محمدحسن سالمی
شهر تهران آرام است و مغازهها باز و مردم سرگرم کسب و کار روزانهی خود هستند. با وجود این تعدادی تانک، شمار زیادی سرباز و نیروی پلیس در نقاط عمده از جمله کاخهای سلطنتی که در محاصره بودند، استقرار یافتند. شایعهپراکنی نیز آغاز شد. یکی از این شایعهها که زودتر مورد توجه قرار گرفت آن بود که کودتای مورد بحث، توسط دولت انجام گرفته تا مصدق بهانهای به دست آورد و علیه شاه دست به اقدام زند.
ترتیب دقیق رویدادهای شب 15 اوت 1953 (24 مرداد 1332)، هنوز هم با همهی جزئیات آن مشخص نشده است. با وجود این، طرح کلی نخستین تلاش، روشن است؛ چراکه دو واقعیت اساسی به آن پیوند خورده است:
نخست، به علت بیاحتیاطی و نسنجیدگی یکی از افسران شرکتکنندهی ارتش ایران طرح عملیاتی لو رفت و دیگر اینکه با وجود هشدار قبلی، باز هم احتمالاً اگر بیشتر شرکتکنندگان در این مقطع بحرانی، افرادی کارآمد و یا دارای توان تصمیمگیری بودند، این عملیات موفقیتآمیز بود.
24 مرداد
سرتیپ تقی ریاحی، رئیس ستاد کابینهی مصدق، مطابق اعلامیهی خود، از همهی جزئیات (توطئه) در ساعت 5 بعدازظهر روز 15 اوت (24 مرداد) آگاه شد، امّا با شگفتی تمام، طبق همان اعلامیه، خانهی خویش را در شمیران که اعضای جبههی ملی، زیرکزاده و حقشناس، در آن حضور داشتند، تا ساعت 20 ترک نکرد و آنگاه بود که با اتومبیل رهسپار ستاد ارتش در تهران شد. با وجود این، ریاحی به فرمانده تیپ یکم زرهی دستور داد تا واحد زیر امرش را در ساعت 23 به حالت آمادهباش درآورد. در آن ساعت سرتیپ ریاحی جانشین خود، تیمسار کیانی را به باغ شاه، پادگان ارتش واقع در غرب تهران که قرارگاه گارد شاهنشاهی هم در آن مستقر بود، فرستاد. در آنجا سرهنگ نصیری که پیش از آن همراه با شماری افسر که از او پشتیبانی میکردند، به باغ شاه آمده بود، تیمسار کیانی را دستگیر کرد.
همچنین در این گیرودار سربازان هوادار شاه که سوار بر تعدادی کامیون ارتشی بودند، به دستگیری افراد میپرداختند. بنابراین در حدود ساعت 23:30 وارد خانهی سرتیپ ریاحی در شمیران شدند و چون او در خانه نبود، زیرکزاده و حقشناس را دستگیر کردند. همچنین در حدود ساعت 23:30 چند نفر افسر و شمار چشمگیری سرباز به خانهی حسین فاطمی، وزیر امور خارجهی کابینهی مصدق هجوم بردند و او را پیش از آنکه فرصت داشته باشد، کفشهایش را بپوشد، دستگیر کردند و به زور از آنجا بردند. این شمار اندک دستگیرشدگان به مقر گارد کاخ شاهنشاهی در سعدآباد، واقع در شمیران انتقال یافتند.
25 مرداد
منابع دولتی در اظهاراتشان، پیرامون این موضوع با هم اختلاف دارند که وقتی سرهنگ نصیری کوشید تا فرمان شاه را برای برکناری مصدق به او تحویل دهد، چه حادثهای روی داد؟ بنا به گفتهی سرتیپ ریاحی، سرهنگ ممتاز در راه رفتن به باغ شاه بود که در خیابان به سرهنگ نصیری برخورد و او را در آنجا دستگیر کرد. طبق اعلامیهی رسمی دولت مصدق، نصیری در ساعت یک بامداد روز 16 اوت (25 مرداد)، همراه با چهار کامیون پر از سرباز، دو دستگاه جیپ و یک اتومبیل زرهی مقابل منزل مصدق ظاهر شدند. نصیری ادعا میکند که حامل نامهای برای مصدق است، امّا بیدرنگ افراد گارد که از خانهی نخستوزیر پاسداری میکردند، او را دستگیر نمودند. با وجود این، روایت فرزانگان به گونهی دیگری بود؛ چه او ادعا میکرد که نصیری در ساعت 23:50 در خانهی مصدق دستگیر شد. ادعا شده که نصیری پس از دستگیری گفته است: «به وجود آمدن تأخیری دو دقیقهای در آمدن سرهنگ دوم زند کریمی به همراه کامیون سرباز به خانهی مصدق، موجب شد تا طرح به شکست انجامد».
کاملاً مسلم به نظر میرسد که ریاحی پیش از نیمهشب توانسته است گروهی از سربازان را در نقاط مهم نظامی که احتمال زیادی میرفت مورد حمله واقع شوند، استقرار دهد. چه رویداد یا واکنشی از سوی ریاحی و دیگران که به مصدق وفادار بودند، پدید آمد که موجب شد افسران هوادار زاهدی در انجام وظایفشان تردید و تزلزل نشان دهند، خود موضوعی است که به روشنی معلوم نشده است، با وجود این، نکتهی آشکار این است که رئیس ستاد زاهدی، سرلشکر باتمانقلیچ، خود را باخت و پنهان شد. بدون تردید، این حرکت باتمانقلیچ روحیهی نظامی افراد را در این برههی حساس و بحرانی به اندازهی زیادی پایین آورد و موجب شد تا خبر دستگیری نصیری به سرعت پراکنده شود.
ساعت 1 بامداد:
سرهنگ فرزانگان به دفتر رئیس ستاد مراجعه کرد تا از باتمانقلیچ دیدن کند. معلوم است که سرلشکر باتمانقلیچ برای تحویل گرفتن ستاد به آنجا رفته بود؛ امّا زمانی که دید تانکها و سربازان به حالت آمادهباش درآمدهاند، از معرکه گریخت. او آنگاه با ترس و دستپاچگی خود را به زاهدی رساند و به او گفت تا فرار کند؛ امّا زاهدی تنها به او خندید. حتی کامیونهای حامل دستگیرشدگان که از سعدآباد به مرکز فرماندهی آمده بودند، چون آنجا را در دست عوامل دشمن دیدند، دوباره به سعدآباد عقبنشینی کردند. آنان که سرپرستی کامیونها را بر عهده داشتند، سپیدهدم دستگیرشدگان را آزاد کردند. زاهدی نیز بیهوده چشم به راه آمدن اسکورت ماند تا او را به باشگاه افسران ببرند.
ساعت 2:30 بامداد:
آن دسته از ایرانیانی که هنوز هم میخواستند عملیات را به سامان برسانند، با دیدن گروههای نظامی تقویت شده و شمار بیشتری از نظامیان که در شهر به راه افتاده بودند و نیز توقف وسایل نقلیه جهت سؤال و جواب، متقاعد شدند که عملیات با شکست روبهرو شده است. فرزانگان و سرلشکر باتمانقلیچ حدود ساعت 2:30 به گشت زدن در شهر پرداختند و آنگاه احتمالاً از هم جدا شدند، چراکه طولی نکشید باتمانقلیچ دستگیر شد و این در حالی بود که فرزانگان به پایگاه [سیا در تهران] پناه برد. کارمندان پایگاه، ساعتهای پر اضطرابی را در سفارت ایالات متحده گذرانده بودند. جیپ ارتشی مجهز به رادیو که برای شرکت در عملیات فراخوانده شده بود، از آمدن به محوطه بازماند و دیگر برای اطلاع از اینکه در شهر چه میگذرد، هیچ راهی وجود نداشت.
