فریدون شیرینکام
برای کسانی که تاریخ معاصر ایران را بررسی میکنند یک سؤال جدی طرح میشود. رضاشاه که فاقد تحصیل رسمی و دانشگاهی بود، از کجا به ایدهی پیشرفت جامعهی ایران رسید و توانست آن را در طی شانزده سال در ارکان مختلف، بهتدریج نوسازی نماید؟ برای پاسخگویی به این سؤال، باید اندکی به گذشته سفر کرد تا علل رویکرد او را فهم نمود. او در نیمهی عمر حکومت ناصرالدینشاه به دنیا آمد. تا این زمان، سه صدراعظم نوگرا، قائممقام فراهانی، امیرکبیر و میرزاحسینخان سپهسالار، تلاشهایی برای نوسازی جامعهی ایران آغاز نمودند. برونرفت جامعهی ایران از عقبماندگی و ایدهی پیشرفت در صدارت کوتاهمدت آنها، با موانع سخت پادشاهان قاجار، مثل محمدشاه (۱۲۲۶-۱۲۱۳) و ناصرالدینشاه (۱۲۷۵-۱۲۲۶) و برخی از روحانیون قدرتمند سنتگرا مواجه شد. گرچه این اقدامات تداوم نیافت، اما در آگاه کردن بخشی از نخبگان ایرانی و توجه آنها به نوسازی مؤثر بود.
برخی گامهای اولیه، مثل اعزام دانشجو به خارج از کشور، آوردن تلگراف، تأسیس دارالفنون، شکلگیری شهربانی و… بهمنظور بهبود شرایط صورت گرفت. این اقدامات بهسوی پیشرفت عموماً غیرمنظم و ناکافی و بهشکل حلقات ناپیوسته بود. کشور فاقد یک بوروکراسی گسترده برای اجرای فرامین حکومت مرکزی بود. ارتش منظم تشکیل نشده بود. نهاد مالی تنظیمکننده و دریافتکنندهی مالیات بهطور واقعی وجود نداشت. نهاد قضاوت هم وضعیت نظاممندی نداشت. «اکثر وزرای کابینه، تا اواخر سدهی نوزدهم، بدون وزارتخانه، دفتر و حتی کارمندان دائمی باقی ماندند. افزون بر این، اکثر حکمرانان و والیان، فراتر از حوزهی محدود و قابلدسترس مراکز ایالتی، هیچ قدرتی نداشتند.»[۱] حکومت در چنین موقعیتی، ایدهی روشنی برای حل مشکلات نهادی ایران نداشت. شیوهی حکومتداری به روزمرگی میگذشت. در چنین وضعیتی، قریب به پنج دهه بعد، رضاخان متکفل تحقق اکثر نهادهای سختافزاری نوسازی در ایران گردید.
به نظر میرسد رضاخان تا سال ۱۲۷۰ که وارد قزاقخانه شد، کمتر با افق دنیای جدید آشنایی داشت. به نظر میرسد آگاهی او از دنیای مدرن، از طریق شناخت نظری و مطالعه نبود، زیرا ابزار و امکان آن برایش فراهم نبود. تجربه و مواجههی روزمرهی یک نظامی غیرتحصیلکرده و سطح پایین با سازمانها، مقامهای اداری و زندگی عمومی، بستر لازم شناخت او از محدودیت و ظرفیتهای جامعهی ایران را فراهم نمود.
روسیه (که زادگاه نیروی تزاری بود) گرچه یک کشور اروپایی محسوب میشد، اما شیوهی حکومتداری آن عمدتاً استبدادی بود. نقش روسیهی تزاری پیش از انقلاب بلشویکی در ۱۹۱۷م، در کمک به سرکوب جنبشهای آزادیبخش اروپایی و ایران، یکی از مشکلات اساسی حرکتهای آزادیخواهانه بوده است. اولین تجربههای او از دنیای مدرن با غیردموکراتترین سازمانهای نظامی شکل گرفت. آن نیروها گرچه جزئی از سازماندهی مدرن برای ایجاد امنیت بودند، اما در نحوهی مدیریت و سازماندهی توجهی به آزادیهای سیاسی، جامعهی مدنی و افکار عمومی نداشتند. تجربهی او بیشباهت به آشنایی محمدعلیشاه از دنیای مدرن از طریق معلم روسی خود نیست. شابشالخان هشت سال معلم شاه بود. گویی این معلم روستبار تلاش داشت «وی را متقاعد سازد که مفهوم مشروطیت حذف کامل شاه میباشد و او باید با تمامی توان با آن مبارزه نماید.»[۲] نقش دوگانهی قزاقها (نظم جدید نظامی، نوسازی سازمانی و سرکوب حرکتهای آزادیخواهانه) به ماهیت متناقض این سازمان بازمیگشت.
