دکتر عزتالله فولادوند
گفتاری درباره «خرد و آزادی»
اعتقاد راسخ من همواره بر این بوده است که هیچ کوشش بشری همسنگ تلاش برای دستیابی به دو گوهر کمیاب «خرد» و «آزادی» نبوده و نیست. ولی از بازیهای چرخ روزگار، درختی که با آن همه امید و آرزو کاشته شد، میوه تلخ به بار آورده است؛ «خرد» به نابخردی بدل شده و «آزادی» به بندگی تغییر ماهیت داده است. به نظر میرسد که در این راه نیز مانند دیگر نامرادیهای آدمی، علل متعدد وجود داشته است اما شاید بیش از همه، علت شکست، گزینش وسایل و راههای نادرست بوده است؛ یعنی درست در جایی که بیش از هر وقت به خردمندی نیاز بود، نابخردانه عمل شده است.
از خرد میتوان به «دانایی» تعبیر کرد و از بیخردی به «نادانی»؛ اما این معادله همهجا درست درنمیآید؛ کسانی بوده و هستند که لاف دانستن زدهاند؛ یعنی، اطلاعات فراوان داشتند ولی خردمندانه عمل نکردهاند. بیاطلاعی به یقین به زیان میانجامد و اطلاعات شرط لازم و مایه کار است ولی شرط کافی نیست. آنچه انبوه اطلاعات را از اعتبار میاندازد، گزینشی عمل کردن است؛ اگر هر آنچه را که به مذاقمان خوش آمد، پایه کار قرار دهیم، بیگمان به خطا رفتهایم. دلیل این امر روشن است؛ همه میدانیم یا باید بدانیم که هیچکس به تنهایی قادر به فهم کل واقعیت جهان نیست؛ زیرا جهان همواره در یک چشمانداز خود را نمینمایاند؛ این چشمانداز تعیینکننده و متناظر با نقطه دید و نظرگاه او در جهان است.
به گفته «هانا آرنت» اگر کسی بخواهد جهان را آنگونه که بواقع هست، ببیند، تنها از این راه قادر خواهد بود که جهان را چیزی بداند که دیگران نیز در آن شریک و سهیماند؛ چیزی که آنها را از هم جدا میکند و در عین حال به یکدیگر پیوند میدهد، چیزی که چهرهای متفاوت به هر کسی مینمایاند و همین قدر قابل فهم میشود که بسیاری کسان بتوانند درباره آن به گفتوگو بنشینند. از این رو، یگانه شرط پدیدار شدن جهان واقعی و علمی «آزادی ما در گفتوگوی آزادانه با یکدیگر» است. اگر به تاریخ جهان بنگریم، بسیار میبینیم دورههای دراز در سرگذشت اقوام و ملل که آوار سهمگین جمود و تعصب، آزادی اندیشه و گفتار را خفه کرده و مجالی برای میل به دانایی باقی نگذاشته است.
نباید تصور کرد که فقط فرمانروایان خودکامه و حاکمان جبار در این ماجرا مقصر بودند، ایدئولوژی جامد نیز اعم از دینی و دنیوی کم از آنان نبوده است؛ بهعنوان نمونه رفتار محاکم تفتیش عقاید کلیسای کاتولیک را در قرون وسطا به خاطر بیاورید.
دامنه تفتیش عقاید در نزدیک به پانصد سال بعد به ایتالیا، آلمان و اسپانیا و حتی به بعضی از بخشهای کاتولیک مذهب امریکای لاتین نیز کشیده شد و گریبان مسلمانان و یهودیان ساکن آن کشورها را هم گرفت. نه تنها مردم عادی، بسیاری متفکران همچون گالیله و جردانو برونو هم قربانی آن شدند. حکایت جمود و تحجر بیش از اینهاست و با کمال تأسف، محدود به قرونوسطا نماند و دامنه آن به عصر ایدئولوژیهای مردمی ما نیز کشیده شد و امروز چشممان به فرقه داعش روشن شده است.
تا بدین جا «در ستایش عقل» گفتیم که سرّ نیک فرجامی است، اما هر چه در ستایش عقل بگوییم باز از قلمرو پهناور «دل و عشق» نمیتوان چشم پوشید.
من تا آنجا که به یاد دارم در سراسر زندگی دل در گرو «عشق به ایران» داشتهام. ایران را اگر درست بنگریم و دلتنگیها را کنار بگذاریم، از شگفتیهای جهان است. کشوری است یگانه که برخلاف بسیاری از کشورها که محو شدند و به گذشتهها پیوستند در طول هزاران سال، باوجود سهمگینترین حوادث با متانت و سرسختی ایستاد و آشکار و پنهان مبارزه کرد و نگذاشت بدخواهان به کام دل برسند. یکی از گرانمایهترین میراثهای مردم این سرزمین «زبان فارسی» بوده است؛ زبانی که در فلسفه، تاریخ، علوم، شعر و نثر پیوسته در اوج قدرت قرار داشته است و همچنان امروز زنده و پا برجاست.
من همواره عاشق هنر بودهام و آثار هنری را از هر قومی ارج نهادهام. اعتقاد راسخ دارم که ملت بزرگ ایران شایستهترین سهم را در این میانه داشته است. بینهایت شادمانم که این زبان فخیم، هنوز زنده و شکوفاست. افتخار میکنم که هرگاه در این سده بیست و یکم، قلم به دست میگیرم، هنوز به زبان فردوسی، سعدی و حافظ مینویسم؛ هر چه داریم از وجود ارجمند ایران است و با آوای بلند میگویم «همه عالم تن است و ایران دل».
منبع: روزنامه ایران