ساعت 5 بامداد:
به محض اینکه مقررات ممنوعیت برطرف شد تانک و سرباز گرداگرد خانهی مصدق جمع شدهاند و دیگر نیروهای امنیتی در جنب و جوش هستند. آنگاه سرهنگ فرزانگان به دفتر اطلاع داد که همهچیز رو به وخامت نهاده و خود برای یافتن پناهگاه در حال فرار به سوی سفارت [ایالات متحده] است. در ساعت 6 بامداد او آمد و گزارش خلاصهای از اوضاع را که درست همانند اطلاعیهی دولتی بود، تسلیم کرد و با شتاب روانهی مخفیگاه شد. اکنون وظیفهی پایگاه حکم میکرد تا عملیات را از شکست کامل نجات دهد. از این رو بیدرنگ تصمیمات دامنهداری اتخاذ کرد.
ساعت 5:45 بامداد :
رادیو تهران، اطلاعیهی دولتی ویژهای را پخش کرد که در آن کودتای به اصطلاح نافرجام شب پیش را اعلام میکرد.
ساعت 6 بامداد:
مصدق با اعضای کابینهاش جلسهای تشکیل داد تا در مورد اوضاع، گزارشهایی به دست آورد و برای تقویت نیروهای امنیتی مستقر در ساختمانهای دولتی و دیگر نقاط کلیدی و حساس، دست به اقداماتی بزند. این اطلاعیه در ساعت 7:30 بامداد نیز دوباره پخش شد.
ساعت 8 بامداد:
اولین اقدام پایگاه سیا در تهران پس از شکست ظاهری کودتا تماس با اردشیر زاهدی، فرزند سرلشکر زاهدی، بود. او در ساعت 8 بامداد پیامی دربارهی مکان سکونتش به پایگاه فرستاد. روزولت نیز با اتومبیل رهسپار شمیران، استراحتگاه تابستانی واقع در شمال تهران شد تا از دیدگاههای اردشیر و پدرش که هنوز هم به اوضاع امید داشتند، آگاه شود. در آنجا بیدرنگ تصمیم گرفته شد تا برای قانع ساختن عامهی مردم ایران، در مورد اینکه زاهدی رئیس قانونی دولت و مصدق فردی است غاصب که دست به کودتا هم زده، تلاش زیادی انجام گیرد (باید یادآور شد که گامهایی که از این پس برداشته شد، با برآورد طرح عملیاتی هماهنگی داشت و اگر لازم بود ارتش میان شاه و مصدق یکی را انتخاب کند، شاه را برخواهد گزید). این اقدام از راه به کارگیری امکانات و تسهیلات ارتباطاتی پایگاه [سیا در تهران] انجام گرفت تا پیامی به این مضمون به دفتر خبرگزاری آسوشیتدپرس در نیویورک مخابره شد:
«گزارشهای صریح موجود حاکی از این است که رهبران کودتا دو فرمان شاه را در اختیار دارند یکی مصدق را برکنار میکند و دیگری سرلشگر زاهدی را به جای او میگمارد».
برای دریافت بیانیهای معتبر و موثق که بتوان آن را برای مصرف داخلی پخش کرد، پایگاه سیا در تهران اینگونه برنامهریزی کرد تا ژنرال مک کلور از شاه دیدن کند و از او بپرسد که فرمانهای مورد بحث معتبرند یا نه. ساعاتی بعد، آگاهی حاصل شد که شاه گریخته است.
ساعت 9:30 بامداد:
شهر تهران آرام است و مغازهها باز و مردم سرگرم کسب و کار روزانهی خود هستند. با وجود این تعدادی تانک، شمار زیادی سرباز و نیروی پلیس در نقاط عمده از جمله کاخهای سلطنتی که در محاصره بودند، استقرار یافتند. شایعهپراکنی نیز آغاز شد. یکی از این شایعهها که زودتر مورد توجه قرار گرفت آن بود که کودتای مورد بحث، توسط دولت انجام گرفته تا مصدق بهانهای به دست آورد و علیه شاه دست به اقدام زند. همین ساعت، روزولت، ژنرال مک کلور را به دیدن سرتیپ ریاحی، رئیس ستاد ارتش فرستاد تا جویا شود که آیا اعتبارنامهی هیئت نظامی ایالات متحده نزد مصدق معتبر است یا فرد دیگری؛ زیرا سفارت آگاه شده که شاه به موجب فرمانی، زاهدی را به نخستوزیری منصوب کرده است. ریاحی منکر آن شد که این فرمان دارای امضای معتبر است و گفت: «ایران و مردم آن مهمتر از شاه یا هر دولت دیگری هستند». و همچنین ارتش «به مردم تعلق دارد و از مردم پشتیبانی خواهد کرد».
درست پاسی از صبح گذشته، مدتی بود که روزنامهها از چاپ بیرون آمده بودند که روزنامهی شجاعت، جایگزین روزنامهی به سوی آینده، روزنامهی اصلی حزب توده، از 13 اوت (22 مرداد) وقوع کودتایی را پیشبینی کرد. این روزنامه نوشته بود که نقشههای کودتای مورد بحث پس از دیدار شاه با ژنرال شوراتسکف در روز 9 اوت (18 مرداد)، طرحریزی شد، امّا دربارهی آن در روز 14 اوت (23 مرداد) به مصدق هشدار داده شد. چنین به نظر میآمد که حزب توده هم دستکم درست مانند دولت در جریان نقشهی کودتا بوده است، امّا به چه دلیل، معلوم نیست. گروه جاسوسی اصلی پایگاه [سیا در تهران]، جلیلی و کیوانی که به ابتکار خود و بدون یاری دیگری امّا با زرنگی بیمانندی کار میکردند، اعلامیهای انتشار دادند و در آن شایعههای جاری را سندسازی نموده امّا به گونهای در آن دستکاری کردند تا این معنی از آن یافت شود که کودتای مورد بحث به این منظور سازمان یافته بود تا شاه را ناچار به کنارهگیری کند.
نشریهی صبح «ملت ما» همین داستان را بازگو میکرد و این در حالی بود که برای نخستین بار در یکی از صفحههای داخلی روزنامهی پر تیراژ کیهان، به فرمان شاه اشاره شد که به موجب آن زاهدی در مقام نخستوزیر منصوب شده بود.
ساعت 10 بامداد:
اطلاعیهی دیگری پخش شد که نسبت به اطلاعیهی پیشین، جزئیات معدودی بر آن افزوده شده بود. در این هنگام، اعضای حزب توده که به صورت تجمعاتی سازماندهی شده بودند، در تعداد زیادی از خیابانهای شهر به سخنرانی میپرداختند و این در حالی بود که گروههای کوچکتر ملیگرا که هوادار مصدق بودند نیز در خیابانهای شهر حضور داشتند. سپس شایعهی تازهای بر سر زبانها افتاد؛ توطئهای وجود داشته امّا هنگامی که با شکست روبهرو شد، مصدق دست به کودتای ساختگی زد.
