آیتالله حاج شیخ حسین عرب
انسان بهعنوان موجودی که بخشی از نظام هستی متعلق به او است مجموعه حرکات و سکنات او میتواند از منظر فلسفی، جامعهشناختی و… مورد مداقه قرار گیرد. از ابعاد مربوط به این موجود کبیر و ناشناخته، حوادثی است که بهاختیار و گاهی از روی اضطرار به دست او خلق میشود و در اصطلاح نام آن «تاریخ» است. مکتب فکری که دارای مبانی اندیشهای در باب نظام هستی و انسان است و نیز ایدههایی عملی در مورد حرکت و تکامل این انسان دارد، خواهناخواه در مورد کینونت و کیفیت شکلگیری تاریخ بهعنوان یک پدیده از منظر فلسفی باید دارای مبانی روشن باشد؛ اینکه آیا تاریخ جزئی از نظام هستی بهعنوان یک پدیده محسوب میشود یا نه؟ در اصطلاح به این نوع نگاه «فلسفه تاریخ» میگویند. از منظر جهانبینی اسلامی و از دیدگاه معارف وحیانی، «تاریخ» از چند منظر مورد توجه قرار گرفته است؛ نخست از منظر معرفت و اینکه تاریخ در قرآن بهعنوان یکی از منابع معرفت، شناخته شده است، دوم از این منظر که تاریخ یک سلسله قواعد ثابت و لایتغیری دارد که حاکم بر آن است. بدون شک عاشورا در تاریخ اسلام قطعهای مهم و بینظیر است که از هر دو منظر یعنی «شگفتی تاریخ آن» و «عبرت و معرفتهایی که از آن آموخته میشود» و هم از منظر «فلسفه تاریخ» و حاکمیت سنتها و قواعد ثابت، میتواند مورد مطالعه و تحقیق قرار گیرد. در این مقاله به برخی سنتهای حاکم بر تاریخ که در قطعه مهم تاریخی «عاشورا» رخ داده است، پرداخته میشود.
تحولپذیری انسان و هدایت او
اصل تحولپذیری انسان و وجود قوه اختیار و آزادی تکوینی در او برای بسیاری از مکاتب فکری و نیز در معارف قرآنی اصلی مسلم و مبرهن است. البته در قرآن اصل تحولپذیری و تغییر، مختص انسان نیست بلکه بر نظام هستی در مرتبه هستی طبیعی و مادی جهان هر لحظه در حال نو شدن و تحول و تکامل است و سرانجام این تحول و تکامل یافتگی انسان و جهان، به بازگشت عالم و آدم به خداوند میانجامد. قرآن مجید میفرماید: الا الیالله تصیر الامور؛ «آگاه باشید که همه موجودات این عالم در حال «شدن» و «صیرورت به سوی خداوند» هستند.»
تاریخ از جمله تاریخ عاشورا نشان میدهد در این «صیرورت» و «شدن» و «گردش وجودی»، آدمی بهواسطه عنصر آزادی و اختیاری که به طور تکوینی در او وجود دارد، هر لحظه از زندگی، امکان تغییر مثبت یا منفیاش وجود دارد. در نتیجه این موجود آزاد برای اینکه در راستای هویت واقعی خویش حرکت کند و در اثر عوامل منحرفکننده و غفلتزا، که ممکن است در مسیر صیرورت آزاد او قرار گرفته و او را به بیراهه سوق دهد، باید یک دستگاه قوی و مطمئن وجود داشته باشد تا او را همواره هدایت کرده و او را با هستی و هویت حقیقیاش آشنا گرداند. البته ممکن است در ادامه راه، افرادی پیدا شوند که در چهره هدایتگر ظاهر شوند و از آزادی توأم با ناآگاهی او بهره گیرند. در اینجا است که نقش دین و شریعت و ضرورت آن برای انسان آزاد روشن میشود که در کنار آزادی تکوینی، سخت به آگاهی جامع و حقیقی و حیاتبخش نیاز دارد. فلسفه امامت در ادیان و حکمت پیشوایی نیز همین است.
امام بدون اینکه بخواهد ذرهای بر آدمیان چیزی تحمیل کند با بهرهگیری از عنصر فطرت هدایت و حقیقتپذیر انسانی راه صحیح را برای آنان آشکار میگرداند. و بدون اینکه در رسالت و راستای هدایتگری خود ذرهای سود شخصی داشته باشد میکوشد تا اگر بتواند در فرصت اندک حتی یک نفر را از هلاکت نجات دهد و او را در مسیر زندگی معقول خویش قرار دهد. امام و پیشوای بر حق میکوشد تا حقیقت عقل را از سراب آن برای امت و جامعه بازشناسد.
