گفتار اول: دکتر محمد صادق محفوظی
الوهیت و دین مداری در فرهنگ و هنر ایرانی
برخلاف آنچه که در تفکر فردانیت مسیحی موجب پیدایش هنرهای تجسمی مقدس می شود، تفکر توحیدی در دین اسلام، به بروز محدودیت خاصی در هنرهای تجسمی می انجامد. در تفکر توحیدی هنرمند در مقام انسانی است که به صورت و دیوار و حقیقت اشیاء و ورای عوارض و ظواهر می پردازد. بنابراين، همين عوارض و ظواهر نمی توانند محل تجسم حقیقت برتر باشند. در واقع «نهى تصاوير الهى واسلام به طور کامل فقط مربوط است به نگاشتن تصویر الوهیت، چرا که، هر گونه تجسم الوهیت از نظر اسلام بتا بر نیاز تاریخی والهى، نمودی ست از انديشه ی نادرست بازشناختن وجود مطلق از راه وجود ناقص، یعنی تنزل پایگاه أفریدكار تا سطح أفریده» (بور کهارت، ١٣۶۵، 40). و بر همین اساس، انکار بتان و تباهی آنها یعنی از قوه به فعل در آمدن، محوری ترین شعار توحیدی، یعنی «لا اله الا الله» است. در تداوم همین تفکر، مسلمانان از نقاشی کردن چهره ی پیامبران و اولیاء اجتناب کرده اند، چرا که نه تنها ممکن بوده پیکر آنان معبود بت پرستان شود، بلکه به سبب احترامی بوده که ناشی از غیرقابل تقلید بودن ایشان است، زیرا آنان نماينده اى از خداى زميتند به همین ترتیب، این مخالفت در تجسم سایر افراد آدمی نيز سرايت کرده است، زيرا خداوند آدم را به صورت خویش آفریده است. این محدودیت هیچ نقصانی را در شکل گیری هنر دینی مسلمانان موجب نشده است، زیرا هنر مقدس، متضمن نقش تصاوير نیست، بلكه مشتمل بر نگارش اشکالی كاملاً صامت است، كه گويى حالتى از تفكر و اشراق را نمودار می سازند.
هنر اسلامی نه منبعث از شریعت اسلام و نه ناشی از طريقت اسلامی است، بلكه منشاء هنر اسلامی را می باید در حقایق درونی این دین که به نص صریح در قرآن کریم آمده، جست و جو کرد. قرآن تفکر محوری دین اسلام و نبی اکرم (ص) نیز تجلی این وحدت در کثرت است و در خلقت خداوندى شاهد این وحدت هستيم، نه تجسم آن، به این ترتیب تفکر توحیدی نه تنها مبانی نظری هنر اسلامی را تبیین می کند، بلکه در مصادیق این هنر نیز بروز می نماید. نمونه هایی از تأثيرات بارز تفكر توحیدی در شکل گیری هنر ایرانی- اسلامی را می توان در تجلی وحدت در ساحت کثرت با انتخاب نقوش هندسی، اسلیمی و ختایی، کعبه، تزیینات یکدست و یکپارچه، ظهور فضای خالی در معماری و … مشاهده کرد.
هنر اسلامی نتیجه ی تجلی وحدت در ساحت کثرت و دستیابی به تفکر توحیدی است. هنرمند مسلمان از کثرت می گریزد تا به وحدت برسد. انتخاب نقوش هندسی، اسلیمی، ختایی و کمترین استفاده از نقوش انسانى ووحدت اين نقوش دريك نقطه تأکیدی بر این اساس است. این نقوش انتزاعى با هماهنكی ويكنواختى مداوم و پيوسته و پيجش های بی منتهای خویش به جای آنکه اندیشه را مجذوب کند و آن را به جهانی تخیلی بکشد، از گرفتاری فکر به یک امر جلو گیری می کند و به این گونه درک و شعور از بت های نفس و خود مشغولی آزاد می ګردد. (بور كهارت، 42،١٣۶٥) کعبه به عنوان تنها دست ساخته ی بشری که در عبادت های همه ی مسلمانان نقش محوری دارد، اولین نمود عینی کثرت و رجوع به تفکر توحیدی ست. بدیھی ست آشکارترین رسالت معماری نظم بخشیدن به فضا است و معماری اسلامی از طریق «تقدس بخشیدن» فضا به آن نظم می دهد و این تقدس بخشی بيش از هر چیز، بر اساس حضور خانه ی کعبه شکل می گیرد. قبله ی مسلمانان ضمن این که جهت ها را مشخص مى كند و فضارا قطبى می سازد، فضاى كيفى خاصى رانيز يديد مى آورد که در آن مجموعه ای از خطوط نامرئی، تمر کز نقاط پیرامون را به مرکز فرا می خوانند. یعنی یگانگی و وحدت جان ها را با جهت دادن به همه ی نماز گزاران به سمت خود متجلی می سازد. توجه به کعبه، قبله ی همه ی مساجد اسلامی را نیز متوجه یک نقطه می کند.
تزیینات یکدست و یکپارچه و در عین حال بی انتهای هنر ایرانی- اسلامی در گنبدها، منازه ها، كاشیکاری ها و … فضایی را خلق می کند که أدمی را از هرچه «غیر» تهی کرده. این خود رجوع به تفکر توحیدی است. ظهور فضای خالی در معماری مسلمانان نمونه ی دیگری از نمود عينى تأثير تفکر توحیدی بر هنر اسلامی است، فضای خالى بر «غیریت» حقيقت مطلق تاكید می کند. یعنی بر این حقیقت که آفریدگار کاملاً ورای آن چیزهایی قرار دارد که حواس بیرونی به عنوان واقعیت پذیرفته اند و این کلمه به «اله» در تجلی تفکر توحیدی، یعنی عبارت «لا اله الا اله» متناظر است. پر این اساس فضای خالى به واسطه ی اصل متافیزیکی توحید به عنصری مقدس در هنر اسلامی مبدل شده است. پروردگار و تجلیات او با هیچ مكان، زمان يا شىء خاصى پنداشته نمى شود، لذا حضور او فراگير است، همان طور که قرآن می فرماید: «یس به هر طرف که رو کنید، به سوی خدا روی آورده اید». (بقره، ١١۵) بتابراین، تهی بودن در هنر، مترادف امر قدسی می شود.
معماری ایرانی- اسلامی تجلی گاه کمال یافته ی تفکر توحیدی است. این معماری، متکی بر فیض و پرکت حاصل از کلام وحی می باشد که تناظر و تطابق میان معماری قدسی و طبیعت را ممکن ساخته است. با این وصف، معماری اسلامی جدای از طبیعت زندگی انسان نیست ومحيط زندگی انسان ها همه تداوم أن محسوب می شوند. مؤمن مسلمان در هر نقطه اى از مسجد قرار كيرد از غيريت تهى شده ومى تواند متوجه و متوسل به وحدانیت شود.
دکتر محمد صادق محفوظی