ساعت 11 بامداد:
دو نفر از خبرنگاران نیویورک تایمز، با ترتیباتی که از طریق پایگاه [سیا در تهران] فراهم شده بود، به شمیران برده شدند تا از زاهدی دیدن کنند. این خبرنگاران به جای سرلشکر زاهدی از پسرش اردشیر دیدن کردند که نسخهی اصلی فرمان شاه را که به موجب آن زاهدی به نخستوزیری منصوب شده بود، به آنان نشان داد و رونوشت آن را به خبرنگاران ارائه نمود. این رونوشت توسط دستاندرکاران ایرانی کودتا، تکثیر شده بود. در پی این دیدار، پایگاه، مسئولیت نگهداری نسخهی اصلی (فرمان) را بر عهده گرفت و در کنار تهیه و تکثیر، رونوشت آن را، تا پیروزی نهایی در گاوصندوق پایگاه نگهداری کرد.
ظهر:
رادیو تهران اطلاعیهی بسیار کوتاهی به امضای دکتر مصدق (بدون ذکر عنوان نخستوزیریاش)، با این مضمون پخش کرد: «بنا بر خواست و ارادهی مردم که از طریق همهپرسی آن را اعلام کردهاند، مجلس هفدهم منحل میشود و انتخابات برای مجلس هجدهم به زودی انجام میگیرد.» انتشار این بیانیه همراه با بیانات شدیداللحن فاطمی علیه شاه و نیز تبلیغات آشکار جمهوریخواهانهی حزب توده، در متقاعد کردن عموم مردم به اینکه مصدق در آستانهی نابودی سلطنت قرار دارد، کارساز بود.
در ساعت 14:
وزیر امور خارجه، فاطمی، مصاحبهی مطبوعاتی برپا کرد. او در این مصاحبه اظهار داشت که دولت، از مدتها پیش گزارشهایی از منابع متعدد به دست آورده بود دال بر اینکه گارد شاهنشاهی در حال طرح کودتایی است و بنابراین برای عقیم گذاشتن چنین کودتایی، تدابیری اندیشیده شده است. او همچنین به نقد و بررسی پیامدهای این کودتا پرداخت که درست مطالبی بود که پیش از این در اطلاعیهی دولت آمده بود. وی در پاسخ به پرسشی گفت که ابوالقاسم امینی، معاون وزیر دربار، دستگیر شده؛ زیرا نمیتوان تصور کرد که دربار بخشی از این توطئه نبوده است. وی همچنین افزود که دیدگاههای خودش در سرمقالهی نشریهی باختر امروز آمده است. [محتوای سرمقاله] چیزی نبود مگر حملهای مفصل و مغرضانه به شاه و رضاشاه؛ مردی که تودهی مردم هنوز از او با احترام و ادب زیاد یاد میکردند. شاید بتوان گفت که این سرمقاله، تنفر و انزجار عمومی علیه دولت مصدق را برانگیخت.
بعداز ظهر:
پایگاه [سیا در تهران] سخت سرگرم تهیهی اطلاعیهی عمومی برای سرلشکر زاهدی بود که این کار با مشورت و صلاحدید مستقیم اردشیر زاهدی، برادران رشیدیان و سرهنگ فرزانگان انجام گرفت. هنگامی که این اطلاعیه آماده شد، جاسوسان پایگاه نتوانستند در شهر ناشری بیابند که زیر نظر دولت کار نکند.
بنابراین، یکی از برادران رشیدیان تعداد ده نسخه از آن را با ماشین تحریر فارسی نگاشت. آنگاه این ده نسخه با شتاب جهت امضا نزد سرلشکر زاهدی برده و به خبرنگاران خارجی، روزنامهنگاران داخلی و به دو نفر از افسران کلیدی ارتش داده شد. هنگامی که این نسخهها پخش شد، خیلی دیر شده بود که بتوان آن را در نشریات صبح روز 17 اوت (26 مرداد) به چاپ رسانید. بنابراین جاسوسان پایگاه (جلیلی و کیوانی) با توجه به اینکه در تماس با آن نبودند، جریان امور را خود به تنهایی با برادران رشیدیان یا فرزانگان به پیش بردند.
آنان مصاحبهای ساختگی با زاهدی تنظیم کردند و آن را در روز 17 اوت (26 مرداد) همراه با نسخهای از فرمان شاه، به چاپ رسانیدند. در این مورد، همانند دیگر موارد، کارمندان بلندپایهی پایگاه توانستند به تنهایی کار را به صورتی صحیح به پیش ببرند و تواناییهای خود را به گونهای خرسندکننده به نمایش بگذارند. در طول روز، پایگاه سرگرم تأمین امنیت اشخاص کلیدی و فرستادن آنان به جای امن بود. شماری از این افراد در خانهی یکی از کارمندان پایگاه که در محوطهی سفارت قرار داشت و شماری نیز در خانههای پرسنل آمریکایی پنهان شدند که در بیرون از محوطهی سفارت قرار داشتند.
ساعت 19:30:
جمعیت زیادی در میدان مجلس گرد هم آمده بودند تا به سخنرانیها گوش دهند و رادیو تهران نیز بار دیگر آنها را پخش کرد. سخنرانان که از نمایندگان مجلس پیشین و از هواداران مصدق بودند، شامل افراد زیر میشدند: موسوی، دکتر سید علی شایگان، مهندس زیرکزاده، مهندس رضوی و فاطمی وزیر امور خارجه.
همهی سخنرانان به شاه حمله کردند و از او خواستند تا کنارهگیری کند. در جریان این سخنرانیها عامهی مردم برای نخستین بار آگاه شدند که شاه به بغداد گریخته است. پایگاه چند ساعت پیش آگاه شده بود که شاه [کشور را] ترک کرده است. از ساعت 16 دو نفر از افسران سیاسی و کلیدی سفارت، امیدشان را از دست داده بودند و این در حالی بود که روزولت پافشاری میکرد که هنوز (اندک شانسی برای پیروزی وجود دارد) البته اگر شاه از رادیو بغداد استفاده کند و زاهدی هم بر موضعش پابرجا باشد. پیامهای دیگر پایگاه به مرکز فرماندهی دربردارندهی نمونهی متن بیانیههایی بود که شاه میتوانست از رادیو بغداد پخش کند.
26 مرداد:
پرسنل پایگاه [سیا] که پس از دو شب بیخوابی، روز دیگری را آغاز میکردند، اخبار دلگرمکنندهای دریافت کردند دال بر اینکه در اواخر شب پیش و در جریان متلاشی کردن گروههای وابسته به حزب توده، سربازها با قنداق تفنگ به جان آنان افتاده و وادارشان کردهاند تا فریاد بکشند «زندهباد شاه».
صبح:
دیگر باره نشریات به چاپ رسیدند و در دست روزنامهفروشها و روی پیشخوان دکهها قرار گرفتند. روزنامهی نیروی سوم نوشته بود که شوارتسکف با همکاری شاه این توطئه را طرح کرده است و این آمریکاییهای (سادهاندیش) تصور میکنند که شاه برگ برنده است. روزنامههای داد و شاهد، دولت را به خاطر این به اصطلاح «کودتا»، سرزنش کرده بودند و روزنامهی کیهان متن اطلاعیهی مورد بحث رادیو لندن را چاپ کرد که در آن به نقل از زاهدی آمده بود: «او «فرمان شاه» را در دست دارد و شاه به این سبب کشور را ترک کرده که جانش در خطر افتاده بود».