در طول تاریخ آدمیان دو دسته شدهاند؛ برخی به واقعیت و حقیقت خرد دست یافته و از آن طریق به سعادت حقیقی و ابدی نایل شدهاند و گروهی نیز خود و دیگران به جای «سرای عقل» به «سراب عقل» و اندیشه که جز فریب و انحراف و اعوجاج و ضلالت و گمراهی خویش و جامعه نتیجهای نداشته است، مبتلا گشتهاند.
در جامع شریف کافی که مرحوم کلینی بابی تحت عنوان «کتاب العقل و الجهل» اختصاص داده است این حدیث شریف را نیز نقل میکند که کسی از امام صادق(ع) پرسید: ما العقل؟ یعنی «عقل چیست؟» در جواب امام صادق(ع) فرمود: العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان یعنی «عقل و خرد آن چیزی است که بهواسطه آن خداوند پرستش میشود و بهواسطه آن بهشت به دست میآید.» راوی پرسش دیگری را مطرح میکند و میگوید: فالذی کان فی معاویه؟ یعنی «پس آنچه که معاویه داشت چه بود؟» (یعنی مگر آنچه معاویه داشت عقل نبود؟) امام فرمود: تلک النکراء تلک الشیطنه و هی شبیهه بالعقل و فهرست بالعقل یعنی «آنچه در معاویه بود نیرنگ بود و شیطنت و آن شبیه عقل بود و نه خود عقل» یعنی سراب عقل بود و نه سرای عقل و حقیقت آن.
میتوان نتیجه گرفت که جامعه گاهی در حوزه عقل نظری و عملی دچار «شبیهسازی» میشود. به جای عقل و اندیشه حقیقی، عدهای آن را دچار شباهتسازی میکنند و به جای فرهنگ واقعی و فرهنگسازی و تولید سودمند فرهنگ تعالیبخش آن را به «شبیهسازی فرهنگ» دچار میکنند. بنابراین اگر جامعه را از خارج «شبیخون فرهنگی» تهدید میکند که هر لحظه باید مراقب بود و خطر آن را دفع کرد، ممکن است از داخل مبتلا به شبیهسازی فرهنگی شود. به طور کلی، «بدلسازی» که میتواند نیرنگ و فریب بازیگران عرصه اجتماعی و تاریخی هر امتی باشد همواره خطری است که آن را تهدید میکند. و این «بدلسازی» حتی به اصل دین نیز میتواند سرایت کند؛ با پیشزمینهها و بسترهای زمانبر بتدریج بدل و شبیه دین را به جای دین حقیقی و واقعی بر جامعه تحمیل کند. جامعهای که امام حسین(ع) در آن قیام کرد سخت دچار این شبیهسازیها و بدلکاریها شده بود و جامعه آن روز را سخت به پسند بدلیجات مبتلا کرده بود.
فلسفه قیام عاشورا این بود که امام حسین(ع) تمام هستی خود را فدا کرد تا غبار نیرنگ را از چهره دینداری بزداید و گوهر بیبدیل عقل و اندیشه نظری و عملی را مشخص کند و انسان آزاد طبیعی را آگاه سازد و به همه افراد حقیقتگرا فرصت اندیشیدن و پیوستن بدهد و هر آن کس را که طالب و جوینده حقیقت است به بارگاه خود راه دهد و او را راهنما باشد؛ از زهیر بن قین گرفته تا بزرگترین صحابی پیامبر(ص) از غلام سیاه آزاد شده از قیود ظاهری و باطنی گرفته تا حر بن یزید ریاحی که غبار فریب دستگاه حاکم جور و ظلم چند روزی او را بازی داده و حال، سخت پشیمان از گذشته خود است.
آزمون ثابت و لایتغیر است
قرآن مجید در موارد گوناگون از سنت ثابت امتحان و آزمون برای این موجود شگفت یعنی «انسان» خبر داده است. البته همانگونه که انسان بهعنوان فرد و انسان بهعنوان جمع، تاریخ و ظهور و بروزی دارد آزمون او نیز اینگونه است. روشن است که آزمون به تناسب ظرف و ظرفیت زبانی و شخصیتی هر فرد و جمعی است. ممکن است به ذهن هر انسانی این پرسش متبادر شود که فلسفه و حکمت «آزمون» چیست؟ از منابع دینی بویژه آیات قرآن میتوان استفاده کرد که آزمون که سنت دائمی خداوند برای بندگانش است از چند حکمت و فلسفه اساسی نشأت میگیرد:
1. حفظ بیداری و هوشیاری: اگر انسانی این سنت الهی و قطعی خداوند را پذیرفته باشد، در تحولات بزرگ و سهمگین تلاش خواهد کرد تا سراغ بهترین گزینه برای سرنوشت خود برود. در تاریخ عاشورا برخی پشیمان شدند مانند عبیدالله ابن حر جعفی اما دیگر زمان گذشته بود.