عوامل مؤثر بر شکلگیری ایدهی نوسازی در نزد رضاخان
1- ورود به قزاقخانه
به نظر میرسد اولین آشنایی نزدیک او با مدرنیته، ورود او به قزاقخانه بهعنوان قزاق پیادهنظام به فوج سوادکوه در سن پانزدهسالگی است. او فقط دو جیرهی غذایی در روز دریافت میکرد و حقوقی به وی پرداخت نمیشد. پس از دو سال، حقوقش به ماهی سه تومان افزایش یافت. همچنین یک اسب در اختیار او قرار گرفت. مسئولیت او همراه سه قزاق، مراقبت از راهسازی و فیروزکوه بود. با ترور ناصرالدینشاه، این فوج به تهران فراخوانده شد.[۳] نظم، سازماندهی و سلاح پیشرفته را در همین نیروی نظامی جدید تجربه کرد. نیرویی که پایهی تأسیس ارتش نوین ایران در سال ۱۳۰۰ را فراهم نمود. بریگاد قزاق، تنها واحد نظامی منظم بود که سه سال پس از تولد رضاشاه در ایران شکل گرفت. قزاقخانه حاصل سفر ناصرالدینشاه از راه روسیه به اروپا و آشنایی کوتاهمدت و ناقص او با نظامیان روسی در سال ۱۲۵۸ بود.[۴] او بهتدریج تمام مراحل ارتقای نظامی، از تابینی تا سرهنگی را بهمدت سی سال طی نمود.
اولین فرماندهان خارجی که با آنها آشنا شد، افسران روسی بودند. شناخت اروپا از آیینهی روسیه، در بهترین حالت، مدرنیتهی ناقص و ناتمام بود. ارتباط با افسران انگلیسی قزاقخانه در سالهای ۱۲۹۷ تا ۱۲۹۹ صورت گرفت. نظم، دیسیپلن و ساختار اداری افسران انگلیسی توسعهیافتهتر از همکاران روستبارشان بود، اما نیروهای انگلیسی نیز در خاورمیانه نهادهای مدرنشان آمیخته به توطئه، رشوه و اتکا به نیروهای وابسته، بهمنظور پیشبرد اهداف منطقهای و بینالمللی انگلیس بود. به همین دلیل، کارکرد این سازمان و نهادهای نظامی در کشور اصلی، با کشورهای پیرامونی مثل ایران متفاوت بود.
رضاخان همچنین در طی سالهای خدمتش در قزاقخانه، مدت سه سال محافظت از سفارتخانههای آلمان، هلند و… را بهعهده داشت. او از نزدیک نظم، سختکوشی، درستکاری، مهارت و توسعهیافتگی آنها را مشاهده میکرد. بهعنوان یک نظامی ایرانی، خشم و ناراحتی او پایانی نداشت؛ هنگامی که مشاهده میکرد آنان حقوق خود را بهموقع دریافت میکنند، از اعتبار سیاسی لازم برخوردارند، در حالی که قزاقان ایرانی نه فرماندهی درستی دارند، نه حقوقشان را بهموقع دریافت مینمایند و نه از موقعیت و شأن اجتماعی برخوردارند.