در سراسر بامداد، ایرانیانی که رادیوهای قوی داشتند، میتوانستند اخباری را در مورد بیانیههایی که شاه از بغداد پخش کرده بود، از ایستگاههای خارجی به دست آورند. شاه در اطلاعیههایش گفته بود: «آنچه در ایران روی داده را نمیتوان یک کودتا به معنای واقعیاش پنداشت.» شاه همچنین یادآور شده بود که بر اساس حقوق ویژهای که قانون اساسی به او داده، فرمانهای خود را برای برکناری دکتر مصدق و انتصاب سرلشکر زاهدی صادر کرده است. نیز در ادامه گفته بود که از مقام سلطنت کنارهگیری نکرده، چون به وفاداری مردم ایران نسبت به خود، اطمینان دارد.
این عبارت از اطلاعیه، همان چیزی بود که پایگاه [سیا در تهران] در نظر داشت، هر چند انتظار اطلاعیهی محکمتری میرفت. روزنامههای بغداد اشاره میکردند که باز هم حوادث دردناک و خونینی در ایران روی خواهد داد. پایگاه پیشنهاد میکرد که باید از امام خالصی، روحانی بلندپایهی مقیم بغداد و آقاخان بهره گرفت تا شاه را از نظر روحی پشتیبانی کنند.
ساعت 10 بامداد:
گروه زیادی از سربازان که در سراسر شهر پراکنده شده بودند، به سربازخانههایشان فراخوانده شدند، زیرا دولت مطمئن بود که اوضاع را در اختیار دارد.
ساعت 10:30 بامداد:
رادیو تهران از سرلشکر زاهدی خواست تا خود را به مقامات مسئول تسلیم کند، سپس، این رادیو فهرست نام دستگیرشدگانی را پخش کرد که در این کودتای نافرجام شرکت کرده، یا به گونهای با آن رویدادها پیوند داشتهاند. فهرستهای جداگانه، از جمله فهرستهای روز بعد، دربرگیرندهی نام این افراد بود:
معاون وزیر دربار، ابوالقاسم امینی
سرهنگ نوذری، فرمانده تیپ دوم زرهی
سرهنگ زند کریمی، رئیس ستاد تیپ دوم صحرایی
سروان پولاددژ، جمعی شهربانی
سرهنگ نعمتالله نصیری، فرمانده گارد شاهنشاهی
سرهنگ دوم آزموده، فرمانده تیپ یکم صحرایی
سرهنگ پرورش، رئیس باشگاه افسران
ستوان یکم نیاحی
آقای پرون، تبعهی سوئیس
سرلشکر نادر باتمانقلیچ، بازنشسته
سرهنگ هادی کارایی، فرمانده گارد شاهنشاهی در رامسر
تیمسار شیبانی، بازنشسته
رحیم هیراد، رئیس دفتر ویژهی شاه
سلیمان بهبودی، رئیس بیوتات سلطنتی شاه
سرهنگ دوم حمیدی، معاون بخش روادید شهربانی
سرهنگ منصورپور، فرمانده اسکادران سواره
سرهنگ روحانی، رئیس ستاد تیپ سوم صحرایی
سروان بلادی
ستوان یکم نراقی
سروان شقاقی
سروان سلیمی
ستوان یکم اسکندری
ستوان یکم جعفری
آقای اشتری
آقای محمّد جهانداری
ستوان یکم روحانی
دکتر مظفر بقایی
شایعههایی در این مورد منتشر شد که دستگیرشدگان قرار است در روز 20 اوت (29 مرداد) اعدام شوند.
در سراسر ردههای فرماندهی واحدهای پادگان تهران، شهربانی و ژاندارمری، افسران با یکدیگر دیدار کردند و پیرامون اوضاع به بحث و گفتگو نشستند. شماری از این افسران بر آن شده بودند تا خود را به خطر اندازند و برای رهایی دوستانشان تلاش کنند.
پایگاه [سیا در تهران] در طول این روز، همهی کوشش خود را صرف پخش نسخههای فتوکپی شده فرمانهای شاه، به ویژه در میان نظامیان کرد و با جدیت تمام کوشید تا در جراید، پوشش خبری بیشتری به آن بدهد. اکنون روشن بود که وجود چنین فرمانهایی، آگاهی مردم را افزایش داده است. هر کسی میپرسید: «آیا حقیقت دارد که شاه فرمانهایی را صادر کرده است؟ اگر اینگونه است پس چرا مصدق آن را تکذیب میکند؟ آیا این زشتترین کار نیست؟»
ساعت 13:25 ظهر:
فاطمی یک مصاحبهی مطبوعاتی بر پا کرد و در آن به موضوع فرار شاه به عراق پرداخت و نامهی ملتمسانهی معاون وزیر دربار را که به گونهای خفتبار نوشته شده بود، خواند و گفت که تعداد چهارده نفر از افسران دستگیر شدهاند. دیدگاههای او با جزئیات بیشتر در سرمقالهی روزنامهی باختر امروز آمده بود که عمدتاً تکراری بود. او در ضمن جملههای زشت و رکیک پیشین به شاه، در این سرمقاله چنین واژههایی به کار برده بود: «ای شاه خائن، تو شخص بیشرمی هستی که تاریخ جنایات رژیم پهلوی را کامل کردهای، مردم… میخواهند تو را از پشت میزت بیرون بکشند و به سوی چوبهی دار بفرستند».
بعدازظهر:
سفیر آمریکا هندرسن از بیروت وارد تهران شد. اعضای سفارت که برای پیشواز سفیر، رهسپار فرودگاه شده بودند، در سر راه خود از محل تندیس برنزی رضاشاه که در انتهای خیابانی به همین نام سرپا بود، گذشتند و دیدند که تنها چکمههای مجسمه بر روی پایههایش باقی مانده است. کامیون در حال عبوری نیز تندیس سوار بر اسب رضاشاه را که در میدان سپه قرار داشت، به دنبال خود میکشید. در میان جمعیتی که سرگرم این فعالیتها بودند، تودهایها آشکارا در اکثریت قرار داشتند.
از سوی دولت، دکتر غلامحسین مصدق، فرزند نخستوزیر و دکتر عالمی، وزیر کار، به هندرسن خوشامد گفتند.
ساعت 16:20 :
پایگاه [سیا در تهران] با ارسال تلگرافی به بررسی کلی اوضاع داخلی پرداخت و با اینکه در آن پیشبینی شده بود که تا چند هفتهی آینده موضع مصدق مستحکم خواهد بود، با وجود این، پایگاه پافشاری میکرد که سیاست مخالفت با مصدق، استمرار یابد. در اواخر بعد از ظهر، دولت از رادیو تهران به پخش صدای یکی از رهبران مذهبی، صدر بلاغی، پرداخت تا به شاه حمله کند.
عصر آن روز پر جنب و جوشترین و خستهکنندهترین زمان برای پایگاه بود. در این هنگام ارتباط با جاسوسان اصلی، کیوانی و جلیلی، برقرار و دستورالعملهایی به آنان داده شد. در داخل محوطهی سفارت، روزولت و کارول با سران گروه خود نشستی اضطراری و طولانی برپا داشتند.
سرلشکر زاهدی و فرزندش اردشیر، تیمسار گیلانشاه، سه برادران رشیدیان و سرهنگ فرزانگان، هنگامی که به حضور این گروه نیاز بود، آنان در کف ماشین دراز کشیده و یا با جیپهای روبسته، به محوطهی سفارت رفتوآمد می کردند و در این هنگام سفیر هندرسن و ژنرال مک کلور در باغ مقابل محل سکونت افراد حضور مییافتند و روزولت در مسیر باریک باغ رفتوآمد میکرد و کشیک میداد تا آنان را مطمئن کند که هیچ فرد ایرانی در محوطهی سفارت پنهان نشده است و اگر دربارهی این موضوع از آنها پرسش شود، بتوانند صادقانه به مصدق پاسخ منفی دهند.
نشست اضطراری حدود چهار ساعت به درازا کشید و در پایان تصمیم گرفته شد که در روز چهارشنبه مورخ 19 اوت (28 مرداد) اقداماتی انجام گیرد. برای تمهید و تدارک این چالش نیز میبایست فعالیتهای ویژهای صورت میگرفت. در زمینهی اقدام سیاسی اینگونه برنامهریزی شد که روحانی برجستهی تهران، آیتالله بهبهانی به قم فرستاده شود و روحانی بلندپایه، آیتالله بروجردی را تشویق نماید تا فتوایی دربارهی جهاد علیه کمونیسم صادر کند و همچنین تظاهراتی بزرگ در روز چهارشنبه سازمان داده شود با این مضمون که اکنون برای افسران و سربازان وفادار و مردم، زمان آن فرا رسیده است تا گرد هم آیند و از دین و سلطنت پشتیبانی کنند.
در زمینهی اقدام نظامی، بسیار ضروری مینمود که هواداری و پشتیبانی نظامیانی که در بیرون از تهران مستقر بودند، جلب شود. از این رو، سرهنگ فرزانگان با اتومبیلی که رانندگی آن بر عهدهی یکی از کارکنان پایگاه [سیا در تهران]، جرالد تاون، تبعهی آمریکا بود، به کرمانشاه واقع در چهارصد مایلی، فرستاده شد تا سرهنگ تیمور بختیار، فرمانده پادگان کرمانشاه را تشویق کند تا آشکارا وفاداری خود را به شاه اعلام کند.
اردشیر زاهدی و کارول هم با درخواستی همانند به اصفهان و به نزد تیمسار ضرغام گسیل شدند. این پیامرسانان با بهرهجویی از امکانات و تسهیلات پایگاه [سیا]، مجهز به برگههای شناسایی و نیز برگههای عبور شدند که در هنگام بازرسی قابل ارائه بود. به همهی کسانی که محوطهی سفارت را ترک میکردند، برای ساعات منع رفتوآمد برگ عبورهایی که در سفارت فراهم شده بود، داده میشد.
راهنماییهای تبلیغاتی هم به پایگاههای [سیا] مستقر در کراچی، دهلی نو، قاهره، دمشق، استانبول و بیروت فرستاده شد؛ دال بر اینکه دولت زاهدی تنها دولت قانونی و مشروع ایران است.
نیمه شب:
مرکز فرماندهی از یکی از افسران پایگاه [سیا] در پاریس، واقع در جنوب فرانسه درخواست کرد تا بیدرنگ با آقاخان [محلاتی] تماس بگیرد و از او بخواهد تا تلگرافی به شاه مخابره کند و در آن قویاً پشتیبانی معنوی خود را از او اعلام دارد. چندی بعد، مرکز فرماندهی آگاه شد که تماس با او برقرار شده، امّا نتیجهای که امید آن میرفت، به دست نیامده است؛ چه، آقاخان بیدرنگ گفته بود پادشاهی که تخت و کشور را ترک کرده، هرگز بازنمیگردد، از این رو، پس از بیان این مطلب، تلاشی برای قانع کردن او، جهت پشتیبانی از شاه به عمل نیامد. البته با وجود همهی اینها، هنگامی که آقاخان آگاه شد که شاه تاج و تخت خود را دوباره به دست آورده است، بسیار خرسند شد.
شاه در رم اعلام کرد: «این مردم من بودند که به من نشان دادند به نظام شاهنشاهی وفادار هستند و اینکه دو سال و نیم تبلیغات دروغین کافی نبود. و کشور من خواهان کمونیستها نبود و به همین دلیل به من وفادار مانده است»
27 مرداد:
ساعت 7:30 بامداد:
شاه با یک پرواز عادی بازرگانی خطوط هوایی بریتانیا، بغداد را به مقصد رم ترک کرد. چند ساعت بعد، این خبر به تهران رسید. تهران، در حالی که دستههای کوچکی در خیابانها پرسه میزدند، این روز را آغاز کرد. تودهایها ترتیبی دادند تا دفتر مرکزی حزب پانایرانیست را واقع در نزدیکی میدان مجلس، غارت کنند. آنگاه میان گروههای وابسته به حزب توده و نیروی سوم (گروه مارکسیست مخالف و غیر تودهای)، زد و خوردهایی درگرفت.
روزنامههای صبح، طبق معمول چاپ و به دکههای روزنامهفروشی سرازیر شدند. این در حالی بود که اوراق و اعلامیههای مخالف اندک بود؛ زیرا، در همهی چاپخانهها مأمور مخفی مستقر شده بود.
روزنامههای هوادار مصدق اعلام کرده بودند که حیات سلسلهی پهلوی به پایان رسیده است، در حالی که روزنامهی اطلاعات (با وجود تضمین ناشر آن که وعده داده بود از مواضع پایگاه [سیا در تهران] جانبداری کند) نوشته بود ملت ناخشنودی شدید خود را از کودتایی که به سود بیگانگان بود، ابراز داشته است. روزنامهی داد تلاشهای چشمگیری را با چاپ دوبارهی فرمان شاه و نیز مصاحبهای با زاهدی، ادامه داد. روزنامهی شاهد نسخهای از فرمان شاه را چاپ کرد و روزنامهی کیهان دو یادداشت کوتاه در مورد ادعاهای زاهدی به چاپ رسانیده بود. روزنامهی شجاعت جایگزین روزنامهی به سوی آینده و ارگان اصلی حزب توده، بیانیهای از دفتر مرکزی حزب توده به چاپ رسانیده بود. این نخستین بار بود که چنین بیانیهای پس از چند هفته نمایان شد. حزب توده در این بیانیه رویدادهای اخیر را توطئهی انگلیسـ آمریکا دانسته و افزوده بود که شعار ما باید «مرگ بر رژیم شاهنشاهی، زندهباد جمهوری دموکراتیک» باشد.
صبح هنگام، خبرنگار آسوشیتد پرس همراه با بیانیهی زاهدی عباراتی خطاب به افسران ارتش ایران مخابره کرد که پیشبینی شده بود این بیانیه در خارج از کشور اثر زیادی بگذارد: «آمادهی فداکاری و جانفشانی برای پاسداری از استقلال، رژیم شاهنشاهی ایران و دین مبین اسلام که اکنون مورد تهدید کمونیستهای لامذهب قرار گرفته است، باشید».