2. ساختار جهانی که آدمی در آن به دنیا آمده و روزی نیز از آن رخت برخواهد بست اقتضا دارد که انسانی که خواهان سعادت خود و جامعه خود است وقتی به نقطههای تعالی دست خواهد یافت که شخصیت او به گونههای مختلف و در فرصتهای متفاوت شکوفا شود. تجربه تاریخی زندگی بشر نشان داده است که آنان که همیشه خط عافیتطلبی و گریز از حوادث سهمگین را برگزیدهاند هیچگاه در زمان و عمر خود، به خود و جامعه خویش منفعت و سودی نرساندهاند اما آنان که آماده پذیرش هرگونه امتحانی بودهاند شخصیت آنان از این رهگذر شکوفا و در نتیجه خود به عالیترین رتبه انسانی دست یافته و برای جامعه خود سعادت و کرامت را به ارمغان آوردهاند. ابوتمام، شاعر عرب، در شعری که مضمون آن، این است که «عود تا آتش نگیرد و کناری افتاده باشد، نمیتواند بوی خوش خود را به دیگران برساند» به این واقعیت قرآنی و معرفتی اشاره کرده است. در تاریخ کربلا اگر زینب کبری(س) توانست پس از ذوات مقدسه معصومین(ع) به عالیترین مقام انسانی دست یازد و برای هر زن و مردی تا قیامت الگوی ثابت و مانا باشد بهخاطر فرصت امتحانات سختی بود که به خوبی از عهده ادای آن برآمد.
3. باید همیشه آزمون باشد تا سیهروی شود هر که در او غش باشد. قرآن مجید در سوره مبارکه محمد (صلیالله علیه وآله و سلم) میفرماید: «ما همیشه شما را میآزماییم تا بدانیم که مجاهدان و شکیبایان واقعی چه کسانی هستند.»
تاریخ هر امتی نشان داده است که پیوسته مدعیان دغلکار با ادعاهای بزرگ، جامعه را سرگرم کرده و از مسیر حقیقی تعالی و سعادت باز میدارند. خداوند از رهگذر آزمون ثابت و لایتغیر خود پیوسته نقاب از چهره حقیقت میگشاید؛ برخی تا وارد چرخه مسئولیتها و حکمرانیهای آنچنانی نشدهاند خود را منزه جلوه میدهند اما همین که پای زر و زور به میان آمد سخت خود را میبازند.
امیرالمؤمنین علی(ع) در بیانی نورانی در نهجالبلاغه میفرماید: فی تقلب الاحوال علم جواهر الرجال؛ «در گردش ایام و جابهجایی و تداول قدرت و موقعیتها است که جوهره افراد و شخصیتها شناخته میشود.» خداوند در قرآن میفرماید: «چه بسا خداوند دشمنان شما را نابود و شما را بر جای آنان نشانده و خلافت روی زمین را به شما سپرده تا ببیند شما چه میکنید.»
از این نقطه نظر، عاشورا و تاریخ آن بسیار عبرتآموز شد. اباعبدالله الحسین(ع) با عده و عده معدود خود بسیار هوشمندانه گزینه برتر را انتخاب نمودند اما عدهای با شک و تردید باقی ماندند و از فضیلت جهاد کبیر و اکبر و اصغر بازماندند و به قول حافظ:
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی ره ز که پرسی چه کنی چون باشی
در طول تاریخ، پیروان کامل امام حسین(ع) و راه و مکتب و اندیشه او از مدعیان پرادعا با همین محک بازشناخته شده و میشوند. چگونه ممکن است که کسی پیرو امام حسین(ع) باشد و به ظاهر اظهار ارادت به آن حضرت نماید و کوچکترین قدمی در راه رفع ستمها و ظلمها برندارد و کمترین اقدامی در طریق تعمیق تفکر و اندیشه حسینی و آزادی به معنای واقعی و توسعه فرهنگ حقمدار و دفاع از مظلوم و کوتاه کردن دست ظالم به عمل نیاورد؛ و در نقطه مقابل بوده و هستند کسانی که تفکر و فرهنگ حسینی به عمق جانشان راه یافته است و سبک و سیاق زندگی آنان کاملاً حسینی است و پیوسته حضور آنان در جامعه بر محور «تکریم انسان» و «دفاع از مظلوم» و «دفع ظالم» است.
منبع: روزنامه ایران