میان صدها هزار طالب علم که در هزار و پانصد سال به هندسه اقلیدس اشراف یافتند، چند تن انگشت شمار مانند عمر خیام نیشابوری میشناسیم که در بدایت هندسه اقلیدس شک کردند و زیر بار آن نرفتند. اینجاست که سالک راه معرفت دیده اعتبار پیدا میکند و در مییابد که “کش صد هزار منزل بیش است در بدایت.”
می بینیم که پروفسور رضا چگونه بی نهایتهای احساسی شعر حافظ را بر پایه خِرَد ریاضی مینشاند. میدانیم که بی نهایت بینیهای حافظ با اغراق حماسی فردوسی و شور عاشقانه سعدی تفاوت دارد. گزاف پیمایی در حماسه و افزونبینی در عشق از لوازم کاراند؛ اما تب وتابهای ذهن حافظ بی نیاز از گزافه به مرز بیکران میرسد. شاید به همین دلیل باشد که پروفسور رضا شعر حافظ را به ریاضیات محض(pure mathematics) تشبیه میکند؛ حال آنکه شعر سعدی را ریاضیات کاربردی (applied mathematics ) میانگارد. به نظر وی، ذهن سعدی به جنبههای عملی و اجتماعی نزدیک است، و ذهن حافظ اغلب مجرّد اندیش و بیشتر در رده تفکر انتزاعی جای میگیرد. پیداست که ذهن مجرّد اندیش میدانی به وسعت فضای بیکران لازم دارد که در آن فقط زیبایی محض معیار شناسایی باشد. ادبیّات این فضا را برای جولان اندیشه فراهم میآورد.
سخن فارسی از دیرباز جولانگاه پرواز اندیشه در عرصههای گوناگون هنری بود. توانِاییِ پیوند واژگان و ربط ایدهها در آن چنان است که نه فقط به سعدی امکان بیان باریکترین نکتهها و عواطف ذوقی اش را میدهد، بلکه میتواند آینهدار خلوت اُنس و حال حافظ شود. کاری که پروفسور رضا کرد این است که با نگرش علمی – ریاضی خود سنجههای دیگری برای شناخت زیبایی سرودههای گذشته و معاصر به میان آورد. اغراق شاعرانه برای وصف دلاوری یا زیبایی حد و کرانه ای نمی شناسد.
تشبیه این بیکرانگی با بی نهایت بودن اعداد خود وصف دیگری است از زیبایی ادبی که میکوشد پرواز اندیشه را در فراسوی مرز مرسوم با سنجههای ریاضی بیازماید. دیدیم که شیفتگی و احاطه پروفسور رضا بر ادبیات فارسی، امکان بیان خوب این گونه نگرشها را فراهم کرده است.
منبع: روزنامه اطلاعات