اطلاعیهی نظامیای که از رادیو تهران پخش شد، حاکی از آن بود که اکنون دولت پیوسته میکوشد تا تسلط بیشتری بر اوضاع داشته باشد. یک اطلاعیه، پاداشی را به مبلغ یک صد هزار ریال برای دادن خبر از مکان سرلشکر زاهدی، اعلام میکرد. در دیگری آمده بود که افسر بازنشسته، آبان [عباس فرزانگان] در حکومت نظامی حضور یابد و سومین اعلامیه، تذکری بود در این مورد که برپایی هرگونه تظاهرات از نظر دولت ممنوع است.
ساعت 10:30 بامداد:
سرتیپ ریاحی، رئیس ستاد، در سالن سخنرانی دبیرستان نظام با افسران بلندپایه دیدار کرد و برای آنان مفاد قانون پیرامون شورش و آشوب را خواند و تأکید کرد که باید به دولت وفادار باشند.
کارکنان مستقر در پایگاه [سیا در تهران]، همچنان که برای اجرای تصمیم روز 16 اوت (25 مرداد) پایگاه، به تلاش همهجانبهی خود ادامه میدادند، برای پیامدهای احتمالی هم برنامهریزی میکردند.
28 مرداد:
صبح:
در حالی که در روز 18 اوت (27 مرداد) تنها شاهد، روزنامهی دکتر بقایی، فرمان شاهانه را مبنی بر انتصاب زاهدی در مقام نخستوزیر، به چاپ رسانیده بود، در سپیدهدم روز 19 اوت (28 مرداد)، افراد میتوانستند رونوشت و نسخهی حروفچینیشدهی این فرمان را در روزنامههای ستارهی اسلام، آسیای جوان، ارم، مرد آسیا، ملت ما و ژورنال دو تهران ببینند.
افزون بر چهار روزنامهی نخست، روزنامههای شاهد و داد، گویا مصاحبهای با زاهدی ترتیب داده بودند که او در آن اظهار داشته بود که دولتش تنها دولت قانونی است؛ این مصاحبه را جلیلی جعل کرده بود. همچنین اندکی پس از آن در صبحگاه همان روز، نخستین شماره از هزاران نسخه اعلامیههایی که رونوشت فرمان شاه و متن بیانیهی زاهدی را داشت، در خیابانها دیده میشدند، با اینکه هر یک از این روزنامهها بیدرنگ با تیراژ معمولی محدودی به چاپ میرسیدند. این خبر آنها بیتردید به طور شفاهی در سراسر تهران انتشار یافت؛ چه پیش از ساعت 9 بامداد گروههای هوادار شاه در منطقهی بازار، گرد هم آمده بودند. اعضای این گروهها نه تنها میان مصدق و شاه، شخص مورد نظرشان را برگزیده بودند بلکه از اقدامات روز گذشتهی حزب توده نیز تحریک گشته و آمادهی حرکت شده بودند. آنان تنها به رهبر نیاز داشتند.
حتی پیش از سپیده دم، کیوانی و جلیلی که آگاهی یافته بودند احتمالاً در خلال روز اطلاعیهای در هواداری از شاه، توسط یکی از رهبران مذهبی بلندپایه آیتالله بروجردی، صادر خواهد شد، تدارکات مشخصی را جهت بهرهبرداری از آن، فراهم کرده بودند. جلیلی و دو نفر از پرکارترین افراد، منصور افشار و مجیدی، همراه با جیپ و کامیون در بازار آماده شده بودند تا رهسپار قزوین شوند و برنامه این بود که اگر مصدق تلاشش را در محکم کردن جای پای خود در چاپخانههای تهران افزایش داده باشد، آنان این اعلامیهها را در قزوین واقع در 85 مایلی غرب تهران چاپ کنند.
به محض اینکه جلیلی و مجیدی به همراه رضایی، یکی دیگر از جاسوسان جزء دریافتند که گروههای هوادار شاه در حال گرد آمدن هستند، به سوی مجلس به راه افتاده و در میان راه آنان را برانگیختند تا دفاتر باختر امروز، روزنامهی نیمهرسمی متعلق به وزیر امور خارجه، فاطمی، را به آتش بکشند که در روزهای 17 و 18 اوت (26 و 27 مرداد) حملاتی سخت و آکنده از هتاکی را علیه شخص شاه چاپ کرده بود. حدوداً در همین هنگام، افشار، عناصر دیگری را به سوی دفاتر روزنامههای حزب تودهی شهباز، به سوی آینده و جوانان دموکرات، راهبری نمود که کاملاً چپاول شدند.
این خبر که رویدادهایی کاملاً تکاندهنده و شگفتانگیز در حال وقوع است، با شتاب هر چه بیشتر در سراسر شهر انتشار مییافت. اینکه به درستی چه هنگام این اخبار به گوش مصدق رسید که با اعضای کابینهاش نشستی بر پا کرده بود، روشن نیست.
ساعت 9:
پایگاه [سیا در تهران] در ساعت 9 بامداد از این اخبار مطلع و در ساعت 10 نیز باخبر شده بود که هم دفتر روزنامهی باختر امروز و هم دفتر مرکزی حزب ایران، به غارت رفته است. در ساعت 10 بامداد همچنین با برادران رشیدیان که بسیار خرسند به نظر میآمدند، تماس برقرار شد.
دستورالعملها همراه با دستورات لازم به کیوانی و جلیلی ابلاغ شد و این دو، اکنون میبایست نیروهای انتظامی را به سوی تظاهرکنندگان سوق دهند و همگی را برای فتح رادیو تهران هدایت کنند.
ساعت 9:30 :
گروههای هوادار شاه از شمال و جنوب تهران آمدند و همین که به میدان سپه رسیدند، در هم ادغام شدند و به سوی شمال و مرکز شهر به پیش رفتند. در آنجا سربازانی که در آمادهباش بودند، صدها تیر به سوی این جمعیت شلیک کردند، امّا آشکارا نمیخواستند که این هواداران شاه را نشانه بگیرند. در نتیجه، جمعیت توانست در نقاط کلیدی و مهم مستقر شود.
تئاتر سعدی که مدتها مورد حمایت حزب توده بود و در خیابان لالهزار از مراکز خرید قرار داشت، به آتش کشیده شد. در این هنگام سیل خروشانی از مردان و زنان و کودکان، فریاد میکشیدند «شاه پیروز است». آنان به گونهای مصمم مینمودند و فضای شاد تعطیلی بر ایشان حکمفرما بود که گویی فشارهای موجود برداشته شده و احساسات حقیقی مردم، خود را نمایان کرده بود.
بر خلاف هفتههای پیش، تودهی مردم شامل اراذل و اوباش نبود، بلکه از همهی طبقات در آن حضور داشتند که بسیاری از آنان، لباسهای خونی بر تن داشتند و توسط دیگر شهروندان هدایت یا حمایت میشدند.
سرهنگ دماوند، از جمله افراد درگیر در برنامهریزی ستادی، با یک دستگاه تانک که از گردان تیپ دوم زرهی آورده بود، در میدان روبهروی مجلس نمایان گشت. این گردان در اصل موظف به انجام این عملیات شده بود. سرهنگ دوم خسروپناه و سروان علی زند در آنجا حضور داشتند و دو دستگاه کامیون همان گردان به آنان پیوستند و این در حالی بود که اعضای گارد شاهنشاهی منحل شده، کامیونهایی را میربودند و به رانندگی در خیابانها میپرداختند.