2- ارتباط با روشنفکران و تحصیلکردگان در فاصلهی ۱۳۰۴-۱۲۹۹
به نظر میرسد کودتای سوم اسفند، زمینهی آشنایی رضاشاه را با حوزههایی وسیع از نیروهای اجتماعی در میان نمایندگان مجلس، تجار اصلاحطلب، روزنامهنگاران، تحصیلکردگان خارجی و… فراهم کرد. مرتبطین او تنها قزاقان خشن و مستبد نبودند، بلکه افرادی تحصیلکرده، ایراندوست و دارای مهارت بودند. نقش او در تأمین امنیت در ماههای اول پس از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، تأثیر ماندگاری در نگرش به او، بهعنوان نجاتدهندهی ایران، فراهم نمود. این نیروها اندیشههای مختلف اصلاحی را با او در میان گذاشتند. جبههای از نیروهای مختلف اجتماعی پیرامون او شکل گرفت. همین نیروها سمتوسوی تغییر را به او معرفی نمودند. به نظر میرسد ارادهی آهنین رضاخان، در کنار افرادی مثل داور، فروغی، تقیزاده و… امکان ائتلاف تاریخی آنچه را که در اندیشهی ایران کهن به آن اتحاد و پیمان اهل شمشیر و دیوانیان رسمی و اهل قلم میگفتند، فراهم نمود.
3- گفتمان مشروطهخواهی
به نظر میرسد هنوز آرمانهای مشروطهخواهی در دل اصلاحگران زنده بود. تحول از یک جامعهی عقبمانده به یک جامعهی پیشرفته، رؤیای تعداد کثیری از نخبگان سیاسی ایران بود. گرچه روی تقدم و تأخر اولویتهایی مثل پیشرفت، امنیت و آزادی، بحث و گفتوگو بین نیروهای نظامی و روشنفکران و مدیران اجرایی وجود داشت؛ اما در تحقق اصل ایدهی پیشرفت، کمتر کسی تردید داشت. دربارهی اینکه چه چیزی ضروری پیشرفت بود، به تعبیر مخبرالسلطنه تمدن لابراتواری یا ویترینی (اجبار در یکسانسازی لباس، کشف حجاب و…) اختلاف وجود داشت، اما کسی دربارهی توسعه راه، بهداشت، آموزش، کارخانه و امنیت، تردیدی به خود راه نمیداد.
نتیجه
به نظر میرسد ایدهی نوگرایی رضاخان محصول پیوند سه پدیدهی تجربهی شخصی رضاخان در قزاقخانه با روسها و انگلیسیها بهصورت مستقیم و با نیروهای آلمانی و هلندی بهصورت غیرمستقیم، ارتباط با نیروهای سیاسی ترقیخواه پس از کودتا در مدت پنج سال و گفتمان مشروطهخواهی است. تجربهی ناقص رضاشاه از مدرنیته در قزاقخانه و جایگاه مطلق او در قدرت سیاسی، باعث گردید گذار به پیشرفت در سطح سختافزاری (جاده، راهآهن، کارخانه، دادگستری، ثبت و…) متوقف گردد و امکان گذار به عرصهی دولت ملی، پاسخگو و کارا فراهم نگردد. از این رو، تفاوت ماهوی در ماهیت نگرش به قدرت از سوی زمامداران اصلی قدرت اتفاق نیفتاد. بین نیروهای اجتماعی و قدرت مطلق، همچون هزار سال پیش، شکافی عمیق وجود داشت و همچنان دوگانهی آشوب و استبداد، پیش روی ایرانیان در تغییر سیاسی قرار گرفت.
پینوشتها:
[۱]. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمهی احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی، چاپ یازدهم، ۱۳۸۴، ص ۴۹.
[۲]. ادوارد براون، انقلاب مشروطیت ایران، کویر، ۱۳۷۶، ص ۳۵۱ تا ۳۵۳.
[۳]. باقر عاقلی، رضاشاه و قشون متحدالشکل، نامک، ۱۳۸۴، ص ۱۷ و ۱۸.
[۴]. گرچه اولین گامها، با ورود نظامیان فرانسوی در جنگ ایران و روسیه در اردوی عباسمیرزا، در زمان ناپلئون اول اتفاق افتاد. اما آن گامها با وجود برخی از نظامیان انگلیسی بهصورت کوتاهمدت، ادامه نیافت.
منبع: فرهنگ امروز