ساعت 10:15 :
کامیونهای حامل پرسنل نظامی هوادار شاه در همهی میدانهای اصلی مستقر شدند.
ساعت 10:30 :
سرتیپ ریاحی به مصدق اطلاع داد دیگر اختیار آتش را در دست ندارد و درخواست استعفا کرد؛ امّا مصدق در محل کار ریاحی حضور یافت و به او گفت خود را قرص و محکم نگه دارد. سرهنگ ممتاز تنها توانست یک گردان را گرد آورد و آن نیرو را گرداگرد منزل مصدق مستقر سازد.
ظهر:
کامیونها و اتوبوسهای حامل غیر نظامیان که ابراز احساسات میکردند، به راه افتادند و پنج دستگاه تانک و بیست دستگاه کامیون پر از سرباز به آنان پیوستند. بنابراین، تظاهرات شکل و سیمایی دیگرگونه به خود گرفت. طبق معمول خبرها بسیار سریع انتشار مییافت و در بخشهای دیگر شهر، عکسهای شاه با شور و شوق به نمایش درمیآمد. اتومبیلها در حالی که چراغهایشان به عنوان نشانهی ملموسی از وفاداری به شاه روشن بود، در رفتوآمد بودند.
عناصر جداگانهای که جمعیتی را تشکیل میدادند، مستقیماً توسط نیروی نظامی و پلیس، رهبری میشدند. آن دسته از افسران ارتش که پیش از این، آنان را از شرکت در عملیات نظامی که به وسیلهی تی. پی. آژاکس تدارک دیده شده بود، بر حذر داشته بودند، اکنون به طور جداگانه ولی شایسته و انفرادی عمل میکردند.
ساعت 13 :
دفتر مرکزی ادارهی تلفن، واقع در میدان سپه، به دست نیروهای وفادار به شاه افتاد. اندکی پس از ساعت 13، خبرنگار آسوشیتدپرس تلگرافی را در آنجا به ثبت رسانید که در آن گزارش کوتاهی از درگیریها ارائه میشد. آنگاه این جنگ و درگیری به چند صد یارد دورتر و به ستاد شهربانی و ساختمان وزارت امور خارجه کشیده شد. درست آن سوی خیابان عریضی که در آنجا واقع شده بود مدافعان شهربانی تقریباً تا ساعت 16 ایستادگی کردند.
همچنین در حوالی ظهر، روزولت به خانهای رفت که سرلشکر زاهدی و سرلشکر گیلانشاه در آنها پنهان بودند. آن دو کاملاً در جریان رویدادهای صبح بودند و به آنها گفته شد منتظر دریافت دستورالعمل باشند. ساعتی بعد کارول و سرگرد ویلیام. آر. کیسر، معاون وابستهی نظامی سفارت ایالات متحده که میتوانست به زبان فارسی صحبت کند، دربارهی اوضاع نظامی گزارش دادند.
بعداز ظهر:
تا اوایل بعدازظهر، بیشتر نقاط مهم واقع در مرکز شهر، مانند ادارههای مطبوعات و تبلیغات، به دست وفاداران به شاه افتاده بود. با توجه به مراکز مهمی که به زیر فرمان درآمده بود، اکنون این امکان وجود داشت تا سیل تلگرافها به استانها سرازیر شود و از اهالی آنجا درخواست شود در هواداری از شاه، به پا خیزند. حتی در خلال گرمترین ساعات روز، این اقدامات فروکش نکرد. جاسوس پایگاه [سیا در تهران] جلیلی، که هنوز در خیابانها پرسه میزد، به محض اینکه به جمعیتی در خیابان فردوسی برخورد کرد، از آنان خواست تا به مرکز ستاد دژبان بروند و خواستار آزادی سرهنگ نصیری و سرلشگر باتمانقلیچ شوند. آنان همین کار را انجام دادند. در این میان تیمسار قدس نخعی با اتومبیل خود، در شهر رفتوآمد میکرد و میکوشید تا سربازان گارد شاهنشاهی را که بعدها در حمله به خانهی مصدق شرکت داشتند، جمع و جور کند. در اوایل بعدازظهر نیز جمعیت در راههای ورودی به سکونتگاه مصدق، گرد آمدند. امّا او در آن هنگام احتمالاً آنجا را ترک کرده بود.
تسخیر رادیو تهران:
مهمترین هدف رادیو تهران بود زیرا اشغال آن نه تنها موفقیتهای پایتخت را تضمین میکرد، بلکه وسیلهی مؤثری بود که شهرستانها را به سرعت با دولت جدید همگام و همسو میکرد. در گرماگرم این فعالیتها، رادیو تهران، مباحث خستهکنندهای پیرامون قیمت پنبه و سرانجام تنها موسیقی پخش میکرد.
پیش از این در ساعت 10:30 بامداد در برنامهی عادی رادیو، وقفهای پیش آمد. در اوایل بعدازظهر تودهای از مردم به خیابان عریضی ریختند که تا هدفشان در شمال شهر (ایستگاه رادیو) سه مایل فاصله داشت. اتوبوسها و کامیونها لبریز از افراد غیر نظامی، افسران ارتش و افراد شهربانی بود.
هجوم شمار زیادی از افراد، مدافعان ایستگاه رادیو را از پای درآورد و پس از کشمکش و زد و خورد مختصری که در جریان آن سه نفر جان باختند، در ساعت 14:12 ایستگاه رادیو به دست هواداران شاه افتاد.
ساعت 14:20 :
رادیو نخستین خبر را در مورد پیروزی هواداران شاه پخش کرد و فرمان شاهانه را خواند. در این هنگام، انبوه گویندگان مشتاق به ادارهی رادیو سرازیر شدند. پارهای از آنان نمایندهی عناصری بودند که با طرح تی. پی. آژاکس همکاری داشتند و این در حالی بود که دیگران کاملاً برای پایگاه [سیا در تهران] ناآشنا بودند. از جمله عناصری که از پیش همکاری نداشتند، روزنامههای مخالف و نیز یکی از پسران آیتالله کاشانی بودند. افزون بر این در میان پشتیبانان خودجوش و خودانگیختهی شاه که به رادیو آمده بودند، سرهنگ پهلوان و سرگرد میرزادیان، دیده میشدند. حضور آنان این فرض تی. پی. آژاکس را به اثبات میرساند که ارتش در چنین شرایطی به کمک شاه خواهد شتافت. رادیو تهران برای اندک زمانی برنامههای عادیاش را به طور متناوب قطع و وصل میکرد. آنچنان که یکی از گویندگان گفت، احتمالاً سرانجام رادیو تهران توسط مهندسانی که برای راهاندازی آن آمده بودند، بار دیگر مورد بهرهبرداری قرار گرفت. در اینجا هم مانند موارد بیشمار دیگر، بخت و اقبال به یاری این هدف شتافت؛ زیرا، در صورتی که مدافعان اصلی ایستگاه رادیو موفق میشدند امکانات و تسهیلات آن را تخریب کنند، در دست گرفتن کامل پایتخت ممکن بود به تأخیر افتد.
در سفارت ایالات متحده، پرسنل پایگاه [سیا در تهران] برنامههای رادیو تهران را پی میگرفتند و هنگامی که ناگهان رادیو به دست نیروهای وفادار به شاه افتاد، آنان بسیار شادمان و خرسند شدند.
ساعت 16:
بار دیگر روزولت به مخفیگاه دو شخص کلیدی زیر نظرش [سرلشکر زاهدی و سرلشکر گیلانشاه] رفت و اندکی پیش از ساعت 16، با آنان دیدار کرد و به آنها گفت اکنون زمان آن فرا رسیده که نقش فعال خود را ایفا کنند و از این رو هر دو بیدرنگ آماده شدند. در این دیدار پذیرفته شد که سرلشکر زاهدی باید در ساعت 16:30 به وسیلهی یک دستگاه تانک، در گوشهی خیابان معینی با سرلشکر گیلانشاه دیدار کند و آنگاه با همین تانک به رادیو تهران برود. زیرا قرار شده بود که زاهدی خطاب به ملت ایران سخنانی ایراد کند. سرگرد کیسر با یک دستگاه جیپ، سرلشکر گیلانشاه را به بیرون از خانه انتقال داد. او [سرلشکر گیلانشاه] در میان راه دو نفر از افسران نیروی هوایی را شناخت از این رو از کیسر خواست تا از اتومبیل پیاده شود و گفت که خود مراقب جوانب امر است. این افسران در خیابان به گرمی به او سلام دادند و هنگامی که او گفت یک دستگاه تانک میخواهد، آنان بیدرنگ آن را برایش فراهم کردند. افسران دربارهی مکان زاهدی از او پرسیدند و او به آنها گفت که در ساعت 16:30 با او وعدهی دیدار دارد. بنابراین همقطارانش از او خواستند تا هر چه زودتر به میعادگاه دیدار با زاهدی برود. بنابراین او نیز تانک را به محوطهای هدایت کرد که پناهگاه زاهدی در آن قرار داشت. زاهدی نمایان شد و پس از سوار شدن او، تانک دوباره به راه افتاد.
ساعت 17:25 :
زاهدی در رادیو سخنانی ایراد کرد که اندکی پس از ساعت 21 همان روز دوباره پخش شد. با وجود این، پیام زاهدی پیش از پیام فرزانگان، عامل پایگاه [سیاه در تهران] از رادیو پخش شد. اتومبیل سواری فرزانگان هنگام بازگشت از کرمانشاه تقریباً در نیمهی راه به طور کلی از کار افتاد؛ هر چند او توانست با زحمت زیاد، به بقیهی راه را با یک تانکر سوخترسانی طی کند. وی صبحهنگام وارد تهران شد و با پایگاه تماس گرفت. بنا بر دستور فوری پایگاه، فرزانگان تلگرافی به سرهنگ بختیار مخابره کرد. این پیام دارای عبارتی رمزدار بود که از بختیار میخواست لشکر زیر امرش را با شتاب به تهران گسیل دارد. برای لشکر یادشده در راه همدان به تهران اتفاق جالبی روی داد. این لشکر زمانی وارد همدان شد که حزب توده تظاهرات بزرگی را در هواداری از مصدق برپا کرده بود. بختیار این تظاهرات را بیدرنگ سرکوب کرد. با مشاهدهی ورود لشکر کرمانشاه به همدان، شگفتی شهردار همدان، حتی پیش از شگفتزدگی اعضای حزب توده بود.
بعداز ظهر:
در سراسر تهران، آخرین پایگاههای مقاومت، زیر سیطرهی نیروهای وفادار به شاه درآمده بود. در اواخر بعدازظهر، دفتر فرماندهی رئیس ستاد و پیش از ساعت 19 خانهی مصدق که خیلی زود تخریب شده بود، به تصرف درآمد. اسباب و اثاثیهی خانهی مصدق را کشانکشان به خیابان آوردند و به رهگذران فروختند.
واکنشهایی هم از استانها گزارش شد:
در ساعت 14:50، ایستگاه رادیو منطقهای سنندج در استان کردستان، ناگهان برنامههایش را قطع کرد.
در ساعت 15:55 رادیو تبریز، اشغال این ایستگاه را توسط نیروهای وفادار به شاه گزارش داد و اعلام کرد یازده شهر آذربایجان در دست ارتش است. همچنانکه این رادیو پخش برنامههایش را ادامه میداد، آشکار شد که یکی از گویندگان، به نام محمّد دیهیم، سرکردهی فداکاران آذربایجان و از جاسوسان جزء کارآمد پایگاه سیا است که در رویدادهای تبریز نقش مهمی داشته است.
در ساعت 18 رادیو اصفهان برنامهاش را با پخش اعلامیههای تندی از سوی عناصری چون سردبیران جراید محلی، افسران ستاد پشتیبانی از شاه و زاهدی، آغاز کرد؛ یعنی همهی گروههایی که امیدوار بودیم به این منوال واکنش نشان دهند.
رادیو کرمان نیز پیش از ساعت 20 وفاداری خود را به دولت جدید اعلام کرد.
رادیو مشهد هیچ برنامهای را پخش نکرد. امّا شهر مذهبی مشهد بیدرنگ پس از شنیدن اخبار مربوط به تغییر و تحولات از رادیو تهران، به دولت تازه اظهار وفاداری کرد. تودهایهای شناختهشده مورد تعقیب قرار گرفتند و مغازههای هواداران این حزب غارت شد.
اینک در پی دستور زاهدی به سرهنگ فرزانگان، او و کارول، عملیات را به پایان رساندند. هر چند باتمانقلیچ رئیس ستاد شد، سرهنگ فرزانگان که در دفتر ستاد بود از طریق تماس تلفنی، هواداران شناختهشدهی طرح عملیاتی تی. پی. آژاکس را به مقامهای فرماندهی واحدهای نظامی پادگان تهران منصوب کرد. او مراکز کلیدی و مهم نظامی را در دست گرفت و کسانی را که نامشان در فهرستهای دستگیری بود، بازداشت کرد.
در اواخر بعدازظهر، رادیو تهران نیز کمتر برنامههای نسنجیده پخش میکرد. از ساعت 18 به بعد، اعلامیههای کوتاهی دربارهی منصوبشدگان دولت پخش شد در ساعت 18:45، نمایندهی آسوشیتد پرس و خبرنگار دیگر گروهها نسبت به طرح اصلی، احساس غرور و احتمالاً رضایت میکردند. در حالی که واکنش شاه در رم تا اندازهای فراتر از حوزهی این گزارش است، امّا یکی دو گفتهی او ارزش دارد که بدان پرداخته شود؛ زیرا مربوط به فرضها و تصورات اصلی طرح عملیاتی تی. پی. آژاکس میباشد. او گفت: «این مردم من بودند که به من نشان دادند به نظام شاهنشاهی وفادار هستند و اینکه دو سال و نیم تبلیغات دروغین کافی نبود. و کشور من خواهان کمونیستها نبود و به همین دلیل به من وفادار مانده است».
آن روز، روزی بود که هرگز نمیبایست به پایان میرسید، زیرا به اندازهای آکنده از احساس هیجان، خرسندی و شادمانی بود که بعید است روز دیگری بتواند با آن برابری نماید؛ چه تک خال، حکمفرما بود و شاه پیروز است.
پایان گزارش پایگاه سازمان سیا در تهزان از کودتای 28 مرداد
منبع:نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران از نگاهی دیگر، دکتر محمد حسن سالمی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1388
پرتال جامع علوم